7 اسم شیطان در سوره حمد!!
خدای پلاستیکی، تعریض آیت الله روحانی است به علمای خام اندیش وهابیت که پای توحیدشان لُکّه می زند. آنها به خدایی باور دارند که هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و صبحگاهان، دوباره به پشت بام آسمان ها باز می گردد.[1]
ردّ این اندیشه را که میگیرید میرسید به پاره ای روایتهای سخیف و ساختگی در کتاب های اهل سنت که برای خدا جسم و جسمانیت قائل شده است. حکایت روایت های جعلی، نشتر زهرآلودی است که پهلوی فقه اهل تسنن را دریده است. اما در این سوی ماجرا، عالمان جهان تشیع و میراث داران فقه اهل بیت علیهم السلام را می بینید که به رغم همه دروغ پردازی های ابوهریره ها و افسانه سازی های عبدالله بن سباها، کشتی فقه شیعه را از دل امواج سهمگین تاریخی که به دست دشمنان دونِ دین ایجاد شده و می شود، عبور داده و به ساحل امن و سلامت رسانده اند.
شاید یکی از دلایلی که از نظر جغرافیایی، عرفان های بدلی و جریان های معنویتگرای نوپدید بیشتر از نواحی سنینشین ظهور می کنند همین است که در فقاهت برخی مفتیان اهل تسنن، رخنههایی هست که می شود بدان ها دست آویخت و مکتبسازی کرد.
متاسفانه در این سالیان اخیر جنبش های مدعی معنویت همچون عرفان حلقه، عرفان کیهانی و از این دست، از دل کلانشهرهای شیعهنشین نیز سربرآورده اند که در پوشش دینمداری و دستاویز قرار دادن کتاب خدا، سعی میکنند اندیشههای انحرافی خود را به خِرد خُرد اعضای فریبخوردهشان بخورانند. جای دور نروید، در هیمن شهرکهای اقماری دور و اطراف تهران، زیر گوش مسئولان پایتختنشین، کلاسهایی دایر است که خروجیاش، ترَّهات و لاطائلاتی است به نام عرفان، که تنها به هتک اسلام و هدم دین میانجامد.
این جماعت حتی لختی نیندیشیده اند که به فرض، این کلمات مهمل، اسم یکی از شیاطین باشد، وقتی نیت گوینده این نیست، چه جای اشکال بر نمازگزار؟! این درست بدین می ماند که شما به کسی بگویید سلام علیکم وآنگاه مخاطب یقه شما را بگیرد که منظورتان از «معل» چیست؟
در جزوه ترم هشت درس تفسیر یکی از خانم های مستر عرفان حلقه، که به بیرون درز کرده است، از زبان یکی از حاضرین آمده:
«با تشکر از شما استاد، در اون هفته که بحث حمد را مطرح کردید، ما در حمد و سوره 7 جا داریم که اسم شیطان می آید [!] ولی وقتی که ما این اسم شیطان را ندانیم که در کجاها قرار دارد، اصلأ اون حمد و سوره به اون درجه خودش نمی رسد که یکیش همین که شما درباره الحمدلله گفتید. الحمدُلله اینجا جدا می شود که اون الحمد خودش اگر به الله بچسبد و سر هم بشود، یعنی بگوییم الحمدُلله، «دولل» اصلأ اسم یکی از شیطان ها می شود، [!] بعد در ادامه الحمدالله الرب العالمین که اگر اونجا هم، هه به رب وصل شود، هرب هم باز یکی از اسم های شیطان است، بعد در ایاک نعبد و ایاک نستعین شما اون روز قشنگ باز کردید، ایاک را جدا کردید که فقط از او می خواهیم که اگر ما در اون جا، ک را به نعبد ونستعین وصل کنیم، باز هم کنعبد و کنستعین اسم شیطان است. تا آخر 7 جا هست که ما اسم شیطان را داریم. ما این را سال ها پیش درسش را گرفته بودیم، ولی نمی دانستیم که چرا استاد ما به ما گفت حتمأ در نمازهایتان روی اینها سکت (توقف) را انجام بدهید. در کتاب ها و قرآن نیست. به ما گفتند علامت زدیم (استاد، جزو اضافه کاری هاست) شما آن روز که به ما درسش را دادید ما تازه فلسفه اش را فهمیدیم و من از شما خیلی ممنونم»[2]
عجیبتر اینکه یافته ی عرشیِ! خود را مستند میکنند به روایتی نبوی که حضرتش اینگونه فرمایش کرده اند که: «ان فی فاتحة الكتاب سبعة اسماء من الشیطان فاحذرو[ها]» [3]
وقتی هم که سند را مطالبه می کنید حوالهات میدهند به کتاب فخیم و عنواندار: «العروه الوثقی»! اثر آیت الله سید کاظم یزدی طباطبایی، از اعاظم فقهای شیعی. اما شاید هیچ گاه، به مخیله شان خطور نکند که بالاخره ممکن است یکی در مقام فحص و جستجو برآید و کوس روسوائیشان را بر آفتاب افکند!
پس از مطالعه و تتبع در کتاب یادشده، مطلقا چنین روایتی یافت نشد و اساسا چگونه ممکن است چنین روایتی در چُنان کتاب مرجعی که ده ها سال محور تدریس و تحقیق فقهای بزرگ شیعه بوده و کثیری از مجتهدین مسلم بر آن تعلیقه و شرح نوشته اند، بوده باشد و جز به چشم رهبران این جماعت(عرفان حلقه) نیامده باشد؟
این قلم برای اینکه شرط تدقیق در تحقیق را به جا آورده باشد، حتی دایره بررسی ها را کشانید به کتاب "العروه الوثقی فی تفسیر سوره الحمد"، اثر نفیس شیخ بهایی. نتیجه اما همان بود که گذشت. این روایت نه فقط در این دو کتاب که حتی در جوامع روایی بحار الانوار و وسایل الشیعه نیز یافت نشد.
تنها چیزی که صاحب عروه ذیل عنوان «آداب القراءه»، آورده است یک مساله فقهی است مبنی بر اینکه بهتر است در قرائت سوره حمد، بین کلمات تمییز داده شود و دو کلمه به گونه ای به هم چسبانده نشود که از ترکیب دو کلمه، کلمه مهمل جدیدی ایجاد شود. مرحوم سید آنگاه مثال هایی از کلمات مهمل را می آورد که برخی آن را به صورت شعر درآورده اند:
اول دلل و هرب کیوم است و کنع پنجم کنس و تعل و بعل نیز بدان