نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: خاطره امیر پارسا از شهید سرلشکر حسن آبشناسان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,585
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    446
    تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    parcham خاطره امیر پارسا از شهید سرلشکر حسن آبشناسان

    شهید ابشناسان زمانیکه سروان بود ودرکمیته تکاورمرکزپیاده استاد دوره تکاور ما بود.
    درپایان دوره مقدماتی پیاده درسال ۵۴ باید دوره تکاوررا به مدت سه هفته طی میکردیم.
    تقریبا موقعی از سال بود که برف تازه دشت وارتفاعات دارنگون شیراز را پوشانده بود.
    مرحله تمرینات عملی دوره به اجرای کشتی وکمین رسیده بود وافراد دوره رابه سه دسته ۴۰ نفری تقسیم کرده بودند واستاد دسته ما سروان حسن ابشناسان بود.ساعت ۵ بعداز ظهر هوا تازه تاریک شده بود که از پایگاه بمنظوراجرای کشتی رزمی خارج شدیم .هوا سرد و برف های نیمه اب شده تازه داشت یخ میزد وسرما صورت رامیسوزاند .
    دربین راه گاهی سبیل وابروهارا ماساژ میدادیم تا یخ نزند.
    تفنگ ژ۳ های قنداق دار درحالت بدست فنگ که فشنگ های مشقی داشت به دست میچسبید.
    درتاریکی شب با آرایش در دوطرف وبصورت ستون با فاصله سه متر از هم به اهستگی پیش میرفتیم وگاهی دستور توقف داده می شد تا دونفر دیده ور وناوبر جلو علامت حرکت دهند .
    برتمام اعمال ما سروان ابشناسان نظارت می کر د وما سعی می کردیم هرچه را که درکلاس ودرصحرا آموزش دیده بودیم درست وکامل انجام دهیم چراکه هر اشتباه باعث میشد تا حداقل ۵۰۰ متر عقب برگردیم واز اول وصحیح عملیات گشتی رااجرا کنیم.
    گاها پیش امده بود که تاصبح هی کار را تکرار کرده بودیم ودست از سرمان برنمیداشت تا عملیات را صحیح انجام دهیم. ان شب همه چیز بادقت وبدون نقص وبخوبی پیش میرفت تا اینکه به رودخانه قره سو رسیدیم.
    رود به آرامی درحرکت بود وما باید کمترین عمق رابرای عبور باتوجه به درسی که دراین مورد اموخته بودیم پیدا میکردیم. دسته گشتی اتخاذ موضع نمود تا محل عبور شناسایی شود. بالاخره بعداز نیم ساعت دستور حرکت وعبور از محل تعیین شده داده شد.
    خوب خبری از ابشناسان نبود لذا اول باید تامین ساحل دور ردوخانه برقرارمیشد وبعد دسته گشتی عبور میکرد.فرمانده دسته ،گروه مرا برای عبور وتامین ساحل دور انتخاب کرد. توی اون هوای خیلی سرد قاعدتا باید باهمان لباس واسلحه درحالیکه بالای سرمان بود عبور میکردیم. افرادگفتن بهتره حداقل پوتین ها رادربیاوریم تا کمتر درمسیر ادامه گشتی اذیت شویم.همین کاررا کردیم. واز رودخانه بالباس وتجهیزات عبورکردیم وتامین ساحل دور را برقرار کردیم. وعلامت دادیم تاگشتی عبور کند.وقتی همه به ساحل طرف ما رسیدند ابشناسان روبمن کرد وگفت چون فقط پوتین ها را در آوردی گشتی را از اول تکرار نمی کنم وفقط عبور از رودخانه را تکرارخواهیم کرد. عملیات این بار با پوتین به پا تکرارشد.واون شب بقیه کارها هم بخوبی به پایان رسیده اما فرمانده دسته مارا برای سه روز به شستن ظرف های غذا ویقلوی های افراد تنبه کرد هرزمستان یاد استاد گشتی ابشناسان برایم زنده میشود
    امضاء



  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi