صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 83

موضوع: طعم خوب بندگی «نکته هایی از بزرگان علم و دین »

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض طعم خوب بندگی «نکته هایی از بزرگان علم و دین »








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مقدمه ناشر:

    به نام حضرت دوست، که هر آن چه هست از اوست.
    انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون.
    مائده، 55.
    معبودا، چون سر برآوردم، دیر زمانی بود که نسیم عشق از ساحت کبریایی تو نشأت گرفته و خورشید ولایت درخشیدن آغازیده بود. دانه در خاک پوست شکافته و جوانه سر از خاک برآورده، قد می کشید. شکوفه ها با شمیم مصطفوی پلک گشوده بودند و گل های بوستان مرتضی پیرایه ریخته و بودن را در خود می پروریدند.
    پرندگان عاشق چندین منزل پشت سر نهاده و رو به سوی تو داشتند. سی مرغابی که سلیمان و ابوذر را از عهد خلیل تو و روح الله و... را از عصر خورشید مستور اهل بیت را در میان داشتند، به سوی قله ی سیمرغ تو پر گشوده بودند و من می سوختم که هلا، بلندی پرواز و این بی بال و پری! و بر سجاده ای که راه آسمان را می جست بر تربت سید و مولای عاشقان استغاثه می کردم.
    ... و طعم خوب بندگی پیکی است به شما تا شکوه پرواز عاشقان را نظاره گر باشید و در این استغاثه با هم نوا.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مقدمه:

    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
    خوش تر آن باشد که سر دلبران - گفته آید در زبان دیگران
    مولوی
    نشان دادن الگوها و شخصیتهای بزرگ مذهبی و فرمایشات آنان، خود نیز انسان ساز است.
    رفتار و گفتار آن فرزانگان ابتداء با نفس خود که مقابله با شیطان درونی است و انقلاب را که همان تزکیه نفس است از خود شروع کردند و حقیقتاً هم پیروز گشتند و فاتح تمام و کمال گردیدند. اگر کلمه ای گفتند اثر خود را بر جان انسان گذاشت و می گذارد!
    امت مسلمان، برای تربیت اسلامی نیازمند به نشان دادن الگوی تربیتی و ارائه قهرمان و نمونه است.
    بر ما است که خاطره و شرح حال مردان بزرگ و عالمان دین را که راهیان کوی طریقت هستند پاس بداریم که به قول قرآن کریم: لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب.(1)
    در سرگذشت و قصه های آنان عبرت و تجربه ای برای خردمندان است.
    افرادی در یک موقعیت ویژه زمانی، قدم در راهی می گذارند و خود را در صف مشخصی جای می دهند و به نفع مکتبی قدم بر می دارند، و تبلیغ می کنند و ثابت قدم و استوار حتی تا پای شهادت حاضر می شوند که همه هستی خود را فدا می کنند. آنها مصداق فرمایش امام علی علیه السلام در دعای کمیل هستند.
    به درگاه خداوند عرضه می دارد:
    خدایا تو را به قداست و پاکیت و به بزرگترین نام ها و صفت هایت می خوانم و مسئلت دارم که لحظه های مرا در شب و روز به یاد خویش آباد سازی و به خدمت خودت پیوسته گردانی و عملهایم را پذیرا باش تا آن که تمامی علمها و ذکرهایم یک ذکر شود و حال من همواره در خدمت تو باشد.
    در این کتاب دو هدف دنبال می شود: 1. آشنایی با بزرگان علم و دین 2. زندگی ساز بودن فرمایشات آنان.
    به فرموده امام خمینی رحمه الله: آنان (روحانیت) در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارت ها و تلخی هایی متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارت ها و تبعیدها، زندان ها و اذیت و آزارها و زخم زبان ها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده اند.(2)
    بارالها عنایت خود را از ما دریغ مدار و ناموس دهر و ولی عصر ارواحنا، فداه را از ما راضی فرما و ما را از نور هدایت خود همیشه بهره مند نما انک مجیب قریب.(3)







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    بلال بن ریاح (وفات 20 ق)


    بعد از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله 9 یا 10 سال بیشتر در قید حیات نبود. او مؤذن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و از سابقین در اسلام است.
    وقتی ابوبکر با مردم نماز می گذارد، انتظار داشت که بلال کما فی السابق اذان بگوید، ولی این آرزوی او هرگز برآورده نشد. وقتی ابوبکر، بلال را ملاقات کرد گفت: ای بلال، تو علاوه بر آنکه ترک ما کرده ای اذان گفتن را نیز ترک گفته هنگام نماز در مسجد ما را از بانک اذان خود بی بهره ساخته ای.
    ای مؤذن رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا این کناره گیری تو دلیلی داشته و علت و سببی را در بردارد؟
    بلال گفت: ای ابوبکر هیچکاری بدون دلیل و هیچ عملی بی برهان نیست. تو خود جواب سؤالت را بهتر می دانی.
    سپس بلال با یک قیافه جدی ادامه داد. آیا من برای امامت نماز تو ای ابوبکر چگونه می توانم اذان بگویم در حالیکه این کار تو نیست و لباس این امر برازنده اندام تو نمی باشد.
    ابوبکر گفت: ای بلال از این مقوله سخن مگو و در این مورد وارد بحث نشو ولی می خواستم از تو خواهش کنم که به مؤذنی خود ادامه دهی.
    بلال در پاسخ اظهار داشت: ای ابوبکر من خیلی صریح و روشن مطلب را گفتم.
    که چشمان بلال نمی تواند کس دیگری را جز آنکه خود تعیین فرمود. بر منبر پیامبر اسلام و در محراب رسول خدا ملاحظه نماید.
    ابوبکر که تصمیم داشت به هر طریقی است بلال را راضی نموده و به نفع خود باز بلال را مخاطب ساخته گفته: ای بلال من فکر می کنم که اگر در همین شهر باقی بمانی و مانند گذشته به فعالیت خود ادامه دهی برای تو بهتر و نیکوتر است و زندگانیت صورت مطلوب تری به خود خواهد گرفت.
    بلال اظهار داشت که: ای ابوبکر تو از مطلوبیت زندگانی بحث می کنی و آن را رخ من می کشی. آخر بعد از محمد صلی الله علیه و آله زندگانی به چه درد من می خورد و پس از رحلت آن وجود آن عزیز زندگی چه ثمری در بر دارد که مطلوب باشد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    سلمان فارسی (وفات 36 ق)

    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سلمان منا اهل بیت.
    امام باقر علیه السلام می فرماید: عده ای با هم نشسته بودند و نسب خود را یاد می نمودند و افتخار می کردند که سلمان نیز در میان آنان حاضر بود. عمر به سلمان گفت: ای سلمان اصل و نسب تو چیست؟
    فقال سلمان انا سلمان بن عبدالله کنت ضالاً فهد انی الله بمحمد صلی الله علیه و آله و کنت عائلاً فاغنانی الله بمحمد صلی الله علیه و آله و کنت مملوکاً فاعتقنی الله تعالی بمحمد صلی الله علیه و آله فهذا حسبی و نسبی یا عمر.(4)
    سلمان فرمود: من سلمان پسر عبدالله، گمراه بودم که خداوند بوسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله مرا هدایت کرد و بنده بودم که خداوند بوسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله مرا آزاد فرمود، پس ای عمر این است حسب و نسب من!
    در روایتی آمده وقتی امام امیر مؤمنان علیه السلام بر سر جنازه سلمان حاضر شد پارچه ای که بر صورت سلمان بود برداشت. سلمان به صورت آن حضرت تبسمی کرد، امام علیه السلام فرمود: مرحباً یا ابا عبدالله اذا لقیت رسول الله صلی الله علیه و آله فقل له مامر علی اخیک من قومک.(5)
    سلمان موعظه سودمند به جریر می کند، می فرماید:
    ای جریر نسبت به خدا فروتن باش، زیرا هر کس که برای خدا تواضع کند، روز قیامت مقام بلندی دارد. ای جریر میدانی علت تاریکی و ظلمات قیامت چیست؟
    جریر گفت: نه
    سلمان گفت: ظلم کردن به دیگران در دنیا سبب ظلمات روز قیامت است.(6)
    پس از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله گروهی از اصحاب آن حضرت مسئله خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله را از سلمان سؤال کردند: آیا چه کسی لیاقت جانشینی پیامبر اسلام را دارد؟
    سلمان گفت: گمان نمی کنم این مقام بغیر از علی علیه السلام زیبنده دیگری باشد! مگر ابوالحسن علیه السلام اول کسی نیست که به قبله مسلمانان نماز خواند و احکام دین و سنت پیغمبر اسلام را از دیگران بهتر می داند؟!
    در میان بنی هاشم هر چه خوب و نیک شمرده شود، علی علیه السلام کانون تمام خیرات است و آنچه را علی علیه السلام دارد دیگران ندارند!
    در زمان خلیفه اول حذیقة بن یمان فرماندار مدائن بود، بعد از او سلمان به سمت رهبری آن شهر انتخاب شد و در زمان خلیفه دوم سلمان همچنان بر حکومت خویش برقرار بود. اما رفتارش بر اساس عدل و انصاف بود، از این جهت مورد انتقاد و یا سرزنش خلیفه دوم قرار گرفت. چرا همچون حذیقه رفتار نمی کند؟
    سلمان در پاسخ نامه انتقاد آمیز خلیفه نوشت:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    نامه سلمان غلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به عمر بن خطاب: موضوع سخن اینکه در جواب نامه خشن و ملامت آمیزی که به من نوشته و عتاب کرده ای که چون امیر مدائن هستم چرا به شیوه حذیقه رفتار نمی کنم؟ آگاه باش:
    خدای متعال مرا از کار زشت باز داشته است، و در قرآن کریم فرموده: هان مؤمنین از گمان بد بردن سخت دوری جوئید، بدرستی که قسمتی از گمانها گناه و معصیت است! و پیرامون دیگران تجسس نکنید، و در غیاب و نبود دیگران از آنها سخن نرانید! آیا دوست دارید گوشت مرده برادر مسلمان خود را بخورید؟! این عمل پیش شما تنفر آمیز است از خدا بترسید.(7)
    من پیروی ترا نمی کنم و به دنبال اعمال زشت حذیقه و نافرمانی خدا نخواهم رفت!
    نوشته ای که چرا حصیر می بافم و نان جو می خورم این کار برای مؤمن عار نیست تا سبب ملامت شود!
    خدا بر من مبارک کند که حصیر ببافم و نان جو بخورم و از دیگران بی نیاز باشم نه اینکه غذای خوب بخورم و مؤمنی را غضبناک کرده و بنا حق حکم کنم!
    این کار به پارسائی نزدیک تر و در پیشگاه پروردگار محبوب تر است، خود بارها دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه نان جو می یافت می خورد و سپاسگزاری می کرد و از این نحوه خوراک هیچگاه خشمناک نمی شد! مرا ملامت کرده ای که چرا به مردم بخشش می کنم؟ این عیبی نیست عطا را برای خدا و روز فقر و تهیدستی خویش انجام می دهم.
    برای من فرقی ندارد غذائی که جویده شد و در گلویم رسید شیره گندم و مغز قلم یا سبوس جو باشد!
    در نامه نوشته ای من: چون تشکیلات و دم دستگاه ندارم سلطنت خدا را ضعیف کرده و سبک شمرده ام.
    و مردم مدائن هم برای مقام خلافت احترام قائل نمی شوند تا جائی که در کارهای شخصی از من کمک می گیرند و این رفتار باعث ذلتی و سستی حکومت الهی است!
    وه، چه لغزشی این طور که تو فکر کرده ای نیست. مطمئن باش این شیوه که به نظر تو ذلت است در صورتی که مطیع خدا باشم برای من از عزت و بزرگی که در طغیان و معصیت باشد محبوب تر است؟
    تو خود کردار رسول اکرم صلی الله علیه و آله سفیر الهی را دیدی که در عین حال همچون پدری مهربان با مردم گرم و دمساز بود، با این وصف لباس خشن می پوشید و غذای نامطبوع می خورد و قرشی و عربی، سیاه و سفید و بالاخره همه افراد در نظرش یکسان بودند.(8)







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    ابوذر: وفات (31 یا 32 ق)

    به سندهای زیاد در کتابهای سنی و شیعه روایت است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آسمان سایه نکرده بر سر کسی و زمین نداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد.
    از امام باقر علیه السلام منقول است: ابوذر از خوف خداوند آنقدر گریه کرد تا اینکه به درد چشم آزرده شد، به او گفتند که دعا کن تا خدا چشم ترا شفا بخشد، گفت: مرا از آن غمی نیست. غم من دو چیز بزرگ و عظیم است که در پیش دارم و آن بهشت و دوزخ است.
    از امام موسی بن جعفر علیه السلام منقول است: هنگام فوت ابوذر، از وی پرسیدند، ثروت تو چیست؟
    گفت: ثروت من؛ عمل من است، گفتند ما از طلا و نقره سؤال می کنیم.
    ابوذر گفت: هرگز صبح و شام نکرده ام که مرا خزانه ای بوده باشد که مال خود را در آن جمع کرده باشم؛ از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: کندو ج القمرء قبره خزانه و صندوق انسان قبر او است.(9)
    آزاد مردی ابوذر:
    روزی عثمان توسط یکی از غلامانش پولی برای ابوذر فرستاد و به عبد خود گفت: اگر ابوذر این پول را قبول کند ترا آزاد خواهم کرد، برده عثمان کیسه را نزد ابوذر آورد، هر چه اصرار کرد ابوذر قبول نکرد، عرض کرد: ای ابوذر این کیسه را قبول کن، زیرا اگر به پذیری عثمان مرا آزاد خواهد کرد، ابوذر گفت: ان کان فیها عتقک فان فیها رقی درست است که در پذیرفتن من تو آزاد می شوی ولی من بنده می شوم، بالاخره قبول نکرد.(10)
    ابوذر در کوچه و بازار و مسجد؛ در هر جا که اجتماعی می دید، با گفتار آتشین خود بدیها و خیانتهای معاویه را می گفت و مردم را بر ضد او می شوراند، معاویه از راه نقشه وارد شد که ابوذر را ساکت کند و آن نقشه این بود. سیصد دینار برای ابوذر فرستاد، ابوذر گفت: اگر این حقوق من است که مرا از آن محروم کرده اند، می پذیرم ولی اگر به عنوان صله و انعام است، آن را قبول نمی کنم و رد کرد.
    روزی معاویه گفت: ابوذر را نزد من بیاورید، ابوذر را به حضورش آوردند معاویه به ابوذر گفت: ای دشمن خدا وای دشمن رسول خدا، آیا هر روز نزد ما می آئی و بر ضد ما سخن می گوئی، اگر من بی اجازه امیر مؤمنان عثمان، کسی را می کشتم، حتماً ترا بقتل می رسانم ولی درباره قتل تو اجازه می گیرم.
    ابوذر گفت: من دشمن خدا و دشمن رسول خدا صلی الله علیه و آله نیستم، بلکه تو و پدر تو دشمن رسول خدا هستید؛ در ظاهر دم از اسلام می زنید ولی باطن شما را کفر گرفته است رسول خدا ترا لعنت کرده و مکرر نفرین نموده که خدا ترا سیر نکند.(11)






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    عبدالله بن مسعود (مشهور به ابن مسعود): (وفات 32 ق)


    در جنگ بدر زمانی ابن مسعود با ابوجهل روبرو شد که دید ابوجهل زخمهای زیادی را متحمل شده و گوشه ای افتاده بود، ابن مسعود پای خود را بر روی سینه آن انسان مغرور گذاشت و فشاری داد، آن وقت به او گفت تو را می کشم!
    ابوجهل گفت: اولین غلامی نیستی که ارباب خویش را کشته است. اما سخت ترین چیزی که امروز می بینم این است که تو مرا بکشی. آیا از جوانمردان و پاکان و صاحبان سوگند کسی نبود که مأمور کشتن من شود؟(12)
    ابوجهل که دید باید سرش بریده شود از ابن مسعود خواهش کرد حالا که سر مرا جدا می کنی، چنان جدا کن که گردن من نیز روی سرم باشد تا وقتی به نیزه زده می شود در میان سرهای دیگر بزرگ تر دیده شوم.
    ابن مسعود برعکس خواسته های او سرش را آنچنان از بیخ برید که مقداری از سرش نیز روی گردنش ماند. آنگاه سلاح و زره او را برگرفت و پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و آن حضرت را به کشته شدن ابوجهل بشارت داد.
    وقتی خبر کشته شدن ابوجهل را ابن مسعود به پیامبر صلی الله علیه و آله داد پیامبر صلی الله علیه و آله داد پیامبر فرمود: آیا خودت او را کشتی؟ عرض کرد: بله یا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: برویم جسدش را نشانم بده پیامبر جسد او را دید فرمود: خدا را سپاس که تو را خوار ساخت، این فرعون امت من بود دستور داد تا جسدش را در چاه انداختند.(13)
    ابن مسعود می گوید:
    اگر دانشمندان، دانش خود را حفاظت و صیانت و پاسداری می کردند و دانش خود را در پیش اهلش می نهادند مسلماً سروران مردم زمان خویش می شدند. لیکن آنها دانش و علم خود را به پای نااهلان ریختند و در خدمت دنیا پرستان نهادند تا از دنیای آنان بهره مند شوند و آنان هم، اینان را خوار کردند و پستی و رسوائی نشاندند.(14)
    ابن مسعود یکی از آن دوازده نفری بود که هر کدام به پا خاستند و در مسجد سخنانی ایراد کردند و به گوش همه رساندند.
    عبارتند از: خالد بن سعید، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد، بریده اسمی، عمار یاسر، خزیمه، ابو الهیثم، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، و زیدبن وهب و ابن مسعود.
    ابن مسعود در برابر ابوبکر چنین سخن گفت:
    ای گروه قریش شما و نیکان شما خوب می دانید که اهلبیت پیامبرتان به پیامبر از شما نزدیکتر است و اگر این خلافت و زمامداری را با حساب خویشاوندی و نزدیکی به پیامبر می دانید و می گوئید که سابقه شما در اسلام زیادتر است، پس بدانید که اهلبیت پیامبرتان به آن حضرت نزدیکتر از شما هستند و نیز نسبت به اسلام با سابقه تر و پیش قدم ترند. و علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از پیامبرتان صاحب این امر (خلافت) است.
    پس آن چه را که خداوند برایش قرار داده است به او باز گردانید و به پشت بر نگردید و به جاهلیت رجعت نکنید که در نتیجه دچار یک دگرگونی و انحراف زیان بار شوید.(15)
    ابن مسعود از طرف عثمان سرپرست بیت المال در شهر کوفه بود. وقتی ولید به کوفه آمد این والی جدید کوفه روی محاسبات خودش می خواست از این خزانه دار دولت در کوفه استفاده کند. از این رو مقداری مال از ابن مسعود قرض گرفت.
    بعد از مدتی که گذشته بود ابن مسعود آن مقدار از ولید تقاضای بازپرداخت و ادای قرض نمود. ولید از این مسئله ناراحت شد و جریان را به عثمان گزارش داد.
    عثمان بن ابن مسعود نوشت! تو خزانه دار ما هستی کاری به کار ولید نداشته باش و هر چه که بیت المال گرفته است عیبی ندارد.
    ابن مسعود کلیدهای خزانه را پرتاب کرد و به ولید گفت: گمان می کردم که خزانه دار مسلمانان هستم ولی حالا می بینم که خزانه دار شما هستم. مرا به این سمت و منصب نیازی نیست.
    ابن مسعود، سخنی داشت که آن را زیاد تکرار می کرد و از آن دست بردار نبود و آن اینکه هر روز جمعه با صدای بلند، به مردم می گفت:
    راست ترین سخن، قرآن است. بهترین هدایت و رهنمود، هدایت محمد صلی الله علیه و آله است. بدترین کارها، چیزهایی نو ساخته و تازه پیدا شده می باشد و هر چیز تازه ای (که در دین نبوده و پدید آورده اند) بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش.(16)










    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    ابن مسعود از طرف عثمان سرپرست بیت المال در شهر کوفه بود. وقتی ولید به کوفه آمد این والی جدید کوفه روی محاسبات خودش می خواست از این خزانه دار دولت در کوفه استفاده کند. از این رو مقداری مال از ابن مسعود قرض گرفت.
    بعد از مدتی که گذشته بود ابن مسعود آن مقدار از ولید تقاضای بازپرداخت و ادای قرض نمود. ولید از این مسئله ناراحت شد و جریان را به عثمان گزارش داد.
    عثمان بن ابن مسعود نوشت! تو خزانه دار ما هستی کاری به کار ولید نداشته باش و هر چه که بیت المال گرفته است عیبی ندارد.
    ابن مسعود کلیدهای خزانه را پرتاب کرد و به ولید گفت: گمان می کردم که خزانه دار مسلمانان هستم ولی حالا می بینم که خزانه دار شما هستم. مرا به این سمت و منصب نیازی نیست.
    ابن مسعود، سخنی داشت که آن را زیاد تکرار می کرد و از آن دست بردار نبود و آن اینکه هر روز جمعه با صدای بلند، به مردم می گفت:
    راست ترین سخن، قرآن است. بهترین هدایت و رهنمود، هدایت محمد صلی الله علیه و آله است. بدترین کارها، چیزهایی نو ساخته و تازه پیدا شده می باشد و هر چیز تازه ای (که در دین نبوده و پدید آورده اند) بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش.(16)








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اویس قرنی (شهادت 37 ق)

    در سال 37 هجری در جنگ صفین و در رکاب امام امیر المؤمنین علیه السلام بدست لشکریان معاویه به شهادت رسید.
    از گفتار اویس است که: به خدا سوگند درباره مرگ اندیشیدن و ترس و بیم از روز رستاخیز برای مرد با ایمان در دنیا جای شادمانی باز نمی گذارد، در برابر امر به معروف و نهی از منکر به ما دشنام می دهند و تهمت می زنند اما با این همه ما به حق خدا قیام می کنیم و برای سربلندی جامعه اسلامی از پای نمی نشینیم.(17)
    آنان که روی دنیا با چشم عقل دیدند - چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
    مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا - از نیک و بد گذشته جز حق کسی ندیدند
    مردان حق زدنیا بستند دیده دل - از نیک و بد گذشته جز جق کسی ندیدند
    اویس گفت: من محضر رسول خدا را درک نکرده ام ولی مطالبی بواسطه افرادی شنیده ام که آن حضرت:
    بر عمر اعتمادی نیست، برای سرای آخرت باید تدارک دید و زاد و توشه تهیه کرد.
    و اویس بعد از تلاوت آیاتی از قرآن کریم:
    و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین(18)
    ما آسمان و زمین و آن چه بین آنهاست، بیهوده نیافریدیم.
    ما خلقنا هما الا بالحق و لکن اکثرهم لایعلمون(19)
    خلق نکردیم آنها را مگر به حق و از روی حکمت ولی بسیار از مردم آگاه نیستند.
    ان یوم الفضل میقاتهم اجمعین(20)
    روز قیامت روز جدائی کافر و مؤمن و وعده گاه تمام خلایق است.
    یوم لایغنی مولی عن مولی شیئاً و لاهم ینصرون الارحم الله انه هو العزیز الرحیم(21)
    روزی است که هیچ دوست و یار و یاوری دوستش را از عذاب نرهاند و بی نیاز نگرداند، واحدی را یاری نکنند مگر اینکه خدا به او رحم کند و او است که مقتدر و مهربان است.
    پس از آنکه آیات فوق را تلاوت کرد، آن چنان نعره ای زد، که خوف آن بود که از دنیا برود، بعد گفت:
    ای هرم بن حیان، آیا این موعظه ترا کافی نیست که می بینی انسانها یکی پس از دیگری از این جهان رخت می بندند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که اشرف مخلوقات است، از این دنیای ناپایدار رفت، پدرت از دنیا رفت، نزدیک است تو هم بمیری، آدم و حوا مردند، ابراهیم خلیل از دنیا رفت و من و تو هم فردا از مردگانیم فریفته دنیا مشو، خود را دریاب، آماده مرگ باش، برای این سفر دور راحله تهیه کن که سفری بس دراز در پیش داری، وقتی که برگشتی مردم را از عذاب الهی بترسان، مبادا از دین خارج شوی.(22)
    در کتاب تذکرة الاولیاء آمده است: در زمان خلافت عمر، به دستور امام علی علیه السلام و عمر، لباس مخصوص از پیامبر صلی الله علیه و آله را برای اویس آوردند. اویس توانگری دو عالم را به زیر پا گذاشته بود و با گلیم شتر خود را پوشانده بود، عمر او را ستود و اظهار زهد کرد و گفت: کیست که این خلافت را از من به یک قرص نان بخرد.
    اویس گفت: ای عمر! آن کس را که عقل باشد چنین معامله ای نمی کند، اگر راست می گوئی آن (خلافت) را بینداز تا هر که خواهد برگیرد.
    از سخن اویس دو چیز انسان می فهمد: 1. خرید و فروش خلافت خلاف عقل است. 2. سخن عمر مطابق با قلبش نبود و اگر چنین بود امثال معاویه ها را خلافت را به صدها جان می فروخت.
    روزی عمر از اویس سؤال کرد: چرا نیامدی پیامبر صلی الله علیه و آله را ببینی؟
    اویس گفت: آیا تو پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده ای؟ عمر گفت: آری دیده ام.
    اویس گفت: بلکه لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیده ای، اگر خودش را دیده ای بگو بدانم آبروی آن حضرت پیوسته بود یا باز و گشاده؟
    عمر نتوانست جواب بگوید.
    شاید از این سؤال فهمیده شود بیگانگی خلیفه با پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر بوده است.
    در جنگ صفین اویس ندا داد: ای مردم ما کسانی هستیم که روی از جنگ نمی گیریم تا بهشت را بنگریم، مکرر این جمله را می گفت تا تیری بر قلب مبارکش خورد و به شهادت رسید.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    در کتاب تذکرة الاولیاء آمده است: در زمان خلافت عمر، به دستور امام علی علیه السلام و عمر، لباس مخصوص از پیامبر صلی الله علیه و آله را برای اویس آوردند. اویس توانگری دو عالم را به زیر پا گذاشته بود و با گلیم شتر خود را پوشانده بود، عمر او را ستود و اظهار زهد کرد و گفت: کیست که این خلافت را از من به یک قرص نان بخرد.
    اویس گفت: ای عمر! آن کس را که عقل باشد چنین معامله ای نمی کند، اگر راست می گوئی آن (خلافت) را بینداز تا هر که خواهد برگیرد.
    از سخن اویس دو چیز انسان می فهمد: 1. خرید و فروش خلافت خلاف عقل است. 2. سخن عمر مطابق با قلبش نبود و اگر چنین بود امثال معاویه ها را خلافت را به صدها جان می فروخت.
    روزی عمر از اویس سؤال کرد: چرا نیامدی پیامبر صلی الله علیه و آله را ببینی؟
    اویس گفت: آیا تو پیامبر صلی الله علیه و آله را دیده ای؟ عمر گفت: آری دیده ام.
    اویس گفت: بلکه لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیده ای، اگر خودش را دیده ای بگو بدانم آبروی آن حضرت پیوسته بود یا باز و گشاده؟
    عمر نتوانست جواب بگوید.
    شاید از این سؤال فهمیده شود بیگانگی خلیفه با پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر بوده است.
    در جنگ صفین اویس ندا داد: ای مردم ما کسانی هستیم که روی از جنگ نمی گیریم تا بهشت را بنگریم، مکرر این جمله را می گفت تا تیری بر قلب مبارکش خورد و به شهادت رسید.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi