صفحه 8 از 11 نخستنخست ... 4567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 102

موضوع: سیری در اشعار مثنوی معنوی مولانا

  1. Top | #71

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را




    چونک شیر اندر بر خویشش کشید

    در پناه شیر تا چه می‌دوید

    چونک در چه بنگریدند اندر آب

    اندر آب از شیر و او در تافت تاب

    شیر عکس خویش دید از آب تفت

    شکل شیری در برش خرگوش زفت

    چونک خصم خویش را در آب دید

    مر ورا بگذاشت و اندر چه جهید

    در فتاد اندر چهی کو کنده بود

    زانک ظلمش در سرش آینده بود

    چاه مظلم گشت ظلم ظالمان

    این چنین گفتند جملهٔ عالمان

    هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر

    عدل فرمودست بتر را بتر

    ای که تو از جاه ظلمی می‌کنی

    دانک بهر خویش چاهی می‌کنی

    گرد خود چون کرم پیله بر متن

    بهر خود چه می‌کنی اندازه کن

    مر ضعیفان را تو بی‌خصمی مدان

    از نبی ذا جاء نصر الله خوان

    گر تو پیلی خصم تو از تو رمید

    نک جزا طیرا ابابیلت رسید

    گر ضعیفی در زمین خواهد امان

    غلغل افتد در سپاه آسمان

    گر بدندانش گزی پر خون کنی

    درد دندانت بگیرد چون کنی

    شیر خود را دید در چه وز غلو

    خویش را نشناخت آن دم از عدو

    عکس خود را او عدو خویش دید

    لاجرم بر خویش شمشیری کشید

    ای بسا ظلمی که بینی در کسان

    خوی تو باشد دریشان ای فلان

    اندریشان تافته هستی تو

    از نفاق و ظلم و بد مستی تو

    آن توی و آن زخم بر خود می‌زنی

    بر خود آن دم تار لعنت می‌تنی

    در خود آن بد را نمی‌بینی عیان

    ورنه دشمن بودیی خود را بجان

    حمله بر خود می‌کنی ای ساده مرد

    همچو آن شیری که بر خود حمله کرد

    چون به قعر خوی خود اندر رسی

    پس بدانی کز تو بود آن ناکسی

    شیر را در قعر پیدا شد که بود

    نقش او آنکش دگر کس می‌نمود

    هر که دندان ضعیفی می‌کند

    کار آن شیر غلط‌بین می‌کند

    می‌ببیند خال بد بر روی عم

    عکس خال تست آن از عم مرم

    مؤمنان آیینهٔ همدیگرند

    این خبر می از پیمبر آورند

    پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود

    زان سبب عالم کبودت می‌نمود

    گر نه کوری این کبودی دان ز خویش

    خویش را بد گو مگو کس را تو بیش

    مؤمن ار ینظر بنور الله نبود

    غیب مؤمن را برهنه چون نمود

    چون که تو ینظر بنار الله بدی

    در بدی از نیکوی غافل شدی

    اندک اندک آب بر آتش بزن

    تا شود نار تو نور ای بوالحزن

    تو بزن یا ربنا آب طهور

    تا شود این نار عالم جمله نور

    آب دریا جمله در فرمان تست

    آب و آتش ای خداوند آن تست

    گر تو خواهی آتش آب خوش شود

    ور نخواهی آب هم آتش شود

    این طلب در ما هم از ایجاد تست

    رستن از بیداد یا رب داد تست

    بی‌طلب تو این طلب‌مان داده‌ای

    گنج احسان بر همه بگشاده‌ای



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #72

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد


    چونک خرگوش از رهایی شاد گشت

    سوی نخچیران دوان شد تا به دشت

    شیر را چون دید در چه کشته زار

    چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار

    دست می‌زد چون رهید از دست مرگ

    سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ

    شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد

    سر برآورد و حریف باد شد

    برگها چون شاخ را بکشافتند

    تا به بالای درخت اشتافتند

    با زبان شطاه شکر خدا

    می‌سراید هر بر و برگی جدا

    که بپرورد اصل ما را ذوالعطا

    تا درخت استغلظ آمد و استوی

    جانهای بسته اندر آب و گل

    چون رهند از آب و گلها شاددل

    در هوای عشق حق رقصان شوند

    همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند

    چشمان در رقص و جانها خود مپرس

    وانک گرد جان از آنها خود مپرس

    شیر را خرگوش در زندان نشاند

    ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند

    درچنان ننگی و آنگه این عجب

    فخر دین خواهد که گویندش لقب

    ای تو شیری در تک این چاه فرد

    نقش چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد

    نفس خرگوشت به صحرا در چرا

    تو بقعر این چه چون و چرا

    سوی نخچیران دوید آن شیرگیر

    کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر

    مژده مژده ای گروه عیش‌ساز

    کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز

    مژده مژده کان عدو جانها

    کند قهر خالقش دندانها

    آنک از پنجه بسی سرها بکوفت

    همچو خس جاروب مرگش هم بروفت




    امضاء


  4. Top | #73

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را



    جمع گشتند آن زمان جمله وحوش

    شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش

    حلقه کردند او چو شمعی در میان

    سجده آوردند و گفتندش که هان

    تو فرشتهٔ آسمانی یا پری

    نی تو عزرائیل شیران نری

    هرچه هستی جان ما قربان تست

    دست بردی دست و بازویت درست

    راند حق این آب را در جوی تو

    آفرین بر دست و بر بازوی تو

    باز گو تا چون سگالیدی به مکر

    آن عوان را چون بمالیدی به مکر

    بازگو تا قصه درمانها شود

    بازگو تا مرهم جانها شود

    بازگو کز ظلم آن استم‌نما

    صد هزاران زخم دارد جان ما

    گفت تایید خدا بد ای مهان

    ورنه خرگوشی کی باشد در جهان

    قوتم بخشید و دل را نور داد

    نور دل مر دست و پا را زور داد

    از بر حق می‌رسد تفضیلها

    باز هم از حق رسد تبدیلها

    حق بدور نوبت این تایید را

    می‌نماید اهل ظن و دید را




    امضاء


  5. Top | #74

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی‌الجهاد الاکبر


    ای شهان کشتیم ما خصم برون

    ماند خصمی زو بتر در اندرون

    کشتن این کار عقل و هوش نیست

    شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست

    دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست

    کو به دریاها نگردد کم و کاست

    هفت دریا را در آشامد هنوز

    کم نگردد سوزش آن خلق‌سوز

    سنگها و کافران سنگ‌دل

    اندر آیند اندرو زار و خجل

    هم نگردد ساکن از چندین غذا

    تا ز حق آید مرورا این ندا

    سیر گشتی سیر گوید نه هنوز

    اینت آتش اینت تابش اینت سوز

    عالمی را لقمه کرد و در کشید

    معده‌اش نعره زنان هل من مزید

    حق قدم بر وی نهد از لامکان

    آنگه او ساکن شود از کن فکان

    چونک جزو دوزخست این نفس ما

    طبع کل دارد همیشه جزوها

    این قدم حق را بود کو را کشد

    غیر حق خود کی کمان او کشد

    در کمان ننهند الا تیر راست

    این کمان را بازگون کژ تیرهاست

    راست شو چون تیر و واره از کمان

    کز کمان هر راست بجهد بی‌گمان

    چونک وا گشتم ز پیگار برون

    روی آوردم به پیگار درون

    قد رجعنا من جهاد الاصغریم

    با نبی اندر جهاد اکبریم

    قوت از حق خواهم و توفیق و لاف

    تا به سوزن بر کنم این کوه قاف

    سهل شیری دان که صفها بشکند

    شیر آنست آن که خود را بشکند



    امضاء


  6. Top | #75

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش ۷۷ - آمدن رسول روم

    تا عمر آمد ز قیصر یک رسول

    در مدینه از بیابان نغول

    گفت کو قصر خلیفه ای حشم

    تا من اسپ و رخت را آنجا کشم

    قوم گفتندش که او را قصر نیست

    مر عمر را قصر جان روشنیست

    گرچه از میری ورا آوازه‌ایست

    همچو درویشان مر او را کازه‌ایست

    ای برادر چون ببینی قصر او

    چونک در چشم دلت رستست مو

    چشم دل از مو و علت پاک آر

    وانگه آن دیدار قصرش چشم دار

    هر که را هست از هوسها جان پاک

    زود بیند حضرت و ایوان پاک

    چون محمد پاک شد زین نار و دود

    هر کجا رو کرد وجه الله بود

    چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را

    کی بدانی ثم وجه الله را

    هر که را باشد ز سینه فتح باب

    بیند او بر چرخ دل صد آفتاب

    حق پدیدست از میان دیگران

    همچو ماه اندر میان اختران

    دو سر انگشت بر دو چشم نه

    هیچ بینی از جهان انصاف ده

    گر نبینی این جهان معدوم نیست

    عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست

    تو ز چشم انگشت را بر دار هین

    وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین

    نوح را گفتند امت کو ثواب

    گفت او زان سوی واستغشوا ثیاب

    رو و سر در جامه‌ها پیچیده‌اید

    لاجرم با دیده و نادیده‌اید

    آدمی دیدست و باقی پوستست

    دید آنست آن که دید دوستست

    چونک دید دوست نبود کور به

    دوست کو باقی نباشد دور به

    چون رسول روم این الفاظ تر

    در سماع آورد شد مشتاق‌تر

    دیده را بر جستن عمر گماشت

    رخت را و اسپ را ضایع گذاشت

    هر طرف اندر پی آن مرد کار

    می‌شدی پرسان او دیوانه‌وار

    کین چنین مردی بود اندر جهان

    وز جهان مانند جان باشد نهان

    جست او را تاش چون بنده بود

    لاجرم جوینده یابنده بود

    دید اعرابی زنی او را دخیل

    گفت عمر نک به زیر آن نخیل

    زیر خرمابن ز خلقان او جدا

    زیر سایه خفته بین سایهٔ خدا




    امضاء


  7. Top | #76

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش ۷۸ - یافتن رسول روم خفته به زیر درخت



    مر عمر را دید و در لرز اوفتاد

    هیبتی زان خفته آمد بر رسول

    حالتی خوش کرد بر جانش نزول

    مهر و هیبت هست ضد همدگر

    این دو ضد را دید جمع اندر جگر

    گفت با خود من شهان را دیده‌ام

    پیش سلطانان مه و بگزیده‌ام

    از شهانم هیبت و ترسی نبود

    هیبت این مرد هوشم را ربود

    رفته‌ام در بیشهٔ شیر و پلنگ

    روی من زیشان نگردانید رنگ

    بس شدستم در مصاف و کارزار

    همچو شیر آن دم که باشد کارزار

    بس که خوردم بس زدم زخم گران

    دل قوی‌تر بوده‌ام از دیگران

    بی‌سلاح این مرد خفته بر زمین

    من به هفت اندام لرزان چیست این

    هیبت حقست این از خلق نیست

    هیبت این مرد صاحب دلق نیست

    هر که ترسید از حق او تقوی گزید

    ترسد از وی جن و انس و هر که دید

    اندرین فکرت به حرمت دست بست

    بعد یک ساعت عمر از خواب جست

    کرد خدمت مر عمر را و سلام

    گفت پیغامبر سلام آنگه کلام

    پس علیکش گفت و او را پیش خواند

    ایمنش کرد و به پیش خود نشاند

    لاتخافوا هست نزل خایفان

    هست در خور از برای خایف آن

    هر که ترسد مر ورا ایمن کنند

    مر دل ترسنده را ساکن کنند

    آنک خوفش نیست چون گویی مترس

    درس چه‌دهی نیست او محتاج درس

    آن دل از جا رفته را دلشاد کرد

    خاطر ویرانش را آباد کرد

    بعد از آن گفتش سخنهای دقیق

    وز صفات پاک حق نعم الرفیق

    وز نوازشهای حق ابدال را

    تا بداند او مقام و حال را

    حال چون جلوه‌ست زان زیبا عروس

    وین مقام آن خلوت آمد با عروس

    جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز

    وقت خلوت نیست جز شاه عزیز

    جلوه کرده خاص و عامان را عروس

    خلوت اندر شاه باشد با عروس

    هست بسیار اهل حال از صوفیان

    نادرست اهل مقام اندر میان

    از منازلهای جانش یاد داد

    وز سفرهای روانش یاد داد

    وز زمانی کز زمان خالی بدست

    وز مقام قدس که اجلالی بدست

    وز هوایی کاندرو سیمرغ روح

    پیش ازین دیدست پرواز و فتوح

    هر یکی پروازش از آفاق بیش

    وز امید و نهمت مشتاق بیش

    چون عمر اغیاررو را یار یافت

    جان او را طالب اسرار یافت

    شیخ کامل بود و طالب مشتهی

    مرد چابک بود و مرکب درگهی

    دید آن مرشد که او ارشاد داشت

    تخم پاک اندر زمین پاک کاشت





    امضاء


  8. Top | #77

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن
    کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی


    کرد حق و کرد ما هر دو ببین

    کرد ما را هست دان پیداست این

    گر نباشد فعل خلق اندر میان

    پس مگو کس را چرا کردی چنان

    خلق حق افعال ما را موجدست

    فعل ما آثار خلق ایزدست

    ناطقی یا حرف بیند یا غرض

    کی شود یک دم محیط دو عرض

    گر به معنی رفت شد غافل ز حرف

    پیش و پس یک دم نبیند هیچ طرف

    آن زمان که پیش‌بینی آن زمان

    تو پس خود کی ببینی این بدان

    چون محیط حرف و معنی نیست جان

    چون بود جان خالق این هر دوان

    حق محیط جمله آمد ای پسر

    وا ندارد کارش از کار دگر

    گفت شیطان که بما اغویتنی

    کرد فعل خود نهان دیو دنی

    گفت آدم که ظلمنا نفسنا

    او ز فعل حق نبد غافل چو ما

    در گنه او از ادب پنهانش کرد

    زان گنه بر خود زدن او بر بخورد

    بعد توبه گفتش ای آدم نه من

    آفریدم در تو آن جرم و محن

    نه که تقدیر و قضای من بد آن

    چون به وقت عذر کردی آن نهان

    گفت ترسیدم ادب نگذاشتم

    گفت هم من پاس آنت داشتم

    هر که آرد حرمت او حرمت برد

    هر که آرد قند لوزینه خورد

    طیبات از بهر کی للطیبین

    یار را خوش کن برنجان و ببین

    یک مثال ای دل پی فرقی بیار

    تا بدانی جبر را از اختیار

    دست کان لرزان بود از ارتعاش

    وانک دستی تو بلرزانی ز جاش

    هر دو جنبش آفریدهٔ حق شناس

    لیک نتوان کرد این با آن قیاس

    زان پشیمانی که لرزانیدیش

    مرتعش را کی پشیمان دیدیش

    بحث عقلست این چه عقل آن حیله‌گر

    تا ضعیفی ره برد آنجا مگر

    بحث عقلی گر در و مرجان بود

    آن دگر باشد که بحث جان بود

    بحث جان اندر مقامی دیگرست

    بادهٔ جان را قوامی دیگرست

    آن زمان که بحث عقلی ساز بود

    این عمر با بوالحکم همراز بود

    چون عمر از عقل آمد سوی جان

    بوالحکم بوجهل شد در حکم آن

    سوی حس و سوی عقل او کاملست

    گرچه خود نسبت به جان او جاهلست

    بحث عقل و حس اثر دان یا سبب

    بحث جانی یا عجب یا بوالعجب

    ضؤ جان آمد نماند ای مستضی

    لازم و ملزوم و نافی مقتضی

    زانک بینایی که نورش بازغست

    از دلیل چون عصا بس فارغست




    امضاء


  9. Top | #78

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم


    بار دیگر ما به قصه آمدیم

    ما از آن قصه برون خود کی شدیم

    گر به جهل آییم آن زندان اوست

    ور به علم آییم آن ایوان اوست

    ور به خواب آییم مستان وییم

    ور به بیداری به دستان وییم

    ور بگرییم ابر پر زرق وییم

    ور بخندیم آن زمان برق وییم

    ور بخشم و جنگ عکس قهر اوست

    ور بصلح و عذر عکس مهر اوست

    ما کییم اندر جهان پیچ پیچ

    چون الف او خود چه دارد هیچ‌هیچ




    امضاء


  10. Top | #79

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف



    آن رسول از خود بشد زین یک دو جام

    نی رسالت یاد ماندش نی پیام

    واله اندر قدرت الله شد

    آن رسول اینجا رسید و شاه شد

    سیل چون آمد به دریا بحر گشت

    دانه چون آمد به مزرع گشت کشت

    چون تعلق یافت نان با بوالبشر

    نان مرده زنده گشت و با خبر

    موم و هیزم چون فدای نار شد

    ذات ظلمانی او انوار شد

    سنگ سرمه چونک شد در دیدگان

    گشت بینایی شد آنجا دیدبان

    ای خنک آن مرد کز خود رسته شد

    در وجود زنده‌ای پیوسته شد

    وای آن زنده که با مرده نشست

    مرده گشت و زندگی از وی بجست

    چون تو در قرآن حق بگریختی

    با روان انبیا آمیختی

    هست قرآن حالهای انبیا

    ماهیان بحر پاک کبریا

    ور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیر

    انبیا و اولیا را دیده گیر

    ور پذیرایی چو بر خوانی قصص

    مرغ جانت تنگ آید در قفس

    مرغ کو اندر قفس زندانیست

    می‌نجوید رستن از نادانیست

    روحهایی کز قفسها رسته‌اند

    انبیاء رهبر شایسته‌اند

    از برون آوازشان آید ز دین

    که ره رستن ترا اینست این

    ما بذین رستیم زین تنگین قفس

    جز که این ره نیست چارهٔ این قفس

    خویش را رنجور سازی زار زار

    تا ترا بیرون کنند از اشتهار

    که اشتهار خلق بند محکمست

    در ره این از بند آهن کی کمست





    امضاء


  11. Top | #80

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,977
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,529 در 2,243
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد
    به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت


    بود بازرگان و او را طوطیی

    در قفس محبوس زیبا طوطیی

    چونک بازرگان سفر را ساز کرد

    سوی هندستان شدن آغاز کرد

    هر غلام و هر کنیزک را ز جود

    گفت بهر تو چه آرم گوی زود

    هر یکی از وی مرادی خواست کرد

    جمله را وعده بداد آن نیک مرد

    گفت طوطی را چه خواهی ارمغان

    کارمت از خطهٔ هندوستان

    گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان

    چون ببینی کن ز حال من بیان

    کان فلان طوطی که مشتاق شماست

    از قضای آسمان در حبس ماست

    بر شما کرد او سلام و داد خواست

    وز شما چاره و ره ارشاد خواست

    گفت می‌شاید که من در اشتیاق

    جان دهم اینجا بمیرم در فراق

    این روا باشد که من در بند سخت

    گه شما بر سبزه گاهی بر درخت

    این چنین باشد وفای دوستان

    من درین حبس و شما در گلستان

    یاد آرید ای مهان زین مرغ زار

    یک صبوحی درمیان مرغزار

    یاد یاران یار را میمون بود

    خاصه کان لیلی و این مجنون بود

    ای حریفان بت موزون خود

    من قدحها می‌خورم پر خون خود

    یک قدح می‌نوش کن بر یاد من

    گر نمی‌خواهی که بدهی داد من

    یا بیاد این فتادهٔ خاک‌بیز

    چونک خوردی جرعه‌ای بر خاک ریز

    ای عجب آن عهد و آن سوگند کو

    وعده‌های آن لب چون قند کو

    گر فراق بنده از بد بندگیست

    چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست

    ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ

    با طرب‌تر از سماع و بانگ چنگ

    ای جفای تو ز دولت خوب‌تر

    و انتقام تو ز جان محبوب‌تر

    نار تو اینست نورت چون بود

    ماتم این تا خود که سورت چون بود

    از حلاوتها که دارد جور تو

    وز لطافت کس نیابد غور تو

    نالم و ترسم که او باور کند

    وز کرم آن جور را کمتر کند

    عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد

    بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

    والله ار زین خار در بستان شوم

    همچو بلبل زین سبب نالان شوم

    این عجب بلبل که بگشاید دهان

    تا خورد او خار را با گلستان

    این چه بلبل این نهنگ آتشیست

    جمله ناخوشها ز عشق او را خوشیست

    عاشق کلست و خود کلست او

    عاشق خویشست و عشق خویش‌جو





    امضاء


صفحه 8 از 11 نخستنخست ... 4567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi