صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 36

موضوع: زیباترین اشعاری که من خواندم.....

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اي دست
    اي مخمل نسيم
    اي بازگشته از سفر بي کرانگي
    از سرزمين پاک گياهان مهرزي

    اي کاش
    گرده هاي محبت را
    در ذهن سبز گونه ي من ، بارور کني
    اي کاش
    مي گشوديم آرام

    اي کاش
    جمله هاي تنم را
    آهنگ عاشقانه مي دادي
    آنگاه
    آن عاشقانه را
    از بر مي خواندي

    اي کاش
    با من مي ماندي
    روزي هزار بار
    من را به نام مي خواندي
    اي کاش

    فرخ تميمي




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

    عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

    با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود

    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

    دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

    صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

    پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

    عمریست در هوای تو می‌سوزم و خوشم

    خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

    شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

    باور مکن که طعنه طوفان روزگار

    جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

    سروی شدم به دولت آزادگی که سر

    با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

    دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

    لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

    هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

    ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

    لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی

    تا بشنوی نوای غزل‌های دلکشم

    ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

    این کار تست من همه جور تو می‌کشم





    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اینجا همان دمی است که زود دیر میشود

    گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
    با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود

    گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
    بی رحم چون کمان کمانگیر میشود

    گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
    خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود

    گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر
    تنها سراب اوست که تصویر میشود

    گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود
    چون نیست قسمتت، به دلت تیر میشود

    گاهی صدای بارش باران که دلرباست
    با چتر تک سواره چه دلگیر میشود

    گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد
    من کم شوم ز یار، چه تفسیر میشود

    گاهی مسیر عشق، ز پیکار عقل و دل
    از تیزی و خطر، چو شمشیر میشود

    گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل
    باید نشست و دید، چه تقدیر میشود..

    قیصر امین پور




    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
    دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

    تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
    ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

    مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
    راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

    مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
    در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

    خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
    شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

    شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
    گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

    مهدی فرجی




    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    از جمادی مردم و نامی شدم
    وز نَما مُردم، به حیوان سر زدم

    مُردم از حیوانی و آدم شدم
    پس چه ترسم؟، کی ز مردن کم شدم؟

    حمله ی دیگر بمیرم از بشر،
    تا برآرم از ملایک پرّ و سر

    وز ملک هم بایدم جَستن ز جو
    کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

    بار دیگر از ملَک قربان شوم،
    آنچه اندر وهم ناید، آن شوم

    پس عدم گردم، عدم چون ارغنون-
    گویدم: إنّا إلیهِ رَاجعُون
    .




    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

    برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

    بری دان از افعال چرخ برین را

    نشاید ز دانا نکوهش بری را

    همی تا کند پیشه، عادت همی کن

    جهان مر جفا را، تو مر صابری را

    هم امروز از پشت بارت بیفگن

    میفگن به فردا مر این داوری را

    چو تو خود کنی اختر خویش را بد

    مدار از فلک چشم نیک اختری را

    به چهره شدن چون پری کی توانی؟

    به افعال ماننده شو مر پری را

    بدیدی به نوروز گشته به صحرا

    به عیوق ماننده لالهٔ طری را

    اگر لاله پر نور شد چون ستاره

    چرا زو نپذرفت صورت گری را؟

    تو با هوش و رای از نکو محضران چون

    همی برنگیری نکو محضری را؟

    نگه کن که ماند همی نرگس نو

    ز بس سیم و زر تاج اسکندری را

    درخت ترنج از بر و برگ رنگین

    حکایت کند کلهٔ قیصری را

    سپیدار مانده‌است بی‌هیچ چیزی

    ازیرا که بگزید او کم بری را

    اگر تو از آموختن‌سر بتابی

    نجوید سر تو همی سروری را

    بسوزند چوب درختان بی‌بر

    سزا خود همین است مر بی‌بری را

    درخت تو گر بار دانش بگیرد

    به زیر آوری چرخ نیلوفری را

    نگر نشمری، ای برادر، گزافه

    به دانش دبیری و نه شاعری را

    که این پیشه‌ها است نیکو نهاده

    مر الفغدن نعمت ایدری را

    دگرگونه راهی و علمی است دیگر

    مرالفغدن راحت آن سری را

    بلی این و آن هر دو نطق است لیکن

    نماند همی سحر پیغمبری را

    چو کبگ دری باز مرغ است لیکن

    خطر نیست با باز کبگ دری را

    پیمبر بدان داد مر علم حق را

    که شایسته دیدش مر این مهتری را

    به هارون ما داد موسی قرآن را

    نبوده‌است دستی بران سامری را

    تو را خط قید علوم است و، خاطر

    چو زنجیر مر مرکب لشکری را

    تو با قید بی اسپ پیش سواران

    نباشی سزاوار جز چاکری را

    ازین گشته‌ای، گر بدانی تو، بنده

    شه شگنی و میر مازندری را

    اگر شاعری را تو پیشه گرفتی

    یکی نیز بگرفت خنیاگری را

    تو برپائی آنجا که مطرب نشیند

    سزد گر ببری زیان جری را

    صفت چند گوئی به شمشاد و لاله

    رخ چون مه و زلفک عنبری را؟

    به علم و به گوهر کنی مدحت آن را

    که مایه است مر جهل و بد گوهری را

    به نظم اندر آری دروغی طمع را

    دروغ است سرمایه مر کافری را

    پسنده است با زهد عمار و بوذر

    کند مدح محمود مر عنصری را؟

    من آنم که در پای خوگان نریزم

    مر این قیمتی در لفظ دری را

    تو را ره نمایم که چنبر کرا کن

    به سجده مر این قامت عرعری را

    کسی را برد سجده دانا که یزدان

    گزیده‌ستش از خلق مر رهبری را

    کسی را که بسترد آثار عدلش

    ز روی زمین صورت جائری را

    امام زمانه که هرگز نرانده است

    بر شیعتش سامری ساحری را

    نه ریبی به جز حکمتش مردمی را

    نه عیبی به جز همتش برتری را

    چو با عدل در صدر خواهی نشسته

    نشانده در انگشتری مشتری را

    بشو زی امامی که خط پدرش است

    به تعویذ خیرات مر خیبری را

    ببین گرت باید که بینی به ظاهر

    ازو صورت و سیرت حیدری را

    نیارد نظر کرد زی نور علمش

    که در دست چشم خرد ظاهری را

    اگر ظاهری مردمی را بجستی

    به طاعت، برون کردی از سر خری را

    ولیکن بقر نیستی سوی دانا

    اگر جویدی حکمت باقری را

    مرا همچو خود خر همی چون شمارد؟

    چه ماند همی غل مر انگشتری را؟

    نبیند که پیشش همی نظم و نثرم

    چو دیبا کند کاغذ دفتری را؟

    بخوان هر دو دیوان من تا ببینی

    یکی گشته با عنصری بحتری را












    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
    با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود

    گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
    بی رحم چون کمان کمانگیر میشود


    گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
    خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود

    گاهی که آرزوست بغل سازیش به مهر
    تنها سراب اوست که تصویر میشود


    گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود
    چون نیست قسمتت، به دلت تیر میشود

    گاهی صدای بارش باران که دلرباست
    با چتر تک سواره چه دلگیر میشود

    گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد
    من کم شوم ز یار، چه تفسیر میشود

    گاهی مسیر عشق، ز پیکار عقل و دل
    از تیزی و خطر، چو شمشیر میشود


    گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل
    باید نشست و دید، چه تقدیر میشود..


    قیصر امین پور





    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    دوستت دارم اگر عقل حسادت نکند
    یا که در کارِ دلم باز دخالت نکند

    خواهم از وسوسۀ عقل رها گردم، اگر
    این قوی پنجه مرا غرقِ خجالت نکند

    دوست دارم که خودم باشم و عاشق باشم
    عاقل از ما بکِشَد دست ، ملامت نکند

    من نمی خواهم از این راه غلط برگردم
    عقل، بهتر که زبان بسته، نصیحت نکند




    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    عجب سَروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی

    عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی

    عجب لُطف بهاری تو، عجب میرِ شکاری تو

    درآن غمزه چه داری تو؟ به زیرِ لب چه می خوانی


    توی کامل منم ناقص، توی خالص منم مخلص

    توی سور و منم راقص، من اَسفل تو مُعَلایی

    عجب حلوای قندی تو، امیر بی گزندی تو

    عجب ماه بلندی تو، که گردون را بگردانی


    به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد

    چُنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی

    مروح کن دل و جان را، دل تنگِ پریشان را

    گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی







    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان

    جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم


    زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم

    آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم


    چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم

    کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم


    آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم

    وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم


    کوبیم ما بی‌پا و سر گه پای میدان گاه سر

    ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم


    نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده

    تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم


    خامش کنیم و خامشی هم مایه دیوانگیست

    این عقل باشد کآتشی در پنبه پنهان کنیم









    امضاء


صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi