صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 36

موضوع: زیباترین اشعاری که من خواندم.....

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    🍂هفت درس عالی در زندگی 🍂

    درس اول

    عشق را بی معرفت معنا مکن
    زر نداری مشت خود را وا مکن

    درس دوم
    گر نداری دانش ترکیب رنگ
    بین گلها، زشت یا زیبا نکن

    درس سوم
    پیرو خورشید یا آیینه باش
    هر چه عریان دیده ای افشا مکن

    درس چهارم
    ای که از لرزیدن دل آگهی
    هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن

    درس پنجم
    دل شود روشن زشمع اعتراف
    با کسی بد کرده ای، حاشا مکن

    درس ششم
    زر بدست طفل دادن ابلهی ست
    اشک ر ا نذر غم دنیا مکن

    درس هفتم
    خوب دیدن شرط انسان بودن است
    عیب را در این و آن پیدا مکن





    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بشکفد بار دگر لاله‌ی رنگین مراد
    غنچه‌ی سرخ فرو بسته‌ی دل باز شود

    من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
    روز گاری که به سر آمده آغاز شود

    روزگار دگری هست و بهاران دگر
    کاشکی آینه‌ای بود درون بین که در او

    خویش را می‌دیدم
    آنچه پنهان بود از آینه‌ها می‌دیدم

    می‌شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
    که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
    پیک پیروزی و امید شدن

    شاد بودن هنر است
    شاد کردن، هنری والاتر

    لیک هرگز نپسندیم به خویش
    که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز
    بی‌خبر از همه خندان باشیم
    بی‌غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد

    شاد بودن هنر است
    گر به شادی تو دل‌های دگر باشد شاد

    زندگی صحنه‌ی یکتای، هنرمندی ماست
    هر کسی نغمه‌ی خود خواند و از صحنه رود

    صحنه پیوسته به جاست
    خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

    ژاله صارمی







    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    قایقی خواهم ساخت،

    خواهم انداخت به آب…

    پشت دریاها شهری است

    که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است

    بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می‌نگرند

    دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است

    مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند

    که به یک شعله، به یک خواب لطیف

    خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود

    و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد

    پشت دریا شهری است

    که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است

    شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

    پشت دریاها شهری ست

    قایقی باید ساخت

    سهراب سپهری



    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    زنگ انشا شد عزیزان دفتر خود وا کنید
    ساعتی را با معلم صحبت از بابا کنید

    صحبت خود را معلم با خدا آغاز کرد

    کهنه زخمی از میان زخمها سر باز کرد

    ساعتی رفت و تمام بچه ها انشا به دست

    هر کسی پیش آمد و دفتر نشان داد و نشست

    ناگهان چشم معلم بر سعید افتاد و گفت

    گوش ما باید صدای دلنوازت را شنفت

    دفتر خود را نیاوردی عزیزم پیش ما

    نازنین حرفی بزناینگونه غمگینی چرا

    سر به زیر و چشم نم آهسته پیش آمد سعید

    از غم هجران بابا زیر لب آهی کشید

    دفتر اندوه و غم یکبار دیگر باز شد

    قصه ی غمگین بابا اینچنین آغاز شد

    بچه ها بابای من در زندگی چیزی نداشت

    غصه را بر روی غم غم روی ماتم میگذاشت

    مادرم وقتی که از دنیای فانی رخت بست

    رشته یتقدیر بابا ناگهان از هم گسست

    بلبلی از آشیان زندگانی پر کشید

    از نبود مادرم بابا چه آمد بر سرم

    من خجالت میشکم بر چشم سارا بنگرم

    روزگار خواهر شش ساله ام بد میگذشت

    شمع شبهای وصال از بخت او خاموش گشت

    رفتگر در گوشه ای از کوچه ی پر پیچ و غم

    بر زمین افتاد از کثرت اندوه و غم

    از فراق روی همسر در جوانی پیر شد

    پیر هجران عاقبت از زندگی سیر شد

    چون در آن سرما کسی در کوچه ی بن بست نیست

    آنکه بر روی زمین افتاده پس بابای کیست

    پیرمردی خسته در صبح زمستان جان سپرد

    کودکان خردسال خویش را از یاد برد

    بچه ها این سرگذشت تلخ بابای من است

    قصه یغمگین سارا دختری بی سرپرست

    لقمه نانی برای عمه جانم می برم

    من به سارا جمعه ها اسباب بازی میخرم

    کودک ده ساله وقتی همچو بابا می شود

    نیمه ای از روز را شاگرد بنا می شود

    پینه های دست من گویای درد کهنه ایست

    زیر پای فقر باباهای ما امضای کیست؟

    چون که انشای غم انگیز سعید اینجا رسید

    جای اشک از چشم آقای معلم خون چکید

    چهره ی غمگین آقای معلم زرد شد

    از غم و اندوه شاگردش سراپا درد شد

    لحظه ای در خود فرو رفت و سپس آهی کشید

    پیش چشم کودکان زد بوسه بر دست سعید

    بچه ها انشای این کودک پر از اندوه شد

    غصه و غمهای او اندازه ی یک کوه بود

    گرچه این انشای غمگین مادر و بابا نداشت

    درس عشق و عاشقی در جمع ما برجا گذاشت

    پینه های زخمناک این پسر غم آفرید

    از زمین تا آسمان اندوه و ماتم آفرید

    کاسه صبر معلم ناگهان لبریز شد

    چشم غمناکش به چشم مرد کوچک تیز شد

    گفت یا رب دست این فرزند میهن زخمناک

    زخم اگر بر دل نشیند زخم دیگر را چه باک

    گر چه خاک سرزمین پاکم از جنس طلاست

    فقر و ماتم ، گریه و غم سهم باباهای ماست




    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    چون سرابی در کویر ، چون خیالی دلپذیر
    رفته بودی آمدی ، اما چه دیر ، اما چه دیر

    رفتی و آمد بهار ، بیقرارم بیقرار
    خاطراتت را فقط از من مگیر ، از من مگیر

    با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم
    پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم

    با هزاران آرزو ، با صد هزار شوق و امید
    از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید

    ای دریغ از عمر رفته ، ای دریغ
    قصه ابریشم و بیداد تیغ

    خاطراتم لحظه لحظه رنج موعودم شده
    چشمه بخت تشنگی آب گل آلودم شده

    همچو ماه آسمان از من گریزان میشوی
    مثل شب در ظلمت هر سایه پنهان میشوی




    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    خدایا شرح غم خواندن ، چه سخت است!

    ز داغ لاله پژمردن ، چه سخت است!

    نمی دانی که با دست بریده

    ز پشت اسب افتادن ، چه سخت است!

    اگر تیری درون چشم باشد

    نمی دانی زمین خوردن ، چه سخت است!

    نمی دانی که با چشمان خونین

    جمال فاطمه دیدن ، چه سخت است!

    کنار علقمه با مشک خالی

    ببین شرمنده گردیدن ، چه سخت است




    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    خاطرم نیست به جز خاطر تو چیز دگر خواسته باشم

    یا به جز دیدن رویت ،هوسی تازه به سر خواسته باشم

    خاطرم نیست به جز عشق تو ، حرفی ز پریدن زده باشم

    چون تو از عشق فقط ،فکر گذر ، بال سفر خواسته باشم

    خواستن را ز سرم دور نمودم ،که توام خواسته بودی

    وای بر من اگر از خواستنت ، فکر حذر خواسته باشم

    ما که رفتیم ولی یار سفر کرده بگو جان نگاهت

    حق من نیست که پشت سر خود ، دیده ی تر خواسته باشم؟





    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بخواب اي دختر آرام مهتاب

    ببين گلهاي ميخک خسته هستند

    تمام اشک هايم تا بخوابي

    ميان مخمل چشمم شکستند

    بخواب اي پونه باغ شکفتن

    گل اندوه امشب زرد زردست

    هوا را زرد کرده عطر پاييز

    فضاي پاک ايوان سرد سردست

    بخواب اي غنچه بي تاب احساس

    فضاي شهر شب بو ها طلايي ست

    بهار سبز عاشقها خزانست

    خزان بي قراران بي وفايي ست

    بخواب اي مرغ نا آرام دريا

    گل آرامشم تنهاي تنهاست

    اگر امشب ز بي تابي نخوابي

    دلم تا صبح در چنگال غم هاست

    بخواب اي شبنم نيلوفر دل

    دو چشمان تو رنگ موج درياست

    ميان کوچه هاي زندگاني

    گل شادي فقط در باغ روياست

    بخواب اي هديه ناز سپيده

    که دنيا يک گذرگاه عجيب است

    هميشه نغمه مرغان عاشق

    پر از يک حس نمناک و غريب است

    بخواب اي برگ تبدار شقايق

    بدان عاشق هميشه ارغواني ست

    همين حالا کنار بستري سرد

    دلي در آرزوي مهرباني ست

    بخواب اي لذت سرشار پرواز

    فضاي قلب شب بو ها بهاري است

    پرستو هم نمي ماند به بک شهر

    هميشه هجرتش از بي قراري است

    بخواب اي بوته ناز گل سرخ

    تمام شاخه ها از غم خميدند

    تمام کودکان در خواب نوشين

    به اوج آرزوهاشان رسيدند

    بخواب اي يادگار شهر رويا

    که اشکم گونه ها را سرخ و تر کرد

    بخواب اي راز سبز آرزويم

    علاج درد پيچک ها رهايي ست

    اگر ديدي گلي مي لرزد از اشک

    بدان اندوهش از رنج جدايي است

    بخواب اي آشنا با خلوت شب

    دلم در آرزويش تنگ تنگ است

    نمي داني که او وقتي بيايد

    بلور اشکهايم چه قشنگ است

    بخواب اي آفتاب بي غروبم

    شب تنهايي دل ها درازست

    دعايت مي کنم هر شب همين وقت

    که درهاي دعا تا صبح بازست





    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

    با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود

    هی کار دست من بدهد چشم های تو

    هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

    با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان

    حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

    جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر

    با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود

    سهراب ِ شعرهای من از دست می رود

    حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود

    قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز

    در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود

    حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ

    انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد

    تن داده ام به این که بسوزم در آتشت

    حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد

    با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !

    وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود






    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    February 2016
    شماره عضویت
    9091
    نوشته
    3,982
    صلوات
    114
    دلنوشته
    1
    برقامت رعای محمد(ص) صلوات
    تشکر
    7,731
    مورد تشکر
    7,532 در 2,244
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    سلام!

    حال همه ما خوب است


    ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور


    که مردم به آن شاد مانی بی سبب می گویند


    با این همه عمری اگر باقی بود


    طوری از کنار زندگی میگذرم


    که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد


    و نه این دل ناماندگار بی درمان


    تا یادم نرفته بنویسم


    حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود


    من می دانم همیشه حیاط آنجا


    پر از هوای تازه باز نیامدن است


    اما تو لااقل حتی ، هروهله ، گاهی ، هر از گاهی


    ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست


    راستی خبرت بدهم


    خواب دیده ام خانه ای خریده ام


    بی پرده ، بی پنجره ، بی در ، بی دیوار


    هی بخند!




    امضاء


صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi