صفحه 5 از 26 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 258

موضوع: تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    یکی قدرت اسلام را که از آن می ترسیدند، یکی قدرت خدمه اسلام را که عبارت از روحانیون، اینها را می خواستند بگیرند وشدت هم کردند و گرفتند، در زمان رضاشاه سرکوبی کردند سخت به حیث که خود مردم هم بر ضد روحانیت، طبقات زیادی از آنها بر ضد روحانیت حرف زدند و گفتند و شنیدند و بعد که دیدند با زور مشکل است بعد با حیله وارد شدند، با حیله و با تبلیغات سوء وبا اینطور چیزها وارد شدند.(256)
    رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند، تمام نظرش این بود لکن مامور بود لکن مامور معذور نه، ماموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد. ما در آن مدرسه دارالشفا، من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحه فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم، رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ می شدند آنجا می آمدند مجتمع می شدند، یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که بنابراین است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد خوب بنایی بود که از این عمامه ها اینها می ترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامه ها توی مردم به عنوان نایب پیغمبر ما جای تو خالی است(257) بودند، مردم از اینها حرف می شنیدند، ا زاین مسجدها می ترسیدند. اخیرا برای هر مسجد یک سرهنگ یک سرهنگ باز نشسته گذاشته بودند مامور مسجد، برای اینکه ازاین مساجد میترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پستی که دارند.(258)
    ملت ما را این مجالس حفظ کرده بیخود نبود که رضاخان، مامورین ساواک رضاخان، تمام مجالس عزا را قدغن کردند، این همین طوری نبود رضا خان همچو نبود که اصل مخالف با این مسائل بشود رضا خان مامور بود، مامور بود به اینکه آنهائی که کارشناس بودند، آنهائی که ملتفت بودند مسائل را، دشمن های ما که مطالعه کرده بودند در حال ملت ها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می دیدندآنها که تا این مجالس هست و تا این نوحه سرائی های بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی توانند برسند به مقاصد خودشان زمان رضا خان قدغن کردند به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان را انجام دادند، دست اهل منبر را، دست علمارا بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند.(259)
    زمان رضاشاه به اسلام حمله کردند و به روحانیت حمله کردند، آن کردند، آن کردند که کسانی اگر یادشان باشد دیدند، کسانی که ندیدند در تاریخ بعدها ببینند، چون تاریخ هم نمی توانست بنویسد، بعدها شاید بیاید در تاریخ و در زمان ما هم با فرم دیگر، اساس این بود که اسلام را ببرند، تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذائی هستیم، تاریخ اسلام را می خواست از بین ببرد، موفق نشد، همه چیز را اینها می خواستند از بین ببرند موفق نشدند. همه چیز را اینها می خواستند از بین ببرند، اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهائی که کار برای اسلام می کردند یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند .(260)
    همان نقشه زمان رضاخان الان شروع شده است. آنوقت هم یکی یکی آمدند، کم کم، کم کم آمدند وارد شدند، شعر، ایشان شروع کرد شعر گفتن: تا آخوند و قجر هست در این مملکت، این کشور دارا به جائی نمی رسد شاعرشان اینطور می گفت. حالامن شعرش را نمی خواهم بخوانم. مقالاتی که می نوشتند مقالاتی بود که به ضد روحانیت بود و آنوقت با کمال وقاحت می نوشتند و تبلیغات می کردند، همه گروه ها را وادار کرده بودند که به ضد این طایفه انجام وظایف خودشان را بدهند یعنی وظایف انگلیس ها را آنوقت. اصلارضاخان را آورده بودند برای اینکه این را تشخیص داده بودند که یک آدم قلدری است و اول هم یک نفر روزنامه نویس را، سید ضیاء(261) را همراهش آوردند و بعد هم او را بیرونش کردند و خود این را گذاشتند که یک آدم قلدری است می تواند کارها را انجام بدهد. اولاسواد ندارد، چیزهای سیاسی را نمی داند و ثانیا آدم قلدری است هر کاری به او بگویند می کند این در آنوقت این نقشه ای که آنها کشیده بودند و احتیاط این بود که مبادا آخوندها یک کاری بکنند.(262)
    بعد ماموریت هائی (در خلال همه اینها همه را گاهی با هم می شد) شروع کرد مخالفت با روحانیون به اسم اینکه می خواهم تصفیه بکنم و این سنگر بزرگ اسلامی را که یک خدمتگزارانی به ایران بودند و به اسلام بودند، بدون اینکه بر بودجه دولت یک شاهی تحمیل بشوند لکن خدمت هاشان، یکی از بزرگترین خدمت های آنها این بود که تربیت می کردند مردم را و شما اگر چنانچه در پرونده هائی که در دادگستری و غیر دادگستری هست و بوده، می بینید که از آنهائی که تحت تربیت روحانیون بودند پرونده جنایتی نمی بینید . برای آرامش کشور اینها یک عامل موثر بودند وبرای هدایت مردم به راه صحیح و اخلاق و اعمال صحیح یک راهنماهای مهمی بودند، من آنچه که در بسیاری از صحبت هایم از روحانیون بحث می کنم نه این است که من هر که معمم است از او پشتیبانی می کنم« ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» لکن وقتی که ما در سابق دیدیم که جزء برنامه انگلیس ها که رضاخان را آورده بودند( شاید در راس برنامه هم بود) این بود که باید این طایفه از بین بروند. با تمام قوا، از تبلیغات مجلات و روز نامه ها و گویندگان و اینها گرفته تا هر جا که روشنفکری و روشن، عرض بکنم که روشن نمافکری بودند، بر ضد روحانیت بسیج شدند. کم کم آن صورت دومش را نشان داد، آن وجهه دومش. را کم کم نشان داد در زمان این شخص نالایق که مملکت ما را به تباهی کشاند به پیغمبر اکرم درروزنامه سب کردند، در روزنامه به پیغمبر سب کردند و به مرئی و منظر این دولت بود و آن دولتمردان. مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام به کفر انتقاد کردند و این روشنفکرها دستمال ها را در آوردند و گریه کردند که اسلام بر شاه ایران، شاه آنوقت ایران غلبه کرده است. شعر، ایشان شعر گفتند، نویسندگانشان نوشتند، گویندگانشان گفتند. ما ازاینکه انگلستان اینقدر اصرار داشت بر اینکه این طایفه را از بین ببرد می فهمیم که از این طایفه اینها رنج می بردند و باید اینها سرکوب بشوند.(263)
    در آنوقت یکی از حرف ها که هی رایج بود می گفتند: ملت گریه ، برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همه مجالس روضه را آنوقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه می رفت و آن بازی ها را در می آورد، قضیه مجلس روضه بود یااز مجلس روضه آنها یک چیز دیگر می فهمیدند و آن را می خواستند از ین ببرند؟(264)
    ما از این مخالفت هائی که شد در زمان رضا خان و شک نداریم که به دستور بوده، خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرف ها را بزند، از این مخالفت هائی که شد باید عبرت بگیریم، ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم می شود که مجالس روضه با آنها مخالف است. باروحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است. بادانشگاه مخالف بودند ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است، بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنندو جوان هائی که از دانشگاه بیرون بیاید همه برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند، اما امروز با دانشگاه مخالفند.(265)
    من شاهد بودم در زمان رضاخان و شاید هیچ یک از شماها یادتان نباشد من یادم است آن مسائل یعنی از اولی که آمد و کودتا کرد تا حالاهمه مسائل را من شاهد بودم تبلیغاتی که اینها کردند در ملت تاثیر کرده بود با اینکه می دیدند که اینهاچه جنایتی می کنند ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تاثیر کرد.(266)
    جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه نویس ها، با همه بوق های تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همه عمامه ها را باید بردارند، عمامه ها را برداشتند، طلبه ها نمی توانستند در خیابان ها بروند، در زمان رضاخان اینطور بود، بعد هی هر چه گذشت، دیدند نه نمی شود، این جمعیت به اینطور از بین نمی رود، با زور و فشار، حبس و تبعید و امثال ذلک لکن خوب، جنبه هائی که جنبه های سیاسی بود و جنبه هائی بود که مردم را از اینها دلسرد کنند، اینها را از مردم جدا کنند، امثال اینها، همه اینها را آن روزی که اینها ندیده بودند باز مطلب را آنطور با جدیت دنبالش بودند.(267)
    به روحانیون که مبدا امور مردم بودند و مرجع مردم بودند، هر کدامشان در یک ده و یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و می توانستند یک وقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمی کردند. یکی ازدوستان من خدارحمتش کند، گفت من اراک بودم می خواستم بیایم قم، رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن، آن شخص گفت که ما قرار داده ایم با خودمان( آن شوفر گفت) که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم. یکی فواحش را ویکی آخوند ها را، اینطور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که من باب اتفاق رضاخان می خواست این کار را بکند، این نقشه ای بود که روحانی از باب اینکه می توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند یا یک ناحیه ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود، این قدرت را کوشش کردند و گرفتند، یعنی روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدائی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند، آن را خفه می کردند. از مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را مثل مرحوم آقازاده ای(268) که آنوقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند و مرحوم آقا میر یونس(269) آنوقت در مشهد بودند وعده زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان می بردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آنقدرقدرت داشت اینقدر او را تحت سلطه آوردند و این یک مساله ای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مساله اساسی بود که باید آخوند نباشد.(270)
    از وقتی که رضا خان در ایران بر سر کار آمد من متوجه بودم و اینطور می فهمیدم که هر چیزی که برای اسلام مفیدتر بود، حمله به آن بیشتر می شد. آن روز روحانیت مهمترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود، لذا شدیدترین حملات به آن می شد. با شعر و نثر و هر چه داشتند به آن حمله می کردند و برای اضمحلالش درها بعضی از ادارات را به روی آنان گشودند و در حوزه ها و شهرها به قدری آنان را در فشار قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغ ها زندگی می کردیم. با عاشوراو تبلیغات اسلامی شدیدامخالفت کردند چون می دانستند این پایگاهی است برای رسوایی حکومت ها.(271)

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اول هدفی که رضاخان در نظر گرفت، کوبیدن روحانیون بود به اسم اینکه می خواهم اصلاح بکنم تمام کارهایشان از اول تا آخر به اسم اصلاح و به اسم ترقی دادن کشور اجانب، قدرت های بزرگ که مطالعات زیادی در این کشور دارند ملاحظه کردند که یکی از گروهائی که می تواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرت های خارجی، روحانیت است ابتدا شروع کردند با اینها دست و پنجه نرم کردن، یعنی اینها را کوبیدن اگر شما هم مطبوعات آنوقت را و رسانه های گروهی آنوقت را و نویسندگان و گویندگان آنوقت را در نظر بگیرید، یا آن مقداری که از آنها باقی مانده است مطالعه کنید، می بینید که تمام رسانه های گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو، سینما و تء اتر و تمام اینهائی که در یک کشوری می تواند کار صحیحی بکند همه آنها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به ضدیت با روحانیت برخاسته اند خود او مامورین را وادار می کرد به اینکه آنها را در هر جا هستند، سرکوب کنند با اسماء مختلف و این مطبوعات، این رسانه های گروهی، اینها هم در بی آبرو کردن اینها و جدا کردن ملت از آنها کوشش داشتند این خودش یک تاریخ طولانی است و کسانی که درست نظر بکنند به تاریخ پنجاه سال، می توانند بفهمند که قضیه چه بود، و دنبال آن هم در شکستن اسلام و شکستن قدرت اسلام کوشش های فراوان کردند و همه گروهائی که نویسنده بودند و انحراف داشتند، گوینده بودند و انحراف داشتند و رسانه های گروهی، همه در خدمت آنها با خود اسلام مخالفت می کردند در روزنامه هایشان من خودم دیدم که به پیغمبر اسلام سب کردند.(272)
    تا اسلام تضعیف نشود، روحانیت تضعیف نشود، از بین نرود، نمی توانند اینها کارهایشان را بکنند و لهذا از اولی که رضاخان آمد به سرکار تا آخر، از اول تا آخر در صدد این بودند که اسلام را تضعیفش کنند با هر ترتیبی که می توانند، احکامش را یکی بعد از دیگری تضعیف کنند و روحانیت را هم که خادم اسلام است این را هم تضعیفش کنند و از بین ببرند و دیدید که رضاخان چه کرد با روحانیت و پسرش هم همین طور، هر کدام به یک راهی و این برای همین معناست که می خواهند این اسلام نباشد در اینجا، تا آنها افسارشان باز باشد، هر کاری دلشان می خواهد بکنند و از اسلام اینها می ترسند.(273)
    در یک جلسه و دو جلسه نمی شود که ما کارهایی که رضاخان با ما کرد بگوییم. با روحانیت آن کرد که مغول با هیچ ملتی نکرده است، با بانوان مان آن ظلم ها را کرد که شما نمی توانید بشنوید، با دانشگاه ما آنطور عمل کردند که آنجا را به عقب کشاندند، با ارتش ما آنطور عمل کردند در این طول 50 سال و بیشتر از50 سال که ارتش ما را وابسته به غیر کردند، استقلال ما را از بین بردند.(274)
    هجوم مغولانه رضا خان به حوزه های اسلامی و شعایرمذهبی که اشخاصی که آن روز سیاه را درک کرده اند و به عیان دیده اند، می دانند و با وصف و بیان نتوان آن را منعکس کرد.(275)
    از نقشه های شیطانی قدرت های بزرگ استعمار و استثمارگر که سال های طولانی در دست اجراء است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روش های مختلف دنباله گیری شد، به انزواکشاندن روحانیت است که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبی و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهای دیگر که یکی از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود.(276)


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    فصل چهارم: سیاست فرهنگی رضاخان




    تغییر لباس

    در زمان رضاخان حادثه هایی پیش آمد از قبیل نظام وظیفه و لباس متحدالشکل یا کلاه پهلوی و از اول مشروطه تاکنون صدها حوادث و تازه ها در مملکت پیدا شده که پیشتر سابقه نداشته.
    از نجف مرکز شیعه فتوا صادر شد که کلاه لگنی و صلیب شعار مسیحیت و حرام است و علاوه بر آنکه حرام است می دانیم که خلاف مصالح کشور نیز هست.
    این کلاه لگنی پس مانده اجانب، ننگ کشور اسلام است و استقلال ما را لکه دار می کند و به قانون خدا حرام است.
    آن روز که کلاه پهلوی سر آنها گذاشتند همه می گفتند مملکت باید شعار ملی داشته باشد. استقلال در پوشش، دلیل استقلال مملکت و حافظ آن است. چند روز بعد کلاه لگنی گذاشتند سر آنها، یک دفعه حرفها عوض شد، گفتند: ما با اجانب مراوده داریم بیاد همه همشکل باشیم، تا در جهان باعظمت باشیم! مملکتی که با کلاه عظمت برای خود درست می کند یا برایش درست می کنند هر روزی کلاهش را ربودند، عظمتش را هم می بردند.
    در همه این مراحل اجانب که نقشه های خود را می خواستند عملی کنند و با کلاه گذاشتن سر شما می خواستند، کلاه را از سر شما بردارند، از دور با چشم استهزا به شماها نگاه می کردند و به کارهای کودکانه شما می خندیدند. شما با یک کلاه لگنی دور خیابانهاقدم می زدید و با دخترهای برهنه سرگرم بودید و به این وضع افتخار می کردید غافل از آنکه در سرتاسر کشور، افتخارات تاریخی شما را بردند و در سرتاسر کشور منابع ثروت شما رفت و از دریا تا دریای شما را زیر پا درآوردند و با یک خط سرتاسری شما را به این روز نشاندند.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    کشف حجاب

    آنان که تمدن و تعالی مملکت را به لخت شدن زنها در خیابانها می دانند و به گفته بیخردانه خودشان، با کشف حجاب، نصف جمعیت مملکت کارگر می شود، (لکن چه کاری، همه می دانید و می دانیم) حاضر نیستند مملکت با طرز معقولانه و در زیر قانون خدا و عقل اداره شود. آنهایی که اینقدر قوه تمیز ندارند که کلاه لگنی را که پس مانده درندگان اروپاست ترقی کشور می دانند با آنها ما حرفی نداریم و توقع آن را هم نداریم که کسانی که اینقدر حس و شعور خود را در مقابل اجانب از دست دادند که در وقت هم تقلید از آنها می کنند، ما به آنها چه بگوییم؟ همه می دانید که ظهر تهران به تقلید اروپا بیست دقیقه قبل از نصف النهار خودش به رسمیت شناخته شده و یکی تاکنون نگفته چه کابوسی است که اهل این مملکت به آن دچار شدند.
    چرا این مطبوعات این قدر آزاد است؟ چرا جشن هفده دی را آزاد می گذارند؟ اینها وسیله منفوریت است، منفور نکنید سلطان مملکت را ما نصحیت می کنیم این هفده دی را بوجود نیاورید، ما مفاسد را می دانیم، حفظ کنید این مملکت را، ترقیات مملکت به هفده دی نیست(282)
    شما ببینید بیست و چندسال است از این کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنید چه کرده اید؟ زن ها را وارد کردید در ادارات، ببینید در هر اداره ای که وارد شدند آن اداره فلج شد، فعلامحدود است، علما می گویند توسعه ندهید، به استان ها نفرستید، زن اگر وارد دستگاهی شد، اوضاع را به هم می زند، می خواهید استقلالتان را زن ها تامین کنند؟ کسانی که شما از آنها تقلید می کنید دارند به آسمان می پرند، شما به زن ها ور می روید؟(283)
    امروز هفده دی است من یادم هست شاید این آقا هم یادشان باشد، هر کس سنش به سن ماهاست یادش هست که هفده دی چه شرارتی کرد این آدم، چقدر به این ملت فشارآورد، چه اختناقی ایجاد کرد، چه محترماتی را هتک کرد، چقدر سقط جنین شد در هفده دی و این اطراف هفده دی، چقدر ماموران این و دژخیمان این به مردم تعدی کردند و به زن ها تعدی کردند و زن ها را از توی خانه ها بیرون کشیدند این مال پدر شما که من نمی توانم شرحش را بدهم ، آن کارهائی که کرده است نمی شود شرحش را داد این در آن عالم معلوم می شود، این عالم نمی توانیم ما بفهمیم، نمی توانیم بفهمیم چه جانوری بود.(284)
    شما نمی دانید که با بانوان قم چه کردند اینها، یک رئیس نظمیه بود که نمی دانم حالاهست یا از بین رفته است که این آنطور با بانوان عمل می کرد که ا ز قراری که گفتند یک روز دماغش خون آمده بود و نشسته بود خون دماغش داشت می چکید چشمش افتاد به یک زنی که چادر دارد یاروسری دارد اعتنا به خون نکرد و پرید به او.(285)
    از جمله چیزهائی که در زمان رضا خان به تبع آتا ترک انجام گرفت یکی اتحاد شکل بود و یکی کشف حجاب. آنوقت این اتحاد شکل و این کشف حجاب را در بوق و سرنا، بلند گوهای آنها چه تعریف هائی کردند، چه مداحی هائی کردند. از آخوند که مخالف با این مسائل بود چه تکذیب هائی کردند، چه شعرهائی گفتند، شاید شعرهایش را بعضیاش راشنیده باشید، چه شعرهای هجوی می گفتند و گفتنی نیست.(286)
    آن کشف حجابی که رضا خان به تبع ترکیه و به تبع غرب و به ماموریتی که داشت، آن بر خلاف مصلحت مملکت ما بود.(287)
    قضیه کشف حجاب قضیه ای نبودکه اینها بخواهند برای خانم ها خدمت بکنند، اینها می خواستند که برای این طبقه هم با زورآزمائی و با فشار، با زور این قشر را هم نابود کنند، آن مآثری که اینها دارند، آن خدمت هائی که این قشر می خواهند به ملت بکنند، آن خدمت های ارزنده ای که بانوان ما عهده دار آن هستند، آن از دستشان گرفته بشود و نگذارند اینها آن خدمت اصیلی که باید بکنند و آن تربیت بچه ها که بعدها مقدرات مملکت به دست آنهاست اینها نگذارند که این خدمت انجام گرفته بشود، مبادا بچه ها در دامن اینها تقوا پیدا بکنند، در دامن اینها تربیت اسلامی بشوند، تربیت ملی بشوند و بعد در دبستان ها که آمدند و بعد در دبیرستان هاکه رفتندنتوانند آنها با تبلیغاتی که آنجا می کنند و استادهائی که از خودشان آنجا می گذارند و مبلغینی که در آنجادارندنتوانند اینها را برگردانند، از این جهت نقشه این بود که این بانوان را از آن مقام اصیل بزرگی که دارند کنار بزنند و به خیال خودشان نیمی از این جمعیت ایران را آزاد کنند. دیدید که چه جور آزاد کردند، من دیدم که، شماها شاید اکثرا یادتان نباشد ، من دیدم که چه کردند با این بانوان محترم ایران، چه فشارها آوردند، با چه سرنیزه ها این کار بیجا را انجام دادند و بعد هم خواستند نتیجه بگیرند که کار اصیل را ازدست اینها بگیرند و تربیت اولاد را اینها نتوانند بکنند. اینها اگر وارد بشوند در شغل های مثلادیگر، شغل های غیراساسی نمی توانند به طور اصالت رفتار کنند.(288)
    آنوقت که به اسم کشف حجاب و برای کشاندن ملت به تباهی، آن سابقی اقدام کرد، در همین قم شاید از جاهای دیگر بیشتر فشار آوردند، در تهران همین طور، در همه جا.(289)
    من می توانم بگویم که درزمان این پدر و پسر به بانوان ما بیشتر ظلم شد تا به سایر اقشار. شما شاید اکثرا یادتان نباشد که درزمان رضاشاه بابانوان چه کردنداینها، چه مصیبت هائی به بار آوردند با اسم اینکه می خواهیم ایران را نظیر اروپا مثلا بکنیم، ایران را متجدد بکنیم، نصف از جمعیت ایران را می خواهیم درجامعه بیاوریم . بابانوان نمی دانید چه کردند، اینها دو طایفه را در آنوقت از همه بیشتر بهشان ظلم کردند یکی بانوان بود که با این اسم آنقدرظلم کردند و یکی هم روحانیون بود . این دو طایفه را شاید درزمان رضاشاه بیشتر از سایر مردم بهشان تعدی کردند. بانوان را الزام کردند به اینکه در مجالس کذائی که داشتند حاضر بشوند. مردها با زن هایشان ، با دخترهایشان در آن مجلس های فاسد الزام داشتند که حاضر بشوند.(290)
    شاید بسیاریش را یادتان نباشد که من یادم است که اینها در زمان رضاخان به اسم اتحاد شکل، به اسم کشف حجاب چه کارها کردند، چه پرده ها دریدند از این مملکت، چه زورگوئی ها کردند و چه بچه ها سقط شد در اثر حمله هایی که اینها می کردند به زن ها که چادر را از سرشان بکشند.(291)

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از زمان رضا شاه این مسائل مطرح شد ، قضیه کشف حجاب یک مطلبی نبود که اینها می خواستند زنها را، مثلاده میلیون زن را بیاورند در جامعه وارد کنند. اینها یک دستوراتی بود که اینها می گرفتند از خارج و برای اسارت ما اجرا می کردند. قضیه ها شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد اگرآن وقت چی کردید، کوچک بودید، اما من تلخی این کشف حجابی که اینها کردند و اسمشان را بعدا آزاد زنان و آزاد مردان، پسر رضاخان گذاشت من تلخی اش باز در ذاء قه ام هست. شما نمی دانید چه کردند با این زن های محترمه و چه کردند با همه قشرها. الزام می کردند هم تجار را، هم کسبه جزء را، هم روحانیت را، هر جا زورشان میرسید به اینکه مجلس بگیرید و زن هاتان را بیاورید در مجلس، بیاورید در مجلس عمومی، آنوقت اگر اینها تخلف می کردند، کتک دنبالش بود، حرف دنبالش بود، همه چیزها و حرف ها بود و اینها می خواستند زن را وسیله قرار بدهند از برای اینکه سرگرمی حاصل شود برای جوان ها و درکارهای اساسی اصلاوارد نشود. طریق های مختلفی اینها داشتند برای اینکه این جوان های ما را، این دانشگاهی های ما را، همه این قشرها را نگذارند به فکر خودشان بیفتند و به فکر مملکتشان بیفتند. از آن طرف همین مساله کشف حجاب با آن فضاحتی که اینها کردند و با آن رفتاری که بازن های محترمه کردند و با آن رفتاری که با روحانیون کردند د راین مسائل که حتی به مرحوم آقای کاشانی آمدند تکلیف کردند که شما باید وارد بشوید دراین مجلس، فرمودند که شما باید مجلس بگیرید، ایشان گفته بودند... را که فرمودند: گفته بودند آن مامورها، که از بالاها گفته اند گفته بودند من هم همان را می گویم حتی به اینها هم آمده بودند پیشنهاد کرده بودند. دیگر در شهرستان ها دردهات و همه جا حتی در قم، یک فضاحتی در قم در آوردند که قابل ذکر نیست.(292)
    شاید من بهتر از دیگران مشکلاتی که بر این مملکت در طول سلطنت این پدر و پسر گذشت شاهد بوده ام و به اندازه من کمتر کسی از باب اینکه عمرش وفا نکرده است، شاهد این مسائل بود. اکثر شما خانم ها آن زمان را یاد ندارید و شاید در بین شما بسیار کم باشد که آن زمان اسف بار را یاد داشته باشد. در آن زمان به اسم اینکه میخواهیم نیمی از جمعیت ایران را فعال کنیم، آن شقی جنایتکار دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود و به جای اینکه نیمی از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگری هم که نیمه مردان بود به طور بسیار زیادی از فعالیت انداختند و این عروسک هائی که درست کردند و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابان ها راه انداختند، آنهائی که در ادارات بودند، سایر افرادی که در ادارات بودند را هم از کارهای خودشان بازداشتند و آنهائی که در خیابان ها رها بودند، جوان های ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوان های ما را از دست آنها گرفتند به اصطلاح خودشان می خواستند که تمدن شرق را وارد ایران کنند و با آن وضعی که درست کردند، تمدن بزرگ اسلامی را هم از بین بردند. و بحمدالله در شهر مقدس قم آنچنان پایداری کردند خانم ها و بانوان که مشت به دهن آنها زدند و در تهران و سایر شهرها هم اکثریت زن ها، اکثریت بانوان با آن مخالفت کردند


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تو دهنی زدند و همان مقدار از عروسک هائی که خودشان را مهیا کرده بودند برای اینکه ایران را به فساد بکشند.(293)(294) باستان گرایی

    یک جلسه ای درست کرده بودند اینها، من شنیدم همان وقت ها یک مجلس نمایش دادند فتح اعراب را که ایران را فتح کرده بود، در آن مجلس نمایش دادند وعرب هائی که مثلاپا برهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند واینکه کاخ های آن رااز آنها گرفته اند در آنجا، دستمال ها بیرون آمد برای گریه که اسلام غلبه کرد بر اینها.(295)
    در چندین سال قبل- محتمل است، گمان می کنم زمان رضاخان بود- یک مجمعی درست کردند و یک فیلم هائی تهیه کردند و یک اشعاری گفتند و یک خطابه هائی خواندند برای تاسف از اینکه اسلام بر ایران غلبه کرده، عرب بر ایران غلبه کرده. شعر خواندند، فیلم به نمایش گذاشتند که عرب آمد و طق کسری را، مداء ن را گرفت و گریه ها کردند همین ملیها: همین خبیثها گریه ها کردند: دستمالها را در آوردند و گریه کردند.(296)
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نشریات منحرف

    چرا برای این همه معصیتها که در مرکز شیعه، تهران می شود هیچ کلمه ای نمی گویید؟ خوب بود یک کلمه هم از کشف حجاب ننگین، مجلسهای رقص، استخرهای شنای دخترها و پسرهای جوان، شرب مسکرات، معاملات ربوی بانکها و شرکتها بنویسید.
    توده مظلوم ایران الان هم چشم ندارند عمال دیکتاتوری آن روز را که با زنها و اطفال مظلوم آنها آنطور سلوک کرده و آن بی آبرویی و ستمکاریها را کردند ببینند و هر کس آنها را محترم بداند، از شرف و انصاف بویی ندارد. آن روزنامه هایی که از اعمال ظالمانه دیکتاتور گریزپا که خانمانسوزترین آن کشف حجاب زنهاست طرفداری می کنند، کمک کاری به اصول وحشیانه دیکتاتوری می کنند و باید اوراق آنها را در میدان ها آتش زد.
    یکی از چیزهایی که نیازمند به اصلاح است همین روزنامه ها و مجلات و هفتگیها است که امروز به اینصورت اسف آور است و در حقیقت بعضی از آنها را باید کانون پخش فساد اخلاق و فحشا گفت برای نشر بی عفتیها و افسارگسیختگیها هیچ چیز امروز بیشتر از این اوراق ننگین کمک کاری نمی کند.
    به طور کلی روزنامه هایی که در زمان دیکتاتوری میداندار و از عمال بزرگ دیکتاتوری محسوب می شدند، امروز باید ملت آنها را بیش از ورق پاره نشناسد. این اوراق ننگین که در آن روز نشر افکار و الفاظ بیخردانه رضاخان را می کرد، ضررشان از صدها احمدی (297) و مختاری (298) برای توده و کشور بیشتر است. مختاری ها اگر در تنگنای محبس، یک بیچاره را خفه می کردند یا آمپول آب گرم می زدند، اینها احساسات شرف آمیز یک توده را خفه می کنند و تزریق بی عفتی و خیانت به یک کشور پهناور می نماید. نوک قلم اینان صدها مقابل مسمومتر و بدتر است از نوک سوزن آمپول احمدی ها.
    آن که انسان را از یک توده مأیوس می کند و به ما می فهماند که، احساسات توده در این بیست سال بکلی خفه شده است، آن است که؛ روزنامه هایی را که همه در منزل دارند و دیدند که بزرگترین عمال دیکتاتوری بودند، باز آنها را آبونه هستند و خریداری می کنند. اگر احساسات میهن دوستی و شرفخواهی آنها نمرده بود، خوب بود اوراق این روزنامه ها و هفتگیها در میدان شهرستانها آتش زده شود، تا نویسندگان برای همیشه تکلیف خود را بفهمند.
    همه دیدید که تبلیغات بر ضد دین به طوری شایع بود که بیشتر روزنامه های کشور، غالب وقت خود و خوانندگان را صرف آن می کردند و به هر طوری ممکن بود به توده تزریق ضد آیین می کردند.
    این اساسی بود که از اول رضاخان که انگلیس ها خدا لعنتشان کند، اول انگلیس ها او را آوردند به ایران و او را وادار کردند به این مسائل و بعدش هم دنبالش شعراشان و نمی دانم نویسندگانشان و رسانه های گروهیشان را، همه اینها در خدمت این بود که این ملت را نهی کنند ازآن چیزی که خودش دارد(299)
    در زمان رضاخان ، خوب شد که شما آنوقت نبودید، خون دلی خوردند اشخاصی که در آنجا بودند، در آنوقت بودند آقا، در روزنامه یا در مجله ای که آنوقت منتشر شد به صراحت به رسول اکرم ص جسارت کرد، یک نفر جواب نداد به صراحت، شعرای آنوقت، نویسنده های آنوقت، روشنفکران آنوقت، همه اینها دست به هم داده بودند که اسلام را بکوبند البته استثناء داشت، اما آنها در اقلیت بودند، نمی توانستند چیزی بگویند. مجلات آن روز، خدا می داند که آن مجلات با این جوان ها چه کرده است. سینماهای آن روز، تء اترهای آن روز، هنرهای آن روز، اینها همه دست به هم داده بودند که اسلام را از اینجا بیرون کنند و امریکا را وارد کنند.(300)


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    حمایت از منحرفین

    شریعت سنگلجی (301)


    در این میان چند تن آخوند قاچاق که از علم و تقوا با دستکم تقوی عاری بودند به نام روحانیت ترویج کردند و با نام اصلاحات، بر خلاف دین، آنها را به نوشتن و گفتن وادار کردند و کتابهای آنها را با اجازه اداره مطبوعات با خرج خود و کسانی که گول خورده بودند، به طبع می رساندند و اگر کتابی بر ضد آن نوشته می شد، طبع آن را اجازه نمی دادند، چنانکه کتاب «اسلام و رجعت» که نوشته شد، یکی از روحانیین قم کتاب «ایمان و رجعت» نوشت و دروغپردازی و خیانتکاری سنگلجی را آفتابی کرد و نگذاشتند طبع شود، اکنون هم خطی آن موجود است.
    احمد کسروی
    سوابق آن مرد ابله در تبریز و تهران در دست است و آنها که او را می شناسند، به ناپاکی و خلاف عفت می شناسند. چنین عنصری که خود ناپاکترین عناصر است، می خواهد مردم را به آیین ناپاک که آیین زردشت موهوم است، دعوت کند و از هزاران دستورات خدایی که مانند سیل روان، از عالم غیب به قلب پیغمبر پاک اسلام که زندگانی سراسر نورانی آن را همه می دانند، نازل شده منصرف کند.
    همه دیدید کتاب های یک نفر تبریزی بی سروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفداء آن همه جسارت ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذری در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فرا گرفته؟(302)
    دور کردند مردم را از ادعیه و کتب و دعا. یک وقت آتش می زدند (کتب دعا را) آن مرد خبیث «کسروی» یک روز داشت که روز آتش سوزی بود، که کتابهای عرفانی و کتابهای دعا را می گفتند می آورند و آن روز آتش می زد.
    وقتی انسان از حد خودش پایش با بالاتر گذاشت، در اشتباه می افتد. کسروی یک آدمی بود تاریخ نویس، اطلاع ات تاریخیش هم خوب بود، قلمش هم خوب بود، اما غرور پیدا کرد، رسید به آنجایی که گفت: من هم پیغمبرم! ادعیه را هم، همه را کنار گذاشت اما قرآن را قبول داشت، پیغمبری را پایین آورده بود تا حد خودش (چون) نمی توانست برسد به بالا، آن را آورده بود پایین. ادعیه و قرآن و اینها همه با هم اند.
    ادعیه با یک زبان خاصی که در دعاها هست اینها این انسان را دستش را می گیرد و می بردش به بالا، آن بالایی که من و شما نمی توانیم بفهمیم، اهلش هستند. یکدفعه آدم می بیند که کسروی آمد و کتابسوزی، مفاتیح الجنان هم جزو کتاب هائی بود که سوزاند، کتاب های عرفانی را هم سوزاند. البته کسروی نویسنده زبردستی بود ولی آخری دیوانه شده بود یا یک مغزی است که این مغز بسیاری از شرقی ها اینطوری هست که تا یک چیزی، چهار تا کلمه ای یاد می گیرند ادعاشان خیلی بالامی شود. کسروی آخری ادعای پیغمبری می کرد، نمی توانست به آن بالابرسد آنجا را میآورد پاء ین. این کتاب مفاتیح الجنان یک کتابی است که مال حاج شیخ عباس قمی نیست شیخ عباس قمی(303)، او جمع کرده اینها را- در- ادعیه را جمع کرده در آنجا. این آدمی که کتاب مفاتیح الجنان را سوزانده یا یک روزی برای سوزاندن امثال کتاب مفاتیح الجنان درست کرده بود این نمی دانست کتاب مفاتیح الجنان چی تویش است، شاید یک دفعه هم مناجات شعبانیه را هم نخوانده بود، فکرش اینطور فکر نبود. این دعاهائی که در ماه ها هست، در روزها هست خصوصا در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان اینها انسان را همچو تقویت روحی می کند اگر کسی اهلش باشد ماها که نیستیم، همچو تقویت روحی می کند و همچو راه را برای انسان باز می کند و نور افکن است برای اینکه این بشر را از این ظلمت ها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه آساست. به این دعاها عنایت بکنید گول بعضی از نویسنده ها و مثل امثال کسروی را نخورید که ادعیه را تضعیف می کردند. این تضعیف، تضعیف اسلام است، نمی فهمند اینها، بیچاره اند، نمی دانند در این کتاب چه چیزها هست.(304)
    گاهی یک کسی یک تاریخی می نوشت، میشداسلام شناس، بعد کتاب سوزی هم می کرد مثل کسروی، بلکه دعوی نبوت هم می کرد.(305)
    باعث تعجب و تاسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران نسبتی به مرحوم بهبهانی - رحمه الله علیه - دهد که حتی کسروی با آن سوابق ضداسلامی درباره ایشان نمیدهد. کسروی ضد دین پس از تجلیل از آقایان بهبهانی و طباطبایی، دستور بهبهانی و طباطبایی به مردم را در پناه بردن به سفارت یک دولت بیگانه، رد می کند.(306)


    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل پنجم: قیام علیه حکومت رضاخان

    مبارزات آیه الله مدرس


    شما می دانید و ما هم می دانیم، مدرس یک ملادی دیندار بود، چندین دوره زمامداری مجلس را داشت و از هر کس برای او استفاده مهیاتر بود، بعد از مردن چه چیز به جای خود گذاشت جز شرافت و بزرگی؟ ما می گوییم مدرس ها باید بر رأس هیئت تقنینیه و قوای مجریه و قضایی واقع شود تا کشور از این حال فلاکت بیرون بیاید.
    یک وقتی دریک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس رحمه الله که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید، خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده ، گفت دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد، اینست که اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود، من می خواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم.(307)
    در اوایل سلطنت رضاخان که یک قدری قدرتش کم بود، در تهران فقط که مرکز بود یک آزادی به مردم داده بودند، یک آزادی فی الجمله که وکلائی تعیین کند وآن وکلای تهران بودند که مخالفت می کردند، مثل مرحوم مدرس و یک عده ای که تبع ایشان بودند.(308)
    از آخوند می ترسیدند یک آخوند توی مجلس بود پدرش را در می آورد، یک مدرس که درمجلس بود مکرر شکست داد، آخر گرفتند او را کشتند.(309)
    رضا شاه می دید که آخوند است که،... مدرس است که جلوی او ایستاده است. او می دید که مدرس جلوی او ایستاد وفریاد می زد که زنده باد خودم، مرده باد رضاخان، در آنوقتی که قدرت داشت رضاخان.(310)
    آن که در مجلس مخالفت می کرد ، جبهه ملی نبود مدرس بود، نهضت آزادی نبود مدرس بود که می ایستاد.(311)
    که ما خودمان دیدیم تنها آدمی که در مقابل رضاخان قلدر ایستاد این است، این شخص است، یک روحانی که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن می کرد، آنوقت وقتی که شعر گفته بودند، برای تنبان کرباس مدرس، آن فاسد شعر گفته بود، او در مقابل قدرت بزرگ رضا خان ایستاد و آن که هجوم کرده بود به مجلس که مجلس را چه بکندو زنده باد زنده باد رضا خان می گفتند ایستاد و گفت که مرده باد او و زنده باد من. یک چنین مرد قدرتمندی بود برای اینکه الهی بود برای خدا می خواست کار بکند، نمی ترسید. خداوند انشاء الله او را رحمت کند.(312)
    یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود یکوقت می بینید که یک مدرس از کار در می آید که یک مدرس مثل یک گروه است جلوی قدرت رضاخان را، آن قدرت شیطانی را می ایستد، می ایستد تنها، با پیرمردی خودش می ایستد جلویش را می گیرد و جلوی شوروی که می خواستند به ایران حمله کنند می گیرد. اینهاهم، خارجی ها هم از انسان می ترسند.(313)
    مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد از بیمارستان پیام داد به رضاخان بگویید من زنده هستم. مدرس حالاهم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند.(314)
    وقتی که روسیه دریک قضیه ای (که الان یادم نیست) اولتیماتوم(315) داد به ایران و آوردند به مجلس و قوای نظامی اش هم حرکت کرده بودند به طرف تهران یا قزوین که این را قبول کنند ، مجلس( آنطور که حالانقل می کنند) مجلس بهت شان زده بود که باید چه بکنند. قوا ، قوای شوروی است، مقاومت نمی توانیم بکنیم، قبول این هم که خیانت است. آنجا نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد و گفت حالاکه ما باید از بین برویم چرا خودمان از بین ببریم؟ ما این را ردش می کنیم. رد کرد، همه هم قبول کردند. آنهاهم هیچ کاری نکردند.(316)
    در زمان رضاخان یک مدرس بود که در مجلس بود نگذاشت رضاخان آنوقت که می خواست جمهوری را درست بکند ، مدرس نگذاشت ولو بر خلاف مصالح شد و اگر درست شده بود بهتر بود، لکن آنوقت اینها نظر سوء داشتند، یعنی او به سلطنت که نرسیده بود، او می خواست رئیس جمهوربشود و بعدش حالاکارهای دیگر بکند و کسی که جلوی او راگرفت مدرس بود که نگذاشت این کار عملی بشود. کسی که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالاخره هم جانش را از دست داد، مدرس بودکه نگذاشت اوکارهائی بکند، لکن آخرش هم دریک جائی شهیدش کردند.(317)
    رضا شاه از مدرس می ترسید، آنقدری که از مدرس می ترسید، از دزدهای سرگردنه نمی ترسید، از تفنگدارها نمی ترسید. از مدرس می ترسید، مدرس مانع بود از اینکه یک کارهای زشتی را انجام بدهد وآخر مدرس را گرفت وکشت.(318)
    مرحوم مدرس که با شاه سابق دشمن سرسخت بود یک وقتی که شاه به سفر رفته بود، وقتی آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود که من به شما دعا کردم. خیلی او خوشش آمده بود که چطور یک دشمن دعا کرده بود گفته بود نکته این است که اگر تو مرده بودی اموالی که از ما غارت کرده بودی و به خارجی ها داده بودی همه از بین رفته بود و من دعا کردم تو زنده باشی برگردی بلکه بتوانیم ما مال ها را برگردانیم.(319)
    مرحوم مدرس خدا رحمتش کند یک وقتی که رضا خان رفته بود و در یک جایی در یک سفری و برگشته بود، ایشان گفته بود که من به شما دعا کردم، تعجب کرده بود که خوب، ایشان دشمن سر سخت من است چطور به من دعا کرده؟ گفته بود نکته اش این است که اگر تو در این سفر از بین میرفتی پول های ما از بین می رفت، ما برای حفظ پول هایمان به تو دعا کردم.(320)
    مرحوم مدرس یک کسی بود که در مقابل همه می ایستاد و مع الاسف اینها می گویند روحانیون نقشی نداشتند. یک روحانی در یک مجلسی رضاخان می خواست که جمهوری درست کند و مدرس مخالفت می کرد، می دانست که این می خواهد حقه بزند و مردم را بچاپد، فقط مدرس ایستاد و جلوی او را گرفت.(321)
    سابق رضاخان از مدرس می ترسید برای اینکه انسان بود. آنوقت هم مدرس از قراری که ازاو نقل کرده اند گفته بود که:« در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو ». رضا خان رقیب خودش را مدرس می دانست، به دیگران اعتنایی نداشت. رقیب خودش را مدرس می دانست که وقتی که می ایستاد و صحبت می کرد، متزلزل می کرد همه را. یک انسان بود، وضع زندگیش آن بود که شما شنیدید که من دیدم. وقتی که وکیل شد یعنی از اول به عنوان فقیهی که باید د رمجلس باشد تعیین شد، آنطور که نقل کرده اند یک گاری با یکی اسبی در اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروحته بود و منزلش یک منزل محقر از حیث ساختمان، یک قدری بزرگ بود ولی محقر ا زحیث ساختمان و زندگی یک زندگی مادون عادی که در آنوقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود، کرباسی که باید ا زخود ایران باشد می پوشید.(322)
    مرحوم مدرس هم این عادت را داشت توی حیاطش یک فرشی انداخته بود و آنجا می نشست، قلیان هم وقتی می خواست، پا می شد خودش شروع می کرد درست کردن، در این خلال فرمانفرما وارد می شد فرمانفرمای آنوقت را شما شاید نمی دانید چه مساله ای بود ایشان می گفت که، قلیان را دستش می داد میگفت که شما آبش را بریز تا من آتشش را درست کنم. فرمانفرما شکست می خورد، تحت تاثیر همچو واقع می شد که مدرس به او گفت و تو آب قلیان را بریز و ادارش می کرد که آب قلیان را بریزد و من خودم آتش را درست می کنم تا قلیان درست بشود.(323)
    بعد از اینکه آن مجلسی که مرحوم مدرس در آن بود، به مجرد اینکه مجلس تمام شد، فرستادند ایشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهید کردند، شما دیگر سراغ دارید یک مجلسی که واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب کرده باشند؟(324)
    شما ملاحظه کرده اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده اید که یک سید خشکیده ء لاغر عرض می کنم لباس کرباسی که یکی از فحش هائی که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسی پوشیده یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری که هرکس آنوقت را ادراک کرده می داند که زمان رضاشاه غیر زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت یک قلدریی بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج فلان که یک وقت گفته بود سید چه از جان من می خواهی؟ گفته بود که می خواهم تاتو نباشی، می خواهم تو نباشی این آدم که میآمد من درس ایشان یک روز رفتم می آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهری است حالا، درس می گفت، من یک روز رفتم درس ایشان، مثل اینکه هیچ کاری ندارد، فقط طلبه ای است دارد درس می گوید اینطور قدرت روحی داشت، در صورتی که آنوقت در کوران آن مسائل سیاسی و چیز بود که باید حالابروند مجلس و آن بساط را درست کند از آنجا، پیش ما، رفت مجلس، آنوقت هم که می رفت مجلس، یک نفری بود که همه از او حساب می بردند من مجلس آنوقت را هم دیده ام، کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید با اینکه با او بد بودند ولی مجلس کانه احساس نقص می کرد وقتی مدرس نبود وقتی مدرس می آمد مثل اینکه یک چیز تازه ای واقع شده این برای چه بود؟ برای اینکه یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می کرد و نه به دارائی و امثال ذلک، هیچ اعتنا نمی کرد، نه مقامی او را جذبش میکرد ایشان وضعش اینطور بود که برای من نقل کردند این را که داشت قلیان خودش را چاق می کرد، خودش اینطور بود، فرمانفرمای آن روز حالاکه من میگویم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمی آید که یعنی چه فرمانفرمای آن روز وارد شده بود منزلش، گفته بود که به او حضرت والامن قلیان را آبش را می ریزم تو این را، آتش سرخ کن را درست کن، یا بعکس از اینجا همچو او را کوچک می کرد که دیگر نه، طمع دیگر نمی توانست بکند وقتی اینطور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمی که همه برایش تعظیم می کردند، همه برایش چه می کردند، این وقتی اینطوری می رسیده، این شخصیت ها را اینطوری از بین می برد که مبادا طمع کند که از ایشان چیزی بخواهد من بودم آنجا که یک کسی یک چیزی نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانی که آنوقت باز شاه نبود، آنوقت یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقا نمی کرد، یک کسی آمد گفت من یک چیزی نوشتم برای عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف یک همچو تعبیرهائی که ببینند گفت، رضاخان که باز نمی داند اصلش عدلیه را با الف می نویسند یا با ع می نویسند، من بدهم این را او ببینند؟ نه اینکه این را در غیاب می گفت، در حضورشان هم می گفت اینجوری بود وضعش این چه بود؟ برای اینکه وارسته بود، وابسته به هواهای نفس نبود، اتخذ هوی الله نبود این، هوای نفسانی خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش راخدا قرار داده بود این برای مقام و برای جاه و برای وضعیت کذا نمی رفت عمل بکند، او برای خدا عمل می کرد کسی که برای خدا عمل می کند، وضع زندگیش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمی شود برایش، برای چه دیگر چه بکند، از هیچ کس هم نمی ترسید وقتی که رضا شاه ریخت به مجلس که چیز می کردند، فریاد می زدند آن قلدرهای اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم خوب، در مقابل او شما نمی دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنی چه و او ایستاد این برای این بود که از هواهای نفسانی آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.(325)
    مرحوم مدرس رحمت الله علیه آنطوری که من شنیدم که ایشان گفتند ایشان گفتند که شیخ الرئیس(326) می گفته است که من از گاو می ترسم برای اینکه شاخ دارد و عقل ندارد. این یک مسئله است. حالافرضا هم شیخ نگفته باشد اما مسئله است. گاو شاخ دارد و عقل ندارد، قدرت دارد عقل ندارد اینهائی هم که در دنیا الان فساد راه می اندازند از همان سنخ هستند که شاخ دارند عقل ندارند، قدرت دارند انسانیت ندارند.(327)
    سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید، البته مثل مدرس که به این زودی ها پیدا نمی شود، شاید آحادی مثل مدرس باشند.
    در زمانی که مرحوم مدرس هم در آن مجلس بودند، یک قضیه ای واقع می شد، آنها یک مسئله ای را می خواستند از ایران، یک وقت می آمدند اگر ایران یک سستی می کرد، یک کشتی از انگلستان می آمد در نزدیک های دریاهای ما، همین اسباب این می شد که اینها عقب نشینی می کردند. از این ور روسیه یک وقتی یک اولتیماتومی داده بود و ارتش اش هم شروع کرده بود به آمدن و در خود آنها هم این را گفتند، یک چیزی را از مجلس می خواستند هیچ کس جرات نمی کرد صحبت کند، مرحوم مدرس رفت گفت حالا که ما باید از بین برویم چرا با دست آنها از بین می رویم چرا با دست خودمان از بین برویم، بگذار آنها از بین ببرند. این را دیگران هم قبول کردند و رای بر خلاف دادند و هیچی هم نشد.(328)
    در عصر شکوفایی انقلاب اسلامی، بزرگداشت مجاهدی عظیم الشان و متعهدی برومند و عالم بزرگواری که در دوران سیاه اختناق رضاخانی می زیست، لازم می باشد. زیرا در زمانی که قلم ها شکسته و زبان ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی کرد. در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدری هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علمای اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. این عالم ضعیف الجثه با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانی چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایی تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست. در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می نمود. و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، برماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف دور افتاده او را تعمیر و احیا نمائیم .(329)
    مرحوم مدرس رحمه الله گفته بود که من با جمهوری مخالفم- آن وقت مخالفت با جمهوری یک چیزی بود که واضح بود باید بشود برای این که آنها می خواستند بساط درست کنند-/ گفت من با/ گفته بود من با جمهوری مخالفم، لکن اگر جمهوری شد کنار نمی روم، من در میدان هستم، من می روم سراغش.(330)
    سزاوار است که اولین اسکناس که در ایران به طبع می رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی چاپ شود.(331)
    در زمان های اخیر هم مدرس، کاشانی، اینها مردم سیاسی بودند و مشغول کار بودند.(332)
    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,852 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    قیامهای علمای ایران

    آن که در داخل، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضاشاه، علمای تبریز بودند. یک وقت هم علمای خراسان بودند ، یک وقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند، که ما همه اش را حاضر بودیم . آن که در مجلس مخالفت می کرد، جبهه ملی نبود مدرس بود، نهضت آزادی نبود مدرس بود که می ایستاد و بر خلاف آنجا. اینها آن وقت چیزی نبودند، کاری نداشتند به این کارها.(333)
    در زمان خود ما چندین دفعه قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان، چندین دفعه، یک دفعه از خراسان، یک دقعه از آذربایجان، یک دفعه از اصفهان و همه اطراف ایران را دعوت کردند به قم که ما اینها را شاهد بودیم و اینها همه قیام بر ضد رضاخان بود، البته قدرت او داشت و شکست می داد، علمای آذربایجان را گرفت و برد، در سنقر گمان می کنم بود، دو نفر بزرگان علمای آنجا مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، اینها را بردند در سنقر یا آنجاها طرف کردستان آنجاها مدت ها آنها د رآنجا تبعید بودند، بعد هم که رهایشان کردند مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم ماند و دیگر نرفت به آذربایجان و در همانجا فوت شد. علمای مشهد هم که قیام کردند تمامشان را گرفتند آوردند تهران حبس کردند و علمای بزرگشان را می بردند در کلانتری ها یا در عدلیه می بردند توی خیابان ها با سر برهنه هم راه می رفتند که بروند آنجا استنطاقشان کنند. علمای اصفهان هم که آمدند اینجا، شکستند آن اعتصابشان را با فشار، با حیله، بلکه آنوقت معلوم شد، می گفتند که مرحوم حاج آقانور الله که بزرگشان بود او را مسموم کردند. قیام بر ضد اینها از روحانیون شروع می شد.(334)
    این قیام هائی که در این صد سال شده است از کی بوده؟ چند قیام در این صد سال ؟ کی راس اینها بوده؟ قیام تنباکو، مرحوم میرزا بود، قیام مشروطه از نجف، آقایان نجف، از ایران، علمای ایران ایجاد کردند. این چند قیامی که ما شاهدش بودیم همه ا زعلما بود. علمای اصفهان قیام کردند راسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علمای تبریز قیام کردند، علمای مشهد قیام کردند. یک وقت مرحوم آقای قمی خودش تنها پاشد راه افتاد آمد که من تهران بودم، ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند، منتها حبس کردند در همانجا جبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند. قدرت بود دیگر، در این صد سال هر چه قیام بوده است، تقریبا از اینها بوده، تبریز هم خیابانی یکی از آقایان بود، از علما بود. البته جنگل هم بوده اند، اینها هم بوده اند لکن در اقلیت بودند، عمده اش اینها بودند.(335)
    از وقتی که رضا خان آمد تا امروز چند مرتبه قیام شد، کی قیام کرد؟ از این طبقات دیگر، مردم، از روشنفکرش بگیر، از- نمی دانم- نویسنده اش بگیر و از اینها در این قیامهای بر ضد، کی بود که قیام کرد؟ قیام آذر بایجا ن را کی کرد؟ علمای آذر بایجان، مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، دیگران کردند قیام اصفهان را کی کرد؟ مرحوم حاج آقا نورالله، دیدید که آمدهاند علمای اسلام به اینجا وعلمای بلاد هم جمع کردند قیام بر ضد رضا خان. قیام خراسان را کی کرد؟ علمای خراسان مرحوم آمیرضا یونس ومرحوم آقا زاده و امثال اینها. بعد از او هم یک قیام تنهایی آقای قمی کرد که آمد به حضرت عبدالعظیم وما هم حضرت عبدالعظیم بودیم ومنتها این قیامها شد وقدرت، آن قدرتی بود که اینها را شکست داد، قیامها را شکستند، علمای آذر بایجان را گرفتند ودر یکی از بلاد کردستان، سقز بوده، کجا سنقر، کجا، اینجا تبغیدشان کردند وبعد از مدت ها اجازه دادند که مرحوم آمیرضا صادق آقا آمدند همین قم واینجا هم فوت کردند. علمای مشهد هم، همه آنها را گرفتند وآوردند در تهران حبس کردند. مرحوم آقا زاده یکی از علمایی بود که درجه یک آنجا بود. من خودم میدیدم که ایشان در گوشه یک جایی که یک منزلی داشتند، اینطور به خیابان چیز بود تنها آنجا نشسته بود، مامورها هم مواظبش، کسی نمی توانست با ایشان تماس بگیرد، ایشان را هم می بردند در عدلیه آنجا محاکمه می کردند واینطور. در مجلس کی بود که می ایستاد در مقابل اینها؟ مدرس بود. این علمای درباری که اینها می گویند، عکس بودند. این پانزده، شانزده سال قیام مال کی بود؟ مال همین آقایان بود، همین آخوند های بلاد و اطراف ما.(336)
    آذربایجانی که همیشه طرفدار اسلام بوده، برای هر قضیه ای پیشقدم بوده، برای رفع ظلم پیشقدم بوده است، آذربایجانی که در صدر مشروطیت ستارخان و باقرخانش آن زحمات را کشید، بعد خیابانی آن کارها را کرد، در زمان ما از آذربایجان قیام شد و برضد رضاخان مرحوم آمیرزا صادق آقا مرحوم انگجی و بعضی دیگر از علماء آذربایجان قیام کردند، تبعید شدند، مدت ها تبعید بودند در خارج، شاید در سنقر بود یا سقز بود، یک همچو جائی . آذربایجان همیشه در صف اول واقع بوده است برای مخالفت با اشرار، برای پیشبرد اهداف اسلام.(337)
    گروهی که فقط قیام کرد در مقابل رضا خان، همان روحانیون بودند. یک دفعه از تبریز علمای تبریز، یک دفعه از خراسان علمای خراسان، یک دفعه از اصفهان که این از همه دامنه اش زیادتر بود. علمای اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم به اینها متصل شدند و مع الاسف همه قیام ها را شکستند . قم هم که قیامش اساسی تر بود بسیار از ینها را آمدند بازی دادند، اغفال کردند و از قرار که میگفتند در راس آنها که مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی بود از قراری که می گفتند او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد.(338)
    معذلک می گویند روحانیون هیچ نقشی نداشتند در طول مدتی که از اولی که رضاخان آمد و اول سالوسی خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن، این کسی که در مقابل اینها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیون بودند، همین علما بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند.(339)

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




صفحه 5 از 26 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi