صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40

موضوع: جنگ جنگ تا پیروزی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    parcham جنگ جنگ تا پیروزی

    سلام





    لطفآ تمامی دل نوشته های خود را در خصوص ادامه جنگ تحمیلی

    و یا نامهربانی ها را در این بخش قرار دهید




    ارادتمند



    حسنعلی ابراهیمی سعید





    https://www.uplooder.net/img/image/49/02d4a34087698b160244a37a0e22024a/hasan-ali-ebrahimi--said-96.jpg
    امضاء




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    جنگ، جنگ ، تا پیروزی







    تابستان سال 1361 ،، عملیات خونین رمضان پایان یافته بود ،، رزمندگان حضور در عملیات رمضان تلفات سنگینی متحمل شده بودند ،






    بنده حقیر ، بعد از شرکت در سه عملیات ، فتح المبین ، خرمشهر و عملیات نافرجام رمضان ، بعد از پنج ماه حضور مداوم در جبهه ها و عملیات ها ،، به مدت 10روز به مرخصی اعزام شدم ،







    تشیع شهیدان عملیات رمضان







    در جای، جای کشور ،، از سویی شاهد تظاهرات و و شعار جنگ ، جنگ ، تاپیروزی توسط افراد و اقشاری بودیم که هیچ رابطه ای با جنگ و جبهه ها نداشتند ،






    بازار تهران ، مسجد ارک ، بازاریان با بستن مغازه های خود با پوشیدن کفن شعار میدادند ، ما بازاریان از جان گذشته ،، جنگ، جنگ ، تا پیروزی ،، و به ادامه جنگ و رفع فتنه در جهان را تاکید میکردند ،، بدون اینکه خبر از جبهه ها داشته باشند ،، همانگونه که امروزه تحریم برای افراد بی درد ، و ثروتمند یک نعمت قلمداد میشود ، جنگ نیز همیشه برای اقشار مرفع یک نعمت بحساب می امد






    https://www.uplooder.net/img/image/82/519f74564666de4a965d7c4cfdbc962d/hasan-ali-ebrahimi---said-96.jpg
    امضاء




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ولایمکن الفرارمن حکومتک یا رب ارحم ضعف بدنی:







    از ما کهنه سربازان ، برای نسلهای آینده







    : و اگر دوباره جنگی آمد، و تو را دعوت به نبرد کردند، میدانی چه بگویی؟







    آری از قول ما کهنه سربازها بگو؛ به خدا ما دنبال جنگ نرفته بودیم.




    او آمد بی‌هیچ استدالی و منطقی، ماابتدا می‌جنگیدیم که کشته نشویم، اما بعد جنگ یادمان داد بکشیم تا کشته نشویم، عده‌ای از ما رنگ رزمندگی گرفتند وعده‌ای هم ،رنگ رزمندگی به خود پاشیدند، تعدادی جبهه نیامده راوی جنگ شدند!




    وعده‌ای شهید شدند تا آینده زنده بماند!




    اما نه آینده‌ای به این شکل!!





    راستی ما باید چه می‌کردیم؟




    عده‌ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند، عده‌ای آمدند تا بی‌پیکر شوند.




    و عده‌ای نیز پیکر تراش!






    در جبهه حس عاشقی و معشوقی جریان داشت.و ما جز جنگیدن چاره‌ای نداشتیم!





    آیا میتوانستیم دفاع از کشور ومردم را رها کنیم و گورمان راگم می‌کردیم و برمی‌گشتیم شهرهایمان !؟






    و دزد غافله‌ی نفت می‌شدیم؟




    یا دزد دکل ساخته نشده اما فایناس شده با دلار نفت در عالم تحریمی آلوده؟






    ما هم ، آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم، اما جنگ۸ سال نزدیکتر از آینده بود، جان عزیز بود ولی پای عشق هم در کار بود، در جبهه ها رقص مستانه‌ی شهدا غوغامی‌کرد و ما چه باید میکردیم؟






    آیا نباید یوسف می‌شدیم؟وبر روی مین !!






    میرقصیدیم؟






    و میخانه‌ی فکه را رونق می‌دادیم؟







    ودروازه‌‌ی خرمشهر را آذین نمی‌کردیم؟







    باور کنید ای نسل‌های بعد، ما جوانِ جوان رفتیم، پیرِ پیر برگشتیم! حال شما بگوئید ماچه بایدمیکردیم؟








    می‌گریختیم که کوفی مسلک شویم؟







    که اعتقاداتمان به نرخ دلار و سکه حراج نشود؟









    که نام لشکرمان را بر پیشانی بانکی رباخوار ننویسند؟









    ما باید چه خاکی بر سرمان می‌کردیم که امروز سرکوفت نشنویم!؟







    بله نسل‌های آینده قرارمان این نبود راستی اگر دوباره جنگی آمد و شما را دعوت به جنگ کردند!!









    از قول ما بگوئید: رزمندگان ، به بعدازجنگ هم بیاندیشید!







    وقتی ارزش‌ها را در خاکریزها جا گذاشتیم و ارزشهاعوض شد، عوضی‌ها ارزشمند شدند!







    امروز خوب بنگرید ،چگونه ما را غریبه می‌پندارند! باور کنید،آنروزها ماقطار قطار میرفتیم..







    واگن واگن بر می گشتیم، راست قامت میرفتیم، کمر خمیده برمی گشتیم، دسته دسته می رفتیم و تنهای تنها برمی گشتیم!






    بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری، فقط آغوش گرم مادری چشم انتظار. و دیگر هیچ.......!






    اما ایستادیم. شاید به پرسید پس ما چه مرگمان بود؟






    باور کنید ما هم دل داشتیم، فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم، اما با دل رفتیم، بی‌دل برگشتیم، با یار رفتیم با بار بر گشتیم، با پا رفتیم، با عصا بر گشتیم، باعزم رفتیم، با زخم برگشتیم، پر شور رفتیم،با شعور برگشتیم!









    ما اکنون پریشانیم، اما پشیمان نیستیم!





    ما همان کهنه سربازان پیاده‌ایم که سواری !!




    نیاموخته‌ایم! ما به وسوسه‌ی قدرت نرفته بودیم!!




    می‌دانید تعداد ما در ۸ سال جنگ چند نفر بود؟




    ۳/۵ درصد از جمعیت ایران! اما مردانگي را تنها نگذاشتیم، ماغارت!






    را آموزش ندیده بودیم، رفتیم و غیرت را تجربه کردیم.




    اکنون نیز فریاد می‌زنیم که اینان از ما نیستند، این حرامیان قافله‌ی اختلاس!!




    از ما نیستند. گرگانی که صد پیراهن یوسف رادریده‌اند، باورکنید این خرافات خوارج‌‌‌پسند، وصله ی مرام ما نیست، ما نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکر حسین جنگیدیم.





    لیکن ما استخوان در ‌گلو، از امروز شرمنده‌ایم، با صورتی سرخ ودستانی که در فکه جا مانده است!





    اکنون شما بگوئید ما اگر نمی‌رفتیم چه باید می‌کردیم با دشمنی که به امتداد قادسیه آمده برای هلاک مردم و میهنمان ایران؟!





    ما را بهتر قضاوت داشته باشید ، جز اندکی از ما که آلوده شدند و شرافت خود را فروختند.






    درود به روان پاك شهيدان راه حق وآرمان هاي والاي انقلاب اسلامي






    کهنه سرباز ارتش ایران اسلامی




    حسنعلی ابراهیمی سعید




    امضاء




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    (بنام خدا)...



    همرزمان عزیز...



    سلام ...



    دلنوشته ۴/۲/۹۷ روزی اخبا رشبکه ۱رسانه میلی ایران تماشا میکردم.



    اخبار جنگ سوریه گزارش میکرد. گزارشگر جنگ سوریه یکدستگاه ماشین شاسی بلند ،،

    وانت ،،

    تویوتا و گرانقیمت .



    و البته مربوط به نیروهای ایرانی که.



    اینک در سوریه حضور دارند و با داعش می جنگند؛ را نشان میداد .



    راننده خورد خیلی حق بجانب با یک گزارشگر ایرانی .مصاحبه میکرد.



    از خودرو شاسی بلند و تصویر های..



    فیلم کاملا معلوم بود .مبنی براینکه..



    نیروهای ایرانی که در سوریه هستند .



    و با داعش میجنگند. از نظر تجهیزات نظامی خوبی؛ برخودار هستند.



    با دیدن این گزارش جنگی. یادم امد .‌مبنی براینکه : وقتی امثال ما ایثارگران در صحنه های نبرد دفاع مقدس. نقش افرینی می کردیم.



    واز تمامیت ارضی ایران دفاع میکردیم .



    هر چند از نظر ادوات سنگین نظامی بهترین سلاحهای روز دنیا و بمثابه نیروهای ناتو در اختیار داشتیم .



    ولی از نظر خودرو های سبک محدودیت زیادی داشتیم براین اساس بودکه در بدو دفاع مقدس مسئولین مربوطه وکارشناسان لجستیک .



    ازانگلستان تقاضای خرید خودرو لندرو کردند ولی انگلیسی ها حاضر به فروش خودرو لندرو به ایران نشدند ومقداری جیب توسن هم که از هند خریداری شد .



    این خودروها هم کارائی عملیاتی سنگین نظامی نداشتند.



    تا اینکه خودرو تویوتا واردایران و به کار گرفته شد وتحرک ما در جبهه های نبرد نیز دوصد چندان کرد.



    ودرهمین فاصله زما نی بدیهیست که ما در جبهه های جنگ بعلت .



    عدم خودرو سبک رنج می بردیم و برای ایاب وذهاب وتردد محدودیتهای زیادی متحمل شدیم .به این موضوع اشاره کردم . تا استنادی داشته باشم .



    البته ،ناگفته،نماند کمکهای مردمی و در رابطه با خرید امبولانس اهدائی هموطنان عزیز ما یک نقش اساسی در جبهه های جنگ ایفاء کردند و این نقیصه هم بعدها مرتفع گردید وتاثیر کمکهای مردمی در جبهه های جنگ .



    خیلی مهم وسر نوشت ساز بوده؛وقابل تقدیراست برای همین است که اگر ما در پشت سرمان نگاه کنیم .



    انوقت می بینم که در کلیه جنگهای گذشته ایران .



    هرگز چنین پشتوانه مردمی در ایران .



    بمثابه دفاع مقدس قطعا شکل نگرفته است .



    بهمین علت هم پیروزی دفاع مقدس.



    یک پیروزی بی نظیر در تاریخ ایران است . ..



    بگذریم ..



    مدتی در حوالی حمیدیه وسوسنگرد. مشغول خنثی سازی مین بودیم .



    هوا بسیار گرم وطاقت فرسا بود.



    ومیدان مین نیز در زیر اتش دشمن .



    در یکی روزها یک مین منفجر شد ویک سرباز وظیفه ای بنام لطفی بلا فاصله به فیض شهادت رسید .



    بدون انکه بتواند کوچکترین حرفی بزنه..



    روحش شاد ....



    و؛ یاد ونامش....



    درصفحات تاریخ دوران دفاع مقدس گرامی باد علی الیحال یادم میاد زمانیکه بر اثر انفجار مین سرباز وظیفه. لطفی..



    واین همرزم عزیز ما به شهادت رسید...



    ما در ان روز حادثه ؛ حتی یک امبولانس معمولی در اختیار خودمان نداشتیم .



    تابدن مطهر همرزم خودمان شهید لطفی..



    راحمل نموده وبه معراج شهدای اهواز...



    برسانیم...



    وبعلت بعد مسافت نیز دسترسی به یگانهای همجوار خود مان نیز نداشتیم ...



    تابتوانیم لا اقل از امبولانس انها برای..



    حمل جسداین شهید والامقام‌ استفاده کنیم .



    بهمین علت ما همرزمانش مجبور شدیم... مبنی براینکه: بدن مطهر شهید لطفی.



    را در یک نفربر روسی..



    (کامیون سنگین نظامی)... و انهم بدون چادرگذاشته ..



    وکیلومترها در معرض افتاب گرم ..



    و سوزان وخاص خوزستان حملش'کنیم ..



    وبه معراج شهدای اهواز برسانیم .



    حال .



    میخواهم به هموطنان عزیزم عرض کنم .



    مبنی براینکه : ما با چنین شرایطی سختی ..



    دفاع مقدس را مدیریت کرده ایم .... واین بطور نمونه ومشتی ازخرواراست....



    البته تاریخ شهادت لطفی بطور دقیقا.. خاطرم نیست.



    ولی نیک میدانم که شهید لطفی ۴ الی ۵ روز.... قبل ویا بعد ازحادثه انفجار درحزب جمهوری اسلامی ایران .این همرزم ما به فیض شهادت رسیده است..



    حالاجناب اقای روحانی به دولت خودشان می بالند ودریک جلسه سخنرانی در حضور حاضرین در جلسه .



    نیز با قیافه ای حق به جانب می فرمایند.



    با دولت بنده باشرایط سخت تحریمها .کلیه .هزینه خرید اسلحه.. ومهمات موردنیازکشور سوریه وعراق. و کلیه حقوق ومزایای نظامیان وشبه نظامیان اجیرشده افغانی وپاکستانی .. که در سوریه وعراق حضور دارند .



    وبا داعش میجنگند ؛ تامین کرده است .



    با این وضعیت ایا جناب اقای روحانی.. نمیدانند در حالیکه بازنشستگان ذیحق..



    مظلوم کشوری ولشکری وایثارگران سالها..



    در زیر خط فقر وتنگدستی قرار دارند.. وزنان سرپرست خانواده هائی هستند .



    که بعلت بیکاری ونداشتن درامدبرای..



    سیرکردن شکم بچه هایشان حاضر .. به خود فروشی شده اند....



    پرداخت حقوق رزمنده گان وشبه نظامیان.. واجیر شده گان افغانی وپاکستانی..



    وغیرو که در سوریه وعراق با داعش..



    میجنگند..



    برای فرزندان ما هرگز..



    نان واشتغال ورفع بیکاری نخواهد شد؟؟؟؟؟



    کهنه سر باز وایثارگر دفاع مقدس ...


    https://www.uplooder.net/img/image/32/7a00d6c1b8c1be80c4d4ba5e45404041/hasan-ali-ebrahimi-said.jpg
    امضاء




  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    #دلنوشته



    کاش می شد تمامِ آدم‌های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید،


    برایشان چای ریخت، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد.




    کاش می‌شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم‌ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه‌اند، که حالِ همه‌مان خوب خواهد شد...
    امضاء




  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    با سلام



    مردم ایران حتی میدانند در اتاق جنگ چه خبر است



    بهمن ماه سال 1365 از منطقه عملیاتی جنوب با دریافت یک هفته مرخصی به منزل مراجعه کردم ،، اقوام ، دوستان ، به دیدن من می امدند ، و بعد از احوالپرسی ، همه می گفتند ، مگر عملیات نیست چگونه مرخصی دریافت کرده اید ، من سکوت می کردم ، مدت 48 ساعت از مرخصی ام سپری شده بود ، هر کجا می رفتم با هر کسی یا جمعی مواجه میشدم با این جمله و این سئوال مواجه میشدم ، مگر عملیات نیست ، چگونه بمرخصی امده ای سئوال اکثر مردم بود


    صبح روز سوم مرخصی ام بود با اذان نماز صبح پدرم از خواب بیدار شدم ، بیدرنگ رادیو را روشن کردم ، صدای مارش جنگ و عملیات فاو یک لحظه قطع نمیشد پدرم بمحض شنیدن مارش جنگ نزد من امد و گفت پسرم عملیات شده ، تو چگونه به مرخصی امده ای ، اشک در چشمانم جاری شد و گفتم پدر منطقه عملیاتی فاو بیش صد کیلومتر با جبهه و خط ما فاصله دارد و واحد ما در این عملیات شرکت ندارد ،


    پدرم گفت ، من هم می دانستم که چند روز دیگر عملیاتی در پیش است ، ، من از خجالت و سئوالات مردم تا پایان مرخصی ام از خانه خارج نشدم و بعد از پایان مرخصی بی سرو صدا عازم جبهه شدم


    مردم فهیم ایران ، قبل از اینکه جنگ سالاران از اتاق جنگ خارج شوند ، میدانند ، در اتاق جنگ چه خبرهایی بوده است ، و نیز همه سخنانیکه از زبان مسئولین کشور جاری میشود ، مردم همان لحظه راست را از دروغ تشخیص میدهند ، و اگر هم چیزی نمی گویند ، نشان از بزرگواری و چشم پوشی و بخشش مردم فهیم ایران زمین دارد ،،،



    قبل از اینکه مسئولان مسئله ای را اعلام کنند ، مردم انرا میدانند


    با احترام ،،
    امضاء




  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دلنوشته زيباي يك رزمنده برای نسلهای بعد...


    حتما بخوانید وجنگ آمد.......


    میدانی چه میگویم؟؟


    آری جنگ آمد. ما به دنبال جنگ نرفته بودیم..


    او آمد..


    تعدادی از ما جنگیدیم..


    رزمنده شدیم. عده ای رنگ رزمنده گرفتند..


    عده ای نیز رنگ رزمندگی به خود پاشیدند..


    وتعدادی نیز رنگ جبهه را ندیدند و راوی جنگ شدند...


    عده ای رفتند...


    عده ای ماندند. اما یا زخم برتن یا داغ بر دل...


    وعده ای نیز داغ بر پیشانی زدند. عده ای مفقود،عده ای مظلوم،عده ای مغموم...



    وعده ای نیز مذموم. تعدادی آمده بودند تا بروند. قرار را بر رفتن گذاشته بودند..


    عده ای نیز آمده بودند تا بمانند.چاره ای نبود .شهیدی گفته بود.."


    از یک طرف باید بمیریم.تا آینده شهید نشود.واز طرفی باید شهید شویم تا آینده زنده بماند......


    راستی چه باید میکردیم؟؟؟ عده ای آمده بودند تا از خود حساب بکشند..


    عده ای تا حساب های خود را تسویه کنند..


    عده ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند..


    عده ای نیز حساب باز کردند..


    عده ای نیز آمده بودند تا حسابی آدم شوند...


    عده ای آمدند تا بی پیکر شوند...


    عده ای نیز پیکر تراش..


    عده ای نیز پیکره ی یک "بت". عده ای ویلچری ..


    تعدادی ویلایی.. عده ای حاضر...


    تعدادی ناظر....


    قومی نیز غافل. واما..


    دیوانگی"جوانی" ما با جنگ مصادف شد. در ما میل به زیستن زنده بود .حس عاشقی ومعشوقی نیز جریان داشت...



    اما جنگ آمده بود.چه باید میکردیم؟؟؟؟


    آیا جز جنگیدن چاره ای داشتیم؟؟


    ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم...


    اما جنگ نزدیکتر از دور بود. جنگ بود .باید این نزدیک را پاسخ میدادیم..


    ونزدیکمان دور شد ودو ر ودور ودور به ساعات ۸سال.....



    باید میرفتیم به دنبال این قافله.. مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟



    برای ما هم جان عزیز بود. از توپ وتفنگ وترکش میترسیدیم..



    باید جرأت می یافتیم...وجنگ بود..مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟؟



    عشق و عاشقی ومعشوقه را به امید دفاع از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم.....



    ورفتیم....


    چه باید میکردیم؟؟؟



    ما بدنبال حاکم شدن نرفتیم. خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم..



    خواستیم فردا از نگاه تیز وشماتت بار شما فرار نکنیم..ـ....



    پس چه باید میکردیم؟؟؟



    ما خونخواری نیاموخته بودیم..



    باور کن از رنگ خون میترسیدیم..



    اما به خونخواهی رفتیم .خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده......



    مگر چه باید میکردیم؟؟؟




    از جنگ به بعد شکل عاشقی مانیز تغییر کرد..



    عاشقی ما با دلتنگی ودلبستگی به محبوبه های شب..



    محبوبه های شب عملیات..



    محبوبه های جا مانده در ارتفاعات "ماووت"و جاماندگان در زیر خاک ریزهای "مجنون"...



    و رفیقان رفته تا دهانه ی خلیج....



    باور کنیدقطار قطار رفتیم..




    واگن واگن برگشتیم...



    جوان جوان رفتیم..پیر پیر برگشتیم...



    راست راست رفتیم.شکسته شکسته بر گشتیم...



    گروه گروه رفتیم ..دسته دسته برگشتیم...



    دسته دسته رفتیم...وتنهای تنها برگشتیم....




    اما ایستادیم.... آری من وتو حق داریم همدیگر را نشناسیم...



    از دو نسل متفاوت...



    دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت چشم دوخته به افق های نامعلوم...



    راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم؟؟؟



    باور کنید ما هم دل داشتیم..با دل رفتیم...



    بیدل برگشتیم. با"یار"رفتیم..با"بار"بر گشتیم...



    با"پا"رفتیم."بی "پا"بر گشتیم.



    با "عزم"رفتیم ،با"زخم"برگشتیم.



    پر "شور"رفتیم ،پر"سوز"برگشتیم..



    ما"پریشانیم..اما"پشیمان نه.



    شکسته ایم.اما نشسته نه.



    دلخسته ایم..اما دست بسته نه..



    اما.....


    و ما همان سر بازان پیاده ایم...



    سواری نیاموخته ایم.....



    سوای شما نیز نیستیم..



    ما همان دیروزی هستیم.. تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟؟



    ۳ونیم درصد از جمعیت ایران...



    اما مردم تنهایمان نگذاشتند.



    آری همه ی ما ۸سال بودیم...



    با هم در کنار هم..تو هم بودی..



    آری همه بودند.نگاه محبت آمیز آن دوران به ما....



    هدایای مادران وپدران شما به جبهه...



    گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه. گذشتن از فرزند واعزام فرزند دیگر. تحمل بمباران..



    تشییع رفیقان ما..



    دیدار وعیادت ودلجویی از جانبازان ما..



    آری مردم بودند..



    ایستادند..



    مقاومت کردند .



    تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند....



    ما هنوز مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید...



    ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم...



    طلبی نداریم.....



    اما بدانید...



    قرار "دیروز "آنچنان بود....



    از امروز شرمنده ایم...


    ما غارت را آموزش ندیده بودیم.غیرت را تجربه کردیم..



    بخدا،بخداوبازم بخدا!!:



    اینان از مانیستند.اینان از ما نیستند..


    اینان گرگانی هستند که صد پیراهن یوسفان رادریده اند..



    از مانیستند. از امروز شرمنده ایم....



    امضاء




  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    برای کسی که میفهمد،


    هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه میفهمند،


    عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند، عذاب می دهند مهم نیست که چه "مدرکی" دارید


    مهم اینه که چه "درکی" دارید مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ میلِ ترکیبیِ بالایی دارند کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست

    پس وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثلِ نداشتن و زیادخرج کردن است!


    پس نگذارید زبانِ شما از افکارتان جلو بزند!!!





    پروفسور سمیعی
    امضاء




  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    (بنام خدا )...



    همرزمان عزیز سلام ..




    دلنوشته بر کسی پوشیده نیست مبنی براینکه:



    ا مثال ما ایثارگران جنگ تحمیلی بمدت ۸ سال در مقابل ۳۶ کشور متحد صدام ایستاده گی کردیم ..



    وبه نقاشیهای قهوه خانه ای وحماسی در ایران هم پایان دادیم علیهذ ا چون مورخین ایرانی در صحنه های نبرد دفاع مقدس پژوهش میدانی نداشته اند لذا وقتی جنگ پایان یافت شایسته بود که با استفاده از امکانات مملکت کمیته ای متشکل از مورخین وکارشناسان تاریخ نویس در ایران تشکیل بشود وایثارگران وبا توجه به نقشی که داشته اند خاطراتشان را برای اعضای این کمیته تاریخ نوس' نقل کنند تا بطور کارشناسی در یک کتاب تاریخی نگارش کنند...



    وبرای نسل اینده به یادگاد بگذارند ....




    که نشد بهمین علت من میخواهم .



    یکی از خاطرات جنگی ام را نقل کنم..




    تا استنادی داشته باشم .. اری بقول تولستو این نویسنده بزرگ روسی تبار اگردر سیاه چاله ترین..




    سیاه چاله ها هم گرفتار شده باشید .




    امیدت را از دست مده ...چون امکان دارد .



    خداوند قادر متعال ازیک روزنه ای..




    برای تو در ان سیاه چاله نوری بتاباند براین اساس اینک من جانباز میخواهم.




    این پند حکمیانه تولستوی بزرگ روسی تبار.




    را کمی گسترش دهم .




    وبه تولستوی بزرگ هم عرض کنم مبنی براینکه لطف خداوند قادر متعال اصلن محدودیت ندارد وتنها شامل گرفتار شدگان در سیاه چاله های روسیه وامثالهم نمیشود و کمک خداوند قادر متعال در تمام عر صه ها وزندگی بشری شامل میشود بطورمثال در اواخر شهریور سال ۵۹ بود نیروهای ارتش عراق طرح های عملیاتی از پیش'تعیین شده خودشان را بمرحله اجرا گذاشتند و با استفاده از اصل غافلگیری در خاک ایران پیشروی کردند ودر یک درگیری نفس گیر و نرسیدن نیروی کمکی باعث شد.. تا من وتعدادی از همرزمان عزیزم در بند اسارت دشمن متجاوز به خاک ایران گرفتار شویم علیهذا در ان مختصاتی که ما اسیر دشمن شدیم گردان های سوار زرهی..




    ومکانیزه زیادی حضور داشتند..




    وسربازان عراقی هم ما را احاطه کرده بودند خلاصه درهمین حینی که بلاتکلیف نشسته بودیم یکدستگاه جیب عراقی از سمت جنوب..




    امد .ودر کنار ما توقف کرد فاصله جیب تا محلی که ما اسرای ایرانی نشسته بودیم سه چهار قدمی بیشتر نبود جیپ عراقی ۲ سر نشین داشت ..




    یکنفر راننده ویک نظامی عالی رتبه ارتش عراق .




    بلافاصله پیاده شدند.. وبه بطرف ما امدند بسربازان عراقی به او ادای احترام نظامی کردندچندان اهمیتی نداد .




    و سریع به سمت ما امد ..




    یک براندازی به جمع ما اسیران ایرانی کرد و پساز چند لحظه ناگهان مچ دست من گرفت من در حالت چمباته نشسته بودم وصورتم را در بین دو دستانم گذاشته بودم تا خیلی جلب توجه نکنم .




    با این حالت مچ دست من محکم گرفت و طوری دستم را بطرف بالا کشید که من متوجه شدم که ...




    اره باید بلند بشم خلاصه بلند شدم ودر کنارش ایستادم با وجودیکه من قد ۱۸۷ سانتی داشتم . کمی از او قد کوتاهتر بودم او فردی هیکلی قد بلند وباهوش بود و شم نظامی اش هم 'خوب کار میکرد امیدوارم خود ستائی نکرده باشم .




    من نیز یک نظامی ورزیده واموزش دیده وجویای نام برای ایران بودم ..



    واو را هماورد خوبی دیدم ..




    وقتی مچ دستم گرفت ..



    دردلم نیزبه هوش وذکاوتش افرین گفتم .




    وقتی دیدم که از او کوتاه تر م این را به فال نیک گرفتم وبا خودم گفتم خوبه با این دستم که ازاده دور کمرش حلقه میکنم واجازه نمیدم که بتواند ازکلت کمری اش استفاده کنه...




    وبا خودم گفتم کلتش'میکشم..




    وگلاویزش'میشم و دراینصورت سربازان عراقی هم برای نجات جان او دستپاچه میشوند واقدام به تیراندازی میکنند..



    وهر دونفر ما به هم کشته میشویم..




    البته این تصورات همگی در عرض چند ثانیه در ذهن من خطور کرد وبمثابه یک صحنه تصادف دو خودرو ..



    خلاصه انجائی که خدا با من یار بود توسط بی سیم یکی از همان تانک ها در مجاورت قرار داشتند احضارش کردند .




    واین احضار طوری برای او حائز'اهمیت بود که او بلافاصله مچ دست من را رها کرد .



    وسریعا سوار جیپ شد واز همان راهی که امده بودند به عقب جبهه خودشان برگشتند ..




    وفرصت نکرد که با من حرف بزند..




    وهمین رهائی باعث شد تا من متعاقبا شرایط دیگری پیدا کنم ودرموقعیت مناسب دیگری ازدست نیروهای ارتش'عراق فرارکنم.



    البته قبل این اتفاق یکی از همرزمانم. از ما جدا کردند وبه عقب جبهه عراقیها انتقالش دادند.




    و متاسفانه تا کنون به خانه باز نگشته است اینک پیام من به تولستوی بزرگ..




    و این نویسنده مشهور روسی تبار بر این اینست که اگر خداوند بخواهد ..



    نه تنها در سیاه چاله ترین سیاه چاله ها بلکه در روز روشن ودر برابر چشم هزاران نیروی جنایتکار ارتش عراق ..




    که اسیران جنگی را به گلوله می بستند. ویا زنده بگور میکردند..



    با یک چشم بهم زدن نجاتت میدهد









    کهنه سر باز وایثار دفاع مقدس ..فرصتی..




    امضاء




  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    از بزرگترین مشکلات و معضلاتی که ما ایرانیان داریم بها دادن بیش از اندازه به مسئولین و یا قهرمان سازی از بعضی افراد است .

    ما اینگونه نبودیم .



    اغلب برای تحمیل یک عمل و اقدام همواره چند نفر پیش قدم میشوند و ما هم زود جوگیر و دنباله روی میکنیم .


    بعنوان مثال شما به یک مراسم قهرمانی ورزشی دقت کنید . مثلا در پایان لیگ فوتبال میخواهند جام قهرمانی را به تیم قهرمان بدهند .



    زمان اهدای جام همه داخل زمین هستند و تنها کسانی که دیده نمیشوند نفرات تیم هستند .




    یا به سفر مسئولان به شهرها نگاه کنیم .



    مسئولی به شهری میرود و مردم به دنبالش می دوند .



    حرکتی که اصلا شایستۀ مردم بزرگ ایران نبوده و نیست .



    چند سال قبل در مهمانی بودم و تلویزیون هم روشن بود .



    اخبار که شروع شد اولین خبر استقبال پرشور مردمی از فلان مسئول بود .



    از دیدن صحنۀ استقبال از خودم بدم آمد . هر نفر تکه کاغذی در دست به دنبال ماشین مسئول دوان بودند .


    عزیزی در مجلس گفت یکی نیست به این مردم بگوید این رئیس جمهورها اگر عرضۀ گره گشایی از مشکلات داشتند که امروزه در یک شهر کوچک این همه کاغذ به دست نبودند که دنبالش بدوند .







    جالب اینکه خبرنگار دویدن مردم را به دنبال ماشین مسئول و رساندن کاغذ و مشکل شان را به او استقبال پرشور میدانست






    مردم ایران ذر نهایت نجابت بسیار فهمیده و باهوش هستند .



    این مسئولین هستند که گمان میکنند خیلی زرنگ تشریف دارند .


    حتما دقت کردید گاهی که اخبار پخش میشود و از قول مسئولی وعده ای داده میشود شنوندگان در همان مجلس چه پاسخ هایی میدهند .



    آره جان عمت ، ارواح شکمت ، قبل از تو هم از این چرندیات زیاد گفته اند و . . . .






    مردم می فهمند ولی مسئولین خود را به نفهمی میزنند . مردم از ابتدا می فهمیدند . افسوس که نجابت بیش از حد مردم نتوانست مسئولین را به صراط مستقیم بازگرداند .



    امروز نتیجۀ چهل سال نجابت مردم و لجاجت و حماقت مسئولین از ایران چیزی باقی نگذاشته است .


    افسوس
    امضاء




صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi