صفحه 14 از 14 نخستنخست ... 41011121314
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 138 , از مجموع 138

موضوع: حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آيت الله مرتضي مطهري( بخش دوم)

  1. Top | #131

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    لخت در میدان نبرد

    یکی از اصحاب اباعبداللَّه (ع) عابس بن ابی شبیب شاکری است این مرد که خیلی شجاع بود و حماسه حسین در روح او وجود داشت، هنگامی که روز عاشورا به میدان نبرد آمد، وسط میدان ایستاد و هماورد طلبید. اما کسی از سپاه دشمن جرات نکرد که به جنگ او بیاید،
    عابس ناراحت و عصبانی شد و برگشت و کلاه خود را از سر برداشت زره را از بدن بیرون آورد چکمه را از پا درآورد و لخت به میدان آمد و گفت: الان بیایید و با عابس بجنگید. باز هم جرات نکردند.
    بعد با یک عمل ناجوانمردانه سنگ و کلوخ و شمشیر شکسته را به سوی این مرد بزرگ پرتاب کردند و به این وسیله او را شهید نمودند.(243)




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #132

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آفرین پسرم


    عبداللَّه بن کلبی یکی از افرادی است که در کربلا هم زنش و هم مادرش همراهش بودن. او قهرمانی قوی و شجاع بود و تازه ازدواج کرده بود، هنگامی که روز عاشورا می خواست به میدان برود زن او ممانعت کرد و گفت: کجا می روی؟ من را به کی می سپاری؟ فورا مادرش آمد جلو و گفت: پسرم مبادا حرف زنت را بشنوی.
    امروز روز امتحان تو است، اگر امروز خود را فدای حسین نکنی، شیر پستانم را به تو حلال نخواهم کرد عبداللَّه هم امر مادر را پذیرفت و به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.
    مادرش پس از این جریان فورا عمود خیمه را برمی دارد و به دشمن حمله می کند.
    اباعبداللَّه (ع) خطاب به او می فرماید: ای زن برگرد خدا بر زنان جهاد را واجب نکرده است.
    پیر زن امر امام (ع) را اطاعت می کند ولی دشمن رذالت به خرج می دهد و سر فرزندش را از بدن جدا کرده و به سوی مادرش پرتاب می کنند.
    پیرزن سر جوانش را بغل می گیرد، به سینه می چسباند می بوسد میگوید: مرحبا پسرم، آفرین پسرم آلان من از تو راضی شدم و شیرم را به تو حلال کردم.
    بعئد آن را به طرف دشمن می اندازد و می گوید ما چیزی را که در راه خدا دادیم پس نمی گیریم.
    اصحاب اباعبداللَّه الحسین (ع) در روز عاشورا خیلی مردانگی نشان دادند خیلی صفا و وفا نشان دادند، هم زنها و هم مردهایشان. واقعا تابلوهایی در تاریخ بشریت ساختند که بی نظیر است. اگر این تابلوها در تاریخ فرهنگ ها بود آنوقت معلوم می شد از آنها در دنیا چه می ساختند.(244)




    امضاء


  4. Top | #133

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    از هواداران عثمان بودن تا صحابی حسین شدن


    در بین اصحاب امام حسین (ع) مردی است به نام زهیر بن القین او اول از پیروان و هواداران عثمان بود، یعنی از کسانی بود که اعتقاد داشت عثمان مظلوم کشته شده است و العیاذ باللَّه علی (ع) در این فتنه دخالت داشته و بر همین اساس با علی (ع) میانه خوبی نداشت.
    عنگامی که حسین (ع) از مکّه به حانب عراق در حرکت بودند، زهیر هم با آن حضرت هم مسیر شده بود. اما در همه این مدت تردید داشت که آیا با امام حسین (ع) روبرو بشود یا نه؟ چون در عین حال فردی بود که درعمق دلش مومن بود می دانست که حسین بن علی فرزند پیغمبر نیز هست و حق نیز همین هست و حق بزرگی بر این امت دارد.
    و به همین جهت می ترسید که با آن حضرت روبرو شود زیرا که ممکن بود امام (ع) از وی تقاضایی کند و او در انجام آن کوتاهی نماید و این البته کار بد و ناپسندی است. از قضا در یکی از منازل بین زاه بر سر یک چاه آب اجبارا با امام فرود آمد.
    امام (ع) شخصی را دنبل زهیر فرستاد و پیغام داد که زهیر را بگویید بیاید نزد ما، وقتی که فرستاده حسین (ع) به جایگاه زهیر رسید زهیر و اعوان و قبیله اش در خیمه ای مشغول نهار خوردن بودند.
    فرستاده امام حسین (ع) رو به زهیر کرد و گفت: یا زهیر اجب الحسین، یعنی ای زهیر بپذیر دعوت حسین (ع) را،
    تا زهیر این کلمه را شنید رنگ از رخسارش پرید، گفت: آنچه نمی خواستم شد، نوشته اند: همانطور که غذا می خورد دستش توی سفره ماند اطرافیان واعوانش نیز همین حالت را پیدا کردند.
    نه می توانست بگوید می آیم، نه می توانست بگوید نمی ایم.
    اما او زن صالحه و مومنه ای داشت متوجه قضیه شد، دید که زهیر در جواب نماینده اباعبداللَّه (ع) سکوت کرده، لذا آمد جلو و با یک ملامت عجیبی فریاد زد:
    زهیر! خجالت نمی کشی؟ پسر پیغمبر فرزند زهرا بو را خواسته است باید افتخار کنی تازه تردید هم داری؟ بلند شو!
    زهیر بلند شد و به جانب خیمه گاه حسین (ع) حرکت کرد اما با کراهت قدم بر می داشت من نمی دانم یعنی تاریخ هم ننوشته است و شاید هیچ کس نداند که در آن مدتی که اباعبداللَّه با زهیر ملاقات کرد، میان آن دو چه گذشت؟ چه گفت و چه شنید.
    اما آنچه مسلم است این است که 8 چهره زهیر بعد از برگشتن غیر چهره او در وقت رفتن بود وقتی می رفت چهره ای گرفته و درهم داشت ولی وقتی می آمد چهره اش خوشحال و خندان بود.
    چه انقلابی حسین در وجود او ایجاد کرد؟ چه چیز را بیادش آورد؟ که بر خلاف انتظار اطرافیانش دیدند زهیر دارد وصیّت می کند: اموالم، ثروتم را چنین کنید بچّه هام را چنان، زنم را به خانه پدرش برسانید و...
    - خودش را مجهز کرد و گفت من رفتم.
    همه فهمیدند که دیگر کار تمام است.
    می گویند: وقتی که می واست برود و به حسین (ع) بپیوندد زنش آمد و دامن او را گرفت و گفت:
    زهیر! تو رفتی اما به یک مقام رفیع نائل شدی، زیرا حسین از تو شفاعت خواهد کرد من امروز دامن تو را می گیرم که در قیامت جد حسین مادر حسین هم نیز از من شفاعت نمایند.
    زهیر به همراه حسین (ع) رفت و از اصحاب صف مقدم کربلا شد. زن زهیر خیلی نگران بود که بالاخره قضیه به کجا می انجامد؟ تا اینکه به او خبر رسید که حسین و اصحابش همه شهید شدند و زهیر هم به مانند آنها به فیض شهادت نائل آمده است.
    پیش خودش فکر کرد که لابد دیگران همه کفن دارند ولی زهیر کفن ندارد پس کفنی را به غلامی داد تا بدن زهیر را کفن نمایند.
    ولی وقتی که آن غلام به قتلگاه آمد یک وضعی را دید که شرم و حیا کرد بدن زهیر را کفن کند زیرا که می دید بدن حسین که آقا و مولای او به شمار می اید همجنان بی کفن بر روی حاک گرم کربلا مانده است.(245)




    امضاء


  5. Top | #134

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    شهامت و شهادت یک نوجوان

    در شب عاشورا هنگامی که حضرت اباعبداللَّه به اصحابش مژده می دهد که فردا همه شما شهید می شوید، قاسم بن الحسن که تازه سیزده بهار از عمرش می گذشت و گویا پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سرک می کشید که دیگران چه می گویند، با خودش فکر کرد که آیا این گفته شامل من هم خواهد شد یا نه؟ آخر من کوچک هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته مس شئند و من هنوز صغیرم لذا رو کرد به آقا و عرض کرد: وانا فی من یقتل؟ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟ حالا ببینید آرزو چیست؟
    امام فرمود: اوّل من از تو یک سوال می کنم جواب مرا بده، بعد من جواب تو را می دهم. شاید آقا این سوال را مخصوصا کرد، می خواست این سوال و جواب پیش بیاید تا مردم آینده فکر نکنند که این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد و نگویند این جوان در ارزوی دامادی بود برایش حجله درست کنند لذا آقا فرمود که اوّل من سوال می کنم. کیف الموت عندک؟ پسرکم! فرزند برادرم! اوّل بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزه ای دارد ؟
    فورا گفت: احلی من العسل، از عسل شیرینتر است. اگر از ذائقه من می پرسی که مرگ از عسل در ذائقه من شیرینتر است. یعنی برای من آرزوئی شیرینتر از این ارزو وجود ندارد.
    امام بعد از گرفتن این جواب فرمود: فرزند برادرم و تو هم کشته می شوی، بعد ان تبلو ببلاءٍ عظیم اما جان دادن تو با دیکران خیلی متفاوت است گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی.
    لذا روز عاشورا پس از آنکه با اصرار زیاد اجازه رفتن به میدان را گرفت از آنجا که کوچک است زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد. کلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود همین قدر نوشته: بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت: مثل یک پاره ماه است.
    بر فرس تندرو و هر که تو را دید گفت - برگ گل سرخ را باد کجا می برد
    راوی گفت: دیدم بند یکی از کفشهایش باز است و یادم نمیرود که پای چپش بود از اینجامعلوم می شود چکمه پایش نبوده است.
    نوشته اند: که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود. معلوم بود منتظر است که یک مرتبه فریادی شنید!
    امام به سرعت یک باز شکاری دوی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد فریاد یا عمّاهُ قاسم بن الحسن بود. اقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دیوست نفر دور این بچّه را گرفته بودند. امام حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند خودش در زیر پای اسب رفقایش پایمال شد.آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود زیر سم اسبها پایمال شد، یکی از دشمنها بود نه حضرت قاسم.
    به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد وغبار زیار بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. هنگامی که این گرد و غبار ها یشست یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر قام را به دامن گرفته است. این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:
    یعزُّو اللَّه علی عمِّک ان تدعوهُ فلا یُجیبک او نجیبک فلا ینفعک صوتُه.
    برادر زاده! خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، نتواند تو رااجابت کند، یا اجابت بکند اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد.
    راوی می گوید: در حالی که سر جناب قام به دامن حسین (ع) بود و از شدت درد پاشنه پا را محکم به زمین می کوبیدفشهق شهقة فمات فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
    منظره چقدر تکان دهنده است اینهاست که این حادثه را یک حادثه بزرگ تاریخی کرده و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم جون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی. این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر حسینیه ای بنامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگر نه آرزوی دامادی داشتن که وقت صرف کردن نمی خواهد پول صرف کردن نمی خواهد حسینیه ساختن نمی خواهد، سخنرانی نمی خواهد، ولی اینها حوهره انسانیت هستند. مصداق انی جاعل فی الارض خلیفة هستند اینها بالاتر از فرشته هستند.(246)







    امضاء


  6. Top | #135

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    نوشته اند: که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود. معلوم بود منتظر است که یک مرتبه فریادی شنید!
    امام به سرعت یک باز شکاری دوی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد فریاد یا عمّاهُ قاسم بن الحسن بود. اقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دیوست نفر دور این بچّه را گرفته بودند. امام حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند خودش در زیر پای اسب رفقایش پایمال شد.آن کسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود زیر سم اسبها پایمال شد، یکی از دشمنها بود نه حضرت قاسم.
    به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد وغبار زیار بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. هنگامی که این گرد و غبار ها یشست یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر قام را به دامن گرفته است. این جمله را از آقا شنیدند که فرمود:
    یعزُّو اللَّه علی عمِّک ان تدعوهُ فلا یُجیبک او نجیبک فلا ینفعک صوتُه.
    برادر زاده! خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، نتواند تو رااجابت کند، یا اجابت بکند اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد.
    راوی می گوید: در حالی که سر جناب قام به دامن حسین (ع) بود و از شدت درد پاشنه پا را محکم به زمین می کوبیدفشهق شهقة فمات فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
    منظره چقدر تکان دهنده است اینهاست که این حادثه را یک حادثه بزرگ تاریخی کرده و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم جون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی. این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر حسینیه ای بنامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگر نه آرزوی دامادی داشتن که وقت صرف کردن نمی خواهد پول صرف کردن نمی خواهد حسینیه ساختن نمی خواهد، سخنرانی نمی خواهد، ولی اینها حوهره انسانیت هستند. مصداق انی جاعل فی الارض خلیفة هستند اینها بالاتر از فرشته هستند.(246)







    امضاء


  7. Top | #136

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بانوی نمونه


    !یکی از جوانانی که در کربلا شهید شد و مادرش حضور داشت عون بن عبداللَّه بن جعفر فرزند جناب زینب کبری سلام اللَّه علیها است. یعنی زینب علیها السلام شاهد شهادت پسر بزرگوارش بود.
    از عبداللَّه بن جعفر شوهر زینب دو پسر در کربلا بودند که یکی از زینب و دیگری از زن دیگر بود و هر دو شهید شدند. بنابراین پسر زینب نیز در کربلا شهید شده است و یکی از آن عجایبی است که تربیت بسیار بسیار عالی این بانوی مجلله زا می رساند، این است که در هیچ مقتلی ننوشته اند که زینب چه قبل و چه بعد از شهادت پسرش نامی از او برده باشد. گویی اکر می خواست نام او را ببرد فکر می کرد که نوعی بی ادبی است. یعنی یا اباعبداللَّه فرزند من قابل این نیست که فدای تو شود، مثلا د رشهادت علی اکبر زینب از خیمه بیرون آمد و فریاد زد: ای برادرم و ای فرزند برادرم! بطوری که فریادش فضارا پر کرده بود ولی هیچ ننوشته اند که در شهادت فرزندش چنین کاری کرده باشد.(247)





    امضاء


  8. Top | #137

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    عاشورا و غلام سیاه


    کسانی که اباعبداللَّه خود را به بالین آنها رسانده است عده معدودی هستند. دو نفر از آنها افرادی هستند که ظاهرا مسلم است که قبلا برده بوده اند یعنی بره های آزاد شده بوده اند. اسم یکی از آنها جون است که می گویند: مولی ابی ذر غفاری یعنی آزاد شده جناب ابی ذر غفاری. این شخص سیاه است و ظاهرا بعد از آزادیش از در خانه اهل بیت پیغمبر دور نشده است. یعنی حکم یک خدمتکار را در آن خانه داشته است .
    در روز عاشورا همین جون سیاه می اید پیش اباعبداللَّه می گوید: به من هم اجازه جنک بدهید.
    حضرت می فرماید: نه برای تو الان وقت این است که بروی بعد از این در دنیا آقا باشی، این همه خدمت که به خانواده ما کرده ای بس است ما از تو راضی هستیم.
    او باز التماس و خواهش می کند حضرت امتناع می کند. بعد این مرد افتاد به پاهای ابا عبداللَّه و شردع کرد به بوسیدن که آقا مرا محروم نقرمائید و سپس جمله ای گفت که اباعبداللَّه جایز ندانست که به او اجازه ندهد.
    عرض کرد: آقا فهمیدم که جرا به من اجازه نمی دهید من کجا و چنین سعادتی کجا، من با این دنگ سیاه و با این خون کثیف و با این بدن متعفن شایسته چنین مقامی نیستم.
    فرمود: نه چنین چیزی نیست پس اجازه دادم که به میدان نبرد بروی.
    می رود و رجز می خواند و کشته می شود.
    اباعبداللَّه رفت به بالین این مرد دز آنجا دعا کرد، کفت خدایا در آن جهان چهره او را سفید و بوی او را خوش گردان، خدایا او را با ابرار محشود کن (ابرار مافوق متقین هستند، ان کتاب الابرار لفی علیین) خدایا در آن جهان بین او و آل محمّد شناسایی کامل برقرار کن.(248)





    امضاء


  9. Top | #138

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ...................) Anotates (.................



    1) وحی و نبوت، ص 169؛ استاد شهید، این مطالب را به استناد مقاله آقای مجتهد زنجانی در کتاب محمد خاتم پیامبران جلد اوّل نوشته اند.
    2) سیره نبوی، ص 29
    3) انسان کامل، ص 168.
    4) سیره نبوی، ص 73.
    5) امامت، مجموعه آثار، ج 4، ص 879.
    6) امامت، مجموعه آثار، ج 4 ص 879 و 880.
    7) امامت، مجموعه آثار، ج 4، ص 894 و 795.
    8) بیست گفتار، ص 194.
    9) بحارالانوار، ج 15، جزء اول، ص 56، چاپ کمپانی، نقل از کافی.
    10) بحارالانوار، ج 15، جزء اول، ص 56، چاپ کمپانی، نقل از کافی.
    11) عدل آله ی، مجموعه آثار، ج 1، ص 179 و 180.
    12) وسائل الشیعه، چاپ مکتبة المحمدی قم، جزء چهارم از جلد 2، ص 1208.
    13) وسائل الشیعه، چاپ مکتبة المحمّدی قم، جزءدوّم از جلد 2، ص 1206، سوره محمّد، شماره 33.
    14) خصال صدوق، باب ثلثه، شماره 93.
    15) عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1، ص 234.
    16) قیام و انقلااب مهدی(عج)، مقاله شهید، ص 108.
    17) خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 74، به نقل از سنن ابی داود، ج 2 ص 625
    18) خدمات منقابل اسلام و ایران، ص 75، به نقل از روضةالکافی، ج 8، روایت 203.
    19) خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 75.
    20) خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 129، به نقل از سفینةالبحار، ج 2، ص 692 و 693، ماده ((ولی))
    21) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 80 و 81.
    22) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 81 و 82، و نیز سیره نبوی، ص 119، به نقل از: طبقات الکبری، ج 1، ص 260، تاریخ طبری، ج 2، ص 295.
    23) ابن اثیر در کامل التواریخ، ج 2، ص 228 گوید: ((و کانت ردة الاسود اوّل ردة فی الاسلام علی عهد رسول اللَّه.))
    24) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 13 و 14.
    25) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 84 و 85.
    26) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14،ص 90 - 85.
    27) سیره نبوی، ص 69 و 70.
    28) وحی و نبوت، ص 175.
    29) وحی و نبوت، ص 175.
    30) سیره نبوی، ص 139.
    31) سیره نبوی، ص 107 .
    32) زندگی جاوید یا حیات اخروی، ص 28 و 29 .
    33) مسئله حجاب، ص 25 به نقل از کافی، ج 5، ص 496 .
    34) مسئله حجاب، ص 27 به نقل از کافی، ج 5، ص 567 .
    35) گفتارهای معنوی، ص 77 .
    36) گفتارهای معنوی، ص 156 و 157 .
    37) گفتارهای معنوی، ص 159.
    38) نظام حقوق زن در اسلام، ص 56 و 57 .
    39) نظام حقوق زن در اسلام ،صص 219 - 217 .
    40) نظام حقوق زن در اسلام، ص 271 .
    41) نظام حقوق زن در اسلام، ص 273 .
    42) نظام حقوق زن در اسلام، ص 348 .
    43) نظام حقوق زن در اسلام، ص 349 .
    44) جاذبه و دافعه علی (ع) ، ص 108 و 109 .
    45) مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 131. این داستان با کیفیت های مختلف به متجاوز از هیجده نقل در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است.
    46) جاذبه و دافعه علی (ع)، ص 97 و 98 .
    47) گفتارهای معنوی، ص 21 و 20 .
    48) خطبه 51، نهج البلاغه، صبحی صالح .
    49) مثنوی مولوی، ص 97، نقل از صفحه 65 و 66، انسان کامل.
    50) استاد در کتاب داستان راستان در داستانی تحت عنوان کابین خون به این ماجرا اشاره کرده اند اما بیشتر به جریان خوارج پرداخته اند و فاجعه دلخراش قتل مولا علی(ع).
    51) جاذبه و دافعه علی (ع) ، ص 111 تا 122 .
    52) سیره حلبی، ج 2، ص 335 - 345. مستدرک حاکم، ج 3، ص 33. طبری، بحار، کنز الفوائد نیز نقل کرده اند.
    53) سیره نبوی، ص 133 و 134.
    54) پیرامون انقلاب اسلامی، ص 106 .
    55) سیری در نهج البلاغه، ص 106 .
    56) سیری در نهج البلاغه، صص 157 و 158 .
    57) سیری در نهج البلاغه، ص 157 .
    58) سیری در نهج البلاغه، صص 183 و 184 .
    59) گفتارهای معنوی، ص 262 .
    60) انسان کامل، ص 44. البته آنچه که تحت عنوان فرمایشات مولا آوردن شد بیشتر مضمون گفتار آن حضرت است تا ترجمه دقیق آن.
    61) منتهی الامال، چاپ جاویدان، ج 1، ص 214 .
    62) نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 379. نقل از ص 45 - 48 انسان کامل.
    63) انسان کامل، ص 69 .
    64) نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 421 .
    65) تحف العقول، ص 135 .
    66) انسان کامل، صص 69 - 71 .
    67) استاد شهید، در پاورقی کتاب خود تذکر داده اند که این عدد به حسب آنجه من شمرده ام می باشد، اگر در شمارش اشتباه نکرده باشم.
    68) سیری در نهج البلاغه، ص 10 .
    69) گفتارهای معنوی، ص 236 و 237 .
    70) پیرامون انقلاب اسلامی ص 62 .
    71) نهج البلاغه، خطبه 207 .
    72) مجموعه آثار، ج 3، ص 325 و 326.
    73) فلسفه اخلاق، ص 249 .
    74) سیری در سیره نبوی، ص 58 .
    75) سیری در سیره نبوی، ص 114 .
    76) سیری در سیره نبوی، ص 256 .
    77) سیری در سیره ائمه اطهار، ص 47 .
    78) سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، ص 49 .
    79) نساء/ 98.
    80) توبه/ 106.
    81) توبه/ 60.
    82) کافی، کتاب الایمان و الکفر باب اصناف الناس.
    83) کافی، کتاب الایمان و الکفر باب اصناف الناس.
    84) مجموعه اثار، ج 1، ص 322 و 323 .
    85) کافی، ج 2، باب الضلال، ص 401 .
    86) مجموعه اثار، ج 1، ص 326 و 325 .
    87) کافی، ج 2، ص 464 .
    88) مجموعه آثار، ج 1، صص 331 و 332 .
    89) مجموعه آثار، ج 1، ص 333 .
    90) مجموعه آثار، ج 3، ص 301 .
    91) سوره هود، آیه 46 .
    92) بحار الانوار، ج 10 (چاپ قدیم) ص 65 .
    93) مجموعه آثار، ج 1، ص 335 .
    94) کتاب بیست گفتار، صص 136 - 139 .
    95) سیره نبوی، صص 97 و 98، به نقل از نفثة المصدور، محدث قمی، ص 46 .
    96) انسان کامل، ص 15 و 16 .
    97) گفتارهای معنوی، ص 257- مقداری در استنتاج تصرف شده است.
    98) نظام حقوق زن در اسلام، ص 208 و 209
    99) سوره نمل .
    100) کتاب بیست گفتار، ص 248 .
    101) سوره یوسف، آیه 33.(انسان کامل، ص 81).
    102) وحی و نبوت، ص 20. استاد این داستان را بر اساس خطبه 190 نهج البلاغه نوشته اند.
    103) صافات / 102
    104) صافات / 102
    105) بقره/ 124
    106) امامت، مجموعه آثار، ج 4، ص 919 - 921
    107) شرح ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، ج 2، ص 863
    108) عدل آلهی، مجموعه آثار، ج 1، ص 334
    109) عدل آلهی، مجموعه آثار، ج 1، ص 237 پاورقی.
    110) سیری در نهج البلاغه، صص 11 و 12
    111) سیری در نهج البلاغه، صص 19 و 20
    112) توحید، مجموعه آثار، ج 4، ص 332 و 333
    113) توحید، مجموعه آثار، ج 4، ص 333 و 334
    114) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 473 و 474
    115) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 474 و 475
    116) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 492 و 493
    117) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 493 و 494
    118) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 519 و 520
    119) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، صص 524 و 525
    120) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، ص 487
    121) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، ص 490 - 492
    122) سلسلة الذهب.
    123) ولاءها و ولایتها، مجموعه آثار، ج 3، ص 275.
    124) تاریخ الحکماء، ابن قفطی، ص 277.
    125) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 472 و 473
    126) 1) مقدمه انجوی بر دیوان حافظ، نقل از حافظ شیرین سخن تالیف مرحوم دکتر محمّد معین.
    2) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، صص 501 - 503
    127) نامه دانشوران، ذیل احوال بوعلی سینا
    128) مجموعه آثار، ج 14، صص 567 و 568
    129) خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 573.
    130) پیرامون انقلاب اسلامی، ص 195.
    131) احیاء تفکر اسلامی، صص 77 و 78
    132) احیاء تفکر اسلامی، ص 95. شهید مطهری این مطالب را در زمان حیات پدر بزرگوارشان فرموده بودند و هم اکنون که چندین سال از وفات مرحوم آقای حاج محمّد حسین مطهری می گذرد ما زمانهای افعال حکایت را از حال به ماضی تبدیل کرده ایم.
    133) انسان کامل، ص 171 و 172
    134) انسان کامل، صفحه آخر.
    135) انسان کامل، صص 25 و 26. این داستان را از کتاب نامه دانشوران نقل کرده اند.
    136) گفتارهای معنوی، ص 255، مقاله هجرت و جهاد.
    137) قرآن، حشر، 59/18 و 19
    138) قران، بقره 2/110 .
    139) برای آگاهی بیشتر، رجوع کنید به کتاب: تعلیم و تربیت در اسلام، صص 233 و 234.
    140) مسئله حجاب، ص 117 و 118 .
    141) امدادهای غیبی در زندگی بشر، صص 89 و 90.
    142) حماسه حسینی، ج 1 صص 298 و 299.
    143) امدادهای غیبی(مقاله رشد اسلامی) ص 163 - 164
    144) سیره نبوی، ص 124.
    145) سیره نبوی، ص 114.
    146) آشنایی با علومی اسلامی، اصول فقه، فقه، ص 75.
    147) استاد شهید، ذیل این داستان مرقوم فرموده اند که: هر چند این داستان در ماخذ معتبر نقل شده ولی با توجه به سال فوت محقق اردبیلی و جلوس شاه عباس قابل خدشه و نیازمند به تحقیق است.
    148) فطرت، ص 51 .
    149) فطرت، صص 51 و 52.
    150) فطرت، صص 59 و 60
    151) گفتارهای معنوی، ص 164
    152) گفتارهای معنوی، ص 149 و 150
    153) این توضیح را ما با توجه به تذکر کوتاه مرحوم استاد شهید نوشته ایم.
    154) گفتارهای معنوی، صص 228 - 226.
    توضیح اینکه در فرهنگ اسلامی هجرت به دو معنی استعمال شده است: یکی هجرت از هواهای نفسانی و دیگری هجرت از مکان و جایی که انسان بدان دلبستگی دارد، از این رو هجرت انفسی و هجرت آفاقی نیز تعبیر کرده اند.
    155) مقدمه مؤسسه مطالعات اسلامی مک گیل بر شرح منظومه سبزواری چاپ آن مؤسسه نقل از کتاب مذاهب و فلسفه در قرون وسطی تألیف کنت گوبینو.
    156) مجموعه آثار، ج 14 ص 524 - 524
    157) مجموعه آثار، ج 14، صص 527 و 528 .
    158) مقدمه رساله ولایت حکیم قمشه ای، ص 2.
    159) مقدمه آقای همایی بر کتاب برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان، ص 21.
    160) مقدمه آقای همایی بر کتاب برگزیده دیوان سه شاعر اصفهان.
    161) مجموعه آثار، ج 14، صص 529 و 530
    162) خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 647 و 648
    163) گفتارهای معنوی، ص 230 و 231
    164) همان کتاب با استفاده از مطالب پاورقی.
    165) گفتارهای معنوی، صص 42-39
    166) گفتارهای معنوی، صص 44 و 45
    167) جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 85-82، به نقل از سیره ابن هشام، ج 3،ص 173-169
    168) جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 77
    169) جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 37-36 به نقل از بحارالانوار، ج 2، ص 282-281 چاپ جدید و التفسیر الکبیر فخر رازی، ذیل آیه نه سوره کهف.

    170) سفینة البحار، ج 1، ص 201، ماده حب.
    171) جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 59
    172) جاذبه و دافعه علی (ع) ص 86 و 87 به نقل از شرح ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، جلد سوم، ص 574، سیره ابن هشام، ج 2، ص 94
    173) این عشق به رهبری با همان ویژگی و شور و حماسه های صدر اسلام در زمان سلف صالح رسول اللَّه حضرت امام خمینی مد ظله العالی دگر بار تجدید گردید.
    174) جاذبه و دافعه علی(ع)، ص 24
    175) عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1، صص 181 و 182
    176) تاریخ ابن خلکان، ج 3 ، ص 131 و 132
    177) کافی، چاپ آخوندی،ج 1، ص 170.
    خدمات متقابل اسلام وایران، مجموعه آثار، ج 14، ص 456 و 457
    178) قیام و انقلاب مهدی(ع)، مقاله شهید، ص 97
    179) بیست گفتار، ص 56(نام این زن سوده حمدانیه در تواریخ ذکر شده است.)
    180) انسان کامل، ص 61 به نقل از اصول کافی.
    181) عدل آله ی، مجموعه اثار، ج 1، ص 103
    182) مثنوی، ص 588، البته این داستان را مولوی از باب تمثیل نقل کرده است.
    183) انسان کامل، صص 120-117
    184) البته این داستان تمثیلی است که استاد شهید از مثنوی نقل می کند.
    185) انسان کامل، صص 42 و 43
    186) البته آنچه که ذکر شد یک تمثیل است از مرحوم ملای رومی در مثنوی اما به عنوان یک واقعیت اجتماعی نیز قابل تجربه است. زیرا اکثرا ملاک خوب و بد ها را قضاوتهای عامه مردم و تبلیغات مکرر تعیین می کند و بسیاری از تقلیدهای نابجا در اداب و عادات و رسوم فردی و اجتماعی در اثر القائات و تلقیناتی است که اعمال می شود و مقاومت در برابر این قضاوتها و تلقینات جز با عقلی هدایت شده و روحیه ای قوی در سایه تعالیم اسلام میسر نیست.
    187) عدل آله ی، مجموعه آثار، ج 1، ص 303
    188) پیرامون انقلاب اسلامی، ص 47-46 به نقل از عروة الوثقی اثر سید جمال الدین اسدآبادی، ص 224 و 223. استاد شهید مطهری می نویسد: که خود سید جمال چنین کاری را کرد.
    189) احیاء تفکر اسلامی، ص 26
    190) مسئله حجاب، ص 30
    191) وضع در همه کشورها و حکومتها تقریبا به همین صورت است و این فقط در ایران اسلامی است که نمایندگان واقعی مردم با برخورداری از اگاهیهای اجتماعی ومعیارهای مکتبی و استقلال رای در امر قانونگذاری تصمیم می گیرند.
    192) هشتی: در اصطلاح محلی است یعنی چرا سرت گذاشتی؟
    193) سیره نبوی، ص 115
    194) امدادهای غیبی در زندگی بشر(مقاله رشد اسلامی)، صص 183-181
    195) سیره نبوی، ص 73
    196) زخرف / 31.
    197) مدثر/25-18
    198) وی کتابی نوشته در اعجاز قران که مرحوم ابن الدین آن را ترجمه کرده است و کتاب خوب و نافعی است آگر جه علمی و فنی است.
    199) نبوت، مجموعه آثار، ج 4، ص 545 و 546
    200) عدل آله ی، مجموعه آثار، ج 1، ص 302
    201) سیره نبوی، ص 75
    202) سیره نبوی، ص 67
    203) سیره نبوی، ص 67 و 68
    204) انسان کامل، ص 169 و 168
    205) انسان کامل، ص 170
    206) انسان کامل، ص 23
    207) انسان کامل، ص 14-12
    208) گفتارهای معنوی، ص 54-51، چاپ صدرا.
    209) حماسه حسینی، ج 1، ص 10
    210) مرحوم آقا محمّد علی، پسر مرحوم وحید بهبهانی است که هر دو مردان بزرگکی بوده اند. مرحوم آقا محمد علی به کرمانشاه رفت و خیلی هم نفوذ و اقتدار پیداکرد.
    211) حماسه حسینی، بخش نخست تحریفهای عاشورا، ص 47
    212) این خلاصه ای است از مطالب مبسوطی که استاد شهید در این زمینه بیان داشته است.
    213) حماسه حسینی، ج 1، صص 192 و 193. آنچه ما ذیل این داستان به عنوان نتیجه آوردیم اجمالی است از بوضیح م صلی که استاد شهیدتقریر فرموده اند.
    214) حماسه حسینی، ج 1، ص 44 و 45. استاد شهید این حکایت را به نقل از حاجی نوری بیان کرده است.
    215) سوره بقره، آیه 194
    216) حماسه حسینی، ج 1، صص 262 و 263
    217) حماسه حسینی، ج 1، ص 109 و 110
    218) حماسه حسینی، ج 1، ص 185
    219) حماسه حسینی، چاپ صدرا، ج 2، ص 29-21
    220) از اینجا معلوم می شود که آنجه در کتابهای مدارس گذشته آمده بود و در آن انگیزه قیام حسین (ع) را نامه های مردم کوفه معرفی می کردند حرفی است بی اساس و خلاف واقع، زیرا امام حسین (ع) قیام و نهضت خویش را از مدینه اغاز کرده بود و در حالی که نامه های مردم کوفه پس از دو ماه اقامت در مکه بدست آن حضرت می رسد.
    کتاب حماسه حسینی، ج 2، صص 31 و 32.
    221) حماسه حسینی، ج 2، ص 34.
    222) دو مرکز نیرو در کشور اسلامی آن روز وجود داشت: کوفه و شام
    223) حماسه حسینی، ج 2، ص 32.
    224) حماسه حسینی، ج 2، ص 34.
    225) حماسه حسینی، ج 2، ص 33.
    226) حماسه حسینی، ج 1، ص 201
    227) استاد شهید می نویسد: یکی از اشتباهاتی که نویسنده شهید جاوید در اینجا کرده است به نظر من این است که برای عامل دعوت مردم کوفه ارزش بیش از خد قائل شده است گویی خیال کرده که عامل اساسی و صلی این است. عمچنن کطالب ارزنده و مهم دیگر ی را ذیل حکایت فوق آورده اند که از استحکام و لطافت خاصی برخوردار است. رجوع شود به: صص 265-267، ج 2، حماسه حسینی.
    228) حماسه حسینی، ج 2، صص 62-60
    229) گفتارهای معنوی، ص 127 و 128
    230) حماسه حسینی، ج 1، صص 246-244
    231) قیام و انقلاب مهدی، به ضمیمه شهید، صص 134-124.
    232) گفتارهای معنوی، صص 126-125
    233) گفتارهای معنوی، صص 97و98
    234) حماسه حسینی، ج 2، صص 215-212
    استاد شهید یه هنگام نقل این مصیبت بیش از همیشه متاثر بوده اند و بشدت می گریسته اند و لذا عمق احساس او را فقط می توان با گوش دادن به نوار آن مرحوم دریافت.
    235) گفتارهای معنوی، صص 239 و 240
    236) بعد از همین دعای اباعبداللَّه دو سه سال بیشتر طول نکشید که مختار عمر سعد را کشت و این در حالی بود که پسر عمر سعد در مجلس مختار حاضر بود آمده بود پیش مختار برای شفاعت پدرش. سر عمر سعد را در حالی که بر روی آن پارچه ای کشیده شده بود در مجلس مختار آوردند یک وقت به پسرش گفتند آیا سری که اینجاست، می شناسی؟
    پارچه را برداشت تا سر بریده پدرش را دید بی اختیار از جا حرکت کرد. مختار گفت: او را به پدرش ملحق کنید.
    237) گفتارهای معنوی، ج 1، صص 205 و 202
    238) گفتارهای معنوی، ج 2، ص 85
    239) حماسه حسینی، ج 1، صص 55-50
    240) در اینجا استاد شهید تذکر فرموده اند: در متن تاریخ ندارد که علی (ع) گفته باشد هدفت و منظور من چیست اما آنها که به روشن بینی علی (ع) معترف و مومنند من گومند علی (ع) آن آخر کار را پیش بینی می کرد.
    241) حماسه حسینی، ج 2، صص 88-85
    242) گفتارهای معنوی، ص 266
    243) گفتارهای معنوی، ص 243
    244) گفتارهای معنوی، ص 243
    245) گفتارهای معنوی، ص 162-160
    246) حماسه حسینی، ج 1، ص 32 و نیز ج 2، ص 146
    247) گفتارهای معنوی، ص 263
    248) حماسه حسینی، ج 1، ص 302








    ا
    امضاء


صفحه 14 از 14 نخستنخست ... 41011121314

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi