صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: شرح صفات 21 گانه خداوند در فراز ابتدايي دعاي عرفه

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    13 ـ وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ


    14 ـ وللكرباتِ دافِعٌ


    15 ـ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ



    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    16 ـ وَلِلجَبابِرة قامِعٌ





    اين چهار صفت كه بازگشت به صفت علم و قدرت حق از صفات ثبوتيه دارند، خدايي خدا را بيان مي‎نمايد كه دعاها را مي‎شنود.


    دعا از هر كس ودر هركجا باشد شنوايي خدا محدود به آلت و وسيله نيست كه مشروط به شرايطي باشد و فاصله زمان و مكان در شنودن و نشنودن مؤثر باشد.





    در ديگر شنوندگان با تغيير شرايط صدا و صدا كننده يا تغيير شرايط صدا شده و شنونده، شنيدن و نشنيدن و كيفيّت شنوايي تغيير مي‎كند.


    اما در خدا در جانب شنونده دعا، هيچ تغيير شرايطي تصور نمي‎شود چون اصلاً قدرت حق بر شنيدن از جانب او مطلق، بي‎قيد، بي‎حد و بي‎انتهاست.


    از طرف دعا كننده اگرچه شرايط و كيفيّات، تفاوت مي‎كند؛ گاهي آهسته دعا مي‎كند و گاهي با صداي بلند خدا را مي‎خواند و گاه در ضمير و باطن خود به او توجه مي‎نمايد، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهايي كه موانع نشنيدن براي اشخاص عادي موجود است.


    وگاهي نيز در محيط فارغ از موانع، دعا مي‎كند.



    هيچيك از اين شرايط و ظروف در شنيدن خدا اثر نمي‎گذارد و او همه را مي‎شنود گر مورچه‎اي دم بزند در ته چاه از دم زدن مورچه آگاه بود همانطور كه از صداهاي بسيار بلند آگاه است اين علم و آگاهي خداوند است.




    و اگر مي‎گوييم خدا سميع است يعني از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع مي‎شنود، آگاه است و او صداهايي را كه مردم نمي‎شنوند نيز مي‎شنود.




    و اگر مي‎گوييم خداوند بصير و بينا است و مي‎بيند مقصود اين است كه آنچه را ما مبصر و ديدني مي‎دانيم و بدون حاسّه چشم نمي‎توانيم به آنها آگاهي يابيم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بي‎آنكه به آلتي و حاسه‎اي نياز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بينايي ما از ديدن آن عاجز است نيز مي‎بيند.





    در انسان هم اين حواس شنوايي، بويايي، بينايي، چشائي و بسايايي نيز وسيله علم مي‎شوند ولي خداوند چون علمش عين ذات و قديم است و منزّه از تركيب و تجسم است بي‎اسباب و وسيله به همه چيز عالم بوده و هست.







    عقيده باطل مجسّمه



    مجسّمه اهل سنت خلاف اين حقيقت را عقيده دارند آنها جمود به ظاهر الفاظ مي‎كنند!

    و با اين كه به فرض الفاظي مثل:

    عين، يد، سمع، و غير اينها ظاهر در همين مفاهيم جسماني باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم اراده معني حقيقي از آنها قرائن عقليّه دلالت دارد.


    بلكه در بعض موارد، قرائن حاليّه و عرفيّه نيز دلالت دارد.





    مثلاً اگر بگويند:

    دست فلاني بر سرهمگان دراز است يا چشم او همه جا را مي‎بيند يا پايش همه جا را گرفته است اين عبارت دلالت بر معني حقيقي ندارد بلكه دلالت بر معناي عرفي دارد و معني عرفي آن اين است كه:

    فلاني بر همه جا تسلط دارد.




    درباره خداوند مطلب به طريق اولي روشن و واضح است. علاوه بر آنكه: اثبات آلت سمع يا رؤيت براي خدا مساوي با سلب صفت خدايي و اثبات صفات سلبي و نفي صفات ثبوتي است. ذوق و فهم عرفي و عرفاني هم بر آنچه گفتيم دلالت دارد.




    ولي مجسّمه و حنابله ـ كه وهّابيان عصر ما را بايد افراطي‎ترين آنها در اثبات جسميّت براي حقتعالي و ايمان به خرافات ديگر دانست ـ از اين ذوق و درك و بينش كه اساسي از اصول معرفة الله و از پلّه‎هاي مهم نردبان ترقي در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. يعلمون ظاهراً من الالفاظ و هم عن معانيها و حقايقها غافلون.




    صفت ديگر كه در اين چهار فقره به آن اشاره شده است و ذكر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ» مناسبت پيدا مي‎كند؛ زيرا در اينجا مقصود توجه دادن به صفات كماليه جماليه خداوند متعال است.


    لذا چون دعاها بيشتر مشتمل درخواست دفع نگرانيها، اندوه، غصه و غمهاست، اگرچه مجرد شنيدن دعاها و ديدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهي از آنها كمال است اما براي بنده‎اي كه دعا مي‎كند قبله دعايش قدرت و توانايي خدا بر دفع آن ناراحتي‎هاست و از اين جهت كه او دفع كننده كربتها است و لازمه اين كه دعاها را در اين امور مي‎شنود دفع آنهاست، بنده اميدوار مي‎شود و به سوي او ملتجي مي‎گردد و تضرع و زاري مي‎نمايد.





    و همچنين دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است كه در جمله «وَلِلدَّرجاتِ رافِعٌ» بيان مي‎فرمايد كه اين رفع درجه و بلند شدن مقام نيز با خداست و اوست كه درجات را در اثر دعا يا حكمتهاي ديگر بلند مي‎كند و رافع‎الدّرجات است.




    اين چند صفت همه از صفات ثبوتيّه فعليّه است كه به دو صفت ذاتي علم و قدرت (دانايي و توانايي) برگشت دارند.


    و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضي قدرت بر اين افعال و كارهاست.



    سپس به يكي ديگر از صفات ثبوتيّه فعليّه كه: «قامع الجبابره» است و از صفات جلال است در اين جمله:


    «وَلِلجَبابِرةِ قامِعٌ» اشاره مي‎فرمايد كه اوست كه جبابره، طواغيت و ستمگران را قلع و قمع، نابود و هلاك مي‎نمايد و دعاهايي را كه براي برانداختن و قلع و قمع آنها مي‎شود، مي‎شنود و مستجاب مي‎فرمايد.


    اوست كه مي‎فرمايد:






    اَفَرَاَيتَ اِنْ مَتَّعناهُمْ سِنينَ ثُمَّ جاءهُمْ ماكانُوا يُوعَدُونَ ما اَغني عَنْهُمْ ماكانُوا يُمتَّعُونَ




    اوست كه گردنكشان و استكبارگران را بر خاك ذلت مي‎نشاند و تخت ستمگران را سرنگون مي‎نمايد.




    و مصداق اين اشعار منسوب به اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ مي‎سازد؛ اشعاري كه حضرت امام علي نقي ـ‎عليه‎السلام‎ـ در مجلس متوكِل ناصبي، انشا فرمود و مثل آن خبيث را تحت تأثير قرار داد:




    باتوا علي قلل الأجبال تحرسهم *** غلب الرجال فما اغنتهم القلل



    واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم *** واسكنوا حفراً يابئس ما نزلوا



    ناداهم صارخ من بعد دفنهم *** اين الاساور والتيجان والحلل



    اين الوجوه التي كانت منعمة *** من دونها تضرب الاستار والكلل



    فافصح القبر عنهم فيه سائله *** تلك الوجوه عليها الدود يقتيل



    قد طال ما اكلوا دهراً وماشربوا *** فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا (5)





    بر قلّه‎هاي بلند، خانه كردند و مرداني به نگهباني آنان مشغول شدند ليكن قلّه‎ها آنان را سودي نبخشيد.
    پس از سرفرازيها با خفّت از آن جايگاههاي استوار، به زير كشيده شدند و در گورهايي ـ چه بد منزل و مسكني است! ـ

    جاي داده شدند.


    بعد از خاكسپاري، منادي بانگ زد: آن تاجها، زيورها، پوششها و تجمّل به كجا رفت؟!.


    آن چهره‎هاي ناز پرورده كه همواره در پس‎پرده و حجاب پنهان شده بودند، چه شدند؟!.


    عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهره‎هاي كرم زده آنان را به نمايش گذاشتند!.


    مدت درازي خوردند و آشاميدند و اينك پس از خوردنها، خورده شدند!.


    خاقاني هم در همين معاني سروده است:


    گفتي كه كجا رفتند آن تاجوران اينك *** زيشان شكم خاك است آبستن جاويدان





    امضاء



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    17 ـ فَلا اِلهَ غَيرُهُ


    18 ـ وَلا شيء يَعْدِلُهُ


    19 ـ وَليْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ



    20 ـ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ اللَّطيفُ الْخَبير



    امضاء



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    21 ـ وَهُوَ علي كُلِّ شَيء قديرٌ



    اين فرازها و جمله‎هاي بلند توحيدي همانند نتيجه و حاصل شانزده جمله‎هاي عرفان‎آموزي است كه قبلاً امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ فرمود؛ يعني كسي كه داراي اين صفات باشد كه نه براي قضايش دافعي باشد و نه از عطايش منع كننده‎اي و نه صنع هيچ صانعي مثل او باشد و داراي ساير صفاتي باشد كه بَر شمرده شد، غير از او خدايي نيست؛ چون صاحب آن صفات بايد منفرد و يگانه و بي‎همتا باشد. كسي كه براي قضاي او دافعي و براي عطايش مانعي نيست بايد در قدرت، يگانه باشد و چيزي عِدل و برابر او نگردد و مثل او چيزي نباشد. و او شنوا، بينا، لطيف و آگاه است و او بر هر چيز تواناست چون لازمه اتصاف به آن صفات، اين اوصاف است.








    امضاء



  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پي‌نوشت‌ها:
    1. كافي، ج2، باب ان الدعا يردالبلاء والقضاء، ص341، ح7.
    2. نهج‎البلاغه / صبحي‎الصالح، حكمت 250، ص511.
    3. عدة‎الداعي، (في تفسير اسماء الحسني)، ص311.
    4. مفاتيح الجنان (بعداز دعاي عديله).
    5. تذكرة الخواص / سبط بن الجوزي، فصل في ذكر الهادي ـ‎عليه‎السلام‎ـ، ص361. البته اين اشعار در كتابهاي مختلفي با اندك اختلاف نقل شده است رك: مرآة الجنان، ج2، ص160، نزهة الجليس، ج2، ص138. الاتحاف بحب الاشراف، ص67. جوهرة الكلام، ص152. در كتاب اخير مي‎گويد: اشعار فوق بر قصر سيف‎بن ذي‎يزن حميري مكتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، اين ابيات نيز بوده است:
    انظر ماتري ايها الرجل *** وكن علي حذر من قبل تنتقل
    وقدم الزاد من خير تسرّبه *** فكل ساكن دارسوف يرتحل

    وانظر الي معشرباتوا علي دغة *** فاصبحوا في الثري رهناً بما عملوا
    بنوافلم ينفع البنيان وادخروا *** مالاً فلم يغنهم لما انقضي الاجل
    يعني: «اي مرد! نيك بنگر كه چه مي‎بيني و قبل از رفتن بهوش باش».
    «و توشه‎اي از اعمال نيك كه خشنودت سازد، پيش فرست. و بدانكه هر ساكن خانه‎اي بزودي خانه را ترك كرده خواهد رفت».
    «به گروهي بنگر كه مدتها در آرامش و خوشي زيستند و اينك در زير خاك در بند اعمال خود هستند».
    «خانه‎هايي بنا كردند و اموالي گردآوردند ليكن همينكه مدت آنان بسرآمد هيچيك، آنان را سودي نبخشيد».


    منبع::



    منبع: نيايش در عرفات، تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله العالي
    امضاء



  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    صفاتي كه امام شهيد و سيدالشهدا ‎عليه‎السلام در دعاي عرفه براي خدا بيان مي‎فرمايد فقط به او اختصاص دارد، و احدي غير از خدا صلاحيت توصيف‌شدن به اين صفات را ندارد هركس كه باشد.

    اما اين صفات عبارتند از:



    1 ـ «ليس لِقَضائهِ دافِعٌ».




    الله، آن است كه براي حكم و قضاي او دفع كننده‎اي نيست.


    احدي نيست كه بتواند حكم آن ذات جامع جميع صفات كمال را دفع كند.

    و ظاهراً به قرينه جملة بعد، مراد از قضا در اينجا قضا و حكمي است كه بر نفي و نابودي و يا سلب نعمتي از كسي يا جامعه‎اي باشد هرچند در برابر مطلق قضا و حكم الهي، كسي نيست كه بتواند عرض اندام نمايد اما در اينجا به ملاحظه قرينه‎اي كه ذكر شد مراد، اين نوع خاص است.






    و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد كه از مصاديق ظاهره يا اظهر مصاديق قضاي الهي است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمي‎نمايد هرچند في‎الجمله دعا و صدقه چنانكه در حديث است:



    «الدّعاءُ يَرد القَضاء بعد ما اُبرِمَ اِبراماً» (1)


    ردّ قضا مي‎نمايد. كه البته در اين موارد نيز دافع حقيقي قضاي الهي، خداست كه ما در رساله «سرّالبداء» پيرامون مسأله تأثير دعا و صدقه و امور ديگر در دفع بلا و طولاني شدن عمر يا كم شدن عمر يا وسعت رزق و امثال اين امور، توضيحاتي داده‎ايم.




    در اينجا فقط عرض مي‎كنيم كه به قضا و قدر الهي بايد ايمان داشت چنانكه به تأثير دعا، صدقه، صله رحم و امور ديگر نيز ايمان داريم اگر چه تفاصيل و ارتباطات كامل اين امور و مخصوصاً قضا و قدر بر ما مخفي است و شايد فهم آن تفاصيل براي ما دشوار و بلكه غيرممكن باشد.


    ايمان به اين امور، علاوه بر اين كه ايمان به واقعيات و نظامي است كه خدا در عالم كون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربيت و تكميل او نقش مؤثر دارد و بدون ايمان به اين امور و عقيده به اختيار عبد وامر بين امرين، تربيت و تكميل انسان ميسّر نيست.


    همه اين امور از جنبه عقيدتي از اسباب و ابزار تربيت بشر است كه خداوند مقدّر فرموده است.




    بشر مي‌بايد كه در عين حالي كه مختار است و اسباب و وسائل مادي را استخدام كرده و به كار مي‎گيرد، به خدا اعتماد داشته باشد و هميشه از او كمك بخواهد و منصرف از او نباشد، و به فراهم بودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود كه در بسياري از موارد با اينكه انسان اسباب امري را فراهم مي‎نمايد و در نظرش حصول نتيجه قطعي است، ناگهان وضع بهم مي‎خورد و نتيجه حاصل نمي‎شود و همه زحمت‌ها بي‎ثمر مي‎گردد.





    وگاهي هم به عكس، اسباب پيشامد سوئي فراهم مي‎شود و انسان در سراشيبي سقوط قرار مي‎گيرد و بيچاره مي‎شود ناگهان عنايت غيبي به‎طور معجزه‎آسا او را نجات مي‎دهد.



    و سرّ بزرگي كه در اين جريان ديده مي‎شود همان توجه بندگان به خداوند متعال است كه اگر امور بر مجراي اسباب ظاهري بگردد و تخلف نپذيرد، مردم از عالم غيب و اسباب غيبيّه غافل مي‎شوند.



    هريك از اين دو جريان انسان را به خدا و عالم غيب متوجه مي‎سازد و همه و هركس اين دو جريان را مكرر تجربه مي‎كنند و از آن اگر روحشان بيمار نباشد خدا را مي‎شناسند.






    داستان‌ها و حكايت‌هاي معرفت‎آموز در هر يك از اين دو زمينه بسيار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزيمت» است كه فرمودند:



    عَرَفْتُ الله بِفَسخِ الْعَزائم و نقض الهِمَم




    خدا را شناختم به فسخ عزيمتها و شكسته شدن همّتها.




    چنان‌كه حضرت اميرالمؤمنين ‎عليه ‎السلام فرمود:



    عَرَفْتُ الله سُبحانَهُ بِفَسخِ العزائم وَحَلِّ الْعُقُودِ وَنَقْضِ الهِمَم(2)



    شناختم خدا را به فسخ عزيمت‌ها (تصميم‌هاي قطعي) و باز شدن گره‎ها و شكستن همّت‌ها



    و حاصل اين است كه حصول اسباب مادي هميشه محصل مسبّبات نيست؛ گاهي با يأس از نيل به مقصود، مقصود حاصل مي‎شود و گاهي نيز با يقين به حصول مطلوب به لحاظ حصول اسباب ظاهري و مادي، مطلوب حاصل نمي‎شود و امر، به عكس اراده و اسباب چيني انجام مي‎گيرد به وجود خدا و تصرف اراده او پي مي‎بريم و به گفته شاعر مي‎فهميم كه قضاي حق در كار است:



    اگر محول حال جهانيان نه قضاست *** چرا مجاري احوال برخلاف رضاست


    هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** يكي چنانكه در آيينة تصور ماست


    بلي قضاست بهر نيك و بد عنان‎كش خلق *** بدان دليل كه تدبيرهاي جمله خطاست


    به دست ما چو از اين حلّ وعقد چيزي نيست *** به عيش ناخوش وخوش‎گر رضا دهيم سزاست






    2 ـ وَلا لِعطائهِ مانِعٌ




    و براي عطاي او مانعي نيست هركسي را بخواهد به هر عطايي سرافراز كند و هر نعمتي را به او عطا فرمايد هيچكس نمي‎تواند عطاي او را منع نمايد و كسي را از عطاي او محروم سازد.



    بديهي است كمال حضرت ربوبي (عزّ اسمه) همين اقتضا را دارد كه

    «لا دافِع لِقضائِهِ وَلا مانعٌ لِعطائِهِ»

    باشد زيرا اگر غير از اين باشد به عجز و نداشتن توانايي موصوف مي‎شود و (الله) عاجز و ناتوان نمي‎باشد. پس اين دو صفت در حقيقت راجع به صفت قدرت اوست كه همه و هر چيز تحت سلطه قدرت و توانايي او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرتها و غالب بر همه است بلكه همه قدرتها و نيروها از قدرت او به وجود آمده و دليل قدرت او هستند چون بديهي است كه ساير قدرتها حادث و مسبوق به عدم مي‎باشند لذا بايد قدرت بالذاتي باشد كه همه قدرتها عطاي او و مخلوق او و مستند به او باشند.










    3 ـ ولا كَصُنْعِهِ صُنعُ صانِع



    مانند صنع و ساختن يا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن يا صنعت و ساخته و مصنوع هيچ صانعي نيست؛ زيرا صنعتِ صنعتگران كامل نيست و بتدريج و با توجه به نواقص آن تكميل مي‎شود چه بسا كه خود صنعتگر به نقص او توجه نمي‎نمايد در حالي كه صنايع الهي همه در حدّ خود كامل و بي‎عيب و نقص است.



    چنانكه در قرآن كريم مي‎فرمايد:




    ما تَري في خَلْقِ الرّحمن مِنْ تَفاوت فَارْجِعِ البَصَرَ هَل تَري مِنْ فطور



    هيچ در نظم خلقت خداي رحمان، بي‎نظمي و نقصان نخواهي يافت.


    بارها با ديده عقل در نظام مستحكم آفرينش بنگر آيا هيچ سستي و خلل در آن تواني يافت.




    صنايع الهي بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه ديگر، آفريده شده است و صنايع بشري همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواص، ارتباطات صنايع الهي با يكديگر و تركيبات و چگونگي اجزاي آنها فراهم شده است.



    در صنايع بشري همه از مواد و عناصري كه خداوند متعال آفريده استفاده مي‎شود و با تصرف در آنها و تلفيق آنها با يكديگر صنايعي را عرضه داشته‎اند امّا صنايع الهي در بخش بدايع، آفرينش بسائط و مواد و عناصر است و در بخش مركّبات تلفيق مواد و تركيب اجزا و صورتگريها و امور ديگر است كه هرگز در صنعت بشر مثل آن يافت نخواهد شد.





    در اين معاني تفاوت نمي‎كند كه صنع در كلام امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ مثل خلق كه به معني مخلوق گرفته مي‎شود به معني مصنوع و ساخته، تفسير شود و يا مثل خلق و خلقت كه به معني فعل آفرينش و آفريدن هم استعمال مي‎شود. صنع و صنعت نيز به معني ساختن و مصنوع را پديد آوردن باشد كه در اين صورت نيز بين فعل خدا و ساختن او با فعل ديگران همين گونه فرقها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بي‎شريك است؛ نه از كسي ياري مي‎گيرد و نه كسي با او همكاري مي‎كند و نه از كسي مثل صنايع و افعال او صادر مي‎گردد.




    اين جمله اشاره‎اي است به گوشه‎اي از مفهوم متعالي توحيد افعالي كه معنايش اين است كه خداوند متعال در افعال و صنايعي كه از او صادر مي‎شود متفرد و يگانه است.



    بدون شريك و بدون استعانت از احدي هر فعلي و صنعتي را انجام داده و فعل و صنعت او نيز بي‎مثل و نظير است.



    فعل و صنع هيچ كس همانند صنع و فعل او نيست و مثل آن از احدي صادر نمي‎شود.








    4 ـ وَهُوَ الجَوادُ الواسِعُ




    جود به معني بخشش است و جواد كه از صفات مشبهه است به معني بخشنده و عطا كننده، كثيرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد يا خواسته نشده باشد.



    و واسع به معني صاحب وسعت و گشايش است. چنانكه گفته‎اند: كسي است كه دارايي و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، اين است كه «الواسع» صفت «جواد» و اشاره به اين است كه جود جواد كافي و فراگير همه و واسع است و اين هم از صفات جماليه و فعليّه خداوند و به معنايي هم صفت ذاتيّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، كمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اينكه ذات، مبدئيت و اقتضاي صدور جود و فيض دارد، از صفات ذات است.


    و اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد كه بر رفع فقر و قضاي حوايج همه قادر است و قدرتش بر قضاي حوايج همه را شامل است.






    در عدة‎الداعي مي‎فرمايد:



    الواسع: هوالذي وسع غناه مفاقر عباده ووسع رزقه جميع خلقه (3)


    كه بنابراين مي‎شود وسيعتر از اين، اين اسم شريف را معني كرد به اينكه:


    واسع رحمتش، قدرتش، حاكميّت، حافظيّت، رازقيّت، ولايت، قيّوميت، هدايت و ساير صفاتش همه در كمال كمال و محيط بر همه چيز همگان است.





    5 ـ فَطَرَ اَجناسَ البَدايع



    «بدايع» جمع بديع است و بديع هم بر مخلوقاتي كه بي‎آنكه از چيزي آفريده شده باشد يا نظام آن و نقشه آن از نظم چيز ديگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پديد شده باشد و هم بر خدا كه پديدآورنده اشيا و اجناس بدايع است، اطلاق مي‎شود. بنابراين از اسماءالحسني است.




    «فاطر» نيز به معناي بديع و مبدع است و آن از اسماء الله‎الحسني است و از صفات فعليّة خداوند است كه مبدأ آنها صفت قدرت است كه از صفات ذاتيّه است. بنابراين مضمون اين جمله در وصف الله اين است كه او و فقط او اجناس و انواع پديده‎هاي بديع را آفريد.









    6 ـ وَاتْقَنَ بِحكْمَتِهِ الصِّنايعَ».




    اتقان و استحكام صنعت از نشانه‎هاي علم و حكمت صانع است. به گفته شاعر:




    فعلي بس محكم است گيتي و باشد *** فعل محكم دليل حكمت فاعل



    و حقير سروده‎ام:


    عالم كه چنين اساس محكم دارد *** برنامه و دستور منظم دارد



    بر علم و قدرتش هست گواه *** چيزي نه زحد فزون ونه كم دارد




    ظهور اين صفت در تمام موجودات عالم امكان از عناصر، بسايط، مركبات، جماد، نبات، حيوان، انسان، معادن، زمين، آسمان، منظومه‎ها، كهكشانها و موجودات ذرّه‎بيني و ريزي كه با چشمهاي غير مسلح ديده نمي‎شوند، آشكار است و تمام علوم و دانشهايي كه بشر به آن دست يافته، مربوط به اطلاع و آگاهي از بخش كمي از نظام متقن و محكم اين عالم است كه انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحكامي را كه در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسي نمايد عمرش اگرچه چند برابر عمر طبيعي باشد كفايت نمي‎كند.





    اكنون نظام هربخشي از وجود انسان از روح و جسم آن، علمي جداگانه و پراهميّت است كه محققان در آن به تحقيق و كاوش بيشتر دائماً اشتغال دارند مبدأ اين صفت اتقان صنع است. چنانكه در اين جمله امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ است.





    صفت حكمت و علم خداوند است كه با صفت قدرت كه هردو از صفات كماليه و نخستين، جمالي و دوم جلالي است از صنع صانع و اتقان صنايع و اتقان مجموعه عالم امكان، تجلي مي‎نمايند.







    7 ـ لا تخفي عَلَيهِ الطَّلايعُ




    «طلائع» جمع طليعه است به معني ديده‎بان و پيش درآمد لشكر يا هر چيزي.


    كه در اينجا ظاهراً مقصود آغاز مخفي و غيرمرئي اشيا و حوادث و وقايع است كه بر غير خدا مخفي و پنهان است ولي بر او مخفي و پنهان نيست.


    بديهي است عالميت مطلقه و دانايي همه جانبه، همين اقتضا را دارد اين صفت ذاتي حقتعالي و بدون اعطا از كسي يا امكان ايجاد حجاب و پرده‎اي براي او ثابت است و از صفات جماليّه كماليّه است.






    8 ـ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدايعُ



    اين جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقيقت بنماييم هم بايد بگوييم مفهوم وديعه، هم شامل وديعه و سپرده‎هاي مادي است كه بعضي بندگان نزد بعض ديگر مي‎گذارند و هم شامل وديعه‎هاي معنوي است مثل راز و سرّ و مطلب مكتومي را كه كسي به كسي بگويد به شرط آنكه براي كسي بازگو نكند.


    و مثل شهادت كه در نزد شاهد، وديعه و امانت است.

    و مثل اعتقادات صحيح، اعمال و وظايف، طاعات و عبادات كه نزد خدا محفوظ است و به حكم:



    اَنّي لا اُضيعُ عَمَلَ عامِل مِنكُمْ


    ضايع نخواهد فرمود.



    چنانكه از فخرالمحققين ـ‎عليه الرحمه‎ـ نقل شده است كه:هركس بخواهد در هنگام موت بر عقايد حقه ثابت بماند و از حق به باطل عدول نكند، اصول پنجگانه دين را با دلايل آن در پيش خود حاضر نمايد و آن را به خداوند متعال بسپارد كه در وقت رسيدن موت به او رد فرمايد؛ به اين طريق كه پس از استحضار عقايد در ذهنش بگويد:



    اَللّهُمَّ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ اِنّي اَودَعْتُكَ يَقيني هذا وَثَباتَ ديني وَاَنتَ خَيرُ مُستودَعٍ وَقَد اَمَرتَنا بِحفظِ الوَدائِع فَرُدَّهُ عَلي وَقْتَ حُضُورِ موتي(4)






    9 ـ جازي كُلَّ صانع


    10 ـ وَرايشُ كُلِّ قانع


    11 ـ وَراحِمُ كُلِّ ضارع





    12 ـ وَمُنْزلُ المَنافِع وَالكِتابِ الجامِعِ بِالنُّور السّاطِعِ




    در اين چند فراز نيز امام از افعال و عنايات الهي به بندگان ياد كرده و او را به اين اوصاف كه همه از صفات فعلي اوست و به اعتبار صدور اين افعال بر او اطلاق مي‎شود، توصيف نموده است هرچند مبدأ اين افعال هم صفات ذاتيه او مثل علم و قدرت است او پاداش دهنده هر صنعتگر و صاحب كار است و مصلح احوال هرقناعت پيشه است. كسي كه قناعت نمي‎كند و بيش از اندازه‎اي كه به او از طلب رزق و روزي با كسب و كار مي‎رسد مي‎خواهد و بيشتر از آن صرف مي‎نمايد، كارش روبه فساد و اختلال مي‎رود. به عكس كسي كه به كار و زحمت و طلب حلال كه از عبادات مهمه است تن در مي‎دهد و رنج عمل را متحمل مي‎شود و به آنچه از اين طريق به او رسيد راضي و خوشنود مي‎شود و از اسراف و تبذير پرهيز مي‎نمايد و بيش از آنچه درآمد دارد خود را در خرجهاي اضافي و زايد بر حال خود نمي‎اندازد، كارش را خدا روبه نظام و اصلاح مي‎برد.





    او رحم كننده به هر متضرع و زاري كننده است آنكه به هر تضرع كننده از مؤمن و كافر، موحد و مشرك، مطيع و عاصي رحم مي‎كند و حتي به ضراعت و زاري جنبندگان ديگر جواب مي‎دهد، فقط خداست. لذا حتي اگر ما بشنويم كه خدا به بت‎پرستان و كفار در يك واقعه و يك جريان رحم نموده يا با نماز استسقا و ضراعت و زاري غير مؤمنين از مخالفين، باران رحمتش را فرستاده است تعجب نمي‎كنيم؛ چون كاري است كه بر حسب رحمانيت از او صادر مي‎شود.





    به علاوه در اين مواقع كه دلها متوجه به عالم غيب مي‎شود و در حال يأس و نااميدي به او كه پناه همه در همه اوقات است بر حسب فطرت پناهنده مي‎شوند براي اين كه نور ايمان به غيب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمينه براي هدايت بيشتر آنها فراهم شود.


    خداوند به ضراعت آنها جواب مي‎دهد در اين ميان گاه هم بعض ضراعتها بي‎جواب مي‎ماند به لحاظ اين كه پاسخ مثبت، به مصلحت تضرع كننده نيست و درواقع پاسخ موافق رحم، بر او نيست يا اين كه انجام آن خلاف بعض سنن ثابته و حكمتهايي است كه در علم خدا رعايت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزيم.





    بديهي است در اين مواقع و در همه موقعيتهاي ديگر خداوند حكيم طبق حكمت بالغه خود و مصالح واقعي بندگان عمل مي‎كند و بر خلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حكمت او چيزي كم نمي‎كند، و اما جمله بعد نخست اشاره مي‎فرمايد به انزال و فرو فرستادن منافع كه ممكن است مصدر ميمي يا اسم محل و مكان جميع منفعت باشد و غرض انزال امور و چيزهايي است كه موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب كه بر زمين مي‎تابد و نازل مي‎شود و عنايات و فيوضي نامرئي.




    و خلاصه آثار ربّانيّت و ربوبيّت الهي كه شامل حال تمام جهانيان مي‎گردد و با نزول فيض از او به سوي همه انجام مي‎شود مثل اين بيان كه مي‎فرمايد: ممكنات و مخلوقات نمي‎توانند براي كسب انواع كمالات و ايجاد ربط با خدا، بخودي خود به سوي او صعود نمايند و اين فيض خداست كه نزول مي‎يابد و به آنها متصل مي‎شود تا شرايط صعود آنان فراهم گردد.





    سپس اشاره به انزال كتاب كه در اينجا ظاهراً مقصود فقط قرآن كريم است و الف و لام براي عهد و اشاره به قرآن است كه آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احكام، نظامات و هدايتهاي لازمه در هر موضوع، جامع است. و شايد مراد از نور ساطع تابان، همان تعاليم كامل و درخشان آن باشد.





    13 ـ وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ


    14 ـ وللكرباتِ دافِعٌ


    15 ـ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ





    16 ـ وَلِلجَبابِرة قامِعٌ





    اين چهار صفت كه بازگشت به صفت علم و قدرت حق از صفات ثبوتيه دارند، خدايي خدا را بيان مي‎نمايد كه دعاها را مي‎شنود.


    دعا از هر كس ودر هركجا باشد شنوايي خدا محدود به آلت و وسيله نيست كه مشروط به شرايطي باشد و فاصله زمان و مكان در شنودن و نشنودن مؤثر باشد.





    در ديگر شنوندگان با تغيير شرايط صدا و صدا كننده يا تغيير شرايط صدا شده و شنونده، شنيدن و نشنيدن و كيفيّت شنوايي تغيير مي‎كند.


    اما در خدا در جانب شنونده دعا، هيچ تغيير شرايطي تصور نمي‎شود چون اصلاً قدرت حق بر شنيدن از جانب او مطلق، بي‎قيد، بي‎حد و بي‎انتهاست.


    از طرف دعا كننده اگرچه شرايط و كيفيّات، تفاوت مي‎كند؛ گاهي آهسته دعا مي‎كند و گاهي با صداي بلند خدا را مي‎خواند و گاه در ضمير و باطن خود به او توجه مي‎نمايد، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهايي كه موانع نشنيدن براي اشخاص عادي موجود است.


    وگاهي نيز در محيط فارغ از موانع، دعا مي‎كند.



    هيچيك از اين شرايط و ظروف در شنيدن خدا اثر نمي‎گذارد و او همه را مي‎شنود گر مورچه‎اي دم بزند در ته چاه از دم زدن مورچه آگاه بود همانطور كه از صداهاي بسيار بلند آگاه است اين علم و آگاهي خداوند است.




    و اگر مي‎گوييم خدا سميع است يعني از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع مي‎شنود، آگاه است و او صداهايي را كه مردم نمي‎شنوند نيز مي‎شنود.




    و اگر مي‎گوييم خداوند بصير و بينا است و مي‎بيند مقصود اين است كه آنچه را ما مبصر و ديدني مي‎دانيم و بدون حاسّه چشم نمي‎توانيم به آنها آگاهي يابيم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بي‎آنكه به آلتي و حاسه‎اي نياز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بينايي ما از ديدن آن عاجز است نيز مي‎بيند.





    در انسان هم اين حواس شنوايي، بويايي، بينايي، چشائي و بسايايي نيز وسيله علم مي‎شوند ولي خداوند چون علمش عين ذات و قديم است و منزّه از تركيب و تجسم است بي‎اسباب و وسيله به همه چيز عالم بوده و هست.







    عقيده باطل مجسّمه



    مجسّمه اهل سنت خلاف اين حقيقت را عقيده دارند آنها جمود به ظاهر الفاظ مي‎كنند!

    و با اين كه به فرض الفاظي مثل:

    عين، يد، سمع، و غير اينها ظاهر در همين مفاهيم جسماني باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم اراده معني حقيقي از آنها قرائن عقليّه دلالت دارد.


    بلكه در بعض موارد، قرائن حاليّه و عرفيّه نيز دلالت دارد.





    مثلاً اگر بگويند:

    دست فلاني بر سرهمگان دراز است يا چشم او همه جا را مي‎بيند يا پايش همه جا را گرفته است اين عبارت دلالت بر معني حقيقي ندارد بلكه دلالت بر معناي عرفي دارد و معني عرفي آن اين است كه:

    فلاني بر همه جا تسلط دارد.




    درباره خداوند مطلب به طريق اولي روشن و واضح است. علاوه بر آنكه: اثبات آلت سمع يا رؤيت براي خدا مساوي با سلب صفت خدايي و اثبات صفات سلبي و نفي صفات ثبوتي است. ذوق و فهم عرفي و عرفاني هم بر آنچه گفتيم دلالت دارد.




    ولي مجسّمه و حنابله ـ كه وهّابيان عصر ما را بايد افراطي‎ترين آنها در اثبات جسميّت براي حقتعالي و ايمان به خرافات ديگر دانست ـ از اين ذوق و درك و بينش كه اساسي از اصول معرفة الله و از پلّه‎هاي مهم نردبان ترقي در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. يعلمون ظاهراً من الالفاظ و هم عن معانيها و حقايقها غافلون.




    صفت ديگر كه در اين چهار فقره به آن اشاره شده است و ذكر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ» مناسبت پيدا مي‎كند؛ زيرا در اينجا مقصود توجه دادن به صفات كماليه جماليه خداوند متعال است.


    لذا چون دعاها بيشتر مشتمل درخواست دفع نگرانيها، اندوه، غصه و غمهاست، اگرچه مجرد شنيدن دعاها و ديدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهي از آنها كمال است اما براي بنده‎اي كه دعا مي‎كند قبله دعايش قدرت و توانايي خدا بر دفع آن ناراحتي‎هاست و از اين جهت كه او دفع كننده كربتها است و لازمه اين كه دعاها را در اين امور مي‎شنود دفع آنهاست، بنده اميدوار مي‎شود و به سوي او ملتجي مي‎گردد و تضرع و زاري مي‎نمايد.





    و همچنين دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است كه در جمله «وَلِلدَّرجاتِ رافِعٌ» بيان مي‎فرمايد كه اين رفع درجه و بلند شدن مقام نيز با خداست و اوست كه درجات را در اثر دعا يا حكمتهاي ديگر بلند مي‎كند و رافع‎الدّرجات است.




    اين چند صفت همه از صفات ثبوتيّه فعليّه است كه به دو صفت ذاتي علم و قدرت (دانايي و توانايي) برگشت دارند.


    و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضي قدرت بر اين افعال و كارهاست.



    سپس به يكي ديگر از صفات ثبوتيّه فعليّه كه: «قامع الجبابره» است و از صفات جلال است در اين جمله:


    «وَلِلجَبابِرةِ قامِعٌ» اشاره مي‎فرمايد كه اوست كه جبابره، طواغيت و ستمگران را قلع و قمع، نابود و هلاك مي‎نمايد و دعاهايي را كه براي برانداختن و قلع و قمع آنها مي‎شود، مي‎شنود و مستجاب مي‎فرمايد.


    اوست كه مي‎فرمايد:







    اَفَرَاَيتَ اِنْ مَتَّعناهُمْ سِنينَ ثُمَّ جاءهُمْ ماكانُوا يُوعَدُونَ ما اَغني عَنْهُمْ ماكانُوا يُمتَّعُونَ




    اوست كه گردنكشان و استكبارگران را بر خاك ذلت مي‎نشاند و تخت ستمگران را سرنگون مي‎نمايد.




    و مصداق اين اشعار منسوب به اميرالمؤمنين ـ‎عليه‎السلام‎ـ مي‎سازد؛ اشعاري كه حضرت امام علي نقي ـ‎عليه‎السلام‎ـ در مجلس متوكِل ناصبي، انشا فرمود و مثل آن خبيث را تحت تأثير قرار داد:




    باتوا علي قلل الأجبال تحرسهم *** غلب الرجال فما اغنتهم القلل

    واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم *** واسكنوا حفراً يابئس ما نزلوا

    ناداهم صارخ من بعد دفنهم *** اين الاساور والتيجان والحلل

    اين الوجوه التي كانت منعمة *** من دونها تضرب الاستار والكلل

    فافصح القبر عنهم فيه سائله *** تلك الوجوه عليها الدود يقتيل

    قد طال ما اكلوا دهراً وماشربوا *** فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا (5)





    بر قلّه‎هاي بلند، خانه كردند و مرداني به نگهباني آنان مشغول شدند ليكن قلّه‎ها آنان را سودي نبخشيد.
    پس از سرفرازيها با خفّت از آن جايگاههاي استوار، به زير كشيده شدند و در گورهايي ـ چه بد منزل و مسكني است! ـ

    جاي داده شدند.


    بعد از خاكسپاري، منادي بانگ زد: آن تاجها، زيورها، پوششها و تجمّل به كجا رفت؟!.


    آن چهره‎هاي ناز پرورده كه همواره در پس‎پرده و حجاب پنهان شده بودند، چه شدند؟!.


    عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهره‎هاي كرم زده آنان را به نمايش گذاشتند!.


    مدت درازي خوردند و آشاميدند و اينك پس از خوردنها، خورده شدند!.


    خاقاني هم در همين معاني سروده است:



    گفتي كه كجا رفتند آن تاجوران اينك *** زيشان شكم خاك است آبستن جاويدان






    17 ـ فَلا اِلهَ غَيرُهُ


    18 ـ وَلا شيء يَعْدِلُهُ


    19 ـ وَليْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ



    20 ـ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ اللَّطيفُ الْخَبير






    21 ـ وَهُوَ علي كُلِّ شَيء قديرٌ



    اين فرازها و جمله‎هاي بلند توحيدي همانند نتيجه و حاصل شانزده جمله‎هاي عرفان‎آموزي است كه قبلاً امام ـ‎عليه‎السلام‎ـ فرمود؛ يعني كسي كه داراي اين صفات باشد كه نه براي قضايش دافعي باشد و نه از عطايش منع كننده‎اي و نه صنع هيچ صانعي مثل او باشد و داراي ساير صفاتي باشد كه بَر شمرده شد، غير از او خدايي نيست؛ چون صاحب آن صفات بايد منفرد و يگانه و بي‎همتا باشد. كسي كه براي قضاي او دافعي و براي عطايش مانعي نيست بايد در قدرت، يگانه باشد و چيزي عِدل و برابر او نگردد و مثل او چيزي نباشد. و او شنوا، بينا، لطيف و آگاه است و او بر هر چيز تواناست چون لازمه اتصاف به آن صفات، اين اوصاف است.










    پي‌نوشت‌ها:
    1. كافي، ج2، باب ان الدعا يردالبلاء والقضاء، ص341، ح7.
    2. نهج‎البلاغه / صبحي‎الصالح، حكمت 250، ص511.
    3. عدة‎الداعي، (في تفسير اسماء الحسني)، ص311.
    4. مفاتيح الجنان (بعداز دعاي عديله).
    5. تذكرة الخواص / سبط بن الجوزي، فصل في ذكر الهادي ـ‎عليه‎السلام‎ـ، ص361. البته اين اشعار در كتابهاي مختلفي با اندك اختلاف نقل شده است رك: مرآة الجنان، ج2، ص160، نزهة الجليس، ج2، ص138. الاتحاف بحب الاشراف، ص67. جوهرة الكلام، ص152. در كتاب اخير مي‎گويد: اشعار فوق بر قصر سيف‎بن ذي‎يزن حميري مكتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، اين ابيات نيز بوده است:
    انظر ماتري ايها الرجل *** وكن علي حذر من قبل تنتقل
    وقدم الزاد من خير تسرّبه *** فكل ساكن دارسوف يرتحل

    وانظر الي معشرباتوا علي دغة *** فاصبحوا في الثري رهناً بما عملوا
    بنوافلم ينفع البنيان وادخروا *** مالاً فلم يغنهم لما انقضي الاجل
    يعني: «اي مرد! نيك بنگر كه چه مي‎بيني و قبل از رفتن بهوش باش».
    «و توشه‎اي از اعمال نيك كه خشنودت سازد، پيش فرست. و بدانكه هر ساكن خانه‎اي بزودي خانه را ترك كرده خواهد رفت».
    «به گروهي بنگر كه مدتها در آرامش و خوشي زيستند و اينك در زير خاك در بند اعمال خود هستند».
    «خانه‎هايي بنا كردند و اموالي گردآوردند ليكن همينكه مدت آنان بسرآمد هيچيك، آنان را سودي نبخشيد».


    منبع::



    منبع: نيايش در عرفات، تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله العالي



    امضاء



  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نوشتار پیش رو گزیده شرحی است بر دعای پر فیض عرفه به قلم مرحوم علامه محمدتقی جعفری(ره) که در کتابی با عنوان نیایش امام حسین (علیه السلام) در صحرای عرفات گرد آمده است.



    علامه جعفری در این کتاب با مشی عرفانی خود ترجمه و شرح به یادماندنی و زیبا از دعای عرفه از خود بر جای گذاشته است. این عالم ربانی در سال 1377 دار فانی را وداع گفت و به جوار رحمت حق پیوست و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.

    (سرویس معارف)





    فعالیت عمیق روحآن حالت روحی که میان انسان و معبودش رابطه انس ایجاد کرده و او را در جاذبه ربوبی قرار می دهد، نیایش نامیده می شود.



    در آن هنگام که شما موقعیت واقعی خود را در جهان با عظمت هستی درک می کنید، در حال نیایش به سر می برید؛ زیرا فقط در این حال است که تمام خود را مانند تابلویی بی اختیار در زیر دست نقاش ازل و ابد نهاده اید.



    زندگی بی نیایش و حیات بیرون از جاذبیت کمال الهی همان جام خالی است که هنگام تولد به لب مان می چسبانیم و موقع مرگ آن را دور می اندازیم.



    در هیچ یک از فعالیت های روانی ما پدیده ای را نمی توان نشان داد که از فعالیت روح به هنگام نیایش عمیق تر و گسترده تر باشد. درک ما، مشاعر ما، تخیل ما، تفکر ما، وجدان با عظمت تر از جهان هستی ما، همگی و همگی در حال نیایش در هم می آمیزند و اقیانوس جان را می شورانند.




    در همه اوقات و همه لحظات زندگی نیایش برای ما امکان پذیر است، زیرا همیشه روزنه هایی از دیوارهای این کیهان کهنسال به سوی بی نهایت باز است و ما از رصدگاه این کالبد خاکی همواره می توانیم آن سوی جهان را نظاره کنیم؛ ولی سرود نیایشی که از اعماق جان بر می آید به احساس خاموشی مطلق در جهان طبیعت شور و اشتیاقی دارد. شاید روح انسانی در خاموشی مطلق راز دیگری در می یابد.



    برای همین است نیایش شبانگاهی لذت وصف ناپذیری دارد.





    آخرین ساعات روز عرفه خداوند مهربان با عنایت بی چونش گام های ما را به عرفات رسانده است.



    آخرین ساعات روز عرفه است.



    در نقطه ای از این صحرای ملکوتی شخصی در دامنه کوهی به حالت نیایش در آمده، دل در ملکوت، دست ها به سوی آسمان، چشم به آفاق بیکران، گاهی تبسم از ابتهاج بر لبانش، گاهی دانه هایی از اشک شوق در چشمانش.


    این شخص که نیایش می کند کیست؟ او فرزند علی بن ابی طالب(ع) است.


    این شخص سالک راه حق و حقیقت و عاشق راستین وجه الله و رضوان الله و لقاء الله، حسین بن علی(ع) است، این است آن کاروان سالار شهیدان اصول انسانی و ارزش های والای عالم وجود.




    «اَللهُم اِنى اَرْغَبُ إِلَیْک وَاَشْهَدُ بِالربُـوبِیةِ لَک مُقِراً بِـاَنک رَبى وَ اِلَیْک مَرَدى»



    آن کدامین قدرت است که بتواند در برابر قضای الهی عرض وجود کند در حالی که خود جزیی از قضای الهی است؟ آن کدامین اراده است که بتواند در مقابل اراده خداوندی خود را بنمایاند در صورتی که وجود آن اراده از نتایح اراده خداوندی است.



    چگونه ممکن است مشابه صنعت خداوند خلاق پدید آورد در صورتی که هیچ سازنده ای نمی تواند ذره ای از نیستی به عرصه هستی وارد کند و بر همه امکانات و استعدادها و ماهیت اجزای صنع خود عالم و بر استفاده از همه آنها توانا باشد.






    «اَللهُم اِنى اَرْغَبُ إِلَیْک وَاَشْهَدُ بِالربُـوبِیةِ لَک مُقِراً بِـاَنک رَبى وَ اِلَیْک مَرَدى»



    آن کس که اشتیاق به دیدار تو در نهادش نیست از هستی خود بهره ای نخواهد برد و آن کس که میل کشش به بارگاه تو ندارد هیچ حقیقتی نتواند او را جذب کند.



    جان بی جمال جانان میل جهان ندارد


    هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد (حافظ)



    من از ته دل به خداوند یکتا و بی نیاز مطلق شهادت می دهم، در این شهادت همه ادراکات و مشاعرم یکدیگر را یاری می کنند.


    همچنان به دوام فیض تو ای فیاض مطلق اقرار می نمایم؛ زیرا می دانم حتی یک لحظه انقطاع فیض ربوبی تو عالم هستی را رهسپار نیستی می کند، به طوری که حتی ذره ای از گرد آن در صفحه وجود نخواهد ماند چه رسد به این که موجودی فقیر و ناتوان با دمی ناچیز از خزان قهر تو معدوم می شود و خبری از هستی اش نمی ماند.


    بازگشت نهایی به سوی تو و طومار سرنوشت نهایی همه آدمیان در پیشگاه تو گشاده خواهد شد.



    جریان قانونی حیات ما «انا لله و انا الیه راجعون» است.


    مگر نه این است که آنچه از بالا شروع شده است در پایین پایان نمی یابد؟




    «اَللهُم اجْعَـلْنى اَخْشاک کانى اَراک وَاَسْعِـدْنى بِـتَقویـک وَلا تُـشْقِنـى بِمَعْصِیَتِک وَخِرْلى فى قَضآئِک وَبارِک لى فى قَدَرِک حَتى لا احِب تَعْجیلَ ما «اَخرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجلْتَ»



    محرومیت ما انسان ها از نعمت عظمای محاسبه و تعظیم و خشیت درباره مقام ربوبی معلول آن است که ما به جای دریافت حقیقی خدا مفهومی محدود از خدا را که حتی از مشخصات بشری خود نیز به آن ضمیمه می کنیم در گوشه ای از درون قرار می دهیم که تنها در هنگام گرفتاری ها و اضطراب ها سراغ آن را می گیریم.



    بارالها حق است که ما را با خطاب توبیخ آمیزت هشدار دهی که:


    «ما لکم لاترجون لله وقارا»؛


    چه شده است شما را که واقعیت با عظمت خداوندی را بجای نمی آورید و امید به او نمی بندید!» (نوح:13) به هر شکل باید بدانیم که برای وصل به سعادت حقیقی راهی جز تقوای واقعی که همان صیانت تکاملی ذات است نداریم، محال است بدون پیوند دادن حیات و موت به خدا بتوانیم از تقوای واقعی بهره مند شویم:


    «ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین» (انعام: 162)



    خدایا اگر از تو دور نیفتاده بودم همواره خشیت از تو و هراس از ناپاکی ها داشتم و دور گناهان نمی گشتم، به قضای ربانی و قدر مبارک تو آنچنان خشنود می شدم که گویی نقشه آن دو را با رغبت کامل و با قلم خود کشیده ام.





    «اَللهُم هذا ثَنائى عَلَیْک مُمَجداً وَاِخْلاصـى لِـذِکـرِک مُـوَحداً وَ اِقْـرارى بِـالائِک مُعَدداً وَ اِنْ کنْتُ مُقِراً اَنى لَمْ اُحْصِها لِکثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها وَت َقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنى وَ بَرَاْتَنى مِنْ اَولِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَِ ...وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِکرِ نِعْمَتِک جَمیعُ الْعالَمینَ مِنَ الاَولینَ وَ الاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ «عَلى ذلِک»



    در این هنگام سرور شهیدان، فخر یگانه پرستان، سر سلسله نیاشگران پیشگاه ربوبی حضرت حسین بن علی(ع) بار دیگر موقعیت بندگی خود را در برابر معبود مطلق هستی شهود می کند، در آن مکان و فضای مقدس (صحرای عرفات) حالی او را در بر گرفته که او خویشتن خالص خود را در ارتباط با خالق کائنات - در حالی که از رگ گردن به او نزدیک تر است-

    درک می کند و با کمال صراحت اعتراف می کند که اگر همه عالمیان از اولین آنها گرفته تا آخرین آنها با او هم صدا شوند و یکدیگر را یاری کنند که قدر و منزلت و ارزش و اندازه نعمت های مادی و معنوی خداوند را که به آنان عنایت فرموده است، بیان کنند از توانایی آنها خارج خواهد بود.





    «سُبْحانَک لا اِلهَ اِلا اَنْتَ اَللهُم ُ اِنـک تُـجـیــبُ الْـمُـضْـطَــر وَتَـکـشِـف السوءَوَتُغیثُ الْمَکرُوبَ وَتَشْفِى السقیمَ وَتُغْـنِى الْـفَقیـرَ وَتَـجْبُرُ الْکسـیـرَوَتَـرْحَمُ الصغیرَ وَتُعینُ الْکبیرَ وَلَیْسَ دُونَک ظَهیرُ وَلا فَوْقَک قَدیرُ وَاَنْتَ الْعَلِى الْکبیرُ...»



    در این نیایش مانند آیات قرآنی و نیایش ها و دعاهای دیگر نجات انسان ها از اضطرار و ناگواری و اندوه و بیماری و فقر و شکست و امثال این ناملایمات به خداوند سبحان نسبت داده است. درباره این نسبت مطلب مهمی را باید مورد توجه قرار دهیم؛ قرار دهنده سببیت ها در علل و عوامل خداوند متعال می باشد به این معنا که خداوند مسبب الاسباب است که سببیت ها را در اسباب و علل قرار می دهد.





    «اِلـهـى اَنــَا الْـفَقیـرُ فـى غِنـاىَ فکیف لا اَکونُ فَقیراً فى فَقْرى»



    خداوندا شخصیت انسانی و موجودیت ما هر مقدار هم که استقلال و خود ساختگی از خویشتن نشان بدهد شالوده آن از همین جهان طبیعت تأمین می شود. سر تا پای وجود ما معلول هایی هستند که به وجود عوامل زیادی احتیاج دارندکه تحت اختیار ما نمی باشند.


    همچنین علل محاسبه نشده فراوانی نقص وجود ما را برای خود ما کاملاً اثبات می کند. پروردگارا آن استقلال روحی را به ما عطا فرما که فریب از خود بی خبران را نخوریم. اگر افکار کوتاه آنان لحظاتی به خود بیاید، اگر شخصیت انسانی آنان بتواند اندکی از طغیان و سرکشی غرایز حیوانی شان بکاهد متوجه خواهند شد که مقصود خداجویان و هدف خداگویان آن نیست که ما خود را کر کنیم، کور کنیم و فلج کنیم، سپس از خدای بزرگ بخواهیم خداوندا بیا برای ما گوش و چشم و اعضای سالمی عنایت فرما.



    مگر تن پروری و کوشش نکردن در راه تقویت زندگی مبارزه با خدا نیست؟ کسی که با خدا در حال پیکار است چگونه می تواند خود را در حال نیایش ببیند؟ ما به مقام شامخ او چنین می گوییم: ای خدای بزرگ که به ما نیروی تلاش در زندگانی را عطا فرموده ای عنایتی فرما که در تقویت این نیرو بکوشیم و آرمان های این زندگی گذران را با ارتباط بندگی با مقام شامخ تو شکوفا و بارور سازیم.



    اگر این نیایش از اعماق روح ما برخیزد در حقیقت ما به هدف اصلی نائل شده ایم. یعنی به همان اندازه که نیروی زندگانی را افزایش داده ایم آرمان زندگانی را شکوفا و بارور ساخته ایم. این است معنای نیازمندی ما که در هر لحظه در تمام ذرات وجود ما احساس می شود خداوندا ما به تو روی می آوریم و هر لحظه نیازمندی خود را با ارتباط به تو به بی نیازی مبدل می سازیم.






    «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَکیْف َلا تَکونُ مَساویهِ مَساوِىَ»



    تمایلات نفسانی ما حرکات و سکنات ما را پسندیده جلوه می دهد.


    کردارهایی را انجام داده و آنها را با قیافه زیبا و خوشایند به دیگران -حتی گاهی به خودمان هم- جلوه گر می سازیم.


    اگر تفکرات ما تا اندازه ای عالی تر بود و به تعقلات نارسای خود هم در مقابل اندیشه های تحمیلی دیگران توجهی داشتیم در آن موقع می دیدیم که تصور کمال در نتیجه اعمال نیکو برای ما مطرح می شود و خود را با انجام کار نیک متعالی می بینیم یا به قصد تعالی و تکامل کارهای شایسته را انجام می دهیم، چه اندازه خود را فریب داده و در سراشیبی پستی سقوط کرده ایم.


    این خود فریبی از آن جهت است که ما درون خود کاملاً درک می کنیم که ارضای حس خودپرستی به هر طریقی - هر چند به عنوان هدف گیری تکامل - بوده باشد از نقش و نگار به قیافه زشت خود تجاوز نمی کند.



    «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» بگو آیا زیانکارترین اشخاص را به شما معرفی کنیم؟ آنان کسانی هستند که کوشش های شان در زندگانی دنیا بی نتیجه و ناشایست بوده ولی گمان می کردند که بهترین کارها را انجام می دهند.» (کهف: 103و104)






    «کیْف َیُسْتَدَل عَلَیْک بِما هُوَ وُجُودِهِ مُفْتَقِرُ اِلَیْک»



    بی نیاز پروردگارا! خورشید عنایتت را بیفروز و آنگاه چراغی از آن خورشید فرا راهم گیر تا احتیاجی به نظاره در موجودات که سرتا پا مستمند وجود تو می باشند نداشته باشم.


    با آن استدلال که از عقل و دانش نتیجه می شود هرگز آرزوی وصل به پیشگاه تو را که نهایت آرمان ماست نتوان داشت.






    «اَیَکـونُ لِغَیْرِک مِـنَ الظهُـورِ ما لَیْسَ لَک حَتـى یَکونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَک مَتى غِبْتَ حَتـى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُل عَلیْک وَمَتى بَعُدْتَ حَتى تَکونَ الاْ ثارُ هِىَ التى تُوصِلُ اِلَیْک»



    بار پروردگارا! آن هنگام که حالت زودگذر روانی ام را کنار می گذارم و به خود آمده با دقت می نگرم، می بینم روشنایی جمال و جلالت در جهان هستی آشکارتر از هر چیز است و برای آن وجود بدیهی، خفا و پوشیدگی نیست که چراغی سر راهم بگیرم و بارگاه ربوبی تو جست وجو کنم، زیرا هر آنگاه که حقیقتی را دلیلی برای راهم فرض می کنم، با کمی تأمل درک می کنم که سازنده همین دلیل و فروزنده همین چراغ راه نیز تویی.






    بشنوید
    امضاء



صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. 5 راه براي حفظ علاقه در رابطه ي زناشويي!
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن خانواده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 21-10-2010, 16:23
  2. ۩~*~۩تصاويرراهپيمايي مردم مسلمان ايران دراعتراض به سوزاندن قرآن۩~*~۩
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 134
    آخرين نوشته: 18-09-2010, 19:08
  3. اطلاعات دارويي(داروخانه)
    توسط montazeran در انجمن داروشناسي
    پاسخ: 26
    آخرين نوشته: 17-09-2010, 15:40
  4. جمعه ؛ راهپيمايي سراسري عليه هتک حرمت قرآن
    توسط مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* در انجمن محل درج مطالب مرتبط به هتك حرمت قرآن مجيد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 15-09-2010, 13:49
  5. جن و فرشته چه تفاوتهايي دارند ؟
    توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* در انجمن علوم قرآن
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-09-2010, 17:58

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi