صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

موضوع: از خاک تا خدا........

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar. از خاک تا خدا........






    از خاک تا خدا



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    با شما

    ای کاش عمر ما
    در امتداد شاید و افسوس نگذرد!

    ای کاش لحظه های فراری
    در پنجه اراده ما، رام تر شود

    ای کاش اضطراب درونی
    با تابش فروغ حقیقت
    آرام تر شود...(1)

    اگر شوق روییدن و ذوق نو شدن داشته باشیم، نمی توانیم در برابر خانه دل بی تفاوت بنشینیم و شاهد نشستن گرد و غبار غفلت بر سر و سیمای وجدان و فطرت باشیم.
    می توانیم فاصله آنچه هستیم تا آنچه باید باشیم را با پای اراده و بال شوق طی کنیم و از این که اکنون کجاییم و دیروز کجا بودیم و فردا کجا باید باشیم، تصور روشن و امید بخشی داشته باشیم و گرفتار یأس نشویم.
    از قدیمی ترین و کهنه ترین واژه های همیشه تازه، یکی هم خودسازی است که هیچ وقت از جاذبه نمی افتد. تا انسان انسان است و برخوردار از کشش های عقلانی و نفسانی و درگیر نزاع عقل و نفس در میدان درونی خویش، بحث تهذیب نفس و خودسازی است، بحثی امروزی و کاربردی است، به ویژه برای جوانان.
    ما شاهد گذشت سریع و بی رحمانه زمان و عمریم.
    گاهی به طول عمر، بیش از عرض و عمق آن می اندیشیم. این نشانه بی برکتی عمر و کم سویی دید و نگاه است.
    سرمایه ای را که به نام عمر از دست می دهیم، اگر به موازات آن دست آوردی نداشته باشیم، بازنده ایم. خودسازی برای جلوگیری از همین باخت هاست.
    می توان نحوه سپری کردن عمر را به کشت و کار در مزرعه عمر تشبیه کرد. هر چه بکاریم، همان را برداشت می کنیم.
    اگر جوانی را که فصل بذر افشانی در این مزرعه است، به غفلت بگذرانیم، هنگام برداشت محصول، خواهیم دید که بذری افشانده ایم، نه نهالی کاشته ایم و نه امیدی به چیدن میوه و ثمر و برداشت محصول از خرمن عمر داریم. این برای فرزانگانی که قدر سرمایه های معنوی خویش را می دانند، زیبنده و قانع کننده نیست.

    بعضی چوب حراج به عمرشان می زنند،
    بذر فرصت ها را در شوره زار عمر، هدر می دهند،

    کالای جان و سرمایه عمر را زیر قیمت می فروشند و چون به بهای وجود خود توجهی ندارند، به آنچه کمتر از خودشان می ارزد، راضی می شوند. این بدترین و زیان بارترین تجارت است.
    اگر عمر ما هم چهار فصل دارد، ما اکنون در فصل چندمیم؟ بهارانه زندگی می کنیم، یا در خزانیم و رو به زمستان؟
    کی فرصت می کنیم که پرونده روح و فکر و عمل خویش را بازخوانی کنیم و میزان سود و زیان خود را در بازار عمل بشناسیم و به خودمان نمره دهیم؟
    آن گاه یک تصمیم جدید، یک تحول و دگرگونی و طلوع با چهره ای نو و نورانی.
    باری... آنچه می خوانید، اشارات و بشاراتی است که می تواد انگیزه خودسازی را تقویت کند و راه را نشان می دهد، راهی که طولانی و پر سنگلاخ است و پیمودنش نیاز به بصیرت، اراده، انگیزه، نیرو و امید دارد.
    فرصت های ویژه در طول سال - از جمله رمضان و شب قدر - را از دست ندهیم و این بهاری ترین فصل زندگی مان را با رویش معنوی و رشد اخلاقی پربارتر کنیم، که: پاک بودن در جوانی، شیوه پیغمبری است....
    بیا که چهره دل را
    به آب توبه بشوییم و پاک تر گردیم
    بیا به فطرت بی عیب خویش برگردیم.

    قم. جواد محدثی
    1387 ش




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    1 : اردوی معنوی


    به جاست که فرا رسیدن بهاری ترین ایام سال، یعنی ماه مبارک را گرامی بداریم و در قدوم خجسته آن که ما را به ضیافت الهی دعوت می کند و میهمان بزم حضور می سازد، دل و جان نثار کنیم.
    آنچه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، در جمعه پایانی ماه شعبان با امت خویش و نسل های آینده در میان نهاد، نوید آمدن همین فصل بهاری بود، با شکوفه های رنگارنگ و معطر رحمت و برکت و مغفرت که رهاورد رویشی در باغ جان ها و مزرعه وجود انسان هاست: قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه..(2)
    اگر وجود خویش را به زمینی تشبیه کنیم، خودسازی و تهذیب نفس و گام زدن در مسیر معنویت و اخلاق، زراعت وجودی است و زدودن علف های هرزه و شاخ و برگ های آفت گرفته و خشکیده از این باغ است.
    این جهان، مزرعه آخرت است - هر چه خواهد دلت ای دوست بکار
    و اگر وجود خود را همچون نهالی بالنده و رو به رشد بدانیم، آراستگی به کمالات اخلاقی و ارزشهای معنوی، مثل شکفتن غنچه و به برگ و بار نشستن آن است، و دریغ از غنچه ای که نشکفته پرپر شود و شاخه ای که به بار ننشسته بشکند و خرمنی که به بهره نرسیده بسوزد.
    بذر مزرعه وجود ما، موعظه و حکمت است، گاهی تنبه و بیداری، زمینه ساز شکفتن گل کمال می شود و زمانی هم قرار گرفتن در مدار جاذبه! یک روح قوی و عرفانی، یک پیام جان بخش و حیاتی، یک مناسبت الهام بخش و تحول آفرین، انسان را بالا می کشد، می رویاند و از خاک به افلاک می برد.
    رمضان، یکی از همین گونه محورها و مدارها و جاذبه هاست، نمونه ای نیرومند و جامع که مجموعه ای از همه عوامل را در خویش دارد.
    رمضان، با آمدنش عطری از بهشت می آورد.
    هم بهار قرآن و تلاوت و موسم نیایش و راز و نیاز است،
    هم فصل حضور در میعادگاه های معنویت بار مسجد و نماز و مجالس قرائت و دعا و توسل و حال و حضور و احیا و شب زنده داری است، هم موسم نشستن بر مائده تقوا و عفاف و بهره مندی از سفره قرآن است، هم ذخیره سازی عمل صالح و حسنات و زدودن آثار سیئات و فرصت توبه از گناهان و پاکی از رذایل است.
    به جمع خلوتیان حضور مژده دهید
    که خوان سبز ضیافت گشوده در رمضان
    خبر دهید به مستان باده سحری
    شبانه چهره جان
    به آب دیده بشویند و پاکدل گردند
    به شط شب، بلم استغاثه اندازند
    و بادبان دعا را
    به بیکرانه امواج دل برافرازند.
    رمضان، یک اردوی معنوی است، به گستردگی همه خانه ها در همه شهرها و آبادی ها و هر جا که دلی به عشق خدا و محبت رسول می تپد و سایه قرآن بر آن جا افتاده است. افتتاحیه این اردو، رؤیت هلال در آغاز ماه است و اختتامیه آن، عید فطر و نماز عید است.
    و... در این میانه، ماییم و درس ها و برداشت ها و بهره ها. مبادا که ایام اردو را به غفلت بگذرانیم.







    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 18-01-2020 در ساعت 23:16
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    3: ورزش روحی


    هر چند که ماه رمضان را، موسم ضیافه الله دانسته اند، اما سفره ضیافت الهی تنها در این ماه گسترده نیست. انسان، در اصل وجود و خلقتش، از رحمت خدا برخوردار است و فیض الهی پیوسته شامل حال اوست و ادیم زمین، سفره عام اوست.
    البته ویژگی و فوق العادگی بزم معنوی رمضان را نمی توان نادیده گرفت.
    وقتی به پیشینه خود می نگریم و پیوند خویش را با گذشتگان و اولیای خدا و بندگان صالح می بینیم، روزه داران امروز را در امتداد امت های گذشته و اقوام پیشین و برگزیده ترین انسان های اعصار و قرون می یابیم که با رشته عبادت به هم پیوسته اند.
    تشنگان آب حیات و جویندگان سایه سار آرامش، گمشده خود را در این ماه می یابند و روح عطشناک خود را از این چشمه زلال، سیراب می سازند.
    خوبی برنامه های عبادی و عرفانی رمضان در این است که دیکته شده از سوی خدا و طراحی شده با نظر آفریدگار بشر و متناسب با خواسته های فطری است. چه خوب که برنامه های سیر و سلوک هم بر گرفته از هدایت و تعلیم همان کسی باشد که بندگی او را فخر خویش می دانیم و عبودیت در آستانش را مایه عزت می شناسیم.
    راستی، ما در کجای آفرینش و در کدام زاویه خلقتیم؟ برای چه آمده ایم و از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت و آمدنمان بهر چه بوده است؟
    اگر پاسخ این سؤال را نیابیم، به بلوغ انسانی نرسیده ایم؛ هر چند که هفتاد سال عمر کرده باشیم!
    بازشناسی استعدادها، شرط نخست بارور ساختن آنهاست.
    تا کجا می توانیم پرواز کنیم و پایه رشد معنوی ما تا کجاست؟
    الگوهایی که در قرآن و مکتب ارائه شده اند چشم اندازی وسیع و افقی روشن و آستانه بلندی را نشانمان می دهند. این که برخی بزرگان به آن مرتبه های والا و بالا رسیده اند، نشان آن است که می توان رسید، آن گونه که آنان رسیده اند. باید به آنان شوق درونی و جذبه معنوی پاسخ داد و بی اعتنا نبود.
    رژیم خلق و خود بگذر، رو به آستان خدا کن
    تویی که بنده آن آفریدگار کریمی
    دل از تباهی و غفلت، زدام و دانه جدا کن
    به اشک نیمه شبی، یا ربی، به سجده شکری
    سپاس نعمت بی منتهاش، ادا کن.
    اگر در فکر پروازیم، باید بال آن را هم فراهم کنیم، موانع پرواز و تورها و تله ها را هم بشناسیم،
    دام و دانه های فریب را هم از یاد نبریم،
    دشمنی نفس اماره و ابلیس را فراموش نکنیم،
    به پیچ و خم راه و دور دست بودن هدف و لغزش گاه های مسیر هم توجه داشته باشیم و از دنیای تو در توی دل و تمنیات رنگارنگ هوای نفس هم به سلامت عبور کنیم.
    ماه رمضان موسم عبادت و نیایش و اعتکاف، فرصتی برای همین تمرین ها و ریاضت هاست.
    روح ما نیز مثل جسممان نیازمند ورزش است، و گرنه می پوسد و تحلیل می رود.










    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    4: آراستگی چهره درون


    دین داری، زندگی بر مبنا و پایه الگوی الهی است.
    این برنامه، همه ابعاد زندگی را فرا می گیرد، از خواب و بیداری گرفته، تا خوراک و پوشاک، خانه و مسجد، کار و اشتغال، دخل و خرج، فرد و جمع، مادی و معنوی.
    تربیت الهی، انسان را از اخلاقی برخوردار می سازد که فراتر از برخورد ظاهری و آداب اجتماعی و عمیق تر از صفات آشکار است، ریشه در ساختار درونی و باورهای قلبی و اعتقادات او دارد. آن گونه که ساقه و شاخه و شکوفه از ریشه تغذیه می کند و می روید، اعمال و رفتار هم ریشه در همان باورهای درونی و اعتقادات دارد.
    آنچه در اخلاق شرط است، رسوخ آن در دل و جان است و اگر ریشه دار نباشد، اخلاق تصنعی و زهد ساختگی و رفتار نمایشی می شود، همچون درخت خشکیده ای که شاخ و برگی به آن چسبانده باشند که با کمترین لزرش و طوفان، فرو می ریزد و عریانی درخت آشکار می شود.
    زندگی انسان پیوسته در معرض بادها، طوفان ها، لرزش هاست.
    آنکه از خصلت های شایسته و باورهای متقن و روشن به صورت یک نهاد بی بهره باشد، تاب مقاومت در برابر طوفان ها را نخواهد داشت.
    بادهای سهمگینی می وزد در راه
    موج های خشمگین می خیزد از دریا
    کوه اگر باشی توانی ماند
    روی در روی هزاران موج
    سینه اندر سینه هر باد، هر طوفان
    کاه اگر باشی چه؟ می دانی؟
    خرمنی را در مسیر بادها بنگر
    آنچه ماند گندم است و آنچه بادش می رباید، کاه.
    فوران غریزه جنسی یک طوفان است و طغیان تمایلات نفسانی یک موج تند، که از دریای عمر بر می خیزد و ایستادگی در مقابل آن، اراده و عقیده لازم دارد.
    بذر و نهال فضیلت های اخلاقی را باید در سرزمین وجود، کاشت و آبیاری کرد و به تقویت و حراست آن پرداخت، آن گاه در سایه آن نشست و از ثمراتش بهره مند گشت.
    ما به جمال باطن بیش از زیبایی ظاهر نیازمندیم، چرا که چهره درون مهم تر از سیمای برون است و معیار در ارزش گذاری انسان ها سیمای باطنی آنان است، و گرنه ای بسا ابلیس آدم رو که هست.
    اخلاق، آراستن چهره درون است.
    ایجاد تعادل و توازن بین خواسته ها، غریزه ها، کشش ها و نیازها، تأمین کننده جمال درونی است. چهره درون را هم می توان با آرایش یا آلایش، زیبا یا زشت نمود. عهده دار این مسئله، اخلاق است. اخلاق هم امری اکتسابی است و هر کس می تواند با استفاده از اراده و با پشتیبانی عقل، حر گونه مسیر زندگی خویش را انتخاب کند و راه فجور یا فلاح را پیش گیرد.
    اما... فرصت ها اندک است و گذران و پر شتاب.
    غفلت هم مایه از دست رفتن همه سرمایه ها و ذخیره ها می شود.
    پس چاره ای جز به گزینی و برترخواهی نیست، و گرنه باید برای همیشه بار حسرت بر دوش کشید.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    5: حفاظت از قلعه دل

    آمیختگی عقل و نفس در وجود انسان، او را به وادی تکلیف می کشاند.
    برخورداری از انتخاب نیز، به عنوان امانت الهی، بار او را سنگین می کند.
    این جاست که حسن انتخاب و بدگزینی، رقم زننده سعادت و شقاوت و نیک فرجامی و بدعاقبتی او می شود.
    ابزار مناسب برای گزینش شایسته، بصیرت و عاقبت اندیشی و دقت است. اگر دیده دل کور باشد یا کم سو، و نتواند آینه ای برای نمایاندن و دیدن آنچه هست باشد، و اگر دل بیمار باشد و به خواسته ابلیس تمایل نشان دهد، و اگر نقد اندیشی جلوی دید انسان را بگیرد و عاقبت نگری را از او سلب کند، باختن عمر و تباه ساختن وجود و سوزاندن آینده و خسران ابدی، نتیجه روشن و قطعی عملکرد و انتخاب او خواهد بود.
    گاهی دل، بت خانه می شود و انسان می پندارد که خدا در آن دل جای دارد.
    گاهی دل زنگار می گیرد و دیگر نمی توان تابش و نورافشانی حق را در آن شاهد بود.
    گاهی دل، بیمار می شود و از لذیذترین مائده های آسمانی و معارف والا لذت نمی برد، چشم از اشک تهی می شود و قلب با رقت و رأفت بیگانه می گردد و تن، تاب عبادت و سعی و جهاد ندارد.
    دیده و این همه خشک؟
    نفس و این همه سرد؟
    تو و این سنگدلی؟ من و این بی دردی؟
    این تغافل از چیست؟
    وقتی دل تاریک شود و هیچ زاویه ای از آن نور حق بینی نداشته باشد، این دل بیمار است، باید به آن رسید، زلالش ساخت، از آن گردگیری کرد، صیقل داد، صفا بخشید، با موعظه رامش کرد، با توبه شست و شویش داد، با ذکر خدا جلایش بخشید، با تقوا رامش کرد و به راهش آورد.
    چهره دل به آراستگی، تطهیر و پاک سازی سزاوارتر است.
    خداوند بیش از برون به درون می نگرد و بیش از قال به حال توجه می کند و بیش از زبان، قلب را معیار پذیرش و عنایت و هدایت قرار می دهد.اگر مشاور عقل در زندگی ها، نقش داشته باشد، نفس این قدر یکه تازی نمی کند و صلاح و فساد واقعی انسان به انزوا کشانده نمی شود و سرنوشت او بازیچه دست هوس نمی گردد.
    نباید به نفس خیلی میدان داد، تا همه کاره و تصمیم گیرنده اصلی در زندگی باشد، و گرنه سرانجام کار، سقوط در دره تباهی و معصیت است.
    با دشمن نفس، صلح کردن ننگ است - چون در همه حال، با خرد در جنگ است
    هر چند سخن از آشتی می گوید - خصمی است که آتش بس او نیرنگ است
    قلب، همچون قلعه ای حساس و در نقطه ای سوق الجیشی است و شیطان همچون دشمنی در انتظار نفوذ و حمله و غارت و استیلا بر آن.
    باید درهای ورودی های این قلعه را بست،
    باید ورودی های قلب را کنترل کرد،
    باید به مراقبت از دل پرداخت و دربان دل بود، باید دل بان بود.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    6: کعبه دل


    سخن گفتن از نفس، بی پایان است، مثل خواسته های دل! هر کس به هر جا که رسیده است، از دولت سر مراقبت و خویشتن بانی رسیده است.
    نفس را باید در زندان خوف و صبر و عفاف محبوس کرد و دل را به روی وسوسه های آن بست و آن را از طمع و غضب و حسد و جاه طلبی و دنیا پرستی پیراسته کرد. اینها کالاهای مورد علاقه شیطان است که اگر در دل باشد، به رخنه گاه شیطان تبدیل می شود و اگر شیطان وارد خانه دل شد، به این زودی و راحتی آن را ترک نمی کند و تا مستعمره خویش نسازد، وانمی گذارد.
    اگر فرشتگان، بندگان شایسته و مقرب پروردگارند، لابد اعمال و صفاتشان هم خوب است و برای ما قابل تبعیت و شایسته پیروی.
    بار دیگر از ملک پران شوم، از آن هر انسانی است که بتواند مالک خویش باشد و مملوک خدا.
    خوی فرشتگی ترک معصیت است لا یعصون الله ما أمرهم(3).
    این فرشته خویی، زیبنده انسانی است که مسجود ملائک بوده و خدا بر عظمت و قداست او به فرشتگان بالیده و فرموده است: انی أعلم ما لا تعلمون(4).
    مگر می توان با ناسپاسی و نافرمانی پروردگار، ادعای عبودیت داشت و خود را خلیفه الله دانست و باد در غبغب انداخت؟!
    بندگی خدا، آزادی بخش است.
    اگر دلی به خانه خدا شد، شیطان از آن می گریزد.
    اگر انسان همین یک دل را که دارد، به یک دلبر بفروشد و با یک معشوق عشق ورزد، محبوب های بدلی و عشق های مجازی را رها خواهد کرد. در یک دل هم که دو عشق نمی گنجد و با یک دل، نمی توان دو دلبر داشت.
    با خدا باید صاف و روراست بود.
    آرایش ظاهر برای مردم چه سود دارد، آن گاه که خدا از آلایش باطن، باخبر و از عفونت های درون آگاه باشد؟
    اگر تکبر نمی گذارد که انسان در مقابل حق تسلیم شود، اگر نفس آدمی راضی نمی شود که عدالت را، آن جا که به زیان شخص انسان است بپذیرد، و... اگر انسان عیب دیگران را خوب و دقیق و واضح می بیند و از دیدن معایب خویش هر چند بزرگ و بسیار زشت باشد، ناتوان یا خرسند است، اینها خبر از همان بیمار دلی می دهد. هر چه سریع تر باید اقدام جدی کرد، و گرنه دیر می شود و به مرحله درمان ناپذیری و لاعلاجی می رسد.
    سحر رژیم چشمه بیداری
    دوباره خیز و وضو کن
    به سوی کعبه توحید، عارفانه تو رو کن
    بیا و آینه بگذار، پیش چهره جانت
    درون آینه، حق را ببین و رو جانب او کن.
    و اگر اکنون مجال و حال نیست، پس کی و کجا؟
    آیا این امروز و فردا کردن، خودش از القائات همان نفس وسوسه گر نیست؟





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    7 : عشق برتر

    از نقش بسیار مهم محبت در زندگی نباید غافل بود.
    عشق ها و علاقه ها و کشش ها، از نیرومندترین عوامل تأثیرگذار، انگیزه آفرین، حرکت بخش و دگرگون سازند.
    هم کنترل محبت لازم است، تا به افراط نکشد،
    هم جهت دهی آن ضروری است، تا به بیراهه نرود، تا به محبوب های کم ارزش دل نبندد، تا مایه برگزیدن باطل بر حق نشود.
    عشق و محبت انسان را عوض می کند، ترسو را شجاع می کند، ناتوان را قدرت می بخشد، تنبل را چالاک می سازد، کودن را هشیار می کند، به بخیلان دست و دل بازی می دهد، کم طاقتان را نیرو و توان می بخشد و از انسان سلب اراده شخصی کرده، خواسته ها را در جهت خواسته محبوب قرار می دهد.
    یکی درد و یکی درمان پسندد - یکی وصل و یکی هجران پسندد
    من از درمان و درد و وصل و هجران - پسندم آنچه را جانان پسندد
    حال، اگر این جانان، خدا بود، محبت پروردگار خواست او را بر خواست خود ترجیح می دهد و در قلمرو اراده الهی، اصلا صاحب خواسته و ارداده ای نیست.
    این، خاصیت عشق است که افراد خود خواه را دیگر خواه می کند و اگر این دیگر، خدا و رسول و امام زمان باشد، روشن است که عشق هم مقدس می شود، چون عاشق را در مدار و مسیر اولیای الهی و معصومان قرار می دهد.
    دو انسان را در نظر آورید، یکی عاشق خدا و دیگری بیگانه از خالق: آن خدا دوست، با شوق و لذت خواب شب را بر خود تحریم می کند و از بستر نرم و گرم بر می خیزد تتجا فی جنوبهم عن المضاجع...(5) و در خلوتی روحانی، همدم سجاده و دعا و نیایش می شود و از این هم صحبتی با خدا، لذتی می برد که برای آن خدانشناس بیگانه از این وادی، نامفهوم است و خستگی آور. رمز و راز این دو گونه حالت، همان عشق و معشوق است.
    گذشت و ایثار، فرزند عشق است، عشق هم فرزند شناخت و معرفت.
    محبت بی معرفت در تاریکی ره سپردن است و عشق بی فداکاری و گذشت، تنها یک ادعاست.
    برای عاشق خدا شدن، آنچه لازم است، همان معرفت است.
    آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ - فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
    دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی - دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟
    کسی می تواند عاشق خدا شود که با جمال باطن و زیبایی معنوی آشنا باشد و جمال را تنها در جسم و کمال را فقط در بدان نداند.
    گاهی چشم دل بهتر از چشم سر می بیند و آن گاه که دید و شناخت، عاشق می شود.
    اگر دلی به این عشق برتر دست یافت، هر چه جز او، در نظرش بی ارزش می شود.
    پس در گزینش محبوب، باید دقیق بود.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    8 : کیمیای محبت خدا

    همدلی به همراهی می کشاند.
    این، واقعیتی است که همه آنان که دل در گرو عشقی دارند و اسیر یک محبت اند و دل باخته یک محبوب، قبول دارند. کشش، کوشش می آورد و علاقه به همسویی و همرنگی و همدردی می رساند.
    اهمیت دوستی هم از همین جاست که وقتی کسی در مدار یک جاذبه نیرومند قرار گرفت، همه تلاش هایش بر محور آن نقطه خواهد بود.
    رشته ای بر گردنم افکنده دوست - می برد هر جا که خاطر خواه اوست
    این واقعیت، در قلمرو محبوب ازلی و معشوق برتر که همه دل های عارف، شیدای اوست نیز صادق است.
    حجت خدا با معصیت خدا ناسازگار است.
    در شعری منسوب به امام صادق (علیه السلام)، آمده است:
    خدا را نافرمانی می کنی، ولی مدعی دوستی او هم هستی؟
    این، به جانم سوگند که در میان کارها، بسی شگفت است.
    اگر عشقت صادقانه بود، مطیع او می شدی،
    چرا که عاشق و دوستدار، فرمانبردار کسی است که دوستش دارد.(6)
    رابطه محبت و اطاعت چنین است و اگر بخواهیم مطیع کسی شویم، یا دیگران را مطیع آن شخص کنیم، ابتدا باید شراب محبت بنوشانیم و از باده دوستی و مودت سرمست نماییم، تا محبت به اطاعت بینجامد و عاشق به رنگ معشوق در آید.
    این که در قرآن آمده است:
    ای پیامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست دارید، از من فرمانبرداری کنید، تا خدا هم دوستتان بدارد.(7)
    اشاره به همین رمزو راز دارد و دوستدار خدا، چیزی را بر او و خواسته او ترجیح نمی دهد.
    دل در گرو عشق هر که داشته باشیم و اسیر کمند محبت هر که باشیم و خانه دل را خلوت سرای هر محبوبی ساخته باشیم، هم او حاکم و فرمانروای وجود ما خواهد بود و ما را به آن جا که خاطر خواه خویش است، خواهد کشاند.
    در حدیث است: خدای متعال به موسای کلیم فرمود:
    آن کس که گمان می کند مرا دوست دارد، اما شب ها را با خواب سحر می کند، دروغ می گوید. مگر نه اینکه هر دوستی خلوت با دوستش را دوست دارد؟ دوستان من شب ها چشمشان به سوی من است و با من از راه شهود و حضور سخن می گویند. ای موسی!... خشوع قلب و خضوع بدن و اشک دیدگانت را در تاریکی شب به من هدیه کن، آن گاه مرا نزدیک به خودخواهی یافت(8).
    چه کنم؟ با که توان گفت که دوست - در کنار من و من مهجورم!
    در دل عاشق، دو محبت نمی گنجد،
    هواپرستی و خداپرستی هم باهم سازگار نیستند. آن که خدا را می پرستد، باید برای اثبات صداقت، پا روی خواسته های دل بگذارد.
    باید فکری به حال این دل کرد و یکدله شد، نه صد دله!






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    9 : هجرت از بدی ها

    هجرت، همیشه از جایی به جایی و از شهری به شهری نیست.
    گاهی مهاجرت، از حالی به حالی و از موضعی به وضع دیگر است. این هجرت نیز، مثل آن دیگری، چون دل کندن و همت و اراده می خواهد، دشوار است و با ارزش.
    هجرت آفاقی همان جا به جایی در زمین است، اما هجرت انفسی، کوچیدن از وضع بد به وضعیت خوب.
    امام باقر (علیه السلام) فرمود: مهاجر کسی است که گناهان را ترک کند و از سیئات بکوچد: المهاجر من هجر السیئات(9).
    عارفان، نفس را همچون چاهی می شمارند که فطرت الهی در آن محبوس است و باید به نحوی یوسف جان را از چاه نفس بیرون آورد. در سروده های زیبای مرحوم شیخ بهایی می خوانیم:
    تا کی ز علایق جسمانی - در چاه طبیعت خود، مانی؟
    تا چند به تربیت بدنی - قانع به خزف، ز در عدنی؟
    صد ملک، زبهر تو چشم براه - ای یوسف مصر، برآ از چاه
    تا والی مصر وجود شوی - سلطان سریر شهود شوی
    و چه زیبا امام راحل (قدس سره) در تبیین این حقیقت عرفانی فرمود:
    همه انبیا آمدند، برای این که دست این انسان را بگیرند و از این چاه عمیقی که در آن افتاده، و آن چاهی که از همه عمیق تر است، چاه نفسانیت است، او را از این چاه در بیاورند و جلوه حق را به او نشان دهند(10).
    پس، خود یک زندان است و باید در بند آن نماند. هجرتی می باید... هجرت در خویش، هجرت از خویش، هجرت از ظلمت به نور، هجرت از سیئات به حسنات، هجرت از خود به خدا، هجرت از خود بینی به خدا بینی، از خود محوری به خدا محوری.
    اگر در وجود آدمی، این خود محور شد، هر چه غیر خدا شد در شعاع آن جمع می شود. آن گاه انسان دچار غرور، تورم شخصیت، خودپسندی، خودپرستی، خودنمایی و خودستایی می شود. اینها همه جوانه های شوم و مزاحمی است بر ساقه وجود می روید و میوه تلخ آن، اعراض از خدا و زیستن در غفلت و ترک بندگی خداست.
    کسی که دچار حب نفس باشد، نمی تواند انتقاد ناصحانه دیگران را بشنود و بپذیرد، بلکه از آن رنجیده هم می شود و هر نصیحت مشفقانه را حمل بر غرض و دشمنی می کند.
    کسی که خود خواه شد، خود را مبرا از عیوب می بیند.
    کسی که خود رأی گشت، از آرای دیگران خود را بی نیاز خواهد دید.
    کسی که خود بین شد، حتی عیوب و رذایل خود را هم فضیلت و کمال خواهد دید، از این رو، با دست خود راه کمال را بر خویش خواهد بست.
    خواجه عبدالله انصاری می گوید:
    اگر روزی صد بار خاک شوی، به از آن که در بند خود هلاک شوی(11).
    اکنون، کیست مرد میدان هجرت انفسی؟
    آن که عصای آهنین اراده در دست بگیرد و این راه پر سنگلاخ و دشوار را بپوید و با سالکان این راه، همراه شود.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi