صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 90

موضوع: مهر یعنی مادر .............

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    مهر یعنی مادر .............




    مهربان مادرم چه غریبانه رفتی
    داغ غمت قلبم را به آتش می کشد
    باور نمی کنم اینگونه غریب و مظلوم از ما دل بکنی

    پس ازتو چه می شود؟!!چه برسرمن میآید؟!!
    دیگر چه کسی برای من دعا خواهد کرد ؟!!
    وقتی پدرم رفت قلبم هم به زیر خاک رفت
    اما خدا خواست که بمانم و این روزهای تلخ
    دنیا رو با سوز دل سرکنم

    خدا خواست که باشم
    تا روزهای بیماری و ناتوانی کنارت باشم

    اخر این خواسته پدرم بود که
    کنار تو باشیم و تنهایت نگذاریم

    خواسته پدر بود که گفت
    من مادرتون رو به دست شما می سپارم
    ای وای .. ای وای
    من دستهای ناتوانی برای نگهداشتن تو داشتم
    من لیاقت نگهداشتنت را نداشتم


    شرمنده تو ام مادر جان
    شرمنده تو
    و شرمنده نگاهت که در سکوت نگاهم می کردی
    ...

    نازنینم مادر ! عزیزترینم مادر!
    نامت فاطمه بود و پس از انهمه رنج و درد
    ایام فاطمیه را پسندیدی و رفتی....
    بر مزارت صدها بار فریاد زدم
    یا فاطمه زهرا ! مادرم را به تو می سپارم
    یا فاطمه زهرا ! تو پناه مادرم باش
    ......................
    قلبم دیگر یاری نمی کنداشک هایم نمی گذارد
    از تو بنویسیم
    مادر برایم دعا کن ....





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 10-02-2020 در ساعت 01:06
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    در بیابانی دور
    که نروید جز خار
    که نتوفد جز باد
    که نخیزد جز مرگ
    که نجنبد نفسی از نفسی
    خفته در خاک کسی

    زیر یک سنگ کبود
    در دل خاک سیاه
    میدرخشد دو نگاه
    که بناکامی ازین محنت گاه
    کرده افسانه هستی کوتاه

    باز می خندد مهر
    باز می تابد ماه
    باز هم قافله سالار وجود
    سوی صحرای عدم پوید راه
    با دلی خسته و غمگین -همه سال-
    دور ازین جوش و خروش
    میروم جانب آن دشت خموش
    تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
    تا کشم چهره بر آن خاک سیاه

    وندر این راه دراز
    میچکد بر رخ من اشک نیاز
    میدود در رگ من زهر ملال

    منم امروز و همان و راه دراز
    منم اکنون و همان دشت خموش
    من و آن زهر ملال
    من و آن اشک نیاز

    بینم از دور،در آن خلوت سرد
    -در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
    ایستادست کسی!

    "روح آواره کیست؟
    پای آن سنگ کبود
    که در آن تنگ غروب
    پر زنان آمده از ابر فرود؟"

    می تپد سینه ام از وحشت مرگ
    می رمد روحم از آن سایه دور
    می شکافد دلم از زهر سکوت!

    مانده ام خیره براه
    نه مرا پای گریز
    نه مرا تاب نگاه!


    شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
    سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
    قد برافراشته از سینه دشت
    سر خوش از باده تنهائی خویش!

    "شاید این شاهد غمگین غروب
    چشم در راه من است؟
    شاید این بندی صحرای عدم
    با منش یک سخن است؟"

    من،در اندیشه که :این سرو بلند
    وینهمه تازگی و شادابی
    در بیابانی دور
    که نروید جز خار
    که نتوفد جز باد
    که نخیزد جز مرگ
    که نجنبد نفسی از نفسی...

    غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
    خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
    سایه ای میشور از سرو جدا!
    در گذرگاه غروب
    در غم آویز افق
    لحظه ای چند بهم می نگریم
    سایه میخندد و میبینم : وای...
    مادرم میخندد!...

    "مادر ،ای مادر خوب
    این چه روحی است عظیم؟
    وین چه عشقی است بزرگ؟
    که پس از مرگ نگیری آرام؟

    تن بیجان تو،در سینه خاک
    به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
    باز جان میبخشد!
    قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
    سرو را تاب و توان می بخشد!

    شب،هم آغوش سکوت
    میرسد نرم ز راه
    من از آن دشت خموش
    باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
    میروم خوش به سبکبالی باد
    همه ذرات وجودم آزاد
    همه ذرات وجودم فریاد

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض

    نوشته زیبا برای مادر - کودک و خداوند
    كودكي كه آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسيد:«مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟
    خداوند پاسخ داد: از ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداري خواهد كرد.اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه : اما اينجا در بهشت، من هيچ كار جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند
    خداوند لبخند زد «فرشته تو برايت آواز مي خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.
    كودك ادامه داد : من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند وقتي زبان آنها را نمي دانم؟
    خداوند او را نوازش كرد و گفت: «فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني. كودك با ناراحتي گفت: «وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم؟ اما خدا وندبراي اين سئوال هم پاسخي داشت: «فرشته ات، دستهايت را دركنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد مي دهد كه چگونه دعاكني.
    كودك سرش رابرگرداند وپرسيد: شنيده ام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي مي كنند. چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟
    فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد، حتي به قيمت جانش تمام شود.
    كودك با نگراني ادامه داد: اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نمي توانم شما راببينم ، ناراحت خواهم بود.
    خدواند لبخند زد و گفت: فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهدكرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه دركنار تو خواهم بود.
    در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين شنيده مي شد. كودك مي دانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند. .
    او به آرامي يك سئوال ديگر از خداوند پرسيد: خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشته ام را به من بگوييد.
    خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد:

    نام فرشته ات اهميتي ندارد. می توانی به راحتي او را مادر صدا کنی .
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    می شود مادر نوشت



    می شود طومارعشقی اینچنین از سر نوشت؟

    می شود پروانه و پرواز را بی پر نوشت؟



    در وجود همسر شیرخدا ، عشق خداست

    می شود هر نام این پروانه را با زر نوشت



    گرشود تکرار، روزی ماجرای عشق او

    می شود توصیف عشق پاک را ازبر نوشت



    می نویسم مادرم زیباترین ،تنهاترین...

    می شود تعریفهایش را مگر بی تر نوشت



    دفترم می سوزد از بس من نوشتم مادرم

    می شود روی پرپروانه ها مادر نوشت؟



    اولش نام خدا،مادر،پدر،بعدش همه

    می شود هر نام را جز نام او آخر نوشت



    بهترین ِ نامها را فاطمه نامیده اند

    می شود این نام را برتاج انگشتر نوشت



    مردمان کاتب،درختان هم قلم،دریا دوات

    می شود یک ذره از توصیف این گوهر نوشت؟



    سومین روز جمادالثانیه پرواز کرد

    می شود جای شهادت را میان در نوشت
    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 20-01-2020 در ساعت 05:15
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تاج از فرق فلك برداشتن


    جاودان آن تاج بر سر داشتن

    در بهشت آرزو ره يافتن

    هر نفس شهدي به ساغر داشتن

    روز در انواع نعمت ها و ناز

    شب بتي چون ماه دربر داشتن

    صبح، از بام جهان چون آفتاب

    روي گيتي را منور داشتن

    شامگه ، چون ماه رويا آفرين

    ناز بر افلاك و اختر داشتن

    چون صبا در مزرع سبز فلك

    بال در بال كبوتر داشتن

    حشمت و جاه سليمان يافتن

    شوكت و فر سكندر داشتن

    تا ابد در اوج قدرت زيستن

    ملك هستي را مسخر داشتن

    بر تو ارزاني كه ما را خوشتر است

    لذت يك لحظه مادر داشتن
    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 20-01-2020 در ساعت 05:17
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    نرفت از سرم هـــــر گز هواي تو مادر

    هنوز مي تپد اين دل براي تو مـــــــــادر

    چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
    نكرده ام دل و جـــــــــان را فداي تو مادر

    چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
    اميد قلب حزينم لــــــــــــــقاي تو مـــــــادر

    چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
    مدام ميشنوم من صــــــــــــــــداي تو مادر

    درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
    چه نعمت است به عـــــــــالم وفاي تو مادر

    مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
    كه بود حـــــــــاصل كارش رضاي تو مادر

    نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
    حقيقت است به هــــــــر جا صفاي تو مادر
    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 20-01-2020 در ساعت 05:19
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    آهسته باز از بغل پله ها گذشت

    در فكر آش و سبزي بيمار خويش بود
    اما گرفته دور و برش هاله ئي سياه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگي ما همه جا وول ميخورد
    هر كنج خانه صحنه ئي از داستان اوست
    در ختم خويش هم بسر كار خويش بود
    بيچاره مادرم
    هر روز ميگذشت از اين زير پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از اين بغل كوچه ميرود
    چادر نماز فلفلي انداخته بسر
    كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
    او فكر بچه هاست
    هرجا شده هويج هم امروز ميخرد
    بيچاره پيرزن ، همه برف است كوچه ها
    او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
    آمد بجستجوي من و سرنوشت من
    آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
    آمد كه پيت نفت گرفته بزير بال
    هر شب در آيد از در يك خانه فقير
    روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان
    او را گذشته ايست ، سزاوار احترام :
    تبريز ما ! بدور نماي قديم شهر
    در ( باغ بيشه ) خانه مردي است باخدا
    هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري است
    اينجا بداد ناله مظلوم ميرسند
    اينجا كفيل خرج موكل بود وكيل
    مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
    در ، باز و سفره ، پهن
    بر سفره اش چه گرسنه ها سير ميشوند
    يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
    او مادر من است
    انصاف ميدهم كه پدر رادمرد بود
    با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
    روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
    اما قطارهاي پر از زاد آخرت
    وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
    اين مادر از چنان پدري يادگار بود
    تنها نه مادر من و درماندگان خيل
    او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
    خاموش شد دريغ
    نه ، او نمرده ، ميشنوم من صداي او
    با بچه ها هنوز سر و كله ميزند
    ناهيد ، لال شو
    بيژن ، برو كنار
    كفگير بي صدا
    دارد براي ناخوش خود آش ميپزد
    او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
    اقوامش آمدند پي سر سلامتي
    يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
    بسيار تسليت كه بما عرضه داشتند
    لطف شما زياد
    اما نداي قلب بگوشم هميشه گفت :
    اين حرفها براي تو مادر نميشود .
    پس اين كه بود ؟
    ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
    ليوان آب از بغل من كنار زد ،
    در نصفه هاي شب .
    يك خواب سهمناك و پريدم بحال تب
    نزديكهاي صبح
    او زير پاي من اينجا نشسته بود
    آهسته با خدا ،‌
    راز و نياز داشت
    نه ، او نمرده است .
    نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
    او زنده است در غم و شعر و خيال من
    ميراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
    كانون مهر و ماه مگر ميشود خموش
    آن شيرزن بميرد ؟ او شهريار زاد
    هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد بعشق
    او با ترانه هاي محلي كه ميسرود
    با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
    از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
    اعصاب من بساز و نوا كوك كرده بود
    او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده كاشت
    وانگه باشكهاي خود آن كشته آب داد
    لرزيد و برق زد بمن آن اهتزاز روح
    وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
    تا ساختم براي خود از عشق عالمي
    او پنجسال كرد پرستاري مريض
    در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ ، هيچ
    تنها مريضخانه ، باميد ديگران
    يكروز هم خبر : كه بيا او تمام كرد .
    در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
    پيچيد كوه و فحش بمن داد و دور شد
    صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
    طوماز سرنوشت و خبرهاي سهمگين
    درياچه هم بحال من از دور ميگريست
    تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
    يك اشك هم بسوره ياسين چكيد
    مادر بخاك رفت .
    آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش كرد
    او هم جواب داد
    يك دود هم گرفت بدور چراغ ماه
    معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
    اما پدر بغرفه باغي نشسته بود
    شايد كه جان او بجهان بلند برد
    آنجا كه زندگي ،‌ ستم و درد و رنج نيست
    اين هم پسر ، كه بدرقه اش ميكند بگور
    يك قطره اشك ، مزد همه زجرهاي او
    اما خلاص ميشود از سرنوشت من
    مادر بخواب ، خوش
    منزل مباركت .
    آينده بود و قصه بيمادري من
    ناگاه ضجه ئي كه بهم زد سكوت مرگ
    من ميدويدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر بناله برآورده از مغاك
    خود را بضعف از پي من باز ميكشيد
    ديوانه و رميده ، دويدم بايستگاه
    خود را بهم فشرده خزيدم ميان جمع
    ترسان ز پشت شيشه در آخرين نگاه
    باز آن سفيدپوش و همان كوشش و تلاش
    چشمان نيمه باز :
    از من جدا مشو
    ميآمديم و كله من گيج و منگ بود
    انگار جيوه در دل من آب ميكنند
    پيچيده صحنه هاي زمين و زمان بهم
    خاموش و خوفناك همه ميگريختند
    ميگشت آسمان كه بكوبد بمغز من
    دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
    وز هر شكاف و رخنه ماشين غريو باد
    يك ناله ضعيف هم از پي دوان دوان
    ميآمد و بمغز من آهسته ميخليد :
    تنها شدي پسر .
    باز آمدم بخانه چه حالي ! نگفتني
    ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
    پيراهن پليد مرا باز شسته بود
    انگار خنده كرد ولي دلشكسته بود :
    بردي مرا بخاك كردي و آمدي ؟
    تنها نميگذارمت اي بينوا پسر
    ميخواستم بخنده درآيم ز اشتباه
    اما خيال بود
    اي واي مادرم

    شهریار
    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 20-01-2020 در ساعت 05:22
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,468
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    امضاء




  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,100
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,334
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2011
    شماره عضویت
    1771
    نوشته
    3,100
    صلوات
    2814
    دلنوشته
    3
    هدیه به مادران و پدران آسمانی
    تشکر
    4,334
    مورد تشکر
    3,514 در 1,544
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    آسمان
    را گفتم
    می توانی آیا
    بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
    روح مادر گردی
    صاحب رفعت دیگر گردی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    کهکشان کم دارم
    نوریان کم دارم
    مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
    .
    .
    خاک
    را پرسیدم
    می توانی آیا
    دل مادر گردی
    آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    بوستان کم دارم
    در دلم گنج نهان کم دارم
    .
    .
    این جهان را گفتم
    هستی کون ومکان را گفتم
    می توانی آیا
    لفظ مادر گردی
    همه ی رفعت را
    همه ی عزت را
    همه ی شوکت را
    بهر یک ثانیه بستر گردی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    آسمان کم دارم
    اختران کم دارم
    رفعت وشوکت وشان کم دارم
    عزت ونام ونشان کم دارم
    .
    .
    آنجهان راگفتم
    می توانی آیا
    لحظه یی دامن مادر باشی
    مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    باغ رنگین جنان کم دارم
    آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم
    .
    .
    روی کردم با بحر
    گفتم اورا آیا
    می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
    پای تا سر همه مادر گردی
    عشق را موج شوی
    مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    بیکران بودن را
    بیکران کم دارم
    ناقص ومحدودم
    بهر این کار بزرگ
    قطره یی بیش نیم
    طاقت وتاب وتوان کم دارم
    .
    .
    صبحدم را گفتم
    می توانی آیا
    لب مادر گردی
    عسل وقند بریزد از تو
    لحظه ی حرف زدن
    جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
    گفت نی نی هرگز
    گل لبخند که روید زلبان مادر
    به بهار دگری نتوان یافت
    دربهشت دگری نتوان جست
    من ازان آب حیات
    من ازان لذت جان
    که بود خنده ی اوچشمه ی آن
    من ازان محرومم
    خنده ی من خالیست
    زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
    خنده ی او روح است
    خنده ی او جان است
    جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
    روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
    .
    .
    کردم از علم سوال
    می توانی آیا
    معنی مادر را
    بهر من شرح دهی
    گفت نی نی هرگز
    من برای این کار
    منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
    قدرت شرح وبیان کم دارم
    .
    .
    درپی عشق شدم
    تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم
    دیدم او مادر بود
    دیدم او در دل عطر
    دیدم او در تن گل
    دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم
    دیدم او درپرش نبض سحر
    دیدم او درتپش قلب چمن
    دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
    از دل سبزترین فصل بهار
    لحظه ی پر زدن پروانه
    در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
    بلکه او درهمه ی زیبایی
    بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی
    همه جا پیدا بود
    همه جا پیدا بود


    امضاء


صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi