درست به همین دلیل است که دانشمندان ما نیز در گذر زمان از همین آیات و روایات، با این که در هدف های حکومت، ویژگی مدیران، حاکمیت معیارهای اخلاقی در سیاست، نفی استبداد و اختناق و انحصار - لااقل در جنبه ی نظری - اتحاد دارند، اما در شکل و قالب یک حکومت و مدیریت مترقی، با هم دستخوش اختلاف هستند؛ به گونه ای که در همین جامعه ما، گروهی با اندیشه ی امانت و امانتداری و اصل مشورت، و حاکم بودن انسان بر سرنوشت اجتماعی و سیاسی خویش، از نوعی مردم سالاری زنده و بالنده و مترقی و پرجاذبه و هنگام با زمان سخن دارند، و گروهی نیز از حکومت ولایی - که به نظر آنان، قالبی است پیش ساخته که در آن قدرت در هاله ای از قداست و حقوق و امتیازات مطلقه است و فراتر از دسترس مردم و نقد و نظارت آنان، تا چه رسد به چون چرا و محاسبه و اعلام نارضایتی و جا به جایی مسالمت آمیز و خردمندانه قدرت.
با این بیان، همین دیدگاه های گوناگون در مورد شکل و فرم حکومت و مدیریت در جامعه ی کنونی ما، نشاندهنده ی این واقعیت است که اسلام شکل ویژه ای برای حکومت و مدیریت ارائه نمی کند و بر این اندیشه رهنمون است که پیروان آن، این محتوای زیبا را در مترقی و پرجاذبه ترین شکل و شیوه و همراه با کاروان دانش و پیشرفت و تجربه ی ارجدار بشری برای اداره ی بهتر جامعه و دنیای خویش به کار گیرند.