یکی از اندیشمندان در این مورد، از کتاب ملاحظات درباره ی علل عظمت و انحطاط رومیان چنین نقل می کند: تصادف بر جهان حکم فرما نیست، این نکته را می توان از رومیان پرسید؛ زیرا آنان تا زمانی که برنامه ای در فرمانروایی داشتند با کامیابی های پیاپی قرین بودند و چون برنامه ی دیگری در پیش گرفتند با عقب گردهای پیاپی رو به رو شدند. در هر نظام و حکومتی علت هایی خواه اخلاقی و خواه جهانی در کار است که نظام مورد نظر را به اعتلا می رساند و بر قرار می دارد، یا به سوی پرتگاه نابودی سوق می دهد. همه ی پیشامدها تابع این علل اند و اگر تصادف یک نبرد یعنی علتی خاص، دولت و نظامی را واژگون کرده باشد، بی تردید علتی کلی در کار بوده است که موجب گردیده تا دولت مورد اشاره به دنبال یک نبرد از پا در آید.
سخن کوتاه در این مورد این است که، روند اصلی است که موجب همه ی پیشامدهای جزیی می شود، نه تصادف و اتفاق.(263)
با این بیان، به باور ما هم باورمندان قضا و قدر جبری - که انسان را محکوم اراده و خواست اجباری خدا می دانند - محکوم هستند و هم معتقدان به جبرمادی - که انسان را بازیچه ی دست کشش های تغییرناپذیر و اصل وراثت می دانند - و هم طرفداران جبر محیط که انسان را مقهور و محکوم اوضاع اقتصادی و شرایط تولید و توزیع می نگرند؛ چرا که به صراحت آیات روشنگر قرآن و آموزه های درخشان و تاریخ ساز آن، انسان آزاد است و می تواند راه آزادی و آزادمنشی را برگزیند و در پرتو آگاهی و برنامه و تصمیم سازی و تصمیم گیری و مدیریت درست، سر نوشت خود را به دست بسازد.
آری، زمام سرنوشت و تاریخ انسان را خود او بر دست دارد، و اوست که برای خود افتخار و پیروزی، یا ذلت و انحطاط و نگون بختی خلق می کند. درد از خود اوست و درمان هم به دست اوست و تا در وضع خود تحول مطلوب و محبوب ایجاد نکند، و با خودسازی و نظارت هماره بر نهاد قدرت و مدیریت، تغییری مطلوب در خود و جامعه ی خود ندهد، تغییری در سرنوشت او پدیدار نخواهد شد(264).
بدین سان نقش انسان در ساختن تاریخ، جلوه گر است و این پیام دیگر بینش تاریخی قرآن به عصرها و نسل هاست.