صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 74

موضوع: روشنی مهتاب : اثبات شهادت حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض روشنی مهتاب : اثبات شهادت حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها






    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    مقدمه

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ

    آن شب، سؤل مهمّی را از من پرسیدی، سؤلی که مرا به فکر واداشت. تو رو به من کردی و گفتی: بهترین سرمایه‌ای که خدا به تو داده است، چیست؟ من می‌خواهم همان را از خدا طلب کنم.
    نمی‌دانم سکوت من چقدر طول کشید، به من نگاه می‌کردی، در فکر بودم. من باید حقیقت را به تو می‌گفتم، این شرط رفاقت بود.
    جواب را یافتم، سرم را بالا گرفتم و گفتم: «عشق فاطمه(س)، بهترین سرمایه من است. خدا هر چه را از من می‌خواهد بگیرد، بگیرد، امّا این عشق را هرگز از من نگیرد!».
    چند شب از رفتن تو گذشت، خبردار شدم که عدّه‌ای در مورد شهادت فاطمه(س) سؤل‌هایی را مطرح کرده‌اند و این‌گونه خواسته‌اند شهادت آن حضرت را انکار کنند.
    قلم را در دست گرفتم، می‌خواستم از مظلومیّت فاطمه(س) دفاع کنم، باید مطالعه و تحقیق می‌کردم، باید می‌نوشتم، آری! همان سرمایه‌ای که خدا در قلبم قرار داده بود، راه را برایم آسان نمود و به راستی چه شکوهی دارد این نوشتن برای فاطمه(س)!

    مهدی خُدّامیان آرانی






    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دختری در جستجوی پدر

    اینجا شهر بغداد است، من به این شهر آمده‌ام تا استاد دِینَوَری را ملاقات کنم، من به تاریخ سفر کرده‌ام، به قرن سوم هجری آمده‌ام...
    معلوم است می‌خواهی بدانی استاد دِینَوَری کیست؟
    او استادی بزرگ و افتخاری برای جهان اسلام است و کتاب‌های زیادی نوشته است، کتاب‌های او مورد توجّه دانشمندان است، مردم می‌گویند: «در خانه‌ای که کتاب‌های استاد دِینَوَری نباشد، در آن خانه، هیچ خیری نیست».
    استاد دِینَوَری، مدّت کوتاهی قاضی شهر «دینور» بود، دینور، شهری در استان کرمانشاه است و به همین دلیل، به «دِینَوَری» مشهور شد، همه او را با این نام می‌شناسند. استاد بعد از مدّتی از دینور به بغداد بازگشت و بار دیگر به علم و دانش مشغول شد.
    * * *
    من روبروی استاد دِینَوَری نشسته‌ام، او مشغول نوشتن است، باید صبر کنم تا او مطلب خود را تمام کند و بعد سؤل خود را بپرسم. بیش از 60 سال از زندگی استاد گذشته است، امّا عشق او به نوشتن هرگز کم نشده است.
    من نگاهی به قفسه کتاب می‌کنم، این‌ها همه کتاب‌هایی است که استاد تألیف کرده است، به راستی او چگونه توانسته است بیش از 60 کتاب بنویسد؟
    اجازه می‌گیرم و یکی از کتاب‌ها را برمی‌دارم تا مطالعه کنم. اسم کتاب است: «امامت و سیاست».
    کتاب را باز می‌کنم تا آن را مطالعه کنم، کتاب به زبان عربی است، من الآن دارم صفحه اوّل کتاب را می‌خوانم: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. کتاب خود را با حمد و ستایش خدا آغاز می‌کنم، شهادت می‌دهم که خدا یگانه است و هیچ شریکی ندارد. من بر حضرت محمّد درود می‌فرستم و شهادت می‌دهم که خدا او را برای هدایت انسان‌ها فرستاد و او آخرین پیامبران است».
    در ادامه چنین می‌خوانم: «فصل اول: فضائل ابوبکر و عُمَر».
    استاد در فصل اوّل به ذکر بیان فضائل آن دو می‌پردازد. به خواندن کتاب ادامه می‌دهم. چیزهای جالبی در اینجا می‌خوانم: «ابوبکر و عُمَر، آقایِ پیرمردان بهشت هستند... خداوند از ابوبکر و عُمَر خشنود و راضی است».2
    معلوم شد که استاد خیلی به ابوبکر و عُمَر علاقه دارد، او عقیده دارد که ابوبکر و عُمَر، جانشینان پیامبر هستند، دیگر هیچ شک ندارم که او از اهل سنّت است. جالب این است که در کتب علمای اهل سنّت نقل شده است که پیامبر فرمود: «همه اهل بهشت مثل افراد سی‌وسه‌سال خواهند بود»، از این سخن پیامبر می‌فهمیم که اهل بهشت همه جوان خواهند بود و در میان آنها هیچ پیرمردی به چشم نمی‌آید، حالا چگونه شده است استاد در اینجا، عُمَر و ابوبکر را آقایِ پیرمردان بهشت می‌داند؟3
    در همین فکرها هستم که صدای استاد مرا به خود می‌آورد:
    ــ خوب! کار من تمام شد. ببخشید که معطّل شدید! باید نوشتن این مطلب را تمام می‌کردم.
    ــ جناب استاد! من از راه دوری آمدم تا از شما در مورد حوادث بعد وفات پیامبر سؤل کنم، زیرا شنیده‌ام شما تاریخ‌شناس خوبی هستید.
    ــ سؤل شما چیست؟
    ــ آیا بعد از وفات پیامبر، کسی به خانه فاطمه(س) هجوم برد؟
    ــ فکر می‌کنم همان کتاب «امامت و سیاست» را بخوانی، به پاسخ خود می‌رسید. من برای نوشتن آن کتاب، زحمت زیادی کشیده‌ام.
    * * *
    من کتاب را برمی‌دارم و چنین می‌خوانم: «عدّه‌ای از مردم مدینه در خانه علی جمع شده بودند، آن‌ها کسانی بودند که با ابوبکر بیعت نکرده بودند. ابوبکر، عُمَر را فرستاد تا آن‌ها را برای بیعت به مسجد بیاورند.
    عُمَر به سوی خانه علی رفت و از آنان خواست تا از آنجا خارج شوند و با ابوبکر بیعت کنند، امّا آنان قبول نکردند. اینجا بود که عُمَر دستور داد تا هیزم بیاورند، وقتی هیزم‌ها را آوردند او فریاد زد: به خدا قسم! اگر از این خانه بیرون نیایید، خانه و اهل آن را آتش می‌زنم. گروهی از مردم به عُمَر گفتند: ای عُمَر! فاطمه در این خانه است، او در جواب گفت: برای من فرقی نمی‌کند که چه کسی در خانه است...وقتی فاطمه این سخن عُمَر را شنید با صدای بلند چنین گفت: بابا! یا رسول اللّه! ببین که بعد از تو، عُمَر و ابوبکر چه ظلم‌هایی در حقّ ما روا می‌دارند!».4
    با خواندن این قسمت از کتاب، به فکر فرو می‌روم، استاد دِینَوَری که از بزرگ‌ترین علمای اهل‌سنّت است، این مطلب را در کتاب خود ذکر کرده است.
    چرا فاطمه(س) این‌گونه فریاد برمی‌آورد؟ مگر در آن روزها چه حوادثی در شهر مدینه روی داده است؟
    آن برادر سُنّی، همه این حوادث را دروغ می‌دانست، اگر این ماجرا افسانه است، پس چرا استاد دِینَوَری آن را ذکر کرده است؟
    5




    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دین را با آتش حفظ می‌کنم !


    قرن سوم هجری است، اینجا شهر بغداد است، من در جستجوی خانه علامه بَلاذُری می‌باشم. او تاریخ‌نویس بزرگی است، او در حال نوشتن کتابی درباره تاریخ اسلام است که تاکنون 40 جلد آن تمام شده است.
    او در موضوعات مختلف کتاب نوشته است و کتاب‌های او مورد اعتماد دانشمندان است و از آن استفاده می‌کنند.
    سرانجام خانه علامه بَلاذُری را می‌یابم، در خانه را می‌زنم، پسر او در را به رویم باز می‌کند و مرا نزد علامه می‌برد. وقتی با علامه روبرو می‌شوم، سلام می‌کنم و جواب می‌شنوم. وقتی او می‌فهمد من ایرانی هستم، به زبان فارسی با من سخن می‌گوید، من تعجّب می‌کنم و می‌گویم:
    ــ جناب علامه!شما فارسی بلد هستید؟
    ــ من مدّت زیادی، مترجم بوده‌ام. من متن‌های باارزشی را از فارسی به عربی ترجمه کرده‌ام و دانش ارزشمند ایرانیان را برای مردم بیان نموده‌ام.
    ــ من این مطلب را نمی‌دانستم، مردم هم شما را بیشتر به عنوان یک تاریخ‌شناس می‌شناسند، به راستی چطور شد که شما به ترجمه آثار فارسی علاقه‌مند شدید؟
    ــ یادش به خیر زمانی که مأمون، خلیفه بود. چه روزگاری بود آن روز! وقتی او به خلافت رسید دستور داد تا همه کتاب‌های علمی به زبان عربی ترجمه شود، گروهی به ترجمه آثار یونانی پرداختند، من هم زبان فارسی را یاد گرفتم و به ترجمه متن‌های فارسی پرداختم.
    ــ الآن مشغول چه کاری هستید؟
    ــ در حال حاضر بیشتر در حدیث کار می‌کنم. آیا می‌خواهی حدیثی را که الآن نوشتم برایت بخوانم؟
    ــ بله.
    ــ عُمَر می‌خواست به مکّه برود تا حج عمره به جای آورد، او نزد پیامبر آمد و از او اجازه گرفت. پیامبر به او اجازه داد و او را برادر خطاب کرد.6
    ــ عجب!
    ــ این نکته بسیار مهمّی است که پیامبر، عُمَر را برادر خود خطاب می‌کند، و نکته مهمتر این که عمر بدون اجازه پیامبر هیچ کاری انجام نمی‌داد. این یعنی ایمان کامل!
    با شنیدن این سخن به فکر فرو می‌روم، من شنیده‌ام روزی که پیامبر بین مسلمانان، پیمان برادری می‌بست ، میان هر دو نفر از آنها عقد برادری برقرار کرد . در آن روز، علی(ع) با چشم گریان نزد پیامبر آمد و فرمود: «ای پیامبر! بین همه مردم ، پیمان برادری بستی، امّا مرا فراموش کردی» .
    پیامبر رو به علی(ع) کرد و فرمود: «ای علی ! تو در دنیا و آخرت برادر من هستی» .7
    علی(ع) برادر پیامبر و نزدیک‌ترین افراد به پیامبر بود. اکنون چگونه شده است که علامه بَلاذُری این سخن را نقل می‌کند؟ آیا واقعاً عُمَر این‌گونه بود؟ اگر واقعاً عُمَر این‌قدر به پیامبر احترام می‌گذاشت و بدون اجازه پیامبر هیچ‌کاری نمی‌کرد، پس چرا به سخنان پیامبر گوش فرا نداد؟ چرا به خانه دختر پیامبر حمله کرد؟ پیامبر بارها گفته بود که فاطمه(س)، پاره‌تن من است، خشنودی او، خشنودی من است، غضب او غضب من است، چرا عُمَر با فاطمه آن‌گونه برخورد کرد؟
    در این فکرها هستم، ناگهان به یاد می‌آورم که علامه بَلاذُری از اهل‌سنّت است و عقاید خاص خودش را دارد.
    * * *
    ــ جناب علامه! شما تاریخ‌شناس بزرگی هستید، نظر شما در مورد حوادث بعد وفات پیامبر چیست؟ آیا درست است که عُمَر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه(س) رفت؟
    ــ تو باید کتاب مرا بخوانی.
    ــ کدام کتاب را؟
    ــ کتاب «انساب الاشراف». در آن کتاب، تو پاسخ سؤل خود را می‌یابی.
    کتاب را برمی‌دارم و مشغول مطالعه آن می‌شوم، این مطلب را در آن می‌خوانم: «ابوبکر گروهی را نزد علی فرستاد تا او را برای بیعت کردن بیاورند، امّا علی برای بیعت نیامد. عُمَر از ماجرا باخبر شد، با شعله آتشی به سوی خانه فاطمه حرکت کرد. وقتی عُمَر نزدیک خانه فاطمه رسید، فاطمه به عُمَر چنین گفت: ای عُمَر! آیا می‌خواهی درِ خانه مرا آتش بزنی؟ عُمَر در پاسخ گفت: آری! این کار، دین پدرت را محکم‌تر می‌سازد».8
    از این سخن عُمَر بسیار تعجّب می‌کنم، چگونه می‌توان باور کرد که سوزاندن خانه فاطمه، برای اسلام مفید باشد؟ من نمی‌دانم این چه اسلامی است؟ مگر پیامبر خشنودی فاطمه را خشنودی خدا معرّفی نکرده بود؟ مگر فاطمه پاره‌تن پیامبر نبود؟9
    آن برادر سُنّی ماجرای هجوم به خانه فاطمه(س) را افسانه می‌دانست، آیا او سخن استاد بَلاذُری را نخوانده بود؟10
    5





    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    این خانه را ترک کنید


    قرن سوم هجری است و من هنوز در شهر بغداد هستم، می‌خواهم به دیدار استاد طَبری بروم، همان کسی که نویسنده کتاب «تاریخ طبری» است.
    تو می‌گویی استاد طَبری در بغداد چه می‌کند؟ او از شهر آمل است و باید در آنجا در جستجویش باشی!
    من شنیده‌ام که مدّتی است او به بغداد آمده است، آری! امروزه بغداد، قطب علم و دانش است، دانشمندان بزرگ به این شهر رو می‌آورند.
    استاد طَبری در علم حدیث، تاریخ و تفسیر، سرآمد دانشمندان شده است. من چون به تفسیر قرآن خیلی علاقه دارم، دوست دارم از گفته‌های استاد در تفسیر قرآن بهره ببرم. بیا با هم به درس تفسیر استاد برویم!
    * * *
    همه شاگردان دور استاد حلقه زده‌اند، یکی با صدای زیبا، قسمتی از آیه 30 سوره بقره را می‌خواند:
    (... وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ...): وقتی که فرشتگان به خدا گفتند: ما تو را تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم.11
    اکنون استاد چنین سخن می‌گوید: فرشتگان هم عبادت خدا را به جا می‌آورده و نماز می‌خوانند، البتّه نماز هر گروه از فرشتگان با نماز گروه دیگر فرق می‌کند، مثلاً نماز فرشتگان آسمان اوّل، این است که به سجده بروند. این مطلب در حدیثی از پیامبر آمده است.
    امروز می‌خواهم حدیثی را برای شما بگویم که آقای سعیدبن‌جُبیر آن را نقل کرده است، گوش کنید: یک روز، عُمَر به مسجد می‌رفت تا مثل همه مسلمانان در نماز جماعت شرکت کند. همه مردم از خانه‌های خود بیرون آمده بودند تا به مسجد بروند و پشت سر پیامبر نماز بخوانند.
    عُمَر وقتی به مسجد می‌رفت، نگاهش به مردی افتاد که در گوشه‌ای نشسته بود. عُمَر به او گفت: موقع نماز است و هنوز اینجا نشسته‌ای؟ آن مرد در جواب گفت: کار خوب من برای تو چه فایده‌ای دارد؟ تو اگر کار خوبی داشته باشی، برای خودت خوب است!
    عُمَر ناراحت شد و او را کتک زد، بعد از آن، عُمَر به مسجد رفت و با پیامبر نماز خواند. وقتی نماز تمام شد، عُمَر نزد پیامبر آمد و ماجرای آن مرد را تعریف کرد.
    پیامبر به او سخنی گفت، عُمَر فکر کرد باید تا آن منافق را به قتل برساند، برای همین با عجله از جابرخاست تا نزد آن منافق برود. پیامبر عُمَر را صدا زد و گفت: «ای عُمَر! بازگرد! همانا غضب و خشم تو، مایه عزّت اسلام است، خشنودی تو، همان حکم خداست! ای عُمَر! خدا نیازی به نماز انسان‌ها ندارد، در آسمان‌ها، فرشتگان همواره مشغول نماز هستند و خدا را عبادت می‌کنند.
    عُمَر به پیامبر گفت: ای پیامبر! نماز فرشتگان چگونه است؟
    پیامبر سکوت کرد و به او جوابی نداد، در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیامبر چنین گفت: «ای پیامبر! به عُمَر سلام برسان و به او خبر بده که نماز فرشتگان هر آسمان با آسمان دیگر تفاوت دارد، نماز فرشتگان آسمان اول، سجده می‌باشد، نماز فرشتگان آسمان دوم، رکوع می‌باشد...».12
    وقتی سخن استاد به اینجا می‌رسد، او بحث را تمام می‌کند، گویا او خسته شده است.
    * * *
    من با شنیدن این سخن به فکر فرو می‌روم. چگونه می‌شود که خشم عُمَر مایه عزّت اسلام باشد؟ عُمَر کسی است که با خشم، درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد، آیا خشم او، عزّت اسلام بود؟ آخر این چه حرفی است که او می‌زند؟
    می‌خواهم بلند شوم و به استاد بگویم عُمَر در حقّ فاطمه(س) ظلم نمود، آن وقت شما او را این‌گونه معرّفی می‌کنی؟ چرا هر حدیث دروغی را نقل می‌کنید؟ امّا تو دست مرا می‌گیری و می‌گویی: آقای نویسنده! حواست کجاست؟ گویا فراموش کرده‌ای که استاد طبری، از اهل‌سنّت است، او اعتقادات خاص خودش را دارد، آیا کسی که خشم عُمَر را مایه عزّت اسلام می‌داند، شیعه است؟
    با سخن تو به خود می‌آیم. حق با توست. من باید سکوت کنم و چیزی نگویم، امّا من باید حرف خودم را بزنم، من که کسی را غیر از تو ندارم، به تو می‌گویم، تو سرمایه زندگی من هستی، استاد طَبری این حدیث را از آقای سعیدبن‌جُبیر نقل می‌کند، من می‌دانم که سعیدبن‌جبُیر در سال 46 هجری به دنیا آمده است، یعنی او 35 سال بعد از وفات پیامبر، متولّد شده است، حال چگونه می‌شود که او این سخن را از پیامبر شنیده باشد؟ معلوم است که «سعیدبن‌جُبیر» این حدیث را خودش ساخته است!13
    لحظاتی می‌گذرد، فرصت را مناسب می‌بینم تا سؤل خود را از استاد طَبری بپرسم، جلو می‌روم، سلام می‌کنم و می‌گویم:
    ــ جناب استاد! من هموطن شما هستم، نزد شما آمده‌ام تا سؤلی از شما بپرسم.
    ــ خوش آمدید! شما می‌توانید سؤل خود را بپرسید.
    ــ نظر شما در مورد حوادث بعد از وفات پیامبر چیست؟ آیا درست است که عُمَر می‌خواست خانه فاطمه(س) را آتش بزند؟
    ــ من پاسخ شما را در کتاب خودم نوشته‌ام، شما با مطالعه آن به جواب خواهید رسید.
    * * *
    کتاب تاریخ طَبری در دست من است. این سخن استاد طَبری است: «عُمَر اوّلین کسی بود که با ابوبکر بیعت کرد، بعد از بیعت او، بیشتر مردم با ابوبکر بیعت کردند، امّا گروهی خلافت ابوبکر را قبول نداشتند، آن‌ها می‌خواستند با علی بیعت نمایند و برای همین در خانه علی جمع شده بودند. عُمَر به سوی خانه علی آمد و گفت: از این خانه خارج شوید! به خدا قسم اگر این کار را نکنید، این خانه را آتش می‌زنم».14
    من امروز متوجّه می‌شوم که استاد طَبری هم این ماجرا را قبول داشته است، عُمَر تهدید کرد خانه فاطمه(س) را آتش خواهد زد، چرا آن برادر سُنّی همه این ماجرا را افسانه می‌داند؟ آیا او کتاب تاریخ طَبری را نخوانده است؟15



    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    هرگز حرف بدون سند نزنید


    آیا کتاب «صحیح بخاری» را می‌شناسی؟ آیا می‌دانی این کتاب چقدر مهم است؟
    صحیح بخاری، بهترین کتاب اهل‌سنّت می‌باشد. آن‌ها به این کتاب، اعتقاد زیادی دارند و آن را برادرِ قرآن می‌خوانند.
    نویسنده این کتاب، استاد بُخاری است، او در شهر «بخارا» به دنیا آمد، برای همین او را استاد بُخاری نام نهاده‌اند، او برای کسب علم و دانش، از شهر خود به عربستان و مصر و عراق سفر نمود. استاد بُخاری ، به هر استادی اعتماد نمی‌کرد، همین ویژگی اوست که باعث شده تا کتاب او، حرف اوّل را در میان صدها کتاب بزند.16
    من خبردار شده‌ام که استاد بُخاری در شهر کوفه است. من دوست دارم او را ببینم، برای همین از فرصت استفاده می‌کنم و به شهر کوفه می‌روم. یادت نرود ما قرن سوم هجری هستیم. استاد بُخاری به کوفه آمده است تا نزد علامه ابن‌ابی‌شَیبه شاگردی کند.17
    * * *
    به من می‌گویی که علامه ابن‌ابی‌شَیبه کیست؟ گویا بار اوّلی است که نام او را شنیده‌ای!
    علامه ابن‌ابی‌شَیبه از بزرگ‌ترین دانشمندان این روزگار است، او دریای علم است، هر کس می‌خواهد از علم و دانش بهره ببرد، نزد او می‌آید، بی‌جهت نیست که استاد بُخاری این روزها در کوفه است و در درس این علامه حاضر می‌شود.
    بیا با هم به مسجد کوفه برویم، الآن درس علامه ابن‌ابی‌شَیبه شروع می‌شود.
    وارد مسجد کوفه می‌شویم، این مسجد چه حال و هوایی دارد! در اینجا معنویت موج می‌زند. ابتدا دو رکعت نماز می‌خوانیم.
    آن طرف را نگاه کن!، چه جمعیّت زیادی در آنجا جمع شده است، آن‌ها شاگردان علامه ابن‌ابی‌شَیبه هستند. آیا می‌توانی آن‌ها را بشماری؟ تعداد آن‌ها بسیار زیاد است. من شنیده‌ام در سفری که استاد به بغداد داشت، سی‌هزار نفر در درس او شرکت می‌کردند.
    گوش کن! استاد دارد سخن می‌گوید: «عزیزان من! هرگاه خواستید مطلبی را نقل کنید، دقّت کنید که آن مطلب دارایِ سند و مدرک باشد. چند روز قبل، باخبر شدم که یکی از بزرگان، حدیثی را نقل کرده است. من نمی‌دانم او این مطلب را از کجا نقل کرده است؟ من همه کتاب‌ها را مطالعه کردم، چنین حدیثی نیافتم».
    این سخن علامه ابن‌ابی‌شَیبه مرا به فکر فرو می‌برد، استاد ابن‌ابی‌شَیبه کسی است که نسبت به نقل مطلب بدون سند، واکنش نشان می‌دهد، او آدم بی‌خیالی نیست، او از این‌که یک نفر مطلبی را بدون سند و مدرک نقل کرده است، ناراحت شده است.
    او چندین کتاب را بررسی کرده است. اکنون که مدرک و سندی برای آن حدیث ندیده است، وظیفه خود دانسته که در جمع شاگردان خود این نکته را بیان کند. آری! او با شجاعت تمام در مقابل کج‌روی‌ها می‌ایستد، او دوست دارد وقتی دیگران مطلبی را نقل می‌کنند، مدرک آن را هم بیان کنند.
    درس علامه ابن‌ابی‌شَیبه تمام می‌شود، الآن فرصت خوبی است که من نزد او بروم و سؤل خود را بپرسم:
    ــ استاد! من در مورد حوادث بعد از وفات پیامبر تحقیق می‌کنم. من می‌خواستم بدانم نظر شما در این مورد چیست؟
    ــ بعد از وفات پیامبر حوادث زیادی روی داده است. منظور شما کدام حادثه است؟
    ــ حوادث خانه فاطمه(س).
    ــ مگر شما کتاب مرا نخوانده‌اید؟
    ــ کدام کتاب؟
    ــ کتاب «المصنّف». بروید و این کتاب را بخوانید، پاسخ خود را خواهید یافت.
    * * *
    کتاب را باز می‌کنم و چنین می‌خوانم: «مردم مدینه با ابوبکر بیعت کردند، یکی از یاران علی به خانه او می‌آمد و آن دو با هم گفتگو می‌کردند. این خبر به گوش عُمَر رسید. عُمَر نزد فاطمه آمد و به او گفت: ای دختر پیامبر! پدر تو و تو نزد من حرمت دارید، امّا این باعث نمی‌شود که من خانه تو را آتش نزنم. وقتی علی به خانه آمد، فاطمه به او گفت: امروز عُمَر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر شما باز هم در اینجا جمع شوید، او ما و این خانه را در آتش بسوزاند».18
    به راستی چرا عُمَر چنین تهدیدی نمود؟چرا او با فاطمه این‌گونه سخن گفت؟ مگر فاطمه پاره‌تن پیامبر نبود، چرا عُمَر فاطمه(س) را به سوزاندن خانه و اهل خانه‌اش تهدید کرد؟
    نمی‌دانم، آن برادر سُنّی که همه مطالب را دروغ می‌دانست، آیا او این مطالب را نخوانده است؟19



    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خلیفه چهارم مرا بشناسید

    اکنون می‌خواهم به اروپا سفر کنم، من می‌خواهم به کشور اسپانیا، شهر قُرطُبه بروم.
    شاید بگویی برای چه من هوسِ سفر به اسپانیا کرده‌ام، من می‌خواهم به دیدار علامه قُرطُبی بروم. دانشمندی بزرگ که سخنانش مورد اعتماد می‌باشد. او بیشتر به نام «ابن‌عبدِرَبِّه قُرطُبی» می‌شناسند.
    من به قرن چهارم هجری آمده‌ام، در این روزگار، اسپانیا، کشوری مسلمان است و به نام «اندلس» مشهور است و مسلمانان بر آنجا حکومت می‌کنند و نویسندگان و دانشمندان بزرگی در این کشور زندگی می‌کنند.
    اینجا شهر قرطبه است، شهری زیبا. رودی بزرگ از این شهر عبور می‌کند. من به مسجد بزرگ شهر می‌روم، تا به حال مسجدی به این زیبایی ندیده‌ام، آنجا را نگاه کن، استاد قُرطُبی آنجاست، عدّه‌ای در آنجا جمع شده‌اند و او می‌خواهد شعر خودش را بخواند. من یادم رفت بگویم که استاد قُرطُبی شاعر هم می‌باشد، شعرهای او زبانزد همه است.
    * * *
    گوش کن! استاد قُرطُبی شعر خودش را می‌خواند، او در شعر خود از خلفای اسلام یاد می‌کند و آنان را مدح می‌کند. استاد از ابوبکر و عُمَر و عثمان یاد می‌کند و آنان را سه خلیفه پیامبر معرّفی می‌کند. من منتظر هستم تا او از امام علی(ع) نیز یاد کند، اهل‌سنّت امام علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند.
    من چه می‌شنوم؟ استاد قُرطُبی از معاویه به عنوان خلیفه چهارم یاد می‌کند، گویا او اصلاً به خلافت امام علی(ع) اعتقادی ندارد!!20
    لحظاتی می‌گذرد، فرصت پیش می‌آید، من جلو می‌روم تا از او سؤل خود را بنمایم:
    ــ جناب استاد! من در مورد حوادث بعد از وفات پیامبر تحقیق می‌کنم، به نظر شما آیا عُمَر قصد آتش زدن خانه فاطمه را داشته است؟
    ــ هفته قبل، نوشتن کتاب «العقد الفرید» را تمام کرده‌ام. شما بروید آن کتاب را مطالعه کنید.
    * * *
    کتاب استاد قُرطُبی را باز می‌کنم و چنین می‌خوانم: «گروهی از مخالفان، در خانه فاطمه جمع شده بودند. ابوبکر به عُمَر دستور داد تا به خانه فاطمه برود و آنان را برای بیعت بیاورد. عُمَر شعله آتشی را در دست گرفت و سوی خانه فاطمه رفت. وقتی عُمَر به خانه فاطمه رسید، فاطمه به او چنین گفت: ای عُمَر! آیا با این آتش می‌خواهی خانه مرا بسوزانی؟ عُمَر در پاسخ گفت: اگر شما با ابوبکر بیعت نکنید، من این کار را می‌کنم».21
    من تعجّب می‌کنم، استاد قُرطُبی در اینجا به ماجرای تهدید عُمَر اشاره کرده است، پس چرا آن برادر سُنّی، همه این ماجرا را افسانه می‌خواند؟


    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    من چنین و چنان خواهم کرد

    به قرن پنجم هجری می‌آیم، در کشور اندلس هستم، می‌خواهم به دیدار علامه اندُلسی هم بروم، همان که به نام «ابن‌عبدالبُر» مشهور است.
    علامه اندلسی، دانشمند بزرگی است و لقب «شیخ الاسلام» را به او داده‌اند، او مکتب فکری بزرگی را تأسیس نمود و همه به سخنانش اعتماد دارند. جالب است بدانید که او در مورد زندگی یاران پیامبر کتاب ارزشمندی نوشته است.
    من می‌خواهم با او دیداری داشته باشم، او اکنون در حال درس‌دادن است، شاگردان زیاد در کلاس درس او نشسته‌اند.
    گوش کن! او برای شاگردان خود سخن می‌گوید: «بدانید که بعد از پیامبر، مقام ابوبکر و عُمَر از همه مسلمانان بالاتر است. روز قیامت همه امّت اسلام برای حسابرسی حاضر می‌شوند، آن روز، اعمال نیک ابوبکر و عُمَر از دیگران بیشتر خواهد بود».22
    من با شنیدن این سخن تعجّب می‌کنم، ابوبکر و عُمَر قبل از اسلام، سالیان سال، بت‌پرست بودند، امّا علی(ع) حتّی برای لحظه‌ای هم بت نپرستید، حال چگونه می‌شود که اعمال نیک عُمَر و ابوبکر از علی(ع) بیشتر باشد؟ پیامبر در جنگ خندق فرمود: «ای مردم! بدانید که ضربتِ علی(ع)، نزد خدا بالاتر از عبادت همه جنّ و انس است».23
    به هر حال، علامه اندُلسی عقاید خودش را دارد، او از دانشمندان اهل‌سنّت است. صلاح نیست که من در اینجا با او در این موضوع وارد بحث بشوم.
    صبر می‌کنم تا سخنان علامه تمام شود، در فرصت مناسب جلو می‌روم، سلام می‌کنم و سؤل خود را می‌پرسم:
    ــ جناب علامه! من شنیده‌ام که گروهی از مسلمانان بعد از وفات پیامبر با ابوبکر بیعت نکردند.
    ــ آری! آن‌ها می‌خواستند اتّحاد مسلمانان را برهم بزنند.
    ــ آیا درست است که عُمَر به خانه فاطمه(س) آمد و او را تهدید کرد؟
    ــ آری! من این مطلب را در کتاب خود نوشته‌ام. شما کتاب «استیعاب» را بخوان.
    * * *
    در کتاب علامه اندُلسی چنین می‌خوانم: «مردم با ابوبکر بیعت کردند، امّا علی از بیعت کردن با ابوبکر خوداری کرد به خانه‌اش رفت. یک روز، عُمَر علی را دید و به او گفت: چرا از خانه بیرون نمی‌آیی و با ابوبکر بیعت نمی‌کنی؟ علی گفت: من قسم خورده‌ام تا زمانی که قرآن را به صورت کامل جمع آوری نکرده‌ام، جز برای نماز، از خانه‌ام خارج نشوم... مدّتی گذشت، به عُمَر خبر رسید که یکی از یاران علی به خانه علی می‌رود. اینجا بود که عُمَر نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر پیامبر! ما به تو و پدر تو احترام می‌گذاریم. به من خبر رسیده است که یاران علی در خانه تو جمع می‌شوند، به خدا قسم اگر آنان یک بار دیگر به اینجا بیایند، من چنین و چنان خواهم کرد».24
    من با خود می‌گویم که عُمَر تصمیم داشت چه کاری انجام بدهد؟ چرا علامه اندلسی، سخن عُمَر را آشکارا بیان نمی‌کند، چرا فقط کلمه «چنین و چنان» را آورده است؟
    آیا علامه اندُلسی این‌گونه می‌خواهد مظلومیّت فاطمه(س) را رقم بزند؟ چرا او مثل بسیاری از نویسندگان اهل‌سنّت، تلاش می‌کند همه حقیقت را نگوید؟
    به هر حال، از سخن علامه اندُلسی می‌توان فهمید که عُمَر فاطمه(س) را تهدید کرده است.25








    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    قرار نبود که تو دروغ‌گو شوی !

    برادر سُنّی! من سخن تو را خواندم، سعی کردم زود در مورد آن قضاوت نکنم. به من یاد داده‌اند که سخن‌های مختلف را بشنوم و بهترین آن را انتخاب کنم، من عهد کردم که هرگز با تعصّب با سخن تو برخورد نکنم.
    راستش را بخواهی اوّل خیال می‌کردم که تو می‌خواهی با دروغ‌گویی، مبارزه کنی، تا اینجا با تو موافق هستم و خوشحالم که تو آرمانی چنین زیبا داشته باشی! آری! هیچ چیز برای یک جامعه بدتر از دروغ نیست. تو گفتی که بعد وفات پیامبر، همه چیز در صلح و صفا بوده است، برای فاطمه(س) هیچ حادثه‌ای روی نداده است و کسی به خانه او هجوم نبرده است.
    اکنون از تو می‌پرسم چرا شش نفر از دانشمندان بزرگ شما به ماجرای هجوم به خانه فاطمه(س) اشاره کرده‌اند؟
    من نام آن‌ها را بار دیگر ذکر می‌کنم و سال وفات آن‌ها را می‌گویم تا بدانی به بیش از هزار سال قبل باز می‌گردد:
    1 ـ استاد ابن‌ابی‌شَیبه، وفات 239 هجری.
    2 ـ استاد دِینَوَری، وفات 276 هجری.
    3 ـ علامه بَلاذُری وفات 270 هجری.
    4 ـ استاد طَبری، وفات 310 هجری.
    5 ـ استاد قُرطُبی (ابن‌عبدربّه)، وفات 328 هجری.
    6 ـ علامه اندُلسی (ابن‌عبدالبُر)، وفات 463 هجری.
    این شش نفر کدامشان از علمای شیعه هستند؟ تو می‌دانی که این شش نفر از بزرگ‌ترین دانشمندان اهل‌سنّت هستند، پس چرا تو می‌خواستی این واقعیّت را پنهان کنی؟ چرا؟
    اگر بگویی که من این کتاب‌ها را نخوانده‌ام، من به تو می‌گویم: چگونه به خود جرأت دادی که قبل از مطالعه و تحقیق، نظر بدهی؟ اگر تو این کتاب‌ها را خوانده‌ای، پس چرا این ماجرا را افسانه می‌دانی؟
    * * *
    برادر سُنّی! شاید در جواب من بگویی: عُمَر شعله آتش در دست گرفت، ولی او فقط می‌خواست تهدید کند، حرف عُمَر این بود: «اگر مخالفان از خانه فاطمه خارج نشوند، آن خانه را آتش خواهم زد»، این فقط یک تهدید و ترساندن بود.
    ولی من از تو یک سؤلی دارم: آیا این تهدید، باعث ترس و اضطراب فاطمه شد یا نه؟
    وقتی عُمَر تهدید کرد که خانه فاطمه(س) را در آتش می‌سوزاند، در آن خانه، علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب(ع) بودند.
    تو می‌گویی عُمَر فقط تهدید کرد، او فقط ترساند. اکنون حدیث پیامبر را گوش کن! پیامبر فرمود: «هر کس اهل مدینه را بترساند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او باد. خدا در روز قیامت هیچ عملی را از او قبول نمی‌کند».26
    آری! کسی که اهل مدینه را بترساند، لعنت خدا بر اوست، فرشتگان او را لعنت می‌کنند.
    اکنون بگو بدانم آیا علی، فاطمه، حسن و حسین و زینب(ع)، اهل مدینه نبودند؟ این حدیث را دانشمندان اهل‌سنّت نقل کرده‌اند، احمدبن‌حنبل که رئیس مذهب حنبلی است، در کتاب خود این حدیث را ذکر کرده است.
    من در اینجا نام 5 دانشمند شما را ذکر می‌کنم این حدیث را ذکر کرده‌اند:
    1 ـ استاد ابن‌حَنبَل (در کتاب مسند ابن‌حنبل ج 4 ص 55).
    2 ـ استاد هَیثَمی (در کتاب مجمع الزوائد ج 3 ص 306).
    3 ـ استاد ابن‌حَجَر (در کتاب فتح الباری ج 4 ص 81).
    4 ـ استاد طَبرانی (در کتاب المعجم الکبیر ج 7 ص 143).
    5 ـ استاد سَیُوطی (در کتاب الجامع الصغیر ج 2 ص 557).
    اکنون از تو می‌خواهم تا کتاب «صحیح مسلم» را باز کنی! این کتاب، یکی از معتبرترین کتاب‌های شما می‌باشد. لطفاً صفحه 1007 آن را برایم بخوان!
    پیامبر فرمود: «هر کس قصد بدی نسبت به مردم مدینه داشته باشد، خداوند او را در آتش ذوب می‌کند».27
    آری! عذاب جهنّم، سزای کسی است که قصد بدی به مردم مدینه بنماید و بخواهد مردم مدینه را آزار دهد. این سخن پیامبر است و در یکی از بهترین کتاب‌های شما آمده است. تو نمی‌توانی این حدیث را انکار کنی.
    از تو می‌پرسم: «قصد بد» چیست؟
    اگر من آتش در دست بگیرم و به درِ خانه‌ای از خانه‌های مدینه بیایم و اهل آن خانه را تهدید به سوزاندن کنم، آیا این همان قصد بد نیست؟
    تو قبول کردی که عُمَر آتش در دست گرفت و فاطمه را تهدید کرد، خوب، این دیگر همان قصد بد به مردم مدینه است.
    آیا می‌توان گفت که سزای قصد بد به مردم مدینه، آتش جهنّم باشد، امّا قصد بد به فاطمه(ع) بدون اشکال باشد!!
    * * *
    اهل‌سنّت همیشه به ما شیعیان می‌گفتند: مردم ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند، مردم حق دارند رهبر خود را خودشان انتخاب کنند، این همان دموکراسی است. بعد از وفات پیامبر، مسلمانان جمع شدند و با ابوبکر بیعت کردند.
    من بارها و بارها این سخن را شنیده‌ام، امّا امروز شنیدم که تو می‌گویی عُمَر فاطمه(س) را تهدید کرد که اگر اهل خانه فاطمه(س)، با ابوبکر بیعت نکنند، خانه در آتش خواهد سوخت.
    اکنون از تو سؤل می‌کنم: این چه دموکراسی بوده است که رهبر با تهدید و زور و خشنونت انتخاب می‌شود، نه با رأی مردم!
    دموکراسی یعنی این که همه حقّ انتخاب داشته باشند، هر کس موافق باشد، رأی بدهد، هر کس مخالف باشد، بتواند رأی ندهد!
    مگر جرم علی و فاطمه(ع) چه بود؟ آن‌ها نمی‌خواستند به ابوبکر رأی بدهند. چرا عُمَر آن‌ها را تهدید کرد که اگر با ابوبکر بیعت نکنند، خانه آن‌ها را آتش بزند؟
    برادر سُنّی! من از تو خیلی تشکّر می‌کنم، زیرا تو باعث شدی تا به افسانه‌ای بزرگ پی‌برم! این افسانه می‌گوید که ابوبکر با دموکراسی به خلافت رسید، امّا امروز فهمیدم که او با زور و تهدید و خشونت به خلافت رسید.
    اکنون می‌فهمم چرا عدّه‌ای با نام و یاد فاطمه(س) مخالف هستند، فریاد اعتراض فاطمه، رسواگر دروغ بزرگ تاریخ است، من امروز خیلی چیزها را فهمیدم.








    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    این حدیث را دانشمندان اهل‌سنّت نقل کرده‌اند، احمدبن‌حنبل که رئیس مذهب حنبلی است، در کتاب خود این حدیث را ذکر کرده است.
    من در اینجا نام 5 دانشمند شما را ذکر می‌کنم این حدیث را ذکر کرده‌اند:
    1 ـ استاد ابن‌حَنبَل (در کتاب مسند ابن‌حنبل ج 4 ص 55).
    2 ـ استاد هَیثَمی (در کتاب مجمع الزوائد ج 3 ص 306).
    3 ـ استاد ابن‌حَجَر (در کتاب فتح الباری ج 4 ص 81).
    4 ـ استاد طَبرانی (در کتاب المعجم الکبیر ج 7 ص 143).
    5 ـ استاد سَیُوطی (در کتاب الجامع الصغیر ج 2 ص 557).
    اکنون از تو می‌خواهم تا کتاب «صحیح مسلم» را باز کنی! این کتاب، یکی از معتبرترین کتاب‌های شما می‌باشد. لطفاً صفحه 1007 آن را برایم بخوان!
    پیامبر فرمود: «هر کس قصد بدی نسبت به مردم مدینه داشته باشد، خداوند او را در آتش ذوب می‌کند».27
    آری! عذاب جهنّم، سزای کسی است که قصد بدی به مردم مدینه بنماید و بخواهد مردم مدینه را آزار دهد. این سخن پیامبر است و در یکی از بهترین کتاب‌های شما آمده است. تو نمی‌توانی این حدیث را انکار کنی.
    از تو می‌پرسم: «قصد بد» چیست؟
    اگر من آتش در دست بگیرم و به درِ خانه‌ای از خانه‌های مدینه بیایم و اهل آن خانه را تهدید به سوزاندن کنم، آیا این همان قصد بد نیست؟
    تو قبول کردی که عُمَر آتش در دست گرفت و فاطمه را تهدید کرد، خوب، این دیگر همان قصد بد به مردم مدینه است.
    آیا می‌توان گفت که سزای قصد بد به مردم مدینه، آتش جهنّم باشد، امّا قصد بد به فاطمه(ع) بدون اشکال باشد!!
    * * *
    اهل‌سنّت همیشه به ما شیعیان می‌گفتند: مردم ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند، مردم حق دارند رهبر خود را خودشان انتخاب کنند، این همان دموکراسی است. بعد از وفات پیامبر، مسلمانان جمع شدند و با ابوبکر بیعت کردند.
    من بارها و بارها این سخن را شنیده‌ام، امّا امروز شنیدم که تو می‌گویی عُمَر فاطمه(س) را تهدید کرد که اگر اهل خانه فاطمه(س)، با ابوبکر بیعت نکنند، خانه در آتش خواهد سوخت.
    اکنون از تو سؤل می‌کنم: این چه دموکراسی بوده است که رهبر با تهدید و زور و خشنونت انتخاب می‌شود، نه با رأی مردم!
    دموکراسی یعنی این که همه حقّ انتخاب داشته باشند، هر کس موافق باشد، رأی بدهد، هر کس مخالف باشد، بتواند رأی ندهد!
    مگر جرم علی و فاطمه(ع) چه بود؟ آن‌ها نمی‌خواستند به ابوبکر رأی بدهند. چرا عُمَر آن‌ها را تهدید کرد که اگر با ابوبکر بیعت نکنند، خانه آن‌ها را آتش بزند؟
    برادر سُنّی! من از تو خیلی تشکّر می‌کنم، زیرا تو باعث شدی تا به افسانه‌ای بزرگ پی‌برم! این افسانه می‌گوید که ابوبکر با دموکراسی به خلافت رسید، امّا امروز فهمیدم که او با زور و تهدید و خشونت به خلافت رسید.
    اکنون می‌فهمم چرا عدّه‌ای با نام و یاد فاطمه(س) مخالف هستند، فریاد اعتراض فاطمه، رسواگر دروغ بزرگ تاریخ است، من امروز خیلی چیزها را فهمیدم.








    امضاء


صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi