مرحوم آیت ا... سید محمد هادی میلانی، دچار بیماری معده شده بود. پروفسور بولون، جراح حاذق بلژیکی که آن زمان در مشهد مشغول کار بود، ایشان را عمل کرد. زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بود، پروفسور به مترجم دستور داد تمام کلماتی راکه ایشان هنگام به هوش آمدن می گویند برایش ترجمه کند. آیت ا... میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کرد و به هوش می آمد.
پروفسور بولون گفت:«شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم پیرو مکتب این روحانی باشم.» دلیل را پرسیدند و پروفسور گفت:«تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل، کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند. در آن لحظه فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.» پروفسور وصیت کرد که او را در شهری که مرحوم میلانی در آن دفن شده، به خاک بسپارند و اکنون مزار وی در خواجه ربیع است.