ریه های شیمیایی هنوز سرفه می كنند .
خون های "خردل "ی روی بوم زندگی شتك می زند .
هنوز پل بی عابری بین چشم های خیس مادر و دور دست های امید بسته است .
هنوز پدر ها خلوت گریه خود را ترك نكرده اند .
هنور همسران ، كودكان با لالایی پدر می آید خواب می كنند .
هنوز خواهر ها ، چفیه برادران شان را بو می كنند .
هنوز برای بچه ها قاب عكس ها ، همه ی شناسنامه پدر است .
هنوز نخاع های قطع شده به دنبال باغبان زندگی اند .
هنوز زندگی با ویلچر جابه جا می شود .
هنوز تر كش ها غریبه ، همسایه نخاع ها و شاهرگ ها هستند .
هنوز سایه های سیم های خاردار از چشم اسیران ما پاك نشده اند .
هنوز رد كابل ها و پوتین ها یادگار اردوگاه ها ست .
هنوز بیابان ها استخوان های شیری رنگ را در آغوش كشیده اند .
هنوز دل های چشم به راه ، دیدن استخوان ها و پلاك ها را آرزو می كنند .
هنوز پا برهنه های خمینی تشییع می شوند .
هنوز با آبروی سرخ اینان خود را آرایش می كنیم .
هنوز پنج شنبه بازار پرچم ها و ضریح ها گرم است.
هنوز مادران یوسف گم كرده ، به بازار نمی روند .
هنوز اهل ولایتیم ؟
آینه این هنوزها در برابر ماست
به خودمان نگاه كنیم !
https://www.uplooder.net/img/image/97/0fcb506f2444529fdb3050be1c62115a/hasa-n-a-li_ebrahimi_said_13931008_(3).jpg