صفحه 12 از 25 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 248

موضوع: انسان کلید اسرار هستی

  1. Top | #111

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در یک لحظه همه حضار از مرگ من باخبر شدند و خبر در خارج از اقامت گاه من منتشر شد. ناقوس کلیسا تشییع جنازه را اعلام کرد. من خیال می کنم در یک حالت بی هوشی کامل بودم و دقیقاً نمی توانم زمان آن را معین کنم، زیرا یک دقیقه یا یک قرن در چنین حالی مساوی به نظر می رسید. با این حال من از جسدم بیرون آمدم. حس می کردم بین من و جسد هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. برای اولین بار متعجب و خوشحال خود را تماشا می کردم؛ یعنی من حقیقی که از هر طرف خود را به وسیله غیر من تحت فشار می دید؛ همان غیر منی که من را هم چون گور خاکی زندانی کرده بود. با همه مزایای یک پزشک حاذق، من تمام عجایب تشریحی بدن خود را حس می کردم، یعنی روح زنده این جسد بی حرکت را به هر یک از الیاف آن بسته می دیدم. من خود را در حالی که غشاء پوستی سرحدّات مشترک سلسله به هم پیوسته انساج می دیدم، کاملاً حالت خود را می فهمیدم و با یک آرامش کامل این طور استدلال می کردم که من مرده ام، به همان معنی که این کلمه استعمال می شود.

    بنابراین مثل همیشه خود را بشر حس کردم و دیدم دارم از بدنم جدا می شوم، سپس با کمال دقت، پیشرفت جالب توجه جدایی روح از بدنم را نظاره

    ص:121

    می کردم. با کمک یک نیروی خارجی (من) حس می کردم مانند آن که در گهواره است، از سوی پهلو به جلو و عقب کشیده می شود و به وسیله این حرکت پیوستگی هایی که او را با انساج بدن متصل کرده بود، به تدریج گسسته می شوند.

    چند لحظه بعد حرکت گهواره ای قطع شد. در همین لحظه در کف پاها در ناحیه انگشتان و سپس در پاشنه پا احساس کردم الیاف کوچک بی حسابی پاره شدند. بعد حس کردم که از پا به سوی سر کشیده می شوم. خوب به خاطر دارم وقتی به بالای کمر رسیدم، به خودم گفتم حالا دیگر کمر به پایین من حیات ندارد. هنگامی که از شکم و سینه ام خارج شدم را به خاطر ندارم، اما زمانی که من در سرم متمرکز شده بودم، این طور فکر می کردم اکنون من در سر هستم و به زودی کاملاً آزاد خواهم شد. بعد خود را در قطر منحنی الشکل مغز دیدم که خود را در پوشش مغز و در طول این خطوط می فشردم. پس از آن مثل آن که از درز ها و شکاف جمجمه تدریجاً به خارج نفوذ می کنم، مانند یک جسم پوستی که از اطراف خود را برای خارج شدن از خلال یک شکاف جمع کرده باشد، از جمجمه خارج شدم.

    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #112

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در حال خروج از سر، حس می کردم مانند یک حباب صابون که هنوز به سری چسبیده باشد، به بالا و پایین و چپ و راست حرکت می کنم، تا آن که دیدم از جسم به طرف بالا حرکت کردم و بعد آهسته به سوی زمین پایین آمدم و آن جا به تدریج خود را منبسط کردم تا حجم یک آدم را پیدا کردم. پس خود را به رنگ آبی شفاف و به کلی برهنه دیدم. این برهنگی مرا ناراحت می کرد. برای دوری از نگاه دو خانمی که در مقابل من بودند و مرا نظاره می کردند و همچنین سایر حضار، به طرف دری که باز بود فرار کردم، ولی به محض آن که به آن جا رسیدم، ناگهان خود را با لباس پوشیده دیدم. وقتی از این جهت مطمئن شدم، به جای خود برگشتم که با سایرین باشم. در این حرکت آرنج چپ من با مردی که در آستانه در بود، تصادف کرد. با نهایت تعجب دیدم بازوی او بدون هیچ گونه مقاومتی از میان دست من گذشت و دو قطعه دست

    ص:122

    من بدون آن که خودم متوجه شوم به یکدیگر متصل شدند. من بادقت به او نگاه می کردم که ببینم متوجه این تصادف شده است یا نه، ولی علامتی که دلیل بر توجه باشد نشان نداد و با کمال تأسف به تخت خوابی که جسد من آن جا بود و من تازه آن را ترک کرده بودم، نگاه می کرد. من هم به آن طرف نگاه کردم و جسد خود را که بی حرکت و طاق باز خوابیده و پاهایش کشیده شده و دست هایش صلیب وار قرار گرفته بود، دیدم. چند نفر را در اطراف خود ایستاده و نشسته می دیدم؛ به خصوص دو نفر را که در طرف چپ زانو زده و می گریستند، مشاهده می کردم. فوراً دانستم که یکی همسر و دیگری خواهرم بود، اما دقیقاً نمی توانستم جنسیت ها را تشخیص دهم که مرد هستند یا زن.
    امضاء


  4. Top | #113

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حالم خوب بود و در آرامشی نسبی به سر می بردم. چند لحظه پیش من به طور وحشتناکی رنج می بردم. این تغییر که مرگ نامیده می شود و همه را متوحش می کند، مرا آزاد و راحت ساخت. با این تغییر، من هنوز خود را بشر می دانستم که مثل سابق زنده هستم، فکر می کنم بیمار نیستم و نباید بمیرم.

    خواستم نظر اشخاصی را که آن جا بودند به خود جلب کنم و حقیقت بقای انسان را تأیید کنم. به آن ها تعارفات نشاط آوری کردم، با دست راست سلام دادم و بین ایشان رفتم، ولی هیچ توجهی به من نکردند. از آن وضعیت خنده آور، آزادانه خندیدم؛ فکر می کردم که بایستی مرا ببینند، ولی چنین به نظر نمی آمد. حضار جسد را از نظر دور نمی داشتند. من با خود می گفتم: آن ها با چشم جسم نمی توانند ارواح را ببینند؛ آن ها به جسم بی روح من می گریند، در حالی که من زنده تر از همه وقت آن جا بودم.

    خود را به در رسانیدم. از پله پایین آمدم. در خیابان راه می رفتم و به اطراف خود نگاه می کردم؛ هیچ وقت خیابان را تا آن اندازه واضح و روشن ندیده بودم. رنگ خاک و برگ هایی که از باران تر شده بود، نگاه می کردم. مانند اشخاصی که مسکن خود را برای مدت طولانی می خواهند ترک کنند، نگاهی پر از اشتیاق به اطرافم انداختم. آن وقت کشف کردم که خیلی بزرگ تر از زندگی زمینی خودم هستم و از این موضوع بسیار خوشحال شدم زیرا من

    ص:123

    جسماً از آنچه که آرزو داشتم کوچک تر بودم. با خود فکر می کردم که زندگی جدیدم بر حسب میل خودم خواهم شد، لباسم کاملاً اندازه و برازنده قد بلند من است، اما با تعجب از خودم پرسیدم که این لباس ها از کجا آمده و چه طور تا این اندازه قالب تن من است؟ لباس خوبی بود؛ خیلی شیک نبود، ولی برازنده بود. من چون خود را کاملاً سلامت می دیدم با خود فکر می کردم که چقدر مریض بودم و چقدر رنج می بردم. پس این است آن تغییری که ما مرگ می نامیم و از آن این قدر وحشت داشتیم.
    با یک لرزش نشاط انگیز روح از خوشحالی می جهیدم و مجدداً به تماشای شکل لباس خود می پرداختم. ناگهان مشاهده کردم که می توانم درز باریکی که در پشت لباسم هست ببینم. با خود گفتم چه طور ممکن است پشت سر خود را ببینم. برای اطمینان دوباره نگاه کردم. از پشت لباس عقب ساق پا تا پاشنه پا را می دیدم. به صورتم دست زدم ببینم آیا چشم هایم به جای خود هستند یا نه؟ چشم هایم به جای خود بودند، ولی آیا من مثل جغد شدم که می توانم سرم را یک نیم دایره به عقب برگردانم؟
    امضاء
    امضاء
    امضاء


  5. Top | #114

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این امتحان را کردم، ولی نتیجه نداد. ممکن است به علت خارج شدن از بدنم برای یک لحظه توانایی آن را داشته باشم که به وسیله چشم های جسم از لای در نیمه باز پشت خود را ببینم. آن وقت مشاهده کردم که یک رشته خیلی باریک شبیه به یک تار عنکبوت از قفای من شروع شده و در مقطع گردن به جسم من متصل می شود. این رشته باریک نورانی مرا با جسد خاکی مرتبط می کرد و نمی توانستم از او دل بکنم.

    مجدداً خود را در اتاقم با حضور خویشاوندان و پزشک معالج که در حال مداوای جسد من بود دیدم. من به تدریج به او نزدیک تر می شدم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد که همه حضار از خوشحالی فریاد می کشیدند و می گفتند: برگشت، برگشت. نفهمیدم چه شد؛ مثل این که وارد کالبدم شدم و بقیه ماجرا...

    استاد در جای دیگر در مورد تجربه خود در مبحث بقای روح چنین می گوید:

    من اخیراً برای اولین بار در زندگی خود موقعیت خوبی برای مطالعه برزخ و

    ص:124

    روح پیدا کردم. آن قدر از این تجربه آموختم که یقین دارم شرح آن برای دیگران هم مفید است. این موضوع به یکی از اقوام نزدیک من مربوط است که هشتاد سال از عمرش گذشته بود و به علت بیماری مخصوص به سوی مرگ کشیده می شد. با بعضی از علایم که ظاهراً غیر محسوس بود، دانستم که پایان عمرش نزدیک است. برای این که آخرین وظایف اسفناک خود را انجام داده باشم، نزد او ماندم و با کمک حس مخصوص خود، بخار ابر مانندی (اتر) را که بایستی با روح ترکیب شده و سایه اصلی روح را تشکیل دهد را در اطراف جسم مریض قسمت بالای آن توانستم ببینم. دیدم از حیث حجم و وزن اضافه می شود و گاهی به علت کم و زیاد شدن ماده حیاتی جسم تغییر می کرد. همچنین ملاحظه کردم که بعضی اوقات به واسطه غذایی که به مریض محتضر می دهند یا به علت مانیه تیسم (1) که از شخص به او می رسد، فوراً جسد را تحریک می کند و روح به عقب کشیده می شود. به نظر می آمد که این بخار دائماً در جزر و مد است. در این نمایش یکنواخت در مدت دوازده شبانه روزی که حضور داشتم و پس از هفتمین روز که جسم علایم فساد واقعی خود را ظاهر کرد، رنگ بخار تغییر کرده و به همان اندازه که ساعت آزادی روح نزدیک می شد، یعنی 24 ساعت قبل از مرگ، هنگامی که جسد بی حرکت افتاده و دست هایش صلیب وار روی سینه اش قرار گرفته بود، آن بخار شکل معینی به خود گرفت. در لحظه آخر دیدم که هیکل هایی شبیه به نگهبانان روح ظاهر و به محتضر نزدیک شده و بدون زحمت و با آرامش خاص روح را از جسم جدا کردند.
    امضاء


  6. Top | #115

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در همین لحظه گفتند که مریض مرده است، زیرا نبض و قلبش نشانه حیات نداشتند. با این حال رشته های الکتریکی هنوز روح را به جسد متصل کرده بود. تا 38 ساعت به همین وضع باقی بود. من تصور می کنم که اگر در این مدت شرایط مساعدی برقرار می شد و یک اراده قوی روی این جسد عمل کرده بود،





    1- . قوه جاذبه انسان، نوعی نیروی مغناطیس انسانی که در بدن است.

    ص:125

    می توانست روح را دوباره به جسد برگرداند. بالاخره هنگامی که رشته ها پاره شدند، خطوط چهره جسد که رنج های تحمل شده او از آن ها خوانده می شد، تغییر کرد و یک حالت آرامش و آسایش فوق العاده به خود گرفت و به دیار حق شتافت.

    در جای دیگر مجدداً از تجربیات استاد در مورد واکنش های روحی در حال مرگ جسم خاکی، چنین می گوید:

    نیروی روشن بین به من اجازه می داد که روان شناسی روحی مرگ را در بالین یک زن محتضر دوباره مطالعه کنم.

    خانم شصت ساله ای بود که من همیشه دستور پزشکی به او می دادم. ساعت مرگ او فرا رسید. خوشبختانه من در بهترین حالات روحی بودم که نیروی روشن من اجازه می داد آزدانه عمل کنم. ابتدا در محلی قرار گرفتم که دیده نشوم تا برای مشاهدات روحی من مزاحمی فراهم نشود. شروع به مطالعه طرز عمل عجیب مرگ کردم. وقتی دیدم که تشکیلات فیزیکی نمی تواند برای لوازم اصلی فهم کافی باشد، اعضای مختلف داخلی به نظر می آید که در برابر عزیمت روح مقاومت می کند. ساختمان عروقی دست و پا می زد که ماده اصلی حیات را نگاه دارد. ساختمان عصبی با تمام قوا در مقابل نابودی حواس فیزیکی می جنگید. ساختمان دماغی هم کوشش می نمود که اصل مدرکه را نگاه دارد. جسم و روح مانند زن و شوهر در مقابل جدایی حتمی مقاومت می کردند. این کشمکش های داخلی ابتدا به نظر می آید که احساسات دردناکی ایجاد کند، ولی من وقتی که مشاهده کردم که این تظاهرات فیزیکی درد و ناراحتی نشان نمی دهد و فوق العاده در آرامش بود، خوشحال شدم و دانستم که فقط جدایی روح از ساختمان بدنی است.

    امضاء


  7. Top | #116

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اندکی بعد، سر به وسیله فضای درخشنده ای احاطه شد. ناگهان دیدم قسمت درونی مغز و دِماغ کوچک (مخچه) از بین رفت و عمل ارتباط اعصاب با مغز متوقف شد؛ در عوض از ماده حیاتی الکتریسته بلافاصله مغز ده مرتبه تواناتر از حالت طبیعی خود شد. به دنبال این جریان اثر فساد و انقطاع فیزیکی انجام

    ص:126

    شد. پس از آن عمل که من آن روح یا قوه مدرکه را که از بدن جدا می شد، مشاهده می کردم مغز عناصر الکتریسیته و مغناطیس و حرکات در حیات حساسیت منتشره در تمام ساختمان بدن را به خود جذب کرد.

    سر روشن شده بود. من مشاهده می کردم که در همین لحظه انتهای دیگر جسد تاریک و سرد است. مغز اشعه خاصی داشت. در اطراف آن فضا سیاله نورانی که سر را احاطه کرده بود، سر دیگری تشکیل شده بود که خطوط آن پی در پی واضح تر می شد؛ آن قدر درخشان بود که من به زحمت می توانستم به آن خیره شوم. به همان اندازه که در سیر سیال متراکم می شد، فضای درخشنده تحلیل می رفت. من از آن چنین نتیجه گرفتم مواد سیاله ای که از همه قسمت های بدن به طرف مغز کشیده شده بود، به شکل فضای مخصوصی خارج شده است.


    سابق بر این بر حسب اصل عالی قابلیت ترکیب جسمانی که در هر ذره همیشه احساس می شود خیلی محکم به هم متصل بوده است. با کمال تعجب و تحسین تحولات آثار طبیعی را تعقیب نمودم. به همان طریقی که سر سیال از مغز خارج شده بود، دیدم به تدریج گردن، شانه ها، کمر و بالاخره یک بدن کامل سیال تشکیل شد. در طول مدتی که این موجود روحانی خود را در مقابل نیروهای مخصوص من ظاهر می کرد، از آن طرف برای چشم های مادی اشخاص حاضر در اتاقِ جسد محتضر، علایم رنج و ناراحتی را نشان می داد، اما این ها موهوم بودند، زیرا فقط اثر عزیمت قوای حیاتی و مدرکه بود که از تمام بدن به طرف مغز جذب و در آن جا متمرکز گردیده بعد در ساختمان جدید وارد شدند. روح در گوشه راست بالای سر جسد بلند شد (قبل از قطع آخرین رشته هایی که مدت زیادی قسمت های مادی و مدرکه را به هم متصل کرده بود).
    امضاء


  8. Top | #117

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    من یک جریان الکتریسته حیاتی میان سرِ مرده و قسمت پایین بدن سیاله جدیدی دیدم و یقین کردم که مرگ جز تولد دوباره روح از حالت پست تر به مقام عالی تر نیست.
    ص:127
    تولد یک طفل در این عالم با تولد روح در آن عالم یک واقعه است که با یکدیگر اختلافی ندارند. در روح یک بند باریک الکتریسیته حیاتی مانند بند ناف بچه است که این بند مدتی بین دو ساختمان قدیم و جدید باقی می ماند. من این موضوع را که در تفحصات روحی قبلی خود مشاهد نکرده بودم، کشف کردم.
    در همان لحظه که بند های سیاله پاره شدند، یک قسمت از سیاله حیاتی به طرف جسم مادی برگشت. این عنصر سیاله یا الکتریسیته، با انتشار خود در ساختمان جسد از فساد آن جلوگیری کرد. دور از احتیاط است که جسد را قبل از فساد، دفن کنند. چون بند نافی که گفتیم هنوز قطع نشده است، گاهی اتفاق می افتد اشخاص به ظاهر مرده، پس از دو یا سه روز به هوش آمده اند و آنچه را احساس کرده اند شرح می دهند (مثل وقایعی که در صفحات گذشته آمد). این حالات که سکته یا مرض خواب و... نام گذاشته اند، در آن لحظه که روح بدن را ترک می کند، مغز خیلی به ندرت از آنچه گذشته است به خاطر می آورد. حالات انکسیانس (1) برای یک مشاهده کننده بی دقت و سطحی، نابودی و عدم تصور می شود. این توقف آنی حافظه غالباً برای اثبات بقای روح دلیل است.
    امضاء


  9. Top | #118

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    روح شخصی که من مشاهده می کردم، همین که از قید رشته های بدنی رهایی یافت، برای من محقق شد که ساختمان جدید سیاله اش حالت تازه و مخصوصی دارد، ولی روی هم رفته شبیه به ظاهر زمینی اوست.
    اشک ها و ناله های اقوام و دوستان اگر دروغ و تظاهر نباشد، لااقل از اعتقاد آن هاست که تصور می کنند با مرگ جسم، همه چیز تمام می شود. من می توانم با تجربیات مختلف خود ثابت کنم شخصی که به مرگ طبیعی بمیرد، روح او هیچ گونه احساس درد و ناراحتی نمی کند. همه مدتی را که شرح دادم تقریباً دو ساعت به طول انجامید.
    ________________________________________
    1- . انسان در حال بی خودی، در حال خواب و بیداری.
    ص:128
    بر ما مسلّم و محقق است که اشخاص محتضر در هنگام ورود به دهلیز مرگ، خوشحالی مافوق تصوری دارند؛ مخصوصاً این که ارواح خویشان و نزدیکان مثل: پدر و مادر، برادر و خواهر، پدربزرگ و مادربزرگ و دوستان و آشنایان خود را که قبلاً مرده اند، مشاهده می کند که نزد محتضر حضور یافته و می خواهند با مهربانی او را همراه خود ببرند.
    با این ادله روشن آیا کسی هست که همه آن ها را وهم و تصادف بداند؟
    امضاء


  10. Top | #119

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اثبات بقای روح برای یک فیلسوف شکاک
    «مستر اولیفر لدج» فیلسوف انگلیسی و یکی از بزرگان علم طبیعی و از منکرین سرسخت بقای روح و مخالف با امکان ارتباط با روح که پس از آزمایش های علمی عاقبت به وجود روح و بقای آن بعد از مرگ و اثبات ارتباط بین عالمین معترف شده، با روح فرزند خویش به نام «ریمند» که در جنگ کشته شده بود، به وسیله مدیوم مجرّبی مربوط شد. وی جلسات متعددی تشکیل داد. در این جلسات مطالب قابل توجهی گفته و شنیده که خلاصه آن از نظر شما می گذرد.
    در جلسه سوم، در دسامبر 1975 پدر و مادر ریمند نزد مدیوم رفتند و حسب المعمول با روح فرزندشان ریمند ارتباط یافتند. در این جلسه، ریمند چنین گفت:
    بدن من به شکل جسمی است که در زمین داشتم. اگر سوزنی به بدنم فرو برود مثل بدن دنیوی متأثر می شوم، اما در بدن کنونی شکم و اعضا و احشا مثل بدن دنیوی نیست. این جا کسی را ندیدم که از بدنش خون بیاید و گوش و چشم و ابرو به شکل آنچه در دنیاست داشته باشد. برای من چشمی جای چشم پیشین روییده است. این جا شخصی را می شناسم که به جای دستش که قطع شده بود، دستی روییده است. اگر بدن کسی در دنیا به کلی در جنگ متلاشی شده باشد، مدتی وقت لازم است اجسام تکمیل شوند، زیرا از اجسام متلاشی شده از بمب یا توپ، بعضی مواد اثیری بیرون می آید که برای جمع آوری و به کار بردن آن مرور زمان لازم است. ارواح، متلاشی شدن اجساد خود را نمی بینند،
    ص:129
    بلکه می شنوند.
    پدرش از ریمند پرسید:
    حال اجسادی که می سوزانند چیست؟
    ریمند گفت:
    وقتی جسد کسی سوخت و خبرش پراکنده شد، اول روحش می آید، سپس طبیب ارواح در رجعت جسم فلکی به او کمک می کند. واجب است از سوزانیدن جسد جلوگیری شود، زیرا برای جمع آوری ذرات آن ما به زحمت می افتیم. حتی اگر می سوزانید لااقل نباید زودتر از یک هفته از تاریخ مرگش باشد.
    پدرش پرسید:
    وقتی جسد متلاشی شد چگونه جسم روحانی از آن زاییده می شود؟
    ریمند پاسخ داد:
    آن دقیقه که می گویند فلانی مُرد، هنوز روحش از جسمش به کلی خارج نشده است، بلکه مدتی در آن باقی می ماند. دیشب مردی مرده بود. او را آوردند که بسوزانند. از یک طبیب روحانی تمنا شد روح او را از جسدش خلاص کند. طبیب هم به وسیله مغناطیس روحش را خارج کرد، اما یک رشته نازک نورانی متصل به جسد باقی ماند که قطع آن مشکل بود. او عقیده داشت که از جسم زمینی او ماده اتری مزبور در جسم روحانی که برای میت آماده شده، داخل می شود و آن را به شکل جسم زمینی درمی آورد.
    پدرش پرسید:
    در آن جا بین زن و مرد فرقی هست؟
    ریمند گفت:
    این جا مرد و زن هر دو هستند، ولی گمان ندارم مناسباتی مانند رابطه زمینی داشته باشند. تا به حال دیده نشده اولادی زاییده شود، اما از این جا ارواحی به
    ص:130
    زمین فرستاده شده اند که در زمین مولودی به دنیا آید. (1)
    پرسیده شد:
    آیا در آن جا غذا و خوراکی هست؟
    ریمند پاسخ داد:
    من از وقتی که به این جا آمده ام غذا نخواسته ام و نخورده ام. لباسی که این جا استفاده می شود از نور ساخته شده است. اشخاصی که در حیات دنیوی خود زندگی علمی و روحانی داشته اند، این جا هم از دیگران پیشرفته تر هستند.
    امضاء


  11. Top | #120

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,003
    تشکر
    204
    مورد تشکر
    193 در 68
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ریمند در مورد گل ها و گیاهان گفت:
    در این جا همان روایح متصاعده از گل ها و گیاهان زمینی احساس می شود.
    در جلسه بعدی ریمند مطالبی گفت که برای همه دانستن آن ها سودمند است.
    مادر ریمند از او پرسید:
    آیا همه ارواح در آسمان یا هر جا که هستند، به یک درجه و مقام هستند؟
    ریمند گفت:
    درجات و مقام بر حسب فضایل و علم است، ولی ارواح عموماً باید از درجات پست عبور کنند و از چگونگی هر درجه آگاه شوند.
    وی افزود:
    سر تا پای مرا پاک کردند تا من صدای حضرت مسیح را که مانند زنگ در گوشم طنین انداخت، شنیدم و او را در غلافی درخشان و رنگین که از شرح آنچه دیدم عاجزم، مشاهده کردم که به من مهربانی و رحمت کرد.
    پرسیده شد:
    آیا کسی کیفیّات را با گفت و شنود می تواند درک کند؟
    ریمند گفت:
    من از توضیح آن عاجزم و شما از شنیدن.
    مادر ریمند از اوضاع خودش سؤال کرد. ریمند با حالت بشاش که توسط مدیوم
    ________________________________________
    1- . این مربوط به مسئله تناسخ است که بحث جداگانه دارد و نه نفی می شود نه تأیید.
    ص:131
    منعکس می شد، گفت:
    پس از ارتقا به درجه یا فلک سوم که نام آن «سمرلند» است و مکان بسیار نظیفی است، به من اجازه دادند که ارواح عالی مقام تر را ببینم. پس از دیدن به منزل خود رسیدم. هم چنین فهمیدم که نیروی تازه ای به من اعطا شده است که قادرم آن ها را از جریان خود بازدارم و کارهای غیر قابل توصیف انجام دهم.
    ریمند به مادرش که در غم و اندوه او اشک می ریخت، گفت:
    اندوه و غم سنگین شما نیروی منفی به من وارد می کند و مرا آزار می دهد. من نمی توانم به شما پیغام بدهم که من زنده و سالم و شاداب در انتظار شما هستم.
    وی اضافه می کند:
    ما در حال رسیدن به فلک اعلی که مخصوص بزرگان و اهل باطن است، هستیم. اگر انسان قلبی مطمئن داشته باشد و اعمال زمینی او نیک و قلب کسی را به ظلم نیازرده باشد، در حیاتش راضی و جزء بزرگان عالی مقام خواهد بود.
    معلوم می شود عمل صالح انسان و نوع دوستی مورد توجه است، نه آنچه را که با تقلید صرف پذیرفته و انجام داده است. اگر با قلبی مطمئن و معتقد اعمال نیک به جا آورده باشد مثل خیرات، ملکات فاضله، نوع دوستی، محبت و گذشت، در هر مرحله زندگی راحت و رضایت بخش خواهد بود.
    پدر ریمند که از منکرین سرسخت بقای روح و مخالف ارتباط با روح توسط مدیوم بود، پس از چند جلسه ارتباط، آن چنان به این وقایع معتقد شد که چندین کتاب در مورد بقای روح و ارتباط با ارواح منتشر کرد.
    امضاء


صفحه 12 از 25 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi