صفحه 15 از 25 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 248

موضوع: انسان کلید اسرار هستی

  1. Top | #141

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    این مسئله به نظر درست می آید. این دلیل اختصاص به انسان ندارد و شامل حیوان هم می شود. سقراط حکیم می خواهد با این استدلال بقا و استقلال روح انسان را ثابت کند.
    پس از اندکی تأمل به نتیجه ای می رسیم که طرز کار انسان در اجرای اوامر خود غیر از طرز کار حیوان است، زیرا انسان در اراده مستقل است، یعنی هر چه که بکند از روی فکر و صلاح اندیشی است؛ پس می توان گفت روح انسان مستقل در وجود اوست و بدن رکاب او و خدمه اوست.
    اما حیوان این طور نیست، ولو آن که حیوان را هم فاعل مختارش گویند؛ یعنی افعال و حرکات از روی اختیار اوست. وی مسبوق به فکر و رویه نیست، بلکه غریزی و طبیعت نوعی او اقتضا می کند و روی احتیاجات وی اقدام می نماید و برای بقای خود هنگام گرسنگی، بالطبع به شکار می رود و هر جا شکاری به دستش آمد، بی درنگ
    ص:156
    می درد و می خورد، درست مثل طفل نوزاد بشر که هنگام گرسنگی گریه و بی تابی می کند، بدون آن که بفهمد گریه و بی تابی او باعث شفقت مادر می شود.
    در تجرد روح و ادله بر بقای آن، مطلب بسیار است ولی در این مختصر گنجایش ذکر آن نیست.
    روح حیوانات
    بزرگان و اندیشمندان معتقدند که اگرچه حیوان هم روح و هم بدنی دارد که آن را روح بخاری می گویند و ادراک جزئیات هم مقدور است، ولی روح حیوانی در وجود و بقا محتاج بدن اوست و مستقل نیست، یعنی با فساد بدن از بین می رود؛ اما روح انسانی اگر چه آن هم ابتدا در وجود محتاج به بدن است، ولی در بقا محتاج به بدن نیست و مستقل از وجود اوست و فقط در افعال خارجی بدن، آلت کار اوست.
    حکما و عرفا و متفکران و دانشمندان علوم طبیعی و اسپرتیسم درباره عقل، روح، نفس، قلب، فکر، مغز و مراتب و طریق و تمیز بین آن ها در نوشته های خود تفسیر و تعبیرها و نظریات زیادی دارند، ولی این عقاید و تعبیر آن ها تعیین کننده و مطلق نیست، بلکه فعلاً بالاتر از این افکار در ادبیات علوم مورد بحث وجود ندارد و خود آن بزرگواران به جهل و نادانی خود در این موضوع اعتراف کرده اند و فعلاً همه متفق القول هستند که انسان به جز جسم خاکی و قوای حیوانی، روح افلاکی و قوای روحانی دارد که اشرف مخلوقات لقب یافته و طبیعت و سایر موجودات تحت فرمان و اراده اوست
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #142

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مقایسه روح

    همان طوری که نمی دانیم خدا چیست، روح را هم نمی دانیم که چیست، ولی با در نظر گرفتن تجارب اندیشمندان به طور یقین برخلاف نظر مادیون، روح وجود دارد و در جای دیگری غیر از کره خاکی زندگی می کند. آنچه نزدیک به یقین می باشد این است که روح و جسم با ماده و نیرویی که آن ها را به حرکت درمی آورد در اصل یک چیز است و این سه با هم تفاوتی ندارند، اما در چشم و فکر ما این طور نمایان می شوند و
    ص:157
    هر وقت که ما می خواهیم روح را در نظر مجسم کنیم، او را در قالب خود جا می دهیم و تصور می کنیم که روح مثل ماست که دارای آرزوها و خاطره ها و حسرت ها می باشد، همان گونه که برای مجسم کردن خدا هم همواره او را شبیه به خود تصور می کنیم.
    امضاء


  4. Top | #143

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تفاوت نگاه ها

    تماشای طبیعت، به خصوص آسمان، ستارگان، ماه، مهتاب شب و این همه دیدنی ها در طبیعت از لحاظ فهم و اسرار آفرینش به ما چه می دهد و چه فایده دارد؟ ما فقط آن را به صورت تماشاخانه می نگریم، ولی دیدن همه مظاهر طبیعت در چشم های متفاوت یکی است. به طور ساده آیا یک دانشمند روشن بین همان شکل را می بیند که یک آدم ساده و بی نظر که فاقد شعور معنوی است، می بیند؟
    مشاهده کردن ستارگان چشمک زن زیبا و نورافشانی آن ها در صورتی که شاعرمسلک باشیم، به ما لذتی گذرا چون حباب می دهد و بعد آن حباب می ترکد و تمام می شود و آن مناظر هم از صحنه ذهنی ما محو می شود و دوباره به زندگی عادی برمی گردیم. آیا همین کافی است؟
    این طور مشاهده کردن فایده ندارد، بلکه باید با دیده بصیرت و با تعمق به آن نگریست. باید فهمید که آیا ستارگان و این همه نورفشانی بالأخره به ما چیزی خواهند آموخت؟ آیا می توانند اندکی از نادانی ما را در مقابل این همه اسرار کاهش دهند؟ آیا راجع به آغاز و انجام دنیا چیزی خواهند گفت یا چیزی خواهیم فهمید؟ آیا مقاصد دنیا را برای ما افشا خواهند کرد و بالاخره آیا به ما خواهند گفت که ما برای چه آمده ایم و برای چه می میریم؟
    بزرگ ترین آرزو و علاقه ما این است که بدانیم تکلیف ما چیست، از کجا آمده، به کجا می رویم و عاقبت چه خواهیم شد، زیرا مسائل مربوط به دنیا در نظر ما در درجات دوم، سوم و چهارم از اهمیت است.
    یک دانشمند متفکر در علوم طبیعی و فیزیک و کشف اسرار خلقت، به نام پروفسور «پرنس لوئی دو بروکلی» اهل فرانسه که بدون شک یکی از نوابغ دوره معاصر است،
    ص:158
    امضاء


  5. Top | #144

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    کتابی با عنوان ماده و نور که بی تردید از شا ه کار های دوره کنونی محسوب می شود، نوشته است.
    برای فهم بیشتر مطالب این کتاب، باید به بعضی از اصول و اصطلاحات علمی و فیزیکی آشنا بود. سعی کردیم خلاصه و عناوین مطالب مفید و قابل درک برای کلیه خوانندگان عزیز با هر معلومات که طالب این مسائل باشند، ذکر کنیم.
    وی می گوید:
    روشنایی هم مثل سنگ و درخت جسمیّت دارد و آن ذرات خیلی کوچکی که نور چراغ برق یا نور خورشید از مجموع آن ها درست می شود و به زبان لاتین توتون می خوانند، جسمیت دارد.
    دکتر پرنس لوئی، دو شیء را وارد عوالم بی پایان می کند. بزرگ ترین موجودات آن جا به قدری کوچک هستند که بزرگ ترین آن ها در قبال یک سرِ سوزن، به اندازه یک ارزن در مقابل کره زمین است. این موجودات هیجان و حرکت دارند و کارهایی که می کنند مرتب و منظم است. محال است که یکی از آن ها در موقع به خصوص، وظیفه خود را انجام ندهد.
    هنوز معلوم نیست که چه نیرویی این موجودات را حرکت می دهد، ولی شاید روزی بفهمم که ممکن است نیروی الکتریسیته این موجودات کوچک را به حرکت وامی دارد. فرض شود که این موضوع کشف شد و ما دانستیم که محرک این ذرات نیروی الکتریسیته است و نیز دانستیم که روشنایی جسمیت دارد و جسم جز ذرات روشنایی و یا الکتریسیته چیز دیگری نیست، تازه به اسرار دنیا پی نبرده ایم و هنوز یک گام هم در عرصه ظلمات رازها به جلو برنداشته ایم.
    آیا ممکن است روزی به حقایق و اسرار عالم پی ببریم؟ حضرت مولانا پاسخ می دهد:
    حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
    خام بُدم پخته شدم سوختم
    امضاء


  6. Top | #145

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در یکی از کتاب های استاد مترلینگ، به ترجمه استاد بزرگوار ذبیح الله منصوری در
    ص:159
    مورد گرمای زمین چنین آمده است:
    هر دانش آموزی که به دبستان می رود، در کلاس های اولیه می آموزد که بدون هوا (اکسیژن) انسان و موجودات دیگر نمی توانند به زندگی خود ادامه دهند و حتی بدون هوا افروختن آتش ممکن نیست و نیز می آموزد که اگر در محلی آتش افروختیم و هوای آن را تجدید نکردیم، اکسیژن موجود در هوا به زودی از بین خواهد رفت و جایش را دود بخار و زغال (کربن) خواهد گرفت و آتش خاموش می شود.
    شگفت انگیز این است که آتش درونی کره زمین از کجا هوا و اکسیژن می گیرد که هنوز با گذشت میلیون ها سال خاموش نشده است؛ در صورتی که هیچ راهی به هوای خارج ندارد و از اکسیژن هوا سود نمی گیرد. اگر در وسط کره زمین، هوا یا اکسیژن بوده قطعاً میلیون ها سال است که بر اثر وجود آتش مهیب که هر چیز را مبدل به مایع و بخار می کند، از بین رفته و تبدیل به کربن شده است.
    برخی از دانشمندان معاصر نظریه ذیل را ارائه داده اند:
    برای انجام واکنش شیمیایی سوختن همیشه به اکسیژن نیازی نیست. دلیل آن را با چند مثال و نمونه بررسی می کنیم. مثلاً برخی سؤال می کنند چگونه در هسته کره زمین یا در سطوح ستارگان، مثلاً خورشید، چگونه عمل سوختن انجام می شود.
    تفاوت فرآیند سوختن و احتراق در این است که فرآیند سوختن صرفاً فقط نیاز به اکسیژن ندارد، اما احتراق فقط و فقط نیاز به اکسیژن دارد، یعنی با مصرف سوخت مانند بنزین و نفت و... و ترکیب آن با اکسیژن، فرآیند احتراق میسر می شود.
    ....+گاز دی اکسید کربن co2 = (اکسیژن )o2+ بنزین
    در هسته کره زمین مواد مذاب (ماگما) از زمین خارج می شود که اساس آن مصرف سوخت عناصر داخل هسته زمین است. در خورشید هم به همین صورت توصیف می شود، یعنی ابتدا به صورت واکنش های گداخته هسته ای یا شکاف هسته ای شروع به سوختن می کنند. سوخت آن ها در ابتدا هیدروژن موجود در خورشید است و سپس با
    ص:160
    پایان این سوخت فراوان به ناچار شروع به سوختن با مصرف هلیوم ناشی از فرآورده محصول سوختن هیدروژن می شود.
    امضاء


  7. Top | #146

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس به همین ترتیب به سمت سوختن عناصر سنگین تر می رود مانند: کربن (c) و آهن (fe) و تا نقطه ای می رسد که آن قدر چگال می شود که زمینه مرگ فرا می رسد و دیگر هیچ سوختی برای مصرف ندارد. از کتاب آشنایی با نجوم مقدماتی.
    یادآور می شود که قشر زمین را که روی این کوره عظیم می باشد، در بعضی نقاط بیش از دو هزار کیلومتر تخمین زده اند که به طور حتم بیش از این ارقام است، یعنی کوچک ترین منفذی وجود ندارد که هوای خارج را به زمین برساند. در این صورت آیا جای شگفتی نیست که چرا آتش درونی زمین خاموش نمی شود؟
    شاید بعضی بگویند که مرکز کره زمین از کوه های آتش فشانی به خارج مربوط است، ولی همه می دانیم که در قبال عظمت کره خاکی این چند روزنه کوچک قابل ملاحظه نیست؛ به علاوه کوه آتش فشان از ابتدا وجود نداشت و بعد بر اثر فشار گرمای زمین ایجاد شده و در موقعیتی که مشغول فوران بوده فشار آتش اجازه نمی داده که هوا وارد مرکز زمین بشود و پس از خاموش شدن آتش فشان قطعاً فروریختگی های درونی کوه، راه هواکش را مسدود کرده است.
    امضاء


  8. Top | #147

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    یکی از شگفتی های دنیای کوچک ما یعنی عالم شمسی همین است که چرا آتش درونی زمین خاموش نمی شود و هر روز هم قوی تر و باعظمت تر از قبل جلوه می کند و هیچ نشانه ای از ضعف یا کم شدن قدرتش مشاهده نمی شود؟ چرا؟
    به طور کلی می خواهم نظریات یک انسان عادی و خصوصاً منطقی را که قدری شعور و حسن نیت داشته و لجوج نباشد درباره زندگی خودمان به طور خلاصه بیان کنم. ماحصل نظریات مزبور این است که تمام چیزهایی را که ما در خصوص دنیا و آخرت و یا هر اسم دیگری که برای آن انتخاب شده می دانیم، از طرف خود ما اختراع شده است و با جرأت باید گفت هنوز هیچ کس از آن دنیا نیامده که چیزی را به ما بیاموزد. همه افکار ما در خصوص مرگ و بقای روح و... از مغز ناقص ما ساخته و
    ص:161
    پرداخته شده که از علم و بینش ما بالاتر بوده و قبول نسبی کرده ایم نه مطلق. (1)
    امضاء


  9. Top | #148

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نظریه انیشتین
    انیشتین دانشمند ریاضی و فیزیک که صاحب نظریه معروف نسبی است می گوید: در جهان چیزی هست که نمی دانم چیست و کاری می کند که نمی دانم چه کاری است (هر چه می دانیم از بضاعت علمی ما است) و تمام عمر همواره در انتظار هستیم. امروز منتظر فردا هستیم و فردا که شد انتظار پس فردا را داریم و پس فردا منتظر هفته بعد آن هفته و منتظر ماه و سال بعد سال منتظر سال های آینده می باشیم. تا وقتی که جوان هستیم تصور می کنیم انتظار ما برای تشکیل خانواده است و پس از ازدواج به وجود آمدن فرزندان و در روزهای سال خوردگی هم مرتباً انتظار فردا را داریم. یک وقت متوجه می شویم که انتظار ما برای وصول فردا هیچ علتی نداشته جز این که منتظر مرگ بودیم. نمی دانیم که ساعت مرگ ما کی فرا می رسد در انتظارش عمر می گذرانیم.
    صاحب نظران اندیشمند معتقدند مرگ پایان دردهای جسمانی و روحانی است، نظیر همان خواب لذت بخش؛ پس چرا باید از مرگ هراس داشته باشیم.
    باز باید دانست که مرگ برخلاف نظر برخی از مفسرین عادی، دروازه و مرز نیست که بین این جهان و جهان بی پایان کار گذاشته شود و تصور کنیم که وقتی از این مرز عبور کردیم، یعنی مردیم، مسافرت ما به پایان رسیده باشد، نه... بلکه مرگ یکی از مراحل این سفر بی انتهاست؛ باید راه پیمود تا به مقصد رسید.
    امضاء


  10. Top | #149

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مسافرت بی بازگشت
    هر شب بر اثر خوابیدن، به دیار دیگر می رویم و بعد از آن جا مراجعت می کنیم، ولی در مسافرت مرگ برگشتنی نیست؛ دنیای دیگری است، اما آن جا دنیای مادی نیست. قطره پس از طی مسافت ها و تبدیل شدن ها، گرما و سرما دیدن ها بالاخره ابری بالای
    ________________________________________
    1- . در صفحات قبل گفتیم که بعضی از نظریات اساتید علم اسپرتیسم مبنی بر این بود که اغلب دانش های پیچیده را ارواح احضار شده توسط مدیوم به نابغه ها و دانشمندان القا می کنند و...
    ص:162
    دریا خواهد شد و مستقیماً به دریا خواهد افتاد که وطن اصلی اوست.
    هرگز کسی از آن جهان نیامده است که اوضاع آن جا و لحظات مرگ را برای ما بیان نماید، هر چه گفته و نوشته شده تعبیر ذهنی است و حتی در احضار روح، ارواح احضار شده که توسط مدیوم سخن می گوید هم از حقیقت بی خبرند، ولی از ما آگاه ترند و با محدودیت خاص جواب سؤالات را می دهند. این است راز مرگ که انسان در قبال آن مبهوت می شود.
    انسان هر چه سعی می کند چیزی بفهمد نمی تواند، چون کسی نیست که جواب او را بدهد و تازه اگر کسی چیزی بفهمد دیگر وجود ندارد، زیرا اگر چیزی از حقیقت را درک کند مبدّل به همان چیز می شود و دیگر وجود مادی ندارد.
    امضاء


  11. Top | #150

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اظهارات روح «لومن» منجم به شاگردش
    از مقالات «کامیل فلاماریون» که شناخته شده در علم اسپرتیسم و طرف دار جدی وجود مستقل روح و حیات بعد از مرگ می باشد، مطلبی به طور خلاصه بیان می شود.
    روح لومن هفتاد و دو ساله، منجم و متفکر علم مخفی که عمر خود ر با شاگردش در رصدخانه محبوب خود گذرانده، توسط مدیوم به شاگردش بعد از مرگ ظاهر شده، مطالبی با احتساب دقیق نجومی روی کاغذ آورده که به این شرح است:
    می خواهم حادثه ای را که به اصطلاح اهل زمین مرگ نامیده می شود، به تو بفهمانم و شمه ای از سیر خود را که چشم ظاهربین خاکیان از درک آن عاجز است، به طور ساده که قابل درک برای تو باشد، با توجه به بینش و علم محدودت شرح دهم.
    اگر می خواهی به معنای مرگ پی ببری باید فکر خاک آلود خود را از کدورات و تعلقات خاک نشینان، پاک کرده و به قلب و باطن خویش متوجه و متمرکز شوی تا حقایق گفتار آزاد مرا درک کنی.
    بدان ای دوست عزیز! مرگ وجود مستقلی ندارد که بتوان آن را با فعل و انفعال مواد شیمیایی و عناصر طبیعی قیاس کرد. بعد از مرگ اولین مرحله سیر روح مبهم و شبیه به حال کسی است که تازه از خواب بیدار شده و انعکاس های نیمه روشن و
    ص:163
    لرزان رؤیا در ذهن او باقی است.
    ندای این جهان جز وهم و پندار چو از خواب گران گردی تو بیدار
    همین که آخرین ضربان قلب و رشته مغناطیسی بین جان و تن قطع شد، به شخصیت خود متوجه می شوند، با پاکی طینت خود به سیر این جهان می پردازند و به سرمنزل مقصود می روند.
    روح شرور و غبارآلود با توجه به غلظت آلایش نفسانی مدتی دراز به حالت حیرت و بی سامانی و کدورات و گیج باقی می ماند (البته مدت دراز که لومن می گوید به علت نبودن بُعد زمان شاید سال های زمینی طول بکشد که این همان جهنم آن هاست).
    ای فرزند عزیز و دوست من! به خاطر داری یک شب تنها، نزدیک تخت من که در حالت احتضار بودم نگران و افسرده و ناامید به من نگاه می کردی، من در سیر خود بودم ولی متوجه حالات تو هم بودم. چشم من به ستاره محبوبم کاپلا افتاد که در افق با اشعه نورانی می درخشید و مرا نزد خود می طلبید.
    آه! چه شب دردناکی برای تو و چه شب فرح بخشی برای من بود که از آن مشاهده به کلی بی خود شده بودم.
    وعده وصل چون شود نزدیکآتت__ش عش__ق تی__زتر گردد
    تو گمان می کردی من مرده ام، در صورتی که به علت مستی روحی از هستی بی خبر شدم. گریه بی هنگام تو و دخترم مرا از آن حالت باز می داشت و کلماتی چند برای تسکین شما از زبانم بیرون آمد.
    گفتم: آرام بگیرید، بال های مرگ برای بردنم به آسمان باز است لحظه ای دیگر پرواز خواهم کرد و به وطن اصلی و آرامش ابدی خواهم پیوست.
    به یگانه دخترم بگو هرگز در فراقم بی تابی نکند، جز نیکی و نوع دوستی، کاری نکند و توجه داشته باشد مرگ تولد دیگری است که قابل توصیف نیست.
    حال حواسم کرخ و چشمم که در ستاره کاپلا خیره و مات بود تار شد. بی تابی و گریه تو و دخترم مرا از حالت روحانی دور می کند، حس مرا می گیرد و فضا را تیره
    ص:164
    می کند. آرام به من نگاه کن؛ به عمق قضیه که همواره بحث و گفت وگو می کردیم فکر کن... حال به خودم آمدم. پای کوهی بسیار باصفا و باطراوت هستم که نظیر آن را هیچ گاه ندیدم و به تو هم نمی توانم با محدودیت فکری ات توضیح دهم. کلاً توصیف با زبان میسر نیست.
    در چشمان من قوّتی به وجود آمده که می توانم کواکب و سیارات را در آسمان آشکارا ببینم، حتی جزئیات قاره ها و شهر ها و کوچه ها و عمارات را روشن می بینم. کره زمین را که یک لحظه پیش ترک کرده بودم یافتم و تمام دقت خود را به آن متمرکز ساختم. طولی نکشید فرانسه و بعد پاریس را دیدم اولین چیزی را که جست وجو کردم رصدخانه محبوب خودمان بود که من و تو ساعات عمر خود را با لذت فراوان آن جا گذرانده بودیم همین فراز رصدخانه یادگار لذت بخش ترین ساعات عمر من و تو بود و بعد به خانه ام رفتم. از خاصیت چشم خود در حیرت بودم، من می توانستم مانند لوله های دوربین آن را بلند و کوتاه کنم. ناگهان دیدم دور از محوطه ای که من بودم، اهالی در میدان جمع شده و شخصی را زیر گیوتین اعدام می کنند. بسیار حیرت کردم. وقتی نزدیک شدم، دیدم شخص مقتول لوئی شانزدهم پادشاه فرانسه است و حوادثی که اکنون یعنی 1864 می بینم مربوط به سال 1792 شورش فرانسه است. باور نمی کردم که وقایع 71 سال قبل را امروز با چشم خود می بینم. افکارم را متمرکز کردم. ناگهان فهمیدم ستاره ای که در آن فرود آمدم کاپلای عزیز من است که در فاصله 781 ترلیون کیلومتر از زمین است. فوراً معما حل شد.
    توجه شما را به همین مسئله اساسی که یکی از حقایق علمی است جلب می کنم. همه می دانیم که سیر نور با محاسبه زمینی ما در هر ثانیه 340 هزار کیلومتر است. نور ماه در یک ثانیه، نور خورشید در مدت هشت دقیقه، نور مشتری در 42 دقیقه، اورانوس در دو ساعت و نپتون در چهار ساعت به زمین می رسد و همین طور نور سیریوس در مدت ده سال بعد به نظر ما میرسد. ستاره کاپلا را با فاصله اش از زمین که حساب کنیم باید مدت هفتاد و یک سال و 8 ماه در راه باشد تا به زمین برسد یا از زمین به آن جا
    ص:165
    برسد.
    خصائل انسان مربوط و منوط به حالت سیاره ای است که انسان در روی آن زیست می کند. هیچ یک از افعال شما مطمئناً آزادانه و اختیاری نیست و در حقیقت انسان نتیجه قوای معین است که در کره خاکی حکم فرماست. فقط روح انسان دارای وجود است که وابسته به فعل و انفعال مغزش نیست و...
    شاگرد این منجم به روح استاد خود می گوید: می ترسم مشاهدات عجیبه و اظهارات حیرت انگیز تو صرفاً توهم بوده و قوه تصور آن ها را در نظرت مجسم نموده باشد.
    استاد می گوید: می بینم که از استادت ایراد می گیری و تلویحاً می پرسی مناظر زمین را در مواقع ابری چگونه از آسمان می بینم وهمچنان وقایعی که در اطاق و پشت دیوارها و سایر موانع اتفاق می افتد چه طور می توانم ببینیم و به وقایع پی ببرم. جواب بسیار است، ولی فهم و درک برای زمینی ها محدود است و وقایع را با توجه به درک و فکر و اندیشه تو تعریف می کنم.
    برای عبور از امواج اِتر مانع و محدودیت نیست و در و دیوار و اجسام که شما آن ها را مانع برای عبور می دانید از عبور اشعه نامرئی و امواج اِتری جلوگیری نمی کند غیر از چشم و عصب بینایی و خواص محدود و ناقص شما، حواس دیگری هست که ارتعاشات مرئی اِتری را درک می کند. ایراد شما جز بی اطلاعی از اسرار طبیعت، حتی بی خبری از نیروهای خودتان علتی دیگر ندارد.
    چرا باور ندارید که روح لطیف با همان فکر و اندیشه در جسم خاکی ولی مستقل، می تواند مناظر عالم را تماشا کرده و به تجربیات آن پی ببرد. بدانید آن علمی که شما دارید و موجب نخوَت و غرور شماست، جز ادراک محدود از حواس ناقص چیز دیگری نیست.
    بدانید ارتعاشاتی به نام نور، صوت، بو، طعم و... است که از راه حواس خمسه به مغز شما می رسد. حواس شما در این عالم سفلی فقط چند حرکت و تموج نسبی را
    ص:166
    می تواند درک کند و از ادراک بقیه آثار که اندازه زیاد و تعداد آن ها در فهم و عقل شما نمی گنجد، عاجز است.
    حس شنوایی انسان به درک کلیه ارتعاشات صوتی و شنیدن همه آهنگ ها قادر نیست. وقتی این ارتعاشات خیلی کند و از چهل در ثانیه کمتر باشد، ضعیف و بسیار پست است که گوش آن را نمی شنود. هنگامی که این تموجات خیلی سریع و تند و بیش از 36 هزار در ثانیه باشد، صوت بسیار بلند و قوی است که باز گوش قادر به شنیدن آن نیست. ارتعاشات پایین تر و بالاتر از این دو حد برای خاکیان ناشنیدنی است، ولی برای موجودات دیگر شنیدنی است. درباره نور همین مطالب با قدری اختلاف جاری است. تفاوت رنگ های دلربا و مناظر در نتیجه ارتعاشات و تموجات است که عصب بینایی شما را متأثر می کند که آن ها را ببیند. اگر این تموجات، کُند یعنی پایین تر از 458 ترلیون در ثانیه باشد، نورش ضعیف و در چشم شما نامرئی است و هرگاه تند باشد، یعنی بیش از 727 ترلیون در ثانیه باشد، باز عصب بینایی قادر به دیدن نیست؛ اما برای سایر مخلوقات مرئی است؛ بنابراین آنچه را که اعصاب گوش و چشم شما ادراک نمی کند، نمی شناسید و موجودیت آن ها را منکر می شوید. چیزهای دیدنی و اسرار حیرت آور بسیار است، ولی تا از زندان تن و چاه ظلمانی هواهای نفسانی بیرون نیامده اید، درک عجایب عالم آفرینش محال است و بس...
    امضاء


صفحه 15 از 25 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi