این مسئله به نظر درست می آید. این دلیل اختصاص به انسان ندارد و شامل حیوان هم می شود. سقراط حکیم می خواهد با این استدلال بقا و استقلال روح انسان را ثابت کند.
پس از اندکی تأمل به نتیجه ای می رسیم که طرز کار انسان در اجرای اوامر خود غیر از طرز کار حیوان است، زیرا انسان در اراده مستقل است، یعنی هر چه که بکند از روی فکر و صلاح اندیشی است؛ پس می توان گفت روح انسان مستقل در وجود اوست و بدن رکاب او و خدمه اوست.
اما حیوان این طور نیست، ولو آن که حیوان را هم فاعل مختارش گویند؛ یعنی افعال و حرکات از روی اختیار اوست. وی مسبوق به فکر و رویه نیست، بلکه غریزی و طبیعت نوعی او اقتضا می کند و روی احتیاجات وی اقدام می نماید و برای بقای خود هنگام گرسنگی، بالطبع به شکار می رود و هر جا شکاری به دستش آمد، بی درنگ
ص:156
می درد و می خورد، درست مثل طفل نوزاد بشر که هنگام گرسنگی گریه و بی تابی می کند، بدون آن که بفهمد گریه و بی تابی او باعث شفقت مادر می شود.
در تجرد روح و ادله بر بقای آن، مطلب بسیار است ولی در این مختصر گنجایش ذکر آن نیست.
روح حیوانات
بزرگان و اندیشمندان معتقدند که اگرچه حیوان هم روح و هم بدنی دارد که آن را روح بخاری می گویند و ادراک جزئیات هم مقدور است، ولی روح حیوانی در وجود و بقا محتاج بدن اوست و مستقل نیست، یعنی با فساد بدن از بین می رود؛ اما روح انسانی اگر چه آن هم ابتدا در وجود محتاج به بدن است، ولی در بقا محتاج به بدن نیست و مستقل از وجود اوست و فقط در افعال خارجی بدن، آلت کار اوست.
حکما و عرفا و متفکران و دانشمندان علوم طبیعی و اسپرتیسم درباره عقل، روح، نفس، قلب، فکر، مغز و مراتب و طریق و تمیز بین آن ها در نوشته های خود تفسیر و تعبیرها و نظریات زیادی دارند، ولی این عقاید و تعبیر آن ها تعیین کننده و مطلق نیست، بلکه فعلاً بالاتر از این افکار در ادبیات علوم مورد بحث وجود ندارد و خود آن بزرگواران به جهل و نادانی خود در این موضوع اعتراف کرده اند و فعلاً همه متفق القول هستند که انسان به جز جسم خاکی و قوای حیوانی، روح افلاکی و قوای روحانی دارد که اشرف مخلوقات لقب یافته و طبیعت و سایر موجودات تحت فرمان و اراده اوست