صفحه 17 از 25 نخستنخست ... 7131415161718192021 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 248

موضوع: انسان کلید اسرار هستی

  1. Top | #161

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نظریه انیشتین
    انیشتین دانشمند ریاضی و فیزیک که صاحب نظریه معروف نسبی است می گوید: در جهان چیزی هست که نمی دانم چیست و کاری می کند که نمی دانم چه کاری است (هر چه می دانیم از بضاعت علمی ما است) و تمام عمر همواره در انتظار هستیم. امروز منتظر فردا هستیم و فردا که شد انتظار پس فردا را داریم و پس فردا منتظر هفته بعد آن هفته و منتظر ماه و سال بعد سال منتظر سال های آینده می باشیم. تا وقتی که جوان هستیم تصور می کنیم انتظار ما برای تشکیل خانواده است و پس از ازدواج به وجود آمدن فرزندان و در روزهای سال خوردگی هم مرتباً انتظار فردا را داریم. یک وقت متوجه می شویم که انتظار ما برای وصول فردا هیچ علتی نداشته جز این که منتظر مرگ بودیم. نمی دانیم که ساعت مرگ ما کی فرا می رسد در انتظارش عمر می گذرانیم.
    صاحب نظران اندیشمند معتقدند مرگ پایان دردهای جسمانی و روحانی است، نظیر همان خواب لذت بخش؛ پس چرا باید از مرگ هراس داشته باشیم.
    باز باید دانست که مرگ برخلاف نظر برخی از مفسرین عادی، دروازه و مرز نیست که بین این جهان و جهان بی پایان کار گذاشته شود و تصور کنیم که وقتی از این مرز عبور کردیم، یعنی مردیم، مسافرت ما به پایان رسیده باشد، نه... بلکه مرگ یکی از مراحل این سفر بی انتهاست؛ باید راه پیمود تا به مقصد رسید.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #162

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مسافرت بی بازگشت
    هر شب بر اثر خوابیدن، به دیار دیگر می رویم و بعد از آن جا مراجعت می کنیم، ولی در مسافرت مرگ برگشتنی نیست؛ دنیای دیگری است، اما آن جا دنیای مادی نیست. قطره پس از طی مسافت ها و تبدیل شدن ها، گرما و سرما دیدن ها بالاخره ابری بالای
    ________________________________________
    1- . در صفحات قبل گفتیم که بعضی از نظریات اساتید علم اسپرتیسم مبنی بر این بود که اغلب دانش های پیچیده را ارواح احضار شده توسط مدیوم به نابغه ها و دانشمندان القا می کنند و...
    ص:162
    دریا خواهد شد و مستقیماً به دریا خواهد افتاد که وطن اصلی اوست.
    هرگز کسی از آن جهان نیامده است که اوضاع آن جا و لحظات مرگ را برای ما بیان نماید، هر چه گفته و نوشته شده تعبیر ذهنی است و حتی در احضار روح، ارواح احضار شده که توسط مدیوم سخن می گوید هم از حقیقت بی خبرند، ولی از ما آگاه ترند و با محدودیت خاص جواب سؤالات را می دهند. این است راز مرگ که انسان در قبال آن مبهوت می شود.
    انسان هر چه سعی می کند چیزی بفهمد نمی تواند، چون کسی نیست که جواب او را بدهد و تازه اگر کسی چیزی بفهمد دیگر وجود ندارد، زیرا اگر چیزی از حقیقت را درک کند مبدّل به همان چیز می شود و دیگر وجود مادی ندارد.
    امضاء


  4. Top | #163

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اظهارات روح «لومن» منجم به شاگردش

    از مقالات «کامیل فلاماریون» که شناخته شده در علم اسپرتیسم و طرف دار جدی وجود مستقل روح و حیات بعد از مرگ می باشد، مطلبی به طور خلاصه بیان می شود.
    روح لومن هفتاد و دو ساله، منجم و متفکر علم مخفی که عمر خود ر با شاگردش در رصدخانه محبوب خود گذرانده، توسط مدیوم به شاگردش بعد از مرگ ظاهر شده، مطالبی با احتساب دقیق نجومی روی کاغذ آورده که به این شرح است:
    می خواهم حادثه ای را که به اصطلاح اهل زمین مرگ نامیده می شود، به تو بفهمانم و شمه ای از سیر خود را که چشم ظاهربین خاکیان از درک آن عاجز است، به طور ساده که قابل درک برای تو باشد، با توجه به بینش و علم محدودت شرح دهم.
    اگر می خواهی به معنای مرگ پی ببری باید فکر خاک آلود خود را از کدورات و تعلقات خاک نشینان، پاک کرده و به قلب و باطن خویش متوجه و متمرکز شوی تا حقایق گفتار آزاد مرا درک کنی.
    بدان ای دوست عزیز! مرگ وجود مستقلی ندارد که بتوان آن را با فعل و انفعال مواد شیمیایی و عناصر طبیعی قیاس کرد. بعد از مرگ اولین مرحله سیر روح مبهم و شبیه به حال کسی است که تازه از خواب بیدار شده و انعکاس های نیمه روشن و
    ص:163
    لرزان رؤیا در ذهن او باقی است.
    ندای این جهان جز وهم و پندار چو از خواب گران گردی تو بیدار
    امضاء


  5. Top | #164

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    همین که آخرین ضربان قلب و رشته مغناطیسی بین جان و تن قطع شد، به شخصیت خود متوجه می شوند، با پاکی طینت خود به سیر این جهان می پردازند و به سرمنزل مقصود می روند.
    روح شرور و غبارآلود با توجه به غلظت آلایش نفسانی مدتی دراز به حالت حیرت و بی سامانی و کدورات و گیج باقی می ماند (البته مدت دراز که لومن می گوید به علت نبودن بُعد زمان شاید سال های زمینی طول بکشد که این همان جهنم آن هاست).
    ای فرزند عزیز و دوست من! به خاطر داری یک شب تنها، نزدیک تخت من که در حالت احتضار بودم نگران و افسرده و ناامید به من نگاه می کردی، من در سیر خود بودم ولی متوجه حالات تو هم بودم. چشم من به ستاره محبوبم کاپلا افتاد که در افق با اشعه نورانی می درخشید و مرا نزد خود می طلبید.
    آه! چه شب دردناکی برای تو و چه شب فرح بخشی برای من بود که از آن مشاهده به کلی بی خود شده بودم.
    وعده وصل چون شود نزدیکآتت__ش عش__ق تی__زتر گردد
    تو گمان می کردی من مرده ام، در صورتی که به علت مستی روحی از هستی بی خبر شدم. گریه بی هنگام تو و دخترم مرا از آن حالت باز می داشت و کلماتی چند برای تسکین شما از زبانم بیرون آمد.
    گفتم: آرام بگیرید، بال های مرگ برای بردنم به آسمان باز است لحظه ای دیگر پرواز خواهم کرد و به وطن اصلی و آرامش ابدی خواهم پیوست.
    به یگانه دخترم بگو هرگز در فراقم بی تابی نکند، جز نیکی و نوع دوستی، کاری نکند و توجه داشته باشد مرگ تولد دیگری است که قابل توصیف نیست.
    حال حواسم کرخ و چشمم که در ستاره کاپلا خیره و مات بود تار شد. بی تابی و گریه تو و دخترم مرا از حالت روحانی دور می کند، حس مرا می گیرد و فضا را تیره
    ص:164
    می کند. آرام به من نگاه کن؛ به عمق قضیه که همواره بحث و گفت وگو می کردیم فکر کن... حال به خودم آمدم. پای کوهی بسیار باصفا و باطراوت هستم که نظیر آن را هیچ گاه ندیدم و به تو هم نمی توانم با محدودیت فکری ات توضیح دهم. کلاً توصیف با زبان میسر نیست.
    در چشمان من قوّتی به وجود آمده که می توانم کواکب و سیارات را در آسمان آشکارا ببینم، حتی جزئیات قاره ها و شهر ها و کوچه ها و عمارات را روشن می بینم. کره زمین را که یک لحظه پیش ترک کرده بودم یافتم و تمام دقت خود را به آن متمرکز ساختم. طولی نکشید فرانسه و بعد پاریس را دیدم اولین چیزی را که جست وجو کردم رصدخانه محبوب خودمان بود که من و تو ساعات عمر خود را با لذت فراوان آن جا گذرانده بودیم همین فراز رصدخانه یادگار لذت بخش ترین ساعات عمر من و تو بود و بعد به خانه ام رفتم. از خاصیت چشم خود در حیرت بودم، من می توانستم مانند لوله های دوربین آن را بلند و کوتاه کنم. ناگهان دیدم دور از محوطه ای که من بودم، اهالی در میدان جمع شده و شخصی را زیر گیوتین اعدام می کنند. بسیار حیرت کردم. وقتی نزدیک شدم، دیدم شخص مقتول لوئی شانزدهم پادشاه فرانسه است و حوادثی که اکنون یعنی 1864 می بینم مربوط به سال 1792 شورش فرانسه است. باور نمی کردم که وقایع 71 سال قبل را امروز با چشم خود می بینم. افکارم را متمرکز کردم. ناگهان فهمیدم ستاره ای که در آن فرود آمدم کاپلای عزیز من است که در فاصله 781 ترلیون کیلومتر از زمین است. فوراً معما حل شد.
    توجه شما را به همین مسئله اساسی که یکی از حقایق علمی است جلب می کنم. همه می دانیم که سیر نور با محاسبه زمینی ما در هر ثانیه 340 هزار کیلومتر است. نور ماه در یک ثانیه، نور خورشید در مدت هشت دقیقه، نور مشتری در 42 دقیقه، اورانوس در دو ساعت و نپتون در چهار ساعت به زمین می رسد و همین طور نور سیریوس در مدت ده سال بعد به نظر ما میرسد. ستاره کاپلا را با فاصله اش از زمین که حساب کنیم باید مدت هفتاد و یک سال و 8 ماه در راه باشد تا به زمین برسد یا از زمین به آن جا برسد.

    امضاء


  6. Top | #165

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    خصائل انسان مربوط و منوط به حالت سیاره ای است که انسان در روی آن زیست می کند. هیچ یک از افعال شما مطمئناً آزادانه و اختیاری نیست و در حقیقت انسان نتیجه قوای معین است که در کره خاکی حکم فرماست. فقط روح انسان دارای وجود است که وابسته به فعل و انفعال مغزش نیست و...
    شاگرد این منجم به روح استاد خود می گوید: می ترسم مشاهدات عجیبه و اظهارات حیرت انگیز تو صرفاً توهم بوده و قوه تصور آن ها را در نظرت مجسم نموده باشد.
    استاد می گوید: می بینم که از استادت ایراد می گیری و تلویحاً می پرسی مناظر زمین را در مواقع ابری چگونه از آسمان می بینم وهمچنان وقایعی که در اطاق و پشت دیوارها و سایر موانع اتفاق می افتد چه طور می توانم ببینیم و به وقایع پی ببرم. جواب بسیار است، ولی فهم و درک برای زمینی ها محدود است و وقایع را با توجه به درک و فکر و اندیشه تو تعریف می کنم.
    برای عبور از امواج اِتر مانع و محدودیت نیست و در و دیوار و اجسام که شما آن ها را مانع برای عبور می دانید از عبور اشعه نامرئی و امواج اِتری جلوگیری نمی کند غیر از چشم و عصب بینایی و خواص محدود و ناقص شما، حواس دیگری هست که ارتعاشات مرئی اِتری را درک می کند. ایراد شما جز بی اطلاعی از اسرار طبیعت، حتی بی خبری از نیروهای خودتان علتی دیگر ندارد.
    چرا باور ندارید که روح لطیف با همان فکر و اندیشه در جسم خاکی ولی مستقل، می تواند مناظر عالم را تماشا کرده و به تجربیات آن پی ببرد. بدانید آن علمی که شما دارید و موجب نخوَت و غرور شماست، جز ادراک محدود از حواس ناقص چیز دیگری نیست.
    بدانید ارتعاشاتی به نام نور، صوت، بو، طعم و... است که از راه حواس خمسه به مغز شما می رسد. حواس شما در این عالم سفلی فقط چند حرکت و تموج نسبی را
    ص:166
    می تواند درک کند و از ادراک بقیه آثار که اندازه زیاد و تعداد آن ها در فهم و عقل شما نمی گنجد، عاجز است.
    حس شنوایی انسان به درک کلیه ارتعاشات صوتی و شنیدن همه آهنگ ها قادر نیست. وقتی این ارتعاشات خیلی کند و از چهل در ثانیه کمتر باشد، ضعیف و بسیار پست است که گوش آن را نمی شنود. هنگامی که این تموجات خیلی سریع و تند و بیش از 36 هزار در ثانیه باشد، صوت بسیار بلند و قوی است که باز گوش قادر به شنیدن آن نیست. ارتعاشات پایین تر و بالاتر از این دو حد برای خاکیان ناشنیدنی است، ولی برای موجودات دیگر شنیدنی است. درباره نور همین مطالب با قدری اختلاف جاری است. تفاوت رنگ های دلربا و مناظر در نتیجه ارتعاشات و تموجات است که عصب بینایی شما را متأثر می کند که آن ها را ببیند. اگر این تموجات، کُند یعنی پایین تر از 458 ترلیون در ثانیه باشد، نورش ضعیف و در چشم شما نامرئی است و هرگاه تند باشد، یعنی بیش از 727 ترلیون در ثانیه باشد، باز عصب بینایی قادر به دیدن نیست؛ اما برای سایر مخلوقات مرئی است؛ بنابراین آنچه را که اعصاب گوش و چشم شما ادراک نمی کند، نمی شناسید و موجودیت آن ها را منکر می شوید. چیزهای دیدنی و اسرار حیرت آور بسیار است، ولی تا از زندان تن و چاه ظلمانی هواهای نفسانی بیرون نیامده اید، درک عجایب عالم آفرینش محال است و بس...
    امضاء


  7. Top | #166

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    زایشی دوباره
    در مبحثی راجع به کلیه افعال و آثار و حیات در نتیجه فعل و انفعالات با سلول های دماغی بشر، مطالبی گفته شد که صفرا از کبد و انسولین از لوزالمعده ترشح می شود؛ فکر هم از مغز تراوش می نماید، اما موقع مرگ مغز، فکر باقی و مستقل می ماند و دیگر رابطه ای با مغز ندارد.
    سه عامل اصلی یعنی جسم و قالب فلکی و روح، موجودیت انسان است. بدن انسان مجموعه ای از مولکول های مادی متغیر است؛ بالعکس جسم فلکی غیر مادی (اِتری) سیال، رقیق، ظرف روح و جوهر روان است. روح مدرک وجودی متفکر است
    ص:167
    و محیطی که در آن زیست می کند مادی نیست و با تغییر تدریجی بدن عوض نمی شود، زیرا خودش موجد این تغییر و تبدیل است. اگر به عقیده مادیون روح، غیرمستقل و فکر، تراوش مغز باشد، پس با تغییر دائمی سلول های مغز، فکر و روح نیز تبدیل می شوند؛ در نتیجه انسان شخصیت خود را نمی شناسد و عمل فیزیکی و شیمیایی سلول های مغز هر قدر دقیق تر باشد نمی تواند در هیچ امری قضاوت کند، حتی شعوری ندارد که بداند حاصل دو در دو چهار می شود.
    اتصال روح به بدن به وسیله جسم فلکی است که پس از مرگ هم آن را نگاه می دارد. پس از خروج از حیات غبارآلود زمینی، قوه متفکره لحظاتی بین خاطره گذشته که به کلی محو نشده و حقیقتی که هنوز آن را کاملاً درک نکرده است، قرار دارد.
    دوام این به نسبت زیادی یا کمی، بستگی به علاقه روح به فریبندگی حیات دنیوی دارد که فعلاً او را مهار کرده و مانع ارتقاء روحش بوده؛ همچنان که نوزاد خروج خود را از رحم حس نمی کند، انسان نیز جدا شدن روح را از کالبد درک نمی نماید. مرگ ما تولد در حیات آسمانی است، مانند بدن که زایش در حیات زمینی است. جسم مادی از اجتماع مولکول ها و اتم ها تشکیل شده که به وسیله تنفس و تغذیه بلاانقطاع، نسوج سلول های بدن را تجدید می کند.
    جسم در ظرف چند ماه به کلی عوض شده و حتی یک اتم از آنچه بود وجود نخواهد داشت. این اتم ها دائماً از جسمی به جسم دیگر در سفرند. آنچه انسان خاکی تنفس کرده و می خورد، هزاران بار پیش خورده و تنفس شده است؛ در واقع همه بازخورده یکدیگریم.
    امضاء


  8. Top | #167

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شعور باطن
    روح فلکی یا همزاد یا شعور باطن کجاست و چه وظایفی دارد؟
    دوست ارزشمندم جناب دکتر «محمد ولی مقدم زنجانی» استاد دانشگاه آزاد تهران مقاله ای به این حقیر ارائه کردند که به طور خلاصه عناوین مطالب آن از نظرتان می گذرد و بعد در مورد نظریه پردازی صحبت خواهد شد.
    ص:168
    ضمیر ناخودآگاه دستگاهی مخفی و ناشناخته در درون ماست که از بدو تولد هر چه که ما می بینیم و می شنویم یا حس می کنیم یا هر فکری که از مغز ما عبور می کند، همه را مانند دستگاه فیلم برداری ثبت و ضبط می کند. سلامتی یا بیماری، شهوات و تمایلات، تلاش ها و کوشش ها، خواب دیدن، روشن بینی و خلاصه همه افکار و اعمال ما متأثر از سازمان ناخودآگاه ماست که همان شعور باطن است.
    در واقع شعور باطن یا ناخودآگاه، نیروی عظیمی است که در اعماق روان ما مخفی بوده و حدود نود درصد حرکات و رفتار و گفتار و کردار ما را رهبری می کند.
    لذا عقل و اراده ما تحت تأثیر عملکرد ناخودآگاه بوده و در اغلب مواقع، روان و شعور آگاه ما فرامین و تمایلات و خواسته های او یعنی شعور باطن را تأیید یا تصویب می کند.
    نظریه پرفسور فروید
    فروید (1) اعتقاد داشت که زندگی بیرونی ما نسخه ای بدلی از زندگانی درونی ما است. اعمال روزانه ما آیینه ای است که در آن اندیشه های درونی ما آشکار می گردد. خبط ها، بدی ها، خوبی ها، مهربانی ها، شادی ها، تلخی ها و... همه علل روانی دارند که چگونگی آن ها بر ما آشکار نیست.
    وی همچنین معتقد بود که بیماری های روانی معلول تراکم آزردگی هاست و برای درمان این نوع بیماری ها باید در منشأ و تأثیرات گذشته شخص تحقیق شود، زیرا تخم اول آزردگی ها در دوران کودکی کاشته می شود. اگر ما بخواهیم در زندگی بر خود مسلط باشیم و از آسایش فکری برخوردار باشیم و به اختلالات روانی دچار نشویم باید از کشمکش بین نهاد و خود بکاهیم و با تلقین، افکار و تمایلات نیک و مثبت فراخور را قوی تر سازیم. هرگاه انرژی روانی و استعدادهای خود را صد در واحد به حساب آوریم، حدود نود درصد آن در قید و بند های دنیای درون ما محبوس می باشند.
    ________________________________________
    1- . فروید روان شناس و پزشک فراخود استاد در علم متافیزیک اتریشی است.
    ص:169
    حال اگر ما بتوانیم وارد دنیای درون خود بشویم، قادر خواهیم شد در اعماق تاریک دنیای درون خود نفوذ کرده و نیروهای زنجیر شده را کشف و آزاد سازیم که البته این عمل از طریق هیپنوتیزم و ورزش های مخصوص و ریاضت میسر خواهد بود. (1)
    نظریه پرفسور رودلف آشتی نیر مبنی بر شعور باطن این است که اگر بدن انسان را به کره زمین تشبیه کنیم، شعور باطن قاره جدیدی است که فروید روان پزشک اتریشی آن را کشف کرد.
    کشف این قاره جدید که به نام شعور باطن یا ناخودآگاه است به چه درد می خورد و چه قدر ارزش دارد؟
    ارزش این قاره به نام شعور باطن زیاد است که با وصف زبان میسر نیست. عظمت و شکوه آن ارزش مند ترین شیء جهان هستی است که به هیچ وجه به وصف نمی آید.
    حالا با هم قدم به قدم در این قاره اسرارآمیز ارزشمند در دنیای درون آدمی پیش خواهیم رفت. انرژی روانی و فکری شما صد واحد است، ولی شاید بیش از نود واحد آن در قید و بندهای دنیای درون شما محبوس هستند و شما هر قدر در این سرزمین به نام دنیای درون، پیش بروید یکایک زندان ها را در اعماق تاریکی دنیای درون یافته و نیروهای زنجیر شده خود را از زندان ها آزاد خواهید کرد؛ در نتیجه استعداد جسمی، روانی و فکری شما به طور اعجاز انگیز فزونی خواهد یافت.
    با پی بردن به اسرار درون اگر بگوییم عقل و اراده کهنه شده است یا عقل و اراده شکست خورده است، سخنی به گزاف نگفته ایم، زیرا آن قدرها هم که تصور می شد عقل و اراده و منطق در سرنوشت، اعمال، رفتار و فعالیت بشر مؤثر نبوده است، زیرا نیرو و عامل دیگری در اعماق درون بشر بوده که قدرت آن در فرمان دادن به اعمال و رفتار بشر خیلی قوی تر از عقل و اراده و منطق بوده است.
    امضاء


  9. Top | #168

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    دانشمندان از زمان های بسیار قدیم تا بدو پیدایش اسرار دنیای درون، یعنی اسرار
    ________________________________________
    1- . در صفحه های قبل راجع به ورزش های یوگا و ریاضت و تمرین های لازم، توضیح داده شد که سه عضو خفته در بدن ما که بدون استفاده است را می توان از طریق ورزش و ممارست یا هیپنوتیزم بیدار کرد.
    ص:170
    شعور باطن یا همان ضمیر ناخودآگاه، انسان را موجودی عاقل و منطقی تصور می کردند، در حالی که امروزه روان کاوان معتقدند که بر خلاف تصور و عقاید فلاسفه قدیم نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو انسان موجودی احساسی است و عقل و منطق خیلی کم در زندگی او دخالت دارد.
    هم اکنون شما شاید تصور کنید که هر کاری که بشر می کند از روی عقل و اراده و سنجیده است؛ با این حساب افراد حسود، دزد، دروغگو، خودخواه، عوام فریب، کلاهبردار، دورو، کینه توز، لاقید، تنبل، اغفالگر، ریاکار، منحرفین جنسی و... مقصر و مسئول هستند، در حالی که طبق نظریه جدید روان کاوی این قبیل اشخاص مقصر و مسئول نیستند، بلکه افرادی هستند که مبتلا به بیماری های روانی می باشند.
    گرچه فلاسفه قدیم نظیر سقراط و به خصوص افلاطون، به طور غیرمستقیم اشاراتی در مورد ضمیر ناخودآگاه دارند، ولی آن نظریات اولاً کامل و قطعی نبوده اند، ثانیاً عقیده نداشتند که ضمیر باطن نیرومند تر از عقل و فکر و اراده، یعنی خودآگاهی باشد.
    امضاء


  10. Top | #169

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    جایگاه شعور باطن
    شعور باطن انسان که گوشه دوری از بدن جا گرفته، همه چیز را می داند و آگاه است، ولی دانستنی های خود را به شعور ظاهر، یعنی مغز، نمی تواند منتقل کند، چون شعور ظاهر یا مغز دارای معلومات محدود و مختصر و در تلاش برای کسب علم بیشتری است و چون می داند که این علم و آگاهی در شعور باطن می باشد، سعی می کند چیزی از این وقایع را از شعور باطن کسب کند، ولی شعور باطن امتناع می کند، چون ظرفیت آن را در مغز نمی بیند و نمی تواند یا اجازه ندارد دانستنی های خود را که جزء اسرار است، به او بگوید. چرا؟
    ما تا وقتی که نفهمیم چرا جهان به وجود آمده و همواره وجود خواهد داشت، درنخواهیم یافت که آیا جهان همواره خواهد بود یا موقتی است؟ آنچه باعث حیرت و نادانی ما در این جهان بی پایان شده، همین «چرا» است که باید دانست. واژه «چرا» هم مثل عقل و فهم و... را ما وضع کرده ایم، اما این واژه برای جهان و خدا مفهومی ندارد.
    ص:171
    آه خداوندا! علت این التهاب درونی و کنجکاوی چیست؟ تو آفریننده احساس بشر و همه چیز هستی. بین قلب و چشم چه ارتباطی ست که هر چه او می بیند قلب به تپش می افتد؟ سرمنشأ این همه اسرار کجاست؟ آیا این جاذبه مقدس را برای دوام هستی آفریده ای؟
    امضاء


  11. Top | #170

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,016
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    باید اذعان کرد بشر هرگز به راز آفرینش و فلسفه خلقت پی نخواهد برد و هرچه کاوش کند، به همان اندازه در گرداب اسرار فرو خواهد رفت. پس چه باید کرد؟ باید به خودش پناه برد و از منبع فروزان عشقش مدد بگیرد.
    به دریا نگریستم، آرام و باشکوه بود و عظمت خاصی داشت. خورشید کم کم از افق بالا می آمد و انوار زرّین خود را بر روی امواج معتدل و ملایم آب می لرزاند. نسیم روان بخش در سطح آب و ساحل می وزید. سکوت عمیقی را در درونم که حاکی از حیرت و تعجب و عجز بود، احساس می کردم. نوعی حرارت و هیجان مجهول در تمام عروق و اعصاب خود احساس می نمودم. قلبم از حیرت نزدیک بود که از حرکت بازایستد.
    همه وجودم دست خوش انقلاب روحی خاصی شده بود که نمی توان آن را بیان کرد، زیرا الفاظ ناقل معانی نیستند.
    آتش نامحسوسی در درونم زبانه می کشید و تار و پودم را در لهیب خود می سوزاند. برای نخستین بار استنباط کردم نه تنها اضطرابی از مرگ ندارم، بلکه اشتیاق و کشش مجهولی تمام ارکان وجودم را فراگرفته، اعصابم آماج اشعه مرموزی قرار گرفته بود. این اشعه جز شوق دیدار چیز دیگری نبود. در این هنگام بی اختیار قطرات اشک هم چون ژاله های بهاری بر رخسارم چکید. آه خدایا! این چه آتش نهانی است که در درونم افروخته شده؟ آیا این شعله ها در درونم بوده، ولی بهانه ای برای شعله ور شدن نداشته اند؟ چگونه به وجود آمده نمی دانم. چه می گویم، چه دریافتم، همین قدر احساس غیرقابل توصیفی دارم که تعریفش با زبان و قلم میسر نیست.
    هوش و عقل بشر جزء امتیازات او و پسندیده است. در این صورت چگونه شخصی را
    ص:172
    که همیشه مشغول جست وجو است و همه چیز را با ترازوی عقل می سنجد و تا عقل او چیزی را قبول نکند بدان ایمان نمی آورد، به مراتب پست تر از آن نادان می دانید که کورکورانه هر افسانه و مو هومی را می پذیرد و بدان ایمان می آورد.
    خواهید گفت که این شخص که مشغول تفحص است و همه چیز را با ترازوی عقل می سنجد، نظیر آن شخص نادان از اسرار جهان و خدا چیزی را درنیافته است، ولی کدام پسندیده است: تحقیق کردن یا کورکورانه زیستن؟
    امضاء


صفحه 17 از 25 نخستنخست ... 7131415161718192021 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi