.
در کتاب باستانی هند قدیم در تأیید این مطلب چنین آمده است:
در مسلک های عرفانی اشاره می کنند اگر کسی به حقیقت رسید و آن را شناخت، نمی تواند به دیگران بیاموزد و شاید خود او هم نداند که به حقیقت، یعنی به خداوند واصل شده است، زیرا دارای کالبد دیگری می شود و ماهیت جسمی او که هیچ، بلکه ماهیت فکری او هم تغییر می کند.
بنابراین الفاظ ناقل معانی نیست. حقیقت را نمی توان با الفاظ به کسی منتقل کرد. از طرفی آن حقیقت بازیافته فکر و اندیشه ناقص بشر است؛ پس باز مطلق نیست، اما به ادراک و فکر دیگران برتری دارد. حقیقت را نمی توان به کسی منتقل کرد، زیرا هر نفسی باید حقیقت را خودش دریافت کند.
آیا لیست غذای لذیذ می تواند گرسنه را سیر کند؟ او با خواندن لیست غذا سیر نمی شود؛ برای رفع گرسنگی نیاز به خوردن غذا است. با شنیدن الفاظ و واژه ها، حقایق گم می شود و شخص گمراه ترمی شود.
جسم خاکی تا حدی به کمک علوم طبیعی و آزمایش های مختلف شیمیایی در مطالعاتی که زیست شناسان کرده اند، شناخته شده است. اکنون بشر در صدد شناخت انرژی خود است و می خواهد بداند بعد از مرگ، بدن و انرژی به کجا خواهد رفت؟ آیا انرژی همان روح است؟ آیا من اصلی است؟
چون روح هنوز شناسایی نشده، بهتر است این واژه را فقط با کلمه انرژی نام ببریم. هنوز برای دانشمندان واضح نیست که روح چیست. هر نوع اطلاعات و شناسایی متفکران و اندیشمندان در هر مقام و موقعیت علمی، تعبیر شخص اوست نه حقیقت. اگر همان اطلاعات و شناسایی خود را در اختیار بشر بگذارند، کمکی به حال آن ها نخواهد شد، زیرا در متافیزیک، الفاظ مطلقاً معنا را منتقل نمی کنند و او را از حقیقت دور می کنند.