صفحه 4 از 25 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 248

موضوع: انسان کلید اسرار هستی

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    1- . مذهب فلسفی «سوفسطایی» منسوب به سفسطه، در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان به وجود آمد. پیروان آن به «سوفیست» یعنی «دانشور» معروف شدند، ولی اعراب آن را «سوفسطاییه» یا «سفسطایین» نامیده اند. سوفسطاییان هنگام بحث در مسائل فلسفی و اخلاقی و سیاسی به روش جدل، مغالطه و سفسطه پرداختند و معتقد بودند که حقایق، وجودی اصلی ندارد و نسبی است و با اختلاف حالات نفسیه تغییر می یابد، هرکسی هر چه حس می کند معتبر می داند، در حالی که دیگران همان امر را طور دیگر ادراک می کنند و اموری که به حس و ادراک در می آید ثابت نیست، از این رو آن چه انسان درک می کند حقیقت مطلق نیست بلکه نسبی و تعبیر است. معروف ترین حاکم سوفسطایی «پروتاغورس» بوده که گفته است: انسان مقیاس همه چیز است. کلام او را چنین تفسیر کرده اند که در واقع حقیقتی وجود ندارد.

    ص:42

    که به تمام رازهای بزرگ جهان از قبیل راز خداوند و خلقت و سرنوشت جهان هستی و غیره آراسته است.

    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نظر دوم می گوید که نوشته ها و معتقدات کعبال جز خرافات چیز دیگری نیست.

    هرمتیان

    «هرمتیان» از «هرمدتیست» که کلمه ای فرانسوی است گرفته شده است و به معنای مضبوط، پنهان و محرمانه می باشد. طرف داران این فرقه در قرون وسطی می زیستند. آن ها کارهای خود را از نظر دیگران پنهان نگاه می داشتند و حتی تعلیمات آن ها نیز محرمانه بود؛ به همین دلیل در تاریخ موسوم به هرمتیان شده اند.

    این فرقه را گروهی کیمیاگر نام نهاده اند؛ ولی جز اوتاد و اقطاب نبوده اند و از طلسم و کیمیاگری فقط معنای ظاهری آن را استنباط می کردند کیمیاگران بزرگ که جزو معلمین فرقه هرمتیان محسوب می شدند، نظری بلند و عالی تر داشتند.


    در این مکتب گروهی که ظاهراً از هرمتیان بودند، سعی می کردند شیطان را با خویش هم دست کنند و به وسیله او راز کیمیا، پیش گویی حوادث آینده و غیره را درک نمایند. آن ها در این مورد نیز موفقیتی به دست نیاوردند؛ زیرا طرف داران علوم پنهانی دیانت مسیح را آن طوری که مکتب می گوید اصلاً قبول نداشتند چه رسد به این که معتقد به شیطان باشند.

    دیگر این که بزرگان و اقطاب این فرقه به نام های «وان هلمون» و «پاراسلِس» به صراحت می گویند: شیطانی جز خود انسان وجود ندارد و ما نباید جهل خود را منسوب به شیطان کنیم و بگوییم که چون ما فلان چیز را نمی دانیم، پس شیطان می داند.

    اعتقاد به شیطان در بین طرف دارن علوم پنهانی اختصاص به کسانی داشت که در مراحل پست علوم پنهانی می زیستند و از علوم پنهانی غیر از جادوگری و خرافات چیزی را نمی فهمیدند؛ اما اقطاب و بزرگان متفکر علوم پنهانی می دانستد که در جهان چیزهایی هست که هر چند دیده نمی شوند، ولی به طور حتم وجود دارند. آن ها معتقد بودند در آن جایی که هیچ چیز به چشم ما نمی رسد، چیزهایی هست که بیشتر از دنیامحسوس و مشهود است و اشیایی که نمی دانستند چیست موجوداتی بانفوذ و مؤثر در زندگی ما می باشند که ما با تربیت اراده و استعدادهای خویش می توانیم به سهم خود در آن ها تأثیر بگذاریم و از آسیب های آن ها بکاهیم و منافع آن ها را به طرف خود جلب کنیم.

    این موجودات مرموز و ناشناخته را ارواح می دانستند و عقیده داشتند که روح دو قسم دارد: اول ارواح کسانی هستند که مرده اند و دیگری ارواح کسانی که هنوز به دنیا نیامده اند.

    به عقیده آن ها ارواح اخیر که هنوز فرصت نکرده اند در کالبد خاکی ظهور کنند. بی طرف تر هستند؛ بنابراین زندگی زمینی آن ها را آلوده نکرده است. اگر انسان بتواند ارواحی را که هنوز به دنیای زمین نیامده و در کالبد کسی حلول نکرده اند، با خود هم دست نماید و از مساعدت آن ها برخوردار شود، چون روح مزبور آلودگی ندارد، سریع ترمجذوب دوستی می شود.

    امضاء


  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این عقیده در قرون وسطی، پنهانی تعلیم داده می شد و طرف داران آن از بیم زنده سوختن در آتش، آن را هرگز به نامحرم بروز نمی دادند.

    رهبران هرمتی می گویند موفق شدند که ارواح را احضار نمایند و با آن ها دوست و محرم شوند و از فواید دوستی با آن ها استفاده کنند.

    امروز ما نمی توانیم این عقیده را بدون مطالعه رد کنیم. من در بعضی از جلسات احضار روح در این دور شرکت کرده ام و می توانم بگویم بالاخره چیزی هست، اما نمی توان فهمید آیا روحی که حاضر می شود همان فکر و خیال ماست که بر اثر تلقین به نفس و یا تلقین دسته جمعی واقعیت پیدا کرده است یا این که از عالم دیگر چیزی با فکر و خیال ما توأم می گردد.


    ما نمی توانیم در دوره خودمان این موضوع را روشن کنیم که در جلسات احضار ارواح آیا فکر و خیال ما بر اثر تلقین به نفس فردی و یا اجتماعی موجود می شود یا چیزی از دنیای دیگر می آید.

    امضاء


  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    1- . مذهب فلسفی «سوفسطایی» منسوب به سفسطه، در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان به وجود آمد. پیروان آن به «سوفیست» یعنی «دانشور» معروف شدند، ولی اعراب آن را «سوفسطاییه» یا «سفسطایین» نامیده اند. سوفسطاییان هنگام بحث در مسائل فلسفی و اخلاقی و سیاسی به روش جدل، مغالطه و سفسطه پرداختند و معتقد بودند که حقایق، وجودی اصلی ندارد و نسبی است و با اختلاف حالات نفسیه تغییر می یابد، هرکسی هر چه حس می کند معتبر می داند، در حالی که دیگران همان امر را طور دیگر ادراک می کنند و اموری که به حس و ادراک در می آید ثابت نیست، از این رو آن چه انسان درک می کند حقیقت مطلق نیست بلکه نسبی و تعبیر است. معروف ترین حاکم سوفسطایی «پروتاغورس» بوده که گفته است: انسان مقیاس همه چیز است. کلام او را چنین تفسیر کرده اند که در واقع حقیقتی وجود ندارد.

    ص:42

    که به تمام رازهای بزرگ جهان از قبیل راز خداوند و خلقت و سرنوشت جهان هستی و غیره آراسته است.

    نظر دوم می گوید که نوشته ها و معتقدات کعبال جز خرافات چیز دیگری نیست.

    هرمتیان

    «هرمتیان» از «هرمدتیست» که کلمه ای فرانسوی است گرفته شده است و به معنای مضبوط، پنهان و محرمانه می باشد. طرف داران این فرقه در قرون وسطی می زیستند. آن ها کارهای خود را از نظر دیگران پنهان نگاه می داشتند و حتی تعلیمات آن ها نیز محرمانه بود؛ به همین دلیل در تاریخ موسوم به هرمتیان شده اند.

    این فرقه را گروهی کیمیاگر نام نهاده اند؛ ولی جز اوتاد و اقطاب نبوده اند و از طلسم و کیمیاگری فقط معنای ظاهری آن را استنباط می کردند کیمیاگران بزرگ که جزو معلمین فرقه هرمتیان محسوب می شدند، نظری بلند و عالی تر داشتند.

    در این مکتب گروهی که ظاهراً از هرمتیان بودند، سعی می کردند شیطان را با خویش هم دست کنند و به وسیله او راز کیمیا، پیش گویی حوادث آینده و غیره را درک نمایند. آن ها در این مورد نیز موفقیتی به دست نیاوردند؛ زیرا طرف داران علوم پنهانی دیانت مسیح را آن طوری که مکتب می گوید اصلاً قبول نداشتند چه رسد به این که معتقد به شیطان باشند.

    دیگر این که بزرگان و اقطاب این فرقه به نام های «وان هلمون» و «پاراسلِس» به صراحت می گویند: شیطانی جز خود انسان وجود ندارد و ما نباید جهل خود را منسوب به شیطان کنیم و بگوییم که چون ما فلان چیز را نمی دانیم، پس شیطان می داند.
    امضاء


  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اعتقاد به شیطان در بین طرف دارن علوم پنهانی اختصاص به کسانی داشت که در مراحل پست علوم پنهانی می زیستند و از علوم پنهانی غیر از جادوگری و خرافات چیزی را نمی فهمیدند؛ اما اقطاب و بزرگان متفکر علوم پنهانی می دانستد که در جهان چیزهایی هست که هر چند دیده نمی شوند، ولی به طور حتم وجود دارند. آن ها معتقد بودند در آن جایی که هیچ چیز به چشم ما نمی رسد، چیزهایی هست که بیشتر از دنیا

    ص:43

    محسوس و مشهود است و اشیایی که نمی دانستند چیست موجوداتی بانفوذ و مؤثر در زندگی ما می باشند که ما با تربیت اراده و استعدادهای خویش می توانیم به سهم خود در آن ها تأثیر بگذاریم و از آسیب های آن ها بکاهیم و منافع آن ها را به طرف خود جلب کنیم.

    این موجودات مرموز و ناشناخته را ارواح می دانستند و عقیده داشتند که روح دو قسم دارد: اول ارواح کسانی هستند که مرده اند و دیگری ارواح کسانی که هنوز به دنیا نیامده اند.

    به عقیده آن ها ارواح اخیر که هنوز فرصت نکرده اند در کالبد خاکی ظهور کنند. بی طرف تر هستند؛ بنابراین زندگی زمینی آن ها را آلوده نکرده است. اگر انسان بتواند ارواحی را که هنوز به دنیای زمین نیامده و در کالبد کسی حلول نکرده اند، با خود هم دست نماید و از مساعدت آن ها برخوردار شود، چون روح مزبور آلودگی ندارد، سریع ترمجذوب دوستی می شود.

    این عقیده در قرون وسطی، پنهانی تعلیم داده می شد و طرف داران آن از بیم زنده سوختن در آتش، آن را هرگز به نامحرم بروز نمی دادند.

    رهبران هرمتی می گویند موفق شدند که ارواح را احضار نمایند و با آن ها دوست و محرم شوند و از فواید دوستی با آن ها استفاده کنند.

    امروز ما نمی توانیم این عقیده را بدون مطالعه رد کنیم. من در بعضی از جلسات احضار روح در این دور شرکت کرده ام و می توانم بگویم بالاخره چیزی هست، اما نمی توان فهمید آیا روحی که حاضر می شود همان فکر و خیال ماست که بر اثر تلقین به نفس و یا تلقین دسته جمعی واقعیت پیدا کرده است یا این که از عالم دیگر چیزی با فکر و خیال ما توأم می گردد.

    ما نمی توانیم در دوره خودمان این موضوع را روشن کنیم که در جلسات احضار ارواح آیا فکر و خیال ما بر اثر تلقین به نفس فردی و یا اجتماعی موجود می شود یا چیزی از دنیای دیگر می آید.

    ص:44

    ما حق نداریم به سبب این کندذهنی و نداشتن علم کافی در این باره، احضار ارواح را باطل قلمداد کنیم و بگوییم اشتباه و خطاست؛ زیرا برای هر کدام از اندیشه مثبت یا منفی، باید دلایلی داشته باشیم؛ در غیر این صورت باید خود را در صف «نمی دانم و نمی فهمم» قرار دهیم.

    ما در این مختصر، در جست وجوی راز شناسایی خداوند و چگونگی روح و پیدایش دنیا و سرنوشت جهان هستیم. بی جا نیست که درباره تحقیق یکی از دانشمندترین اقطاب هرمتیان، در مورد همزاد انسان، مطالبی را بدانیم.
    امضاء


  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    «پرفسور پاراسلِس» (1) سوئیسی گرچه از لحاظ فکری دارای تعادل نبود، ولی یکی از مردان عجیب و محقق کم نظیر در مورد علوم پنهانی و علم غریبه و کیمیاگری و برجسته ترین شخص در تاریخ است.
    وی در مدت عمر کوتاه خود دست به تحقیقات مافوق تصور زده است. پاراسلس مدتی نظریات افلاطونیون جدید را مطالعه کرد و برای تحقیق و بررسی علمی، به مصر و ترکیه سفر کرد و به احتمال قوی در آن جا با روایات مربوط به نسخه دوم وجود انسان یا همزاد آشنا شد. در بازگشت از مصر و ترکیه نظریه خود را راجع به همین قضیه منتشر کرد و گفت:
    بر خلاف آنچه که ما تصور می کنیم بیماری ما ناشی از جسم نیست، بلکه ناشی از نسخه دوم وجودی ماست که می توان آن را کالبد اثیری انسان نیز دانست. برای این که بیماری های مزمن مداوا شود باید کاری کرد که نسخه دوم وجود
    ________________________________________
    1- . پاراسلِس که اسم اصلی اش «دوهو هنایم» است، در دانشگاه بال سوئیس ضربه جدی به افکار ابن سینا وارد کرد. وی در صحن دانشگاه هیزم جمع کرد و پس از ایراد نطق خشونت آمیز علیه ابن سینا، نسخه های اصلی از کتاب قانون را سوزاند. جالب این که خود پاراسلِس طرف دار طب سنتی و مخترع اکسیر جوانی بود و نام خود را در عالم علم پزشکی به بدترین وضع لکه دار کرد و وسوسه جایگزین کردن، مسائل غیرمحسوس به جای اصول مسلم، دروغ به جای حقیقت و لاف و گزاف به جای علم از خود باقی گذاشت. کتاب ژیل برسینوئه، ترجمه دکتر هوشنگ مهدوی به نام راه اصفهان سرگذشت ابن سینا.
    ص:45
    ما یا همزاد و کالبد اثیری ما تحت تأثیر قرار بگیرد. (1)

    امضاء


  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پاراسلِس بر مبنای این عقیده، بعضی از بیماران را که پزشکان از معالجه آن ها مأیوس بودند را مدوا کرد و نتایج درخشانی گرفت.
    امروزه پاراسلِس مورد تأیید عده ای از حکما، متفکران و علما قرار گرفته و عقیده دارند که نظریات او درست بوده است و بیماری ما مربوط به چیز دیگری به جز جسم است و بعید نیست که در آینده علم طب مداوای بیماران را بر اساس آنچه که پاراسلِس می گفت استوار شود، گو این که بعضی از اطبا امروز به این علم آشنا هستند و هر از گاهی سمینارهایی در این مورد تشکیل می شود و بررسی های جدید انجام می شود.
    به هر حال، راجع به نسخه دوم وجودی انسان یا کالبد اثیری بحث زیادی مطرح است. به عقیده پاراسلِس نه فقط انسان غیر از این موجودیت ظاهری دارای موجودیت دیگری است، بلکه گیاهان نیز موجودیت دیگری دارند که نامرئی است و نیز می گفت فایده داروها از لحاظ درمان بیماری ها خاصیت شیمیایی آن ها نیست، بلکه در خاصیت اثیری آن هاست. عجیب آن که این نظریه امروز مورد استفاده قرار گرفته است!
    امضاء


  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    در جایی دیگر پروفسور پاراسلِس می گوید:
    در جهان نیرو یا سیاله ای است که در همه جا یافت می شود که نسخه دوم یا کالبد اثیری انسان با آن نیرو ساخته شده است. این نیرو را «الکاهست» می نامند.
    شاید این کلمه، کلمه کهرباست که به گوش پاراسلِس رسیده است. این کلمه در هندوستان به نام «آکاشا» است که هندوان به وجود آن عقیده دارند.
    به عقیده پاراسلِس مقداری از آن نیرو در آهن ربا وجود دارد، به همین دلیل برای معالجه بیماران خود آهن ربا را تجویز می کرد و می گفت: آهن ربا را بر روی موضع
    ________________________________________
    1- . «شفتین نسویک» نویسنده معروف اتریشی که در ایران به نام زویک معروف است، در کتاب خود موسوم به مسمر یا کاشف مانیه تیسم معالجه امراض را از قول پاراسلِس شرح می دهد. این کتاب به ترجمه استاد ذبیح الله منصوری در سال 1320 خورشیدی منتشر شد.
    ص:46
    دردناک بگذارید. وی از این مداوا نتایج درخشان به دست می آورد، به خصوص در درمان بیماران عصبی بسیار اثربخش بوده است.
    او در قرون وسطی به وسیله برق بیماران خود را معالجه می کرد، اما نمی دانست نیروی آهن ربا ناشی از برق یا نوعی دیگر از برق است.
    امضاء


  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    کوه جالب و عجیب ایرانی

    در ایران، حومه شهرستان جم از توابع عسلویه استان بوشهر و در نیمه های راه بندر کنگان به فیروزآباد شیراز کوهی جالب و عجیب به نام پردیس وجود دارد که قله این کوه، نزدیک ترین نقطه زمین به خورشید است. این کوه چون دارای بالاترین ارتفاع در نزدیکی خط استواست، مغناطیس فوق العاده قوی اش در جهان زبانزد است.
    اگر در فاصله پنجاه تا صد متری کوه یعنی تقریباً انتهایی ترین نقطه مشخص آسفالت، با ماشین توقف کنید و ترمز دستی را بخوابانید، ماشین به جای سر پایینی به آرامی به سمت کوه کشیده می شود. البته این مغناطیس برای رانندگان ناآشنا بسیار دردسر ساز بوده و تاکنون تعداد زیادی از خودروها بی اختیار با کوه تصادف کرده اند.
    از جمله خواص خارق العاده این کوه کمک به درمان مبتلایان به بیماری ایدز است. به دلیل نزدیکی این کوه به خورشید، امکان رشد و نمو ویروس های بیماری زا از جمله ویروس ایدز وجود ندارد.
    پزشکان متخصص بریتانیایی در مؤسسه ای در شهر لندن اخیراً در روزنامه تایمز ضمن برشمردن خاصیت های این کوه، از سازمان ملل درخواست کرده اند تا نام این کوه را به «آنتی اچ ای وی مانتین» تغییر دهند.
    دکتر تیم هاپکینز (tim Hopkins) رئیس مؤسسه فوق و دارنده مدرک فوق تخصص در رشته ایمونولوژی و ویروس شناسی، درخواست ایجاد شهرک های درمانی برای مبتلایان به ایدز در این منطقه را داشته است. وی معتقد است با اسکان مبتلایان به ایدز در این منطقه پس از حداکثر مدت هجده ماه، هیچ نشانه ای از بیماری در این مبتلایان دیده نخواهد شد.
    از دیگر خواص درمانی این کوه که زبانزد همه متخصصین کوه درمانی است، خواص مغناطیسی آن بوده که باعث تخریب سلول های سرطانی می شود. به همین دلیل متخصصین بسیاری به بیماران سرطانی، کوهنوردی در این کوه را توصیه می کنند.
    پوشش گیاهی این منطقه نوعی خار بیابانی گرمسیری منحصر به فرد است که خواص دارویی فراوان دارد. عسل به دست آمده از منطقه پیش خرید چند کارخانه داروسازی بزرگ جهان است. یکی از ترکیبات اصلی مسکن Advil که از بهترین قرص های شناخته شده برای ناراحتی اعصاب و دردهای میگرنی است، از همین عسل تهیه می شود.
    این منطقه خرمای ویژه نیز تولید می کند که به نام «خرمای خصه» معروف است و کاملاً در شیره خود غرق می شود؛ یعنی یک کاسه آن در سه ساعت پر از شیره می شود. این خرما به اندازه آلبالو بوده و به دلیل خواص دارویی منطقه، به طور کلی برای ساخت قندهای رژیمی برای بیماران دیابتی صادر می شود.
    نکته جالب دیگر رویش درخت زیتون در دامنه شمالی کوه، حد فاصل شهرستان جم تا روستاهای چاهه و دره پلنگی می باشد که در آب و هوای آن منطقه بسیار عجیب می باشد.
    در حال حاضر، سندی برای قدمت چاهه و دره پلنگی وجود ندارد، ولی علائم مشهودی از غارنشینی مشاهده شده و فسیل های مختلفی در این منطقه به وفور پیدا شده است. در لایه های زیرین این کوه در اطراف عسلویه منبع بزرگی از آب خنک و فوق العاده سالم وجود دارد.
    مردم چاهه و جم، کوه پردیس را فوق العاده مقدس و محترم می شمارند و به استناد علایم موجود در آتشکده، احتمالاً از اولین مکان هایی بوده که نفت در آن سوزانده شده است.
    با افتتاح جاده فیروزآباد به عسلویه توسط سازمان پتروشیمی، رفتن به این منطقه خیلی راحت ترشده است. پتروشیمی با تأسیس سه شهرک بزرگ در این منطقه، اقدام به تأسیس فرودگاه جم کرده و هر هفته یک پرواز به مقصد جم انجام می شود که امکان بسیار خوبی برای سفر به این منطقه اعجاب انگیز است.
    پروفسور پاراسلیس از بزرگان علم مخفی حیات و کیمیاگر مشهور و چیره دست سوئیسی می گوید:
    در جهان نیرو و سیاله ای است که در همه جا یافت می شود. نسخه دوم یا کالبد اِتری انسان با آن نیرو یعنی اِتر ساخته شده است. مقداری از این نیرو از آهن ربا گرفته شده است. اگر آهن ربا را مداوم روی موضع دردناک بگذارید، نتیجه خوبی به دست خواهد آمد.
    البته نمی توان بر او خرده گرفت و او را نکوهش کرد، زیرا ما هم هنوز نمی دانیم برق چیست، ماهیت آن کدام است و چرا باید مثبت و منفی باشد. پس نباید پروفسور پاراسلِس را مورد نکوهش قرار دهیم.
    یکی از شاگردان پاراسلِس به نام «یعقوب بوهم» به نظریات او معتقد بود. می گویند او بی سواد بوده است که در این صورت علم او شبه اعجاز می شود. این مرد که با پاره دوزی امرار معاش می کرد، از همه علوم پنهانی زمان خود آگاهی داشت. وی گرچه نتوانست حقیقتی را آشکار کند، ولی چیزهای جالب توجهی به او نسبت می دهند. کسانی که می خواهند او را خوب بشناسند، به کتاب یعقوب بوهم فیلسوف، نوشته «امیل پونر» فرانسوی مراجعه کنند.
    رودلف آشتی نیز می گوید:
    اگر می خواهید به اسراری پی ببرید که در کتاب های متعدد وجود دارد، به روح خود توجه داشته باشید، در آن فرو بروید و مطالعه کنید. همه اسرار، در وجود ماست و هر یک از ما می تواند تا اندازه درک خود به اسرار و حقایق هستی پی ببرد.

    در این جا به اختلافات طرف داران مادیون و معتقدین به بقا و موجودیت روح اشاره می کنیم.
    موریس مترلینگ می گوید:
    بزرگ ترین اثری که از لحاظ شناسایی اسرار جهان، به نظر جویندگان رسیده، این است که از بدن انسان _ همین انسان که می گوید نمونه کوچک دنیا است و هر چه در او هست در دنیا نیز هست _ نیرویی خارج می شود که از مغز یا سایر اعضای بدن نیست و نمی توان گفت که اعضای بدن ما این نیرو را به وجود می آورد.
    وقتی معلوم شد از بدن ما یک نیروی معنوی خارج می شود که مربوط به بدن نیست، فوراً فکر می کنیم که آیا نیروی معنوی یا فکر بدون مغز و بدون وجود انسان می تواند وجود داشته باشد یا نه؟
    به محض این که ما بتوانیم ثابت کنیم که فکر بدون مغز و وجود انسان می تواند وجود داشته باشد، اعتقادات علم ما از زندگی و مرگ و روح به کلی تغییر می کند، چون آن وقت می توان قبول کرد ما یعنی فکر ما قبل از این که متولد شویم وجود داشته و بعد از این که فوت کردیم نیز وجود خواهد داشت.
    بزرگ ترین ایرادی که طرف داران مادیون از طرف داران روح می گیرند این است که فکر بدون مغز نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا فکر مانند روشنایی ناشی از شمع می باشد. فکر هم ناشی از مغز است و هم وقتی که مغز بمیرد، فکر هم از بین می رود.
    تا امروز هیچ کس نتوانست به این ایراد بزرگ مادیون جواب بدهد، زیرا آزمایش های روزانه ثابت می کرد که وقتی انسان فوت می کند، مغز او از کار می افتد؛ بنابراین با از بین رفتن مغز، بالطبع فکر هم نابود می شود. حتی بعضی از روحانیون متعصب که بقای فکر(روح) را بعد از مرگ امری حتمی می دانستند و در مورد بقای روح به شک و تردید افتادند، با شک و تردید، تقریباً با مادیون هم عقیده شدند. چند سال است که تحقیقات علمی سبب شده بعد از هزاران سال، طرف داران وجود روح بعد از مرگ بتوانند به مادیون جوابی بدهند. گرچه این جواب با الفاظ و واژه آن طوری که باید قانع کننده نیست، ولی این فایده را دارد که یک جواب علمی است و طرف داران روح در مکانی که مادیون آن جا را دژ محکم خود می دانند، یعنی لابراتوار و صحنه آزمایش علمی به آن ها جواب می دهند.
    مادیون می گویند برای این که فکر در مغز به وجود بیاید، باید زندگی وجود داشته باشد. زندگی در نظر آن ها عبارت از صورتی از ماده است و به محض این که این صورت یا مظهر به وجود آمد، دیگر به عقیده خود مادیون و آن طوری که آن ها ماده را قبول دارند، ماده نیست.
    روحیون این مظهر را روح می گویند. در نظر مادیون زندگی به محض این که از ماده به وجود آمد، دیگر ماده نیست، بلکه چیز دیگری است که ما آن را روح می نامیم. از طرفی مادیون معتقدند که ماده به تنهایی نمی تواند تولید زندگی کند، مگر این که نطفه یا جرثومه ای از خارج بیاید و در ماده قرار بگیرد و تولید زندگی کند.
    پس فکر و هوش برای این که وجود داشته باشد، محتاج به آلت نیست، استقلال دارد و مطیع ماده نمی باشد.
    یک پروفسور انگلیسی به نام «ویلیام موار» استاد اسپرتیسم نوشته است:
    ما به وسیله قوای مغناطیس می توانیم فکر و اراده خود را بدون دخالت اعضای بدن از راه تله پاتی به طرف مقابل، چه دور، چه نزدیک انتقال دهیم. بنابراین عقل و اراده ما در انجام مرام و مقصود خود، از کمک بدن بی نیاز است و بدون احتیاج به بدن انجام وظیفه می کند؛ بنابراین بعد از فساد و مرگ بدن، نفس ناطقه و عقل باقی خواهد ماند.
    در صفحات آینده در این مورد با منابع قوی صحبت خواهیم کرد.
    مادیون می گویند اگر روح (فکر) بدون مغز می تواند به حیات خود ادامه بدهد، چرا وقتی که مغز مجروح می شود، فکر هم کم و بیش ضعیف می شود و با شدت جراحت مغز مختل می گردد؟
    موریس مترلینگ در جواب این ایراد می گوید:

    اول این که مغز مرکز روح و فکر نیست، بلکه مجرای روح یا انباری است که فکر را متراکم می کند؛ یعنی جواب های کوچک فکر از اطراف می آید و در مغز جمع و متراکم می گردد. در واقع مغز از لحاظ فکر شبیه به وضع سیم تلگراف است و اگر سیم تلگراف قطع و یا دستگاه تلگراف خراب شد، نمی توان گفت که تلگراف وجود ندارد.
    جواب دوم این است که بعد از جراحی مغز به طوری که مکرر آزموده شده، فکر به طور عادی کار می کرده است و طبق آزمایش ها و کنترل های متعدد، بیمار هر اتقافی که افتاده درک می کند و یا در جهان دیگر مشغول است یا به قول معروف خواب می بیند.
    «دکتر ژل» جراح چیره دست فرانسوی در کتاب خود به نام هوش و بیهوش، از صفحه هشتم کتاب به بعد موارد مختلفی را نشان می دهد که با وجود وارد آمدن جراحات شدید به مغز، باز فکر مجروح باقی بوده و کار می کرده است.
    پروفسور «کارل دوپرل» پزشک فرانسوی در این باره آزمایش های متعددی انجام داده و می گوید:
    اگر بگوییم بر اثر نابود شدن مغز ما، فکرمان از بین می رود؛ مثل این است که بگوییم بر اثر از بین رفتن سیم تلفن مخابرات، تلفن از بین خواهد رفت؛ در حالی که همه می دانیم سیم تلفن فقط وسیله انتقال مخابرات تلفن است، نه خود آن مخابرات.
    روزی که ما همه چیز را بفهمیم و به همه اسرار دنیا اعم از روح و راز خلقت آگاهی داشته باشیم و علت هر معلول در نظر ما آشکار شود، به یقین لب فرو خواهیم بست و کوچک ترین حرفی راجع به اسرار و معلومات عالیه ای که ما از آن آگاه شدیم نخواهیم زد و از طرفی دیگر این هیکل و قالب را نداریم و اصلاً به فکرمان نمی رسد که حرف بزنیم و اشاره ای کنیم، چون حرف زدن، اشاره و کنایه از نقصان وجود ماست. آن کس که به همه چیز واقف شد، خردمند است و احتیاج ندارد که حرف بزند یا او را باور کنند، زیرا تمایل هم ناشی از نقصان وجود ماست.

    عارفان که جام حق نوشیده اندراز ه___ا دانست_ه و پوشیده اند
    علت اصلی این که ما تا کنون نتوانسته ایم به اسرار دنیا پی ببریم، این است که در این جهان برای خود اهمیت و ارزش قائل هستیم. روزی که برای ما محقق شد که اهمیت ما در دنیا از اهمیت روشنایی یک شمع که در یک شب بارانی روی یک قطره آب منعکس شده، زیادتر نیست، آن وقت مقدمه ترقی ماست و از آن موقع به بعد خواهیم توانست به اسرار و رموز معرفت پی ببریم.
    قبل از مطرح کردن اعتقادات و طریق افکار موریس مترلینگ، بهتر است بدانید موریس مترلینگ در سال 1862 میلادی در یک خانواده ثروتمند و محترم در بلژیک قدم به عرصه زندگی گذاشت و در سال 1949 میلادی در جنوب فرانسه طومار عمرش برچیده شد و برای همیشه چشم از جهان بست. گفته اند ازدحام مردم در تشییع جنازه این نابغه بزرگ را سی کیلومتر تخمین زده اند که بی نظیر بوده است.
    وی تحصیلات خود را در رشته حقوق به اتمام رسانید، ولی کار وکالت تشنگی ذهن جستجوگر او را برطرف نکرد و به تحقیق و بررسی علم مجهول و علم غریبه پرداخت و 22 جلد کتاب از تحقیقات خود خلق کرد که هر یک دارای معانی دقیق و برای محققان و اهل علم خالی از لطف نیست.
    کتاب های وی توسط استاد ارجمند، مرحوم «ذبیح الله منصوری» که خود از دانشمندان متفکر و قابل احترام است، ترجمه شد و سپس استاد «فرامرز برزگر» راه این استاد بزرگ را دنبال کرد.
    مترلینگ در تمام مدت عمر با احترام زیست. در زمان حیاتش نام او را در دایره المعارف ثبت کردند و پادشاه بلژیک به او لقب کنت داد.
    مترلینگ با این که بلژیکی بود، به عضویت آکادمی علوم فرانسه نایل گردید و فیلسوف برکسون وی را تصدیق و تجلیل نمود.
    موریس مترلینگ در پاسخ به سؤالات زیر می گوید:
    س- آیا تو به بقای روح اعتقاد داری یا نه؟
    ج- بله، من معتقدم که روح باقی خواهد ماند؛ حتی جسم هم باقی می ماند ولی تغییر شکل می دهد.
    س- آیا تو به خداوند متعال اعتقاد داری؟
    ج- بله من به خداوند بزرگ عقیده دارم. محال است کسی در جهان زندگی کند و عقل و شعور ما را داشته باشد و بگوید که به خداوند متعال معتقد نیستم.
    س- عقیده شما درباره خداوند چیست؟
    ج- من خود را یکی از معتقدین واقعی خدا می دانم و عقیده ای که درباره خداوند دارم این است که سعی می کنم بهترین، عالی ترین و پاک ترین افکار خود را متوجه خداوند متعال نمایم؛ یعنی خداوند را با پاک ترین افکار و تصورات خود بپرستم. من خداوند را به قدری بزرگ و پاک و مقدس می دانم که مافوقی برای آن ممکن نیست.
    س- این مسائل که تو در کتاب های خود مطرح می کنی و خود نمی توانی به آن ها جواب بدهی چه فایده دارد؟
    ج- گرچه پاسخ این ایراد را مکرر در کتاب های خود گفته ام و تکرار آن موجب کسالت می شود، ولی کسانی که این سؤال را از من پرسیده اند، لابد آن کتاب ها را ندیده اند. به تصور من فایده طرح این مسائل این است که ما را به نادانی خود واقف می کند و می فهمیم که در این جهان باعظمت چه قدر حقیر و بی اهمیت هستیم. فایده طرح این مسائل در این است که ما به عظمت خداوند یکتا و کوچکی خودمان پی ببریم و چون او را بزرگ و خود را کوچک دیدیم، بهتر در صدد برمی آییم که خداپرست بشویم. در حالت عادی کمتر کسی است که متوجه نادانی و غرور خود باشد و میل کند که به عمق نادانی خود پی ببرد، این مسائل چند دقیقه ما را وا می دارد که در اعماق خود کاوش کنیم تا بدانیم که چه قدر نادان و زبون هستیم و اگر فقط چند دقیقه انسان به فکر خالق باعظمت خود باشد، کمک بزرگی به آرامش روح خود می کند.
    «انسان اسیر تولدها و مرگ هاست» مراد همان اصطلاح چرخه زایش دوباره است.
    متفکران بر این باورند با یک دوره حیات، انسان نیاز به تولد دیگر دارد تا به حقیقت خود پی ببرد. حصول چنین کمالی آرام آرام طی زمان میسر است اما به شرط طلب و جهد و کوشش. انسان باید یک نیروی فکری و روحی بزرگ در خویش به وجود آورده و آن ها را برای درک مسایل مربوط مستعد کند. همان طوری که حساب اعداد را با ترازو نمی توان سنجید، این معلومات را هم نمی توان با شاخص هوش وعقل فهمید. برای درک این مسائل الفبایی غیر از عقل و هوش لازم است. آن الفبای علم با تزکیه و تصفیه نفس امکان پذیر است و درک اسرار مربوط به هستی و روح، از آن راه میسر است.
    شناسایی مبدأ جهان و این که چه کسی جهان را آفریده و هدف و مقصودش چه بوده، از فهم و درک انسان و شعور علم اکتسابی امروز به دور است. در عرصه منطق نباید وارد میدان فرض شد و تئوری را به جای دلیل تحویل داد و برهان غیرقابل تردید ارائه نمود، بلکه باید شجاعت داشت تا به جهل و نادانی خویش اعتراف کرد.
    در حالی که اعتراف به جهل دلیل منطقی برای متفکران است، آن ها «نمی دانم» را با علم یقین بر زبان می آورند نه از روی جهل و لجاجت و خودخواهی.
    انسان باید خود را از هر گونه قید و بند و وابستگی آزاد کند. دریافت حقیقت برای انسان با آزمایش های علمی امروز امکان پذیر نیست و با ادوات علمی نمی توان آن را لمس کرد و فقط دانشمند بودن کافی نیست. انسان علاوه بر دانش و تعقل و اندیشیدن، با پرهیزکاری و نیک فطرتی و وارستگی از قیود دنیوی قدمی پیش می افتد؛ این است که ابتدا باید در صدد اصلاح خود و افکار خود برآید؛ به طوری که فکر خودش را برای فهم مسائل عالی به خود معطوف کند، از چیزهایی که او را علاقه مند به تعلقات دنیوی می کند، پرهیز کند و هوس ها و شهوات دنیوی را در وجود خود نابود کند. این ریاضت، جهاد با نفس واقعی است نه با الفاظ و تزویر و ریا.
    کلیه تحقیقات علمی دیروز و امروز در مورد هستی و مبدأ و مقصد موجودات یک فرضیه است نه حقیقت. به تدریج این فرضیه به شکل یک عقیده ثابت درآمد؛ حتی جای اعتراف به جهل از بین رفت و چون به علم و شعور و فهم مبدأ کل دسترسی نداشتند و نمی توانستند آن را بشناسند، در صدد برآمدند بت پرست باشند؛ نه این که رسماً بت پرست باشند، بلکه با جایگزین کردن فرد یا قبری به نام خدای دوم و سوم که به نظرشان مقدس اند و از مبدأ کل منشعب و جدا شده اند می ستایند؛ در نتیجه خرافات و افسانه و روایت های غیرمنطقی جایگزین منطق می شود و برای همیشه تا پایان جهان در گرداب جهل باقی می مانند و هر چه دست و پا بزنند بیشتر فرو می روند و کسی جرأت نخواهد کرد بگوید حال که مبدأ کل مجهول است و نمی توان به او دست یافت، چگونه ممکن است خدایان دوم وسوم که با دست و افکار خود ساخته و پرداخته اید و به مقام خدایی رسانیده اید، مردم معتقد به آن ها شده اند؛ در حالی که دیگر به فکر خداوند نیستند و برای همیشه بت پرست باقی خواهند ماند، بدون این که خودشان بدانند و تازه خود را باتقوا و پرهیزکار و مؤمن به خداوند بدانند.
    باید فهم اسرار مرگ و بقای روح، از صورت افسانه و حکایت و خیال خارج شود و این جاده تنگ و صعب العبور برای تحقیقات علمی طی شود.
    همه علوم با مقدمات ناقص شروع می شود و به سر حد کمال می رسد و به تدریج شاخ و برگ های اضافه از اطراف آن زده می شود تا ریشه واحدشان تقویت شود.
    موریس مترلینگ از قول دانشمندان و متفکران روحیون می گوید:
    اموات به کلی از بین نمی روند و جوهر روح و حیات هم از محیط ما دور نمی شوند. آن ها پس از فنای ظاهری جسم، در فضا معلق نمی مانند، بلکه در اطراف ما زندگی فعالانه ای را از سر می گیرند و فقط از چشم بشر پنهان هستند.
    به محض آن که جسم از دست برود، ولو آن که چیزی به عنوان جوهر حیات باقی بماند، باز شخص موفق به تشخیص خویش نخواهد شد. او تنها کسی است که نمی داند مرده است، مگر اولیا و بندگان خاص خدا.
    چیزی که آغاز داشته باشد، انجام خواهد داشت و حرکتی که به وجود می آید، روزی به سکون مبدل می شود.
    آیا تولد من با میل خودم است؟ من که چنین تقاضایی از کسی نکرده ام. آیا رواست من که چنین تقاضایی نکرده ام، در عالم محکوم به عذاب باشم؟
    امضاء


  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    988
    تشکر
    185
    مورد تشکر
    186 در 64
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    با افتتاح جاده فیروزآباد به عسلویه توسط سازمان پتروشیمی، رفتن به این منطقه خیلی راحت ترشده است. پتروشیمی با تأسیس سه شهرک بزرگ در این منطقه، اقدام به تأسیس فرودگاه جم کرده و هر هفته یک پرواز به مقصد جم انجام می شود که امکان بسیار خوبی برای سفر به این منطقه اعجاب انگیز است.
    پروفسور پاراسلیس از بزرگان علم مخفی حیات و کیمیاگر مشهور و چیره دست سوئیسی می گوید:
    در جهان نیرو و سیاله ای است که در همه جا یافت می شود. نسخه دوم یا کالبد اِتری انسان با آن نیرو یعنی اِتر ساخته شده است. مقداری از این نیرو از آهن ربا گرفته شده است. اگر آهن ربا را مداوم روی موضع دردناک بگذارید، نتیجه خوبی به دست خواهد آمد.
    البته نمی توان بر او خرده گرفت و او را نکوهش کرد، زیرا ما هم هنوز نمی دانیم برق چیست، ماهیت آن کدام است و چرا باید مثبت و منفی باشد. پس نباید پروفسور پاراسلِس را مورد نکوهش قرار دهیم.
    یکی از شاگردان پاراسلِس به نام «یعقوب بوهم» به نظریات او معتقد بود. می گویند او بی سواد بوده است که در این صورت علم او شبه اعجاز می شود. این مرد که با پاره دوزی امرار معاش می کرد، از همه علوم پنهانی زمان خود آگاهی داشت. وی گرچه نتوانست حقیقتی را آشکار کند، ولی چیزهای جالب توجهی به او نسبت می دهند. کسانی که می خواهند او را خوب بشناسند، به کتاب یعقوب بوهم فیلسوف، نوشته «امیل پونر» فرانسوی مراجعه کنند.
    رودلف آشتی نیز می گوید:
    اگر می خواهید به اسراری پی ببرید که در کتاب های متعدد وجود دارد، به روح خود توجه داشته باشید، در آن فرو بروید و مطالعه کنید. همه اسرار، در وجود ماست و هر یک از ما می تواند تا اندازه درک خود به اسرار و حقایق هستی پی ببرد.

    در این جا به اختلافات طرف داران مادیون و معتقدین به بقا و موجودیت روح اشاره می کنیم.
    موریس مترلینگ می گوید:
    بزرگ ترین اثری که از لحاظ شناسایی اسرار جهان، به نظر جویندگان رسیده، این است که از بدن انسان _ همین انسان که می گوید نمونه کوچک دنیا است و هر چه در او هست در دنیا نیز هست _ نیرویی خارج می شود که از مغز یا سایر اعضای بدن نیست و نمی توان گفت که اعضای بدن ما این نیرو را به وجود می آورد.
    وقتی معلوم شد از بدن ما یک نیروی معنوی خارج می شود که مربوط به بدن نیست، فوراً فکر می کنیم که آیا نیروی معنوی یا فکر بدون مغز و بدون وجود انسان می تواند وجود داشته باشد یا نه؟
    به محض این که ما بتوانیم ثابت کنیم که فکر بدون مغز و وجود انسان می تواند وجود داشته باشد، اعتقادات علم ما از زندگی و مرگ و روح به کلی تغییر می کند، چون آن وقت می توان قبول کرد ما یعنی فکر ما قبل از این که متولد شویم وجود داشته و بعد از این که فوت کردیم نیز وجود خواهد داشت.
    بزرگ ترین ایرادی که طرف داران مادیون از طرف داران روح می گیرند این است که فکر بدون مغز نمی تواند وجود داشته باشد، زیرا فکر مانند روشنایی ناشی از شمع می باشد. فکر هم ناشی از مغز است و هم وقتی که مغز بمیرد، فکر هم از بین می رود.
    امضاء


صفحه 4 از 25 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi