صفحه 1 از 25 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 248

موضوع: انسان کلید اسرار هستی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض انسان کلید اسرار هستی



    انسان کلید اسرار هستی




    مقدمه


    سخن را با ستایش خدا آغاز می کنم که جز مدد از توان بی پایان او، کاری آغاز نشود و به انجام نرسد.
    تقدیم به جست وجوگران راه بینش و شخصیت و جوهر اصلی انسان در هر دو سرا، لطف خداوندی توفیق داد تا جملاتی از رسوبات مطالعات خود را بنگارم.
    این نوشته محصول پرسش های متعددی است که من در طول عمر از خود پرسیده ام. البته هر کس کم و بیش از خود این ها را از می پرسد و بعضی نیز به جواب هایی می رسند که یک باره مسیر زندگی شان را تغییر می دهد و برخی نیز به جواب های نسبی دست می یابند که آن را از اسرار می شمارند و در خود نهفته می دارند. به نظر من، رسیدن به این جواب ها، هرچند ناقص، حق هر انسان است و هر که فهم، آگاهی و نبوغش بیشتر باشد، نظرش درست تر بوده و اسرار حیات را به انسان های کنجکاو تبیین می کند که آیا اندیشه و شعور که جوهر و شکل اصلی پدیده های هستی است، دارای وجود مستقل و مکانی قابل درک و شناخت، در جهان هست یا خیر؟ آیا می توان نام دیگر شعور و اندیشه را «روح» گذاشت و آن را ماده و جوهر اصلی حیات و علم هستی به حساب آورد؟ و سؤال های دیگر...
    ص:10
    این سؤالات ذهن مرا مشغول کرد و هر چه کاوش کردم، سؤالاتم بیشتر شد؛ زیرا تعداد سؤالات بیش از جواب ها بود. در نهایت، دریافتم که بیشتر استادان بر این نظرند که جهان شعور خاص خود را دارد؛ در واقع، پدیده های هستی، شکل دیگری از اندیشه بزرگ کائنات است که از الکترون ها، نوترون، پروتون و فرتول گرفته تا متاگالاکی کل کیهان را به وجود می آورد.
    مسلّماً خود انسان نیز بخش اسرارآمیز بزرگی از شعور بزرگ لایزال هستی است.
    من، جرأت کردم با بال هایی ناچیز تر از پشه در برابر شاهین عظیم، بال بگسترانم و در این حیطه وصف ناپذیر، تحقیق کنم و جواب های نسبی خود را از لابه لای گفته های رهبران فکر و اندیشه، بیرون بکشم و رسوبات آن ها را در حد بینش و بضات علمی خویش، بنگارم و نام آن را «انسان کلید اسرار هستی» بگذارم که برگرفته از سخنان بزرگانی است که معتقد بودند: «آن کس که خود را شناخت، رب خود را خواهد شناخت.»
    اخیراً تعدادی از دانشمندان، از اخترشناس، فیزیک دان، شیمی دان، ریاضیدان و زیست شناس گرفته تا دانشمندان علوم اجتماعی، به مکتب «گنوسی» پیوسته اند.
    مکتب گنوسی مکتبی است که سعی می کند معرفت به خدا را از طریق علمی دریابد و وجود این معمار بزرگ وصف ناشدنی را از طریق «علوم در متدولوژی» اثبات نماید.
    «گنوسی سیسم» نام فلسفی این مکتب است که مخالفان آن را «آگنوسی سیسم» می نامند و عرب ها به آن «لا أدریه» می گویند؛ یعنی مکتبی که معتقدند است کسی هرگز به کُنه شناخت و معرفت پروردگار پی نبرده و آن را نخواهند شناخت؛ به همین دلیل، بحث و کاوش در آن را بیهوده می داند.
    طرف داران گنوسی با همه علم خود به دنبال کشف جوهر هستی، آغاز آفرینش، نهایت خلقت، فلسفه هستی، مسائل متافیزیک، بقای روح و... می باشد. البته این نظریه، فلسفه جدید نیست؛ زیرا فلاسفه و عرفای ایران زمین همواره از نظر علمی و تحقیقی، غنی تر، پرتوان تر و پردلیل تر و پی گیر قضایای دشوار و مجهول بوده و نظریات و
    ص:11
    تحقیقات خود را به صورت شعر و داستان به جویندگان رسانیده اند. گرچه اظهار عجز و ناتوانی کرده اند، ولی به یقین به چیزهایی دست یافته اند.
    آن ها همواره خاموش بوده اند؛ چنان که «عطار نیشابوری» عارف شیدا دل ایران زمین می فرماید:
    گم شدم در خود چنان کزخویش ناپیدا شدمشبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
    سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوارراست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
    ز آمدن بس بی نشان و وز شدن پس بی خبرگوییا یک دم برآمد کامدم من یا شدم
    نه مپرش از من سخن، زیرا که چون پروانه ایدر فروغ شمع روی دوست، ناپروا شدم
    در ره عشق قدم در نه، اگر با دانشی لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
    چون همه تن دیده می بایست بود وکور گشتاین عجایب بین که چون بینای نابینا شدم
    خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهیتا کجاست آن جا که من سرگشته دل آن جا شدم
    چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهانمن ز تأثیر دل او بیدل و شیدا شدم
    همچنین «موریس مترلینگ» محقق و اندیشمند معاصر می گوید: اگر چه تحقیقات ما به منزله مته ای است که با آن دائماً چاه نادانی خویش را عمیق تر می کنیم، با این همه، چاره ای جز کشف اسرار جهان و حیات نداریم و نباید از تجسس و تحقیق باز بایستیم.
    بی مقدار: مقصود اقتصاد

    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قدردانی


    اکنون که به یاری خدواند متعال، این مختصر، آماده چاپ و عرضه به دوست داران شده است، بر خود لازم می دانم مراتب سپاسگزاری و قدردانی خود را به برادر ارزش مند و فاضلم، جناب استاد «سید ناصر امیری» عضو سابق هیئت علمی دانشگاه آزاد زنجان به همراه همسر گرامی ایشان، خواهر دلبندم سرکار خانم «نعیمه اقتصاد» رئیس سابق انجمن فرزانگان زنجان و خواهر گرامی دیگرم، سرکار خانم «فریده اقتصاد» که هر سه عزیز از خدمت گزاران صدیق آموزش و پرورش بوده و در راه پیشبرد علم و دانش و افروختن چراغ هدایت و تربیت فرزندان این مرز و بوم، گام های مؤثری برداشته اند و در به ثمر رساندن این مکتوب، یار و یاور این حقیر بوده و از نظر ویرایش و اصلاح آن زحمات فراوانی را متحمّل شده اند، ابراز دارم.
    همچنین از همکاری صمیمانه سرکار خانم «فاطمه کشمیری» که این حقیر را بی دریغ همراهی کرده اند سپاس گزاری می نمایم و برای همه این عزیزان از خالق بی همتا آرزوی موفقیت دارم.
    مقصود اقتصاد
    ص:13
    تقدیم با عشق به روان جاویدان مادر نازنینم و پدر فاضلِ ادیب و ارزش مندم جناب «میرزا صالح اقتصاد» مؤلّف کتاب های: ایقاظ یا بیداری در مورد بابیّت و بهائیت، وفای سگ، فنون عکاسی و... . چند نمونه شعر از ایشان، در آخرین چاپ کتاب ایقاظ درج گردیده که برگزیده ای از اشعار ایشان در باب علم، از نظرتان خواهد گذشت.
    همچنین تقدیم به روان برادر سالک و بیداردلم «حاج مسعود اقتصاد» و برادر ناکامم «محمدحسین اقتصاد» الگوی نمونه یک معلم شایسته که در عنفوان جوانی، ضمن تدریس در دبیرستان های زنجان، جان خود را در راه کسب علم و دانش، در بهمن ماه 1353 از دست داد. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
    ص:14
    منتخبی از اشعار پدر بزرگوارم در مدح «علم»
    هوالعلیم
    می نخواهم مثنوی عنوان کنم
    مدح و تعریف از علوم جان کنم
    علم انسان را رساند بر خدا
    علم باشد پیشوا و رهنما
    علم انسان را هم از صفّ نعال (1)
    می کشاند اوج آن صدر جلال
    علم انسان را به دل مدغم (2) شود
    دائماً خود مونس و همدم شود
    الغرض علم است ناجی ملل
    صبر و هم حلم است با علم و عمل
    من که عاجز هستم از تعریف
    نفس بی علمی کند توصیف علم
    آنچه در ذات تو پنهان هست او
    با عمل هم علم گردد پیش رو
    گر نباشی بهره بردار از علوم
    می شوی در مسلک جهّال و ظلوم (3)
    علم باشد بر دو قسم ای ذی شعور
    علم ظاهر، علم باطن پر ز نور
    علم ظاهر دون آن علم خفا
    بر ضلالت می بیفزاید غوی
    علم باطن گر شود توأم بدو
    دین و دنیا می شود معمور از او

    1- . پایین مجلس
    2- . پیوسته
    3- . بسیار ستم کننده
    ص:15
    مولوی فرمود در دیوان خود
    در خصوص علم ظاهر خود ز جود
    علم نحوی سربه سر قیل است و قال
    نه از او کیفیّتی حاصل نه حال
    علم نبود غیر علم عاشقی
    مابقی تلبیس (1) ابلیس شقی
    پس عزیزم جهد کن این علم
    با عمل توأم نما، شو پیشوا
    علم ظاهر واجب و لازم بود
    لیک باید معنوی منضم شود
    علم وعرفان الهی گوش دار
    آب حیوان را خود از او نوش دار
    قلب بر فهم نوای آن بود
    خلقت انسان بنای آن بود
    می نخواهم بیش از این گفتار من
    "اقتصادا" ختم کن این جا سخن
    بهر خود هم بر نفوس حق پرست
    می بخواه از او تو توفیق الست
    28 ربیع الآخر 1343 ه. ق
    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    1- . نیرنگ باز


    فایده مطالعه این کتاب و امثال آن، این است که لااقل برای چند لحظه غرور و خودخواهی که از عوامل بزرگ کینه توزی به یک دیگر می باشد را فراموش کنیم و بفهمیم که در دستگاه آفرینشِ خداوند، میلیاردها موجود آفریده شده که از هر نظر بر ما برتری دارند، با این وصف که چند لحظه ما را از تفکرات دائمی خوراک، پوشاک و خواسته های نفسانی و تحصیل سود مادی و ثروت اندوزی باز می دارد و افکار ما را به طرف عالم لاهوت و به سوی ذات با عظمت خالق خود سوق می دهد و روح و روان و قلب ما را آرامش و صفا می رساند.
    شنیدستم که هر کوکب جهانیست
    جداگانه زمین و آسمانیست
    زمین در گرد این افلاک مینا
    چو خشخاشی بود در روی دریا
    تو خود بنگر از این خشخاش چندی
    سزد تا بر غرور خود بخندی؟
    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سیری بر علوم مخفی حیات


    برای درک حقایق هستی باید از جزئیات به کلیات و از کثرت به وحدت پی برد. انسان نمونه کوچک و کلید هستی است که هر چه در اوست در دنیا نیز هست.
    کس را پس پرده قضا راه نشد
    وز سّرِ قدَر هیچ کس آگاه نشد
    هر کس ز سر قیاس چیزی گفتند
    معلوم نگشت و قصه کوتاه نشد
    غزالی

    انسان، فقط دارای یک قالب عنصری که نیست شامل اعضا و جوارح باشد، بلکه ورای این بعد مادی و جسمانی، بعد روحانی نیز وجود دارد که منشأ ملکوتی دارد و حامل دَم پروردگار است.
    تو خود یک چیزی و چندین هزاری
    باید اندیشید که از کجاییم و به کجا می رویم؟ مقصود و مقصد چیست؟ چرا بیهوده راه می پوییم؟ چرا همه فکر انسان صرف خوراک، پوشاک، خواسته های نفسانی و ثروت اندوزی می شود؟ آیا یک لحظه نباید افکار خود را به طرف عالم لاهوت و به سوی ذات باعظمت خالق و معمار وجودمان سوق دهیم؟
    اندکی در اندیشه «مولانا جلال الدین» بیندیشیم و کنجکاو شویم. سراینده این اشعار و سرودهای آسمانی «جلال الدین محمد بن سلطان العلما بهاء الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی» است که پدرانش جزء حاملان علم و افاضل روزگار بوده اند و خود نیز از نوادر زمان و اعجوبه های دوران است.
    وی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری پا به عرصه وجود نهاد و روز یکشنبه پنجم ماه جمادی الآخر سال 672، وقتی که آفتاب ظهر زردرو می گشت و دامن در می چیند، آن خورشید معرفت، پرتو عنایت از پیکر جسمانی برگرفت و از این جهان فرودین به کارستان غیب نقل مکان کرد و روی در حجاب عزّت و نقاب غیرت حق تعالی برکشید.
    مولانا خوانندگان شعرش را غرق در دریای حکمت و معرفت می کند. وی پس از عمری اشاعه علم و دین، با دیدار قلندری موسوم به «شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی» دلش از کف برفت و شیشه صبرش به سنگ بی طاقتی خورد و چون علم عشق را در دفتر نیافت، صفحه دل را با آب شوق از علم قال فروشست و دل به شاهدی که حسنش بسته به زیور نبود، ببست، حجره را از اغیار بپیراست، با دوست به خلوت نشست و در هم ریخت و آن چه می خواست شد.
    دیوان عظیم شمس، سی و شش هزار بیت اشعار جان فزا، زاده این بی قراری و
    ص:18
    شیفتگی است. به همین دلیل است که نام مولانا در دیوان کمتر به چشم می خورد و شاعر همواره از زبان محبوب خویش سخن می گوید و وجود خویش را در برابر دوست، فنای محض می داند. از این رو دفتر خویش را به نام شمس زینت داده و به یادگار گذاشته است.
    زین حلقه بگذریم که سخن دراز می شود.
    *********************************
    روزها فکر من این است وهمه شب سخنم
    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
    از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
    به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
    مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
    یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
    آن چه از عالم علویست من آن می گویم
    رخت خود باز بر آنم که بدانجا فکنم
    یا مرا بر در خم خانه آن شاه برید
    که خمار من از آن جاست همان جا شکنم
    خُنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
    به هوای سر کویش پرو بالی بزنم
    کیست در گوش که او می شنود آوازم
    یا کدام است سخن می نهد اندر دهنم
    کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
    یا چه شخصی است نگویی که منش پیرهنم
    تا به تحقیق مرامنزل و ره ننمایی
    یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
    می وصلم بچشان تا در زندان ابد
    از سر عربده مستانه به هم درشکنم
    من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
    آن که آورد مرا باز برد تا وطنم
    تو مپندار که من شعر به خود می گویم
    تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
    شمس تبریز اگر روی به من بنمایی
    بالله این قالب مردار به هم در شکنم
    در میان من و معشوق همین است حجاب
    وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم
    پیرهن می بدرم دم به بدم از غایت شوق
    که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
    پیش این قالب مردار چه کار است مرا
    نیستم زاغ و زغن طوطی شیرین سخنم
    مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
    ای نسیم سحری بوی وصالش به من
    تا من از شوق، قفس را همه در هم شکنم
    «مولانا»
    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در جلد اول کتاب راز نوشته «باگون اوشو راجیش» ترجمه «محسن خاتمی» از قول «چوانگ تزد» می گوید:
    تور ماهیگیری برای صید ماهی است؛ ماهی را بگیر و تور را فراموش کن. تله برای گرفتن خرگوش است؛ خرگوش را بگیر و تله را فراموش کن.
    آن چه را که می خوانید، باور نکنید؛ فقط بخوانید، بدون این که داوری کنید که درست است یا غلط؛ فقط بخوانید. این سخنان، تور و تله است. اگر ماهی و خرگوش گرفتید که خوش به حالتان و اگر نه، بدانید که صیاد نیستید و بهتر است به کار دیگر بپرازید.
    این مرد خدا می گوید:
    فقط درک کن در سکوت و هوشیاری. قضاوت نکن، بحث نکن و تصمیم نگیر که آنچه گفته شده یا نوشته شده، درست است یا نادرست آن چه که درست باشد وارد قلب می شود و آن چه نادرست است خواهد افتاد. نیازی نیست نگران باشی، قلب خودش می داند. مانند انتقال خون است که اگر گروه خون یکسان باشد، دریافت می کند و اگر نباشد پذیرفته نمی شود.
    زان که صوفی را دبیرستان، دل استو اندر آن دل، علم اشیا حاصل است
    پیام من نظریه و فلسفه نیست؛ پیام من نوعی دانش تحول روحانی است. بنابراین فقط آنان که مایلند برآن چه که هستند بمیرند و دوباره به چیز جدید که حتی تصورش را هم نمی توانند بکنند، متولد گردند، مطالعه نمایند.
    بعضی اوقات، خواندن یا شنیدن پیامی مخاطره آمیز می شود، زیرا با شنیدن یا خواندن، نخستین گام برای زایش دوباره برداشته می شود. این پیام در این مختصر، فلسفه نیست که بتوان با آن از شر پرسش های مزاحم رهایی یافت؛ این پیام از رسوبات افکار چندین ساله بزرگان، عالمان زمان، تیزبینان ژرف نگر و جوهره روزگار که عارفانه در پی یافتن اسرار مخفی حیات بوده اند و عالمانه در هر زیر و بم و پیچ وخمی با متانت و وقار، هم خود و هم طالبین را از اسارت نادانی، زبونی، سبک سری و پوچی
    ص:20
    رهانیده اند و از زلال جاری حقیقت کرده اند، می باشد.
    انسان مثل تخم مرغ شفاف، در حقیقت پیله بیرونی پوسته ای بیش نیست که شگفت انگیزترین و دلرباترین و سحرآمیز ترین هسته را در درون خود جا داده است
    «رتوانس» از متفکران علم پنهانی می گوید:
    بزرگ ترین وظیفه ما در دنیا، این است که «من» باطنی خود را پیدا کرده و از هر نکته که بتواند ما را اندکی به سوی او نزدیک کند، استقبال کنیم و عاطل، عمر خود را تلف نکنیم.
    کیست این پنهان مرا در جان و تن
    کز زبان من همی گوید سخن
    این که گوید از لب من، راز، کیست
    بنگرید این صاحب آواز کیست
    در من این سان خودنمایی می کند
    ادعای آشنایی می کند
    مختصرتر با همه دوری ز من
    از نگه با چشم و از لب با سخن
    خوش پریشان با منش گفتارهاست
    در پریشان گویی اش اسرارهاست
    گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق
    فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
    با زبان دیگر این آواز نیست
    گوش دیگر لایق این راز نیست
    عمان سامانی
    «موریس مترلینگ» می گوید:
    فکر بدون مغز؟ اگر مغز به میرد فکر هم خواهد مرد؟ آیا فکر، همان روح انسان است؟ روشنایی بدون شمع؟ چگونه می شود شمع بمیرد، ولی روشنایی باقی بماند؟ آیا روح و فکر، تراوشی از ماده می باشد؟
    پس همین که ماده نابود شد، روح یا فکر هم محکوم به مرگ است؟
    جواب همه این سوالات، در همین مختصر، به اطلاع علاقه مندان صاحب دل خواهد رسید.
    تن آدمی شریف است به جان آدمیت
    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    ص:21
    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
    چه میان نقش دیوار، میان آدمیت
    خوروخواب وخشم وشهوت، شغب است وجهل و ظلمت
    حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    به حقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد
    که همی سخن بگوید به زبان آدمیت
    مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
    که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
    اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
    همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
    بنگر تا چه حد است مکان آدمیت
    طیران مرغ دیدی، تو ز پای بند شهوت
    به درآی تا ببینی طیران آدمیت
    نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
    هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
    سعدی
    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    کرم کند بی دریغ، عطا کند بی سؤال


    سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که لحظه ای نظر عنایتش را از بندگان خود برنداشته و توفیقات و تأییدات خود را شامل حال مجاهد حقیقی و پویای حقیقت نموده و می نماید.
    هرگونه تعریفی که درباره عظمت او می شود، در حقیقت تعریف ناقص فرد است نه ماهیت و هویت او.
    ما چون فانی هستیم می گوییم خداوند جاویدان است، چون نادان هستیم می گوییم خداوند داناست و چون نمی توانیم درهمه جا باشیم می گوییم خداوند در همه وقت و همه جا است. این تعریف هایی که ناشی از کوتهی فکر، نادانی و نقصان ماست، خداوند را معرفی نمی کند؛ حتّی بزرگ ترین افکار جهان هم نمی تواند ماهیت و هویت او را فرض و تصور نماید. با این که ما نمی توانیم هرگز به اسرار بزرگ هستی و الوهیت دست یابیم، اما نباید از کسب معلومات باز بمانیم تا حداقل از میزان جهالتمان اندکی کاسته شود. سخنان بزرگان اهل معنی و استادان، بدون شک به ما کمک می کند تا اندکی چشم و گوشمان باز شود، بنابراین، نباید بدون مطالعه و تحقیق، آن ها را دور بیندازیم و
    ص:22
    رد کنیم.
    خداوند عین هستی است که به وسیله خود، جاویدان است و هیچ کس نمی تواند او را بشناسد. او علت بدون علت همه علل است. او از همه قدیمی تر، مجهول تر و مرموزتر است. هر چه هست اوست و هرچه وجود دارد در اوست. او روح همیشگی همه موجودات است و قابل شناسایی نیست. او مجموعه ای از همه اشکال و ارواح مادی و غیر مادی است. هر چه از مادی، معنوی، صوری و باطنی وجود دارد، از او و در او می باشد.
    او منحصر به فرد و اصل اولیه ایجاد همه چیز است. نام او «نه، نه» می باشد؛ برای این که نمی توان نامی برای او تعیین کرد. همان گونه که دریا فقط از عمق دریا و فضا از وسعت فضا مطلّع می باشد، فقط خدا می تواند خودش را بشناسد نه کس دیگری. او از هر چیزی پنهان تر، در عین حال از همه چیز آشکارتر است.
    این دنیا و جهان هستی، خود اوست، اما در عین حال خود او نیست. او مدیر و معمار آفرینش است که در تصور ما نمی گنجد؛ بنابراین انسان باید صورت بر خاک نهد و به عجز و نادانی خود اعتراف کند.
    وقتی به آسمان نگاه می کنیم در این تصور هستیم که هر چه ما می بینیم همان است؛ اما محال است آسمان به این شکل باشد که ما می بینیم و محال است که ستارگان آسمان آن طور که مشاهده می کنیم دور یکدیگر بگردند و حرکات یکنواخت را برای همیشه تکرار کنند.
    اگر چنین بود که آسمان و ستارگان این شکل را داشتند و ملزم بودند این حرکات را برای همیشه تکرار کنند، لازمه اش این می شد که جهان را کسی آفریده باشد که عاشقِ بزرگی و جاه طلبی است؛ اما می گوید که خداوند نه خواهان جاه و مقام است نه می خواهد تفریح کند، زیرا جاه طلبی و علاقه به نوع، از نواقص ما انسان هاست. تردیدی نیست که گردش ستارگان در فضای بی پایان، برای هدف به خصوصی است که
    در میدان فهم و درک ما نیست و جهان شکل دیگری دارد که نقص دید ما آن را به
    این شکل می بیند

    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فطرت خداجویی انسان ها


    انسان های خداجو بیش از دوازده هزار سال پیش از میلاد در هندوستان، مصر، چین، مکزیک و بعضی جاهای دیگر، خدا را به نوعی تصور می کردند که ذهنیّت آن ها به تصویر می کشید.
    مثلاً وقتی که کودکی از یک دختر باکره متولد و بزرگ می شد و مردم را هدایت می کرد، او را تجلی خداوند یا روح القدس می دانستند یا حلول خداوند را در جسم او تصور می کردند. مقصود فقط حضرت عیسی(ع) نیست.
    در کتاب دروازه زندگی و مرگ نوشته «موریس مترلینگ» آمده است:
    اولین کشیش مسیحی که برای تبلیغ به کشور چین رفت و در آن جا در مورد تولد حضرت مسیح از دختر باکره سخن می گفت، با حیرت متوجه شد که فردی به نام «قوه که» چینی در 3468 ق.م از یک دختر باکره متولد شده است و چینی ها حلول خداوند را در جسم او پذیرفته و او را ستایش می کنند. هم اکنون نیز اگر یک روحانی مصری که در دوره اهرام زندگی می کرده است، ناگهان زنده شود و قدم به اریکه روم بگذارد و تابلوی «رافائیل» نقاش ایتالیایی را ببیند که در آن حضرت مریم طفل خود مسیح را در آغوش گرفته است، گمان خواهد کرد که او «هوروس مصری» است؛ چرا که او نیز از باکره ای به نام «ایزیس» متولد شده و مصری ها حلول خداوند را در کالبد او پنداشتند و او را ستایش کردند.
    همچنین در هندوستان «دواکی» باکره ای که از او «کرشنا» یا «کریچنا» متولد شد و او تجلی گاه خداوند یا روح القدس است. (1)
    همچنین در بابل دوشیزه باکره ای به نام «ایستار» طفلی به نام «تامور» به دنیا

    1- . برای اطلاع بیشتر به کتاب دروازه زندگی و مرگ نوشته موریس مترلینگ، ص398 مراجعه کنید.
    ص:24
    آورد. مردم معتقد بودند که خداوند در جسم او حلول کرده و او به قصد فداکاری در راه تعلیم و تربیت بشر ظاهر شده است
    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    .
    افراد بشر از زمان های گذشته قبل از تاریخ در جست وجوی خالق خود بودند و حتی حضرت مسیح(ع) را پسر خدا و یا خود خداوند می پنداشتند. بعد که کریشنا و بودا را در قرن پنجم قبل از میلاد ظهور کرد، در مقام تجلی گاه خدا، پرستیدند.
    اثبات وقوع این حوادث بی فایده و از بحث اصلی خارج است، زیرا مطلب از شدت وضوح، نیاز به دلیل ندارد؛ فقط کنایه ای بود که بشر به دنبال خدا بوده و تا امروز هر کسی به نوعی و به سلیقه ای که ساخته و پرداخته ذهنیت اوست، خدا را تصور می کند.
    هر کسی از ظن خود شد یار مناز درون م_ن بجست اسرار م__ن
    هر محقق یا هر کس که فکر منطقی داشته باشد، اگر خداوند را در وجود خویش پیدا کند، یک مسیح یا بودا یا کریشنا و یا حتی بالاتر از آن ها خواهد بود؛ ولی ما هنوز او را در خویشتن نیافته ایم، یعنی نه سعی کرده ایم و نه طالبش بوده ایم، زیرا اگر یافت شود، حلول خوبی ها فقط در جسم بدون کینه و غرور به وجود می آید، به طوری که هرگز دنبال اعمال زشت و پلید نخواهیم رفت و برعکس مرتکب اعمال نیک خواهیم بود و هم نوعان خود را که بی خبرند، به نیکی راهنمایی و از زشتی ها دور خواهیم کرد. سپس صفات خداوندی می گیریم، به او نزدیک می شویم و چشم و گوش و زبان او خواهیم بود. البته این استعداد به خواست و اراده اوست.
    فی___ض روح القدس ار بار مدد فرماید دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد
    اندیشمندان صالح عقیده دارند اساس هستی انسان، همانا هستی باطنی یا ملکوتی اوست، اما این جسم او را از مبدأ خویش جدا کرده و به محض این که فوت کرد و روح از جسم جدا و از صورت اولی خارج شد، طبعاً به مبدأ اول خود برمی گردد و به خداوند و اصل خود واصل می شود.
    مولانا نیز می فرماید:
    بار دیگر از ملک قربان شوم
    آن چه اندر وهم ناید آن شوم
    ص:25
    پس عدم گردم عدم چون ارغنون
    گویدم کانا الیه راجعون
    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در مکتب وداء قدیم هندوستان باستان آمده است که در مبدأ بیش از دو چیز نیست: یکی آتمان و دیگری برهما.

    آتمان عبارت از «من» می باشد که هستی را پر کرده و همان خود هستی است. برهما عبارت است از من کوچک است که از هستی به وجود آمده و باز به او برمی گردد. بدین معنی که وقتی انسان از وضعی که داشت تغییر کرد، یعنی مرد و از اوی سابق آن چیزی که هرگز از بین نمی رود و باقی می ماند در واقع آن چیز (آتمان) یا (روح) می باشد که فناناپذیر است.

    برهما یعنی جسم ماده که تولد و مرگ دارد و سبب جدایی تو از آسمان است. ارتکاب اعمال زشت و عناصر ناپاک و پلید، مانع پیوستن و وارد شدن به عرصه ملکوت است. برای رسیدن به ذات پاک اصلی خویش، باید مراحلی را طی کند و بر اثر حلول های متوالی، تصفیه و تزکیه شده تا لایق جانان و شایسته الحاق به آستان حضرت دوست گردد.

    بعد از طی مراحل، وارد وادی نیروان (فنای بالله) می شود. نیروان ذات خدا نیست، بلکه مرحله ای است که وقتی روح به آن جا رسید از همه آلودگی های مادی، پاک و منزه شده و هرگونه احساس نفسانی زمینی را از دست می دهد و به همه قوانین مرموز هستی آشنا می شود.

    آن چه باعث رستگاری انسان می شود، زهد، دل کندن از زینت های دنیوی، غلبه بر شهوت و کسب معرفت است و این همان است که انسان را به نیروانا می رساند.

    ماده عبارت است از جدا شدن موقتی قسمتی از روح که از ذات پاک خداوند می باشد و چون از خداوند جدا شده و پریشان است، می خواهد خود را به او برساند.

    مولانا فرمود:

    بشنو از نی چون حکایت می کند

    از جدایی ها شکایت می کند

    کز نیستان تا مرا ببریده اند

    از نفیرم مرد و زن نالیده اند

    ص:26

    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

    تا بگویم شرح درد اشتیاق

    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

    باز جوید روزگار وصل خویش
    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2020
    شماره عضویت
    13830
    نوشته
    1,012
    تشکر
    210
    مورد تشکر
    194 در 69
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بنابراین، ماده از مراتب پست برای وصول به ذات خداوند حرکت می کند؛ از جمادی به گیاه، از گیاه به حیوان و بعد در جسم انسان حلول می کند. در هر یک از این مراحل، ماده بیش از مرحله قبل مصفی می شود و پس از مرگ نیز چند مرحله را طی می کند تا به فنابالله یا مبدأ خود، که به طور موقت از او جدا شده بود، برسد.

    مولانا می فرماید:

    از جمادی مردم و نامی شدم

    وز نما مردم به حیوان سر زدم

    مُردم ار حیوانی و آدم شدم

    پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

    حمله دیگر بمیرم از بشر

    تا برآرم از ملائک بال و پر

    بار دیگر از ملک قربان شوم

    آن چه اندر و هم ناید آن شوم

    پس عدم گردم عدم چون ارغنون
    گویدم کانا علیه راجعون
    امضاء


صفحه 1 از 25 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi