ارتش عراق، پفکی نبود{ گفتگو بایکی ازطراحان عملیات رمضان
در یکی از این مطالب امیر سرتیپ غلامعلی جانگداز به بررسی مهندسی رزمی ارتش عراق در این عملیات پرداخته، که در ادامه میآید:
مهندسی عراق واقعاً قوی بود، ولی در جنگ خیلی فشنگ ساخته شد.
من دقیقاً یادم هست در عملیات فتحالمبین عراقیها در مینگذاری به قدری ضعیف بودند که وقتی میآمدند مین بگذارند ما پشت تپهای مخفی میشدیم، اینها میآمدند یک ردیف مین میگذاشتند و وقتی میرفتند ما مینها را بهراحتی خنثی میکردیم و با ماژیک رویشان علامت میگذاشتیم.
ولی بزرگترین خصوصیت ارتش عراق و به خصوص مهندسی آنها این بود که یک اشتباه را دو بار تکرار نمیکردند.
اینها وقتی متوجه شدند که میدانهای مینشان شبها توسط ما پاک میشود جلوی میادین مینشان نگهبان گذاشتند.
عناصر نگهبانی یک پرده مقاومت بسیار رقیق تشکیل میدادند و طبیعتاً ما اگر میخواستیم به میدان مین برسیم اول با این عناصر برخورد میکردیم.
این عناصر چند تا تیر میانداختند، یک مقاومت جزئی انجام میدادند و از کانالهایی که بین میدان مین خودشان حفر کرده بودند به پشت میدان مین فرار میکردند.
زمانی که ما به میدان مین رسیده بودیم همه چیز آشکار شده بود و آن وقت ما با یک مقاومت شدید مواجه میشدیم و واقعاً پاک کردن میدانهای مین معضل میشد.
ما یاد گرفتیم که از این کانالها نگهبانهای عراقی را تعقیب کنیم و از میدان مین رد شویم. آمدند اشتباهشان را تصحیح کردند و دیگر کانالها را به صورت پیوسته و به شکل جوی ایجاد نمیکردند.
آمدند کانالها را ده متر که جلو میرفت قطع میکردند و به موازات آن یک کانال ایجاد میکردند.
ما که آگاهی نداشتیم وقتی به انتهای کانال میرسیدیم متوقف میشدیم.
بعد از آن حتی داخل این کانالها و در لبه آنها گلولههای توپی شکل فلزی گذاشته بودند که دهها سیخ به این گلولهها وصل بود.
تمام این گلولهها توسط زنجیر به هم بسته شده بود.
نگهبان عراقی به محض اینکه تهدید ما را میدید ضمن اینکه موقع فرار تیراندازی میکرد یکی از این گلولهها را میانداخت داخل کانال.
وزن این گلوله باعث میشد تا دیگر گلولهها هم داخل کانال بیفتند و وقتی رزمندگان ما مخصوصاً در شب میخواستند از کانالها رد شوند صدها سیخ در پای آنها فرو میرفت.
حتی من خودم دیدم در این کانالها دریچه فلزی گذاشته بودند و شبها این دریچه را قفل میکردند.
در دروس نظامی و آئیننامههایی که ما داشتیم و بر اساس آن عمل میکردیم یک میدان مین دارای یک نوار نامنظم در جلو و سه نوار نامنظم در عقب است و عمق میدان مین از 100 متر تجاوز نمیکند.
منتها از اواسط جنگ به بعد عمق میدان مین عراقیها به 1300 متر میرسید. 1300 متر و 31 نوار مین.
در میدانهای مینی که توسط ما ایجاد میشد ده هزار یا نهایت 20 هزار مین کار میگذاشتیم، اما در میدانهای مین عراق صحبت میلیون بود.
الان هم که 20 سال است ما میادین مین را پاک میکنیم تخمین میزنند هنوز هشت تا ده میلیون مین عراقی در خاک ما باشد.
من که خودم افسر مهندس بودم تعجب میکردم. این حجم از عملیات مینگذاری نزدیک به 1000 گردان مهندس میخواست که از عقل به دور بود ارتش عراق این حجم گردان مهندس داشته باشد.
وقتی من یک سرگرد مهندسی عراق را در عینخوش اسیر کردم، از او پرسیدم شما چگونه در این حجم مینگذاری میکنید؟
او به من گفت ما از هر کشوری که مین میخریم خودش هم موظف است این مینها را کار بگذارد.
باز این افسر عراقی میگفت که معمولاً پول کارگذاشتن این مینها را که بین پنج تا هفت دلار برای هر مین است عربستان سعودی میدهد.
ما فهمیدیم که ارتش عراق فقط مینگذاریهای موضعی را خودش انجام میدهد و میادین مین بزرگش را کشورهای دیگر ایجاد میکنند.
این بود که اگر ما میگوییم در جنگ تحمیلی همه دنیا در یک سمت بودند و ما در یک سمت، حرف گزافی نیست.
در بعضی جاها عراقیها مینها را میپاشیدند و اصلاً در زمین کار نمیگذاشتند.
در عملیات بیتالمقدس که ما روی کارون پل میزدیم، لابهلای شاخ و برگ درختچههای کنار رودخانه، مین گوجهای بود.
معلوم است که اینها را با هلیکوپتر از ارتفاع پایین ریخته بودند.
باز صحبت عملیات بیتالمقدس شد.
عراق در برابر خرمشهر هم موانعی ایجاد کرده بود که من میگفتم محال است نیرویی چند برابر قویتر از ما هم از این موانع بگذرد.
اما لطف خدا این غیرممکن را ممکن کرد. عراق در خرمشهر حتی داخل دیگ زودپز، زیر تخت، داخل کمد خانههای مردم هم مین گذاشته بود که از ما تلفات بگیرد.
آن وقتها ما هنوز مینکوب نداشتیم.
الان هم که مینکوب داریم و برای میدانهای مین باقیمانده از جنگ از آنها استفاده میکنیم کارآیی خیلی پایینی دارند.
چون اولا همه جاهایی که عراق میدان مین ایجاد کرده دشت مسطح نیست که مینکوب حرکت کند و در ثانی مینهای باقیمانده در اثر جابهجایی تا عمق 80 سانتیمتری زمین فرو رفتهاند.
البته در زمان جنگ ما یک نوع مینکوب ساختیم.
یک شب من در تلویزیون عراق دیدم حدود ده تانک تی-72 پشت یک میدان مین مستقر هستند. جلوی تانکها یک قطعه فلزی مثلثیشکل بسته شده بود.
بعد از اینکه دستور حرکت به این تانکها داده شد تانکها این دو مثلث را به صورت هیدرولیک به جلوی تانک آوردند و وقتی تانک به سرعت در میدان مین حرکت کرد به علت فرم گوشهای این بیل،
مینها همه به یک سمت منحرف شدند. یعنی تانکها آمدند رد شدند و همه مینها مثل چغندر کنده شده در خاکریز پخش شدند.
ما هم آمدیم با بولدوزرهایمان این کار را کردیم. عراقیها هم در جواب ما ته میدانهای مین خودشان کانال آب حفر کردند.
وقتی بولدوزرهای ما به ته میدان میرسیدند میدیدند که نه راه پس دارند و نه پیش و هدف قرار میگرفتند.
عراق این موانع مین را با سیم خاردار، با کانال و تله انفجاری تقویت کرده بود و واقعاً در اواخر جنگ ما را دچار مشکل کرده بود.
حالا توجه کنید عراقیها چطور این همه کانال میکندند.
یک بولدوزر میتواند خاکی را که کنده 100 تا 200 متر جابهجا کند. حالا اگر لازم شود این مسافت به 500 یا 600 متر افزایش پیدا کند، دیگر کارآیی ندارد.
عراقیها برای حفر کانال از یک دستگاه به نام اسکریپل استفاده میکردند.
اسکریپل دستگاهی است که در روی زمین حرکت میکند. بیل از زیر شکمش باز میشود، خاک زمین را کنده و داخل خودش میبرد. بعد میرود در یک جای مشخص دوباره این دریچه را باز میکند و خاک را آنجا پهن میکند.
اسکریپل اول میآمد کانالی حفر میکرد به عمق 40 تا 50 سانتیمتر و میرفت.
اسکریپل دوم آن 40 سانتیمتر را میکرد 80 سانتیمتر و میرفت.
تا اسکریپل پنجم که کانالی به عمق دو متر حفر کرده بود. آن وقت این کانالها را با مین و سیم خاردار پر میکرد. بیل مکانیکی نه توان این کار را داشت و نه با نظم و سرعت میتوانست این کار را بکند.
در ضمن جثهاش هم بزرگ بود و در دید تیرها قرار میگرفت. اسکریپلها ماشینهای کوتاه و درازی بودند.
عراق در ساخت استحکامات به چنان خبرگیای رسیده بود که در جنگ اول خلیجفارس نیروهای آمریکایی وارد میادین مین عراق نشدند، بلکه آنها را دور زدند و انگلیسیها که خواستند به صورت خطی از این میادین عبور کنند در آنها گیر کردند.
چون پاکسازی آن حجم مین کار چند روز نبود که بتوانند این کار را بکنند.
ما در ارتش در اواخر جنگ برای راندن بولدوزر و دیگر وسایل مهندسی نیرو کم آورده بودیم و از سربازها استفاده میکردیم. بیشتر شهدای مهندسی ارتش هم از این بچهها هستند.
حالا عراقیها چه کار میکردند؟
صبح به صبح که میشد چهار، پنج تا اتوبوس میآمد پشت بصره و افراد لباس شخصی را که ارتشی نبودند پیاده میکرد و اینها میآمدند پشت دستگاههای مهندسی تا شب کار میکردند. حالا یا ما میزدیم یا به خانه بر میگشتند.
میخواهم بگویم عراق از تمام توان بالقوه مملکت استفاده میکرد و مملکت در خدمت ارتش بود.
ما در اواخر جنگ دیگر یک سرباز عراقی را روی زمین نمیدیدیم.
همه رفتوآمد آنها از داخل کانالها بود و ما واقعاً تعجب میکردیم که واقعاً اینها چطور این همه کانال کندهاند.
حالا چه ترسی بود، چه انضباطی بود، چه استبدادی بود که اینها این جور کار میکردند و عرق میریختند. امروزه نسل جوان ما جوری برایش تعریف شده که ما یک ارتش پفکی را شکست دادیم. نه، ما واقعاً با یکی از منسجمترین ارتشهای دنیا طرف بودیم.
مطمئن هستم که خط و خطوط این کارها را روسیه، فرانسه، احتمالاً رژیم صهیونیستی و آمریکا میدادند.
درباره مثلثیهایی که عراق در خطوط پدافندی خود در عملیات رمضان استفاده کرد هم صحبت بود که طراحان رژیم صهیونیستی به آنها آموزش دادهاند. بعضی میگفتند این مثلثها از لانه اژدها که روسها در استالینگراد به کار بردند به عراق منتقل شده است.
خلاصه کشورهای غربی و شرقی با کمال میل، دانش نظامی خودشان را در اختیار عراق قرار دادند،البته با بهایی که ما نمیدانیم.
این مثلثها شبیه دژ بارلو رژیم صهیونیستی در سینا بود، اما تفاوتهایی با آن داشت. خط بارلو یک خط ممتد بود.
این مثلثیها از همه آنها قویتر بود.
به نظرم اینها یک نبوغ نظامی بود و باید در دانشگاهها تدریس شود.
اولین جایی که در آن عکسهای هوایی گرفته شده و بررسی میشد قرارگاه کربلا بود.
ما عکسها را که دیدیم تعجب کردیم که ارتش عراق این استحکامات را چطور دارد میسازد.
چون کسی دقیقاً نمیدانست اسم اینها چیست، اسمشان را گذاشتند مثلثی.
ما هم از نظر سرعت و هم از نظر کیفیت ساخت این استحکامات تعجب کردیم. شب و روز داشتند کار میکردند. ما خاکریزهای مثلثی را که دیدیم حس کردیم رسوخ به آنها ممکن نیست، آنقدر که این مواضع مثلثی را اصولی ساخته بودند.
ببینید!
ارزش مواضع در این است که همدیگر را پوشش بدهند.
این مثلثها بهخوبی همدیگر را پوشش میدادند. علاوه بر اینکه یک پدافند دورتادور را امکانپذیر میساختند.
هر روز که عکسهای هوایی را میدیدیم یک پدیده جدید مشاهده میکردیم.
عراقیها علاوه بر این موانع در کانالها نفت سیاه هم ریخته بودند برای آتش زدن.
برگردیم به خود عملیات.
به هر حال یک محور ما که شامل لشکر 92 زرهی اهواز و تیپهای نجف و امام حسین(ع) سپاه بود خط عراق را بهخوبی شکافت.
واحدهای مهندسی توانستند در برابر لشکر 92 چند معبر باز کنند.
در کنار یگان مجاور که لشکر 77 مشهد و واحدهایی از سپاه هم بود، چند معبر باز شد اما آنها با این مثلثیها درگیر شدند و نتوانستند پا به پای یگان مجاور حرکت کنند.
تا صبح تانکهای لشکر 92 به نهر کتیبان رسیده بودند.
من یادم هست فرمانده تیپ 1، شهید صفوی، گفت من به نهر رسیدم و پمپی که آب را از نهر کتیبان به داخل کانال پرورش ماهی میریزد با تانک منهدم کردم. چند نفر داخل قرارگاه خندیدند که اشتباه کرده.
منتها کمی بعد خبر تایید شد.
آنها 20 کیلومتر جلو رفته بودند، اما واحدهای مجاور نتوانستند، نتیجه این شد که یک لشکر عراقی پاتک زد و به نیروهای پیشرویکننده ما بهشدت صدمه زد.
ممکن است بعضی عنوان کنند اگر جهاد و مهندسی ارتش در جناح راست این نیروی پیشرویکننده خاکریز میزد ما میتوانستیم پاتکهای عراق را دفع کنیم.
اما باید گفت این کار اصلاً عملی نبود. آنقدر دور جنگ بالا گرفته بود.
وسایل مهندسی ما هم پابهپای تانکها جلو رفته بودند.
منتها نتوانستند آنجا خاکریز بزنند.
عراقیها 17 تا از وسایل مهندسی ما را پشت نهر کتیبان منهدم کرده یا به غنیمت گرفتند و تمام رانندهها را جمع کرده، جلوی وسایل اعدام کرده بودند.
ما عکس رنگی این جنایت را بعداً در مجله تایمز دیدیم.
عکس هم نشان میداد که بچههای ما توانسته بودند فقط 30 سانتیمتر خاکریز بزنند.
زدن خاکریزی که جلوی تک یک لشکر تانک را بگیرد مستلزم تلاش چهار، پنج روزه بود و ما نمیتوانستیم در عرض چند ساعت این کار را بکنیم.
بولدوزر باید حداقل 35بار بیاید و برود تا یک خاکریز مناسب بزند.
آن هم اگر آتش دشمن نباشد.
تازه هر خاکریزی بسازی، تانک از آن رد میشود و باید موانع هم پشت خاکریز ایجاد کرد.
ما در عملیات رمضان یک ابتکار هم به خرج دادیم و صدای لودر و بولدوزر را ضبط کردیم.
در منطقهای که مهندسی ما کار نمیکرد این صدا را پخش کردیم تا دشمن گمراه شود؛ به این خاطر که به شدت روی بچههای مهندسی ما شلیک میکردند.
اگر عملیات رمضان برای ما عدم موفقیت بود ما باید بدانیم ابزاری هستیم در دست مشیت الهی.
ما در مرحله اول عملیات، مشکل پیدا کردیم.
شاید ما اول عملیات موفق میشدیم و سه لشکرمان داخل رخنه میشدند و بعد شکست میخوردیم که تلفاتمان بسیار میشد.
کسی که پشت صحنه را خبر ندارد.
یک بحث را هم مطرح کنم و آن اینکه بعضی میگفتند ما نباید عملیات رمضان را انجام میدادیم و باید با عراق پس از بازپسگیری خرمشهر صلح میکردیم.
سؤال من این است که سوریه چند سال است پس از پذیرفتن آتشبس به دنبال بلندیهای جولان است که اشغال شده؟
این نظرات سادهانگارانه است که عراق قسمتی از خاک ما را که در اختیار داشت پس از آتشبس در عملیات بیتالمقدس به ما پس بدهد.
در عملیات طریقالقدس بعد از اینکه من رفتم و شهر بستان را دیدم که آزاد شده و به قرارگاه اعلام کردم، رادیوی ما آزادی بستان را اعلام کرد.
عراق بالاترین و انبوهترین آتش را در تنگه چزابه ریخت و صدام آمد در منطقه و گفت من از توپخانه میخواهم که این شهر را بگیرد و به من تقدیم کند.
نتیجه این حرف این شد که نمیشد تعداد گلولههای توپ را شمرد.
ولی آنجا یک فرمانده گردان و گردانش از لشکر 16 زرهی قزوین به نام مخبری ایستادند و واقعاً ما عدم تسلیم دوباره بستان را مدیون ایشان هستیم. البته ایشان بعدها در غرب کشور شهید شد.
در فاو هم همین طور، واقعاً بچههای سپاه در برابر پاتکهای گارد جمهوری عراق برای پسگرفتن فاو پایداری کردند.
یک نکته هم راجع به فرماندهانمان بگویم امثال همت، باکری، خرازی همه در خط شهید شدند.
به ندرت گلولهای آمد 30 کیلومتر عقبتر به اینها بخورد و اینها شهید شوند.
متوسلیان در فتح خرمشهر گلوله به پایش خورد و زخمی شد.
معلوم است کجا بوده که گلوله کلاشنیکف به او اصابت کرده.
من باید اینجا درباره بچههای جهاد که زیاد با آنها کار کردم صحبت کنم.
امثال حاج آقا ورشابی که زندگیاش را در جنگ گذاشت، شهید محمدتقی رضوی، شهید حاجیان، شهید طرحچی، حاج آقا فروزش یا حاج آقا فروزنده.
اینها آدمهایی بودند که انسان در برابرشان احساس ضعف و ناتوانی میکرد. در یک عملیاتی جهاد فارس آمده بود و پیرمردی مسؤول آنها بود به اسم حاجآقا جزایری.
این مرد، عجیب بزرگوار بود. بچههای جهاد را صدا میکرد و میگفت مبادا بفهمم روی یک خاکریز یک بیل بیشتر ریختید.
شما رسالتتان عدالت محض است.
وقتی آمدند در گوشش گفتند بیا جنازه پسرت را که شهید شده ببین که میخواهیم منتقلش کنیم، گفت همه جنازهها را که آوردند همه را با هم میبینم.
یا در بستان ما یک جاده شنی ساخته بودیم و شهید ساجدی به من میگفت دوست دارم وقتی شهید شدم اسم من را روی این جاده شنی بگذارید.
کنار همان جاده هم شهید شد و اسمش را روی آن جاده گذاشتیم که هنوز هم هست. اینها انسانهایی بودند که من فکر میکنم آن دنیا میتوانند شفاعتکننده صدها نفر باشند، بسکه باتقوا بودند.حسنعلی ابراهیمی سعید
بعضیها هنگام روایت جنگ میخواهند خودشان را بالا ببرند، ده نفر دیگر را خراب میکنند. یعنی میخواهند خودشان را پرفروغ نشان دهند بقیه را کمفروغ جلوه میدهند.
نقش یک پیرزن در حاشیه کویر که یک تخممرغ به جبهه میدهد شاید از من رزمنده در جنگ بیشتر بوده.
در بیان واقعیتهای جنگ باید مراقب باشیم.باید واقعیتها را بگوییم.
من واقعاً از جناب شمخانی متشکرم که در رسانه ملی بخشی از واقعیتهای جنگ را بازگو کرد.
نکتهای که باز هم تکرار میکنم اینکه ما یکی از بهترین ارتشهای منطقه را شکست دادیم.
من حتی ارتش عراق را از ارتش رژیم صهیونیستی جسورتر میدانم.hasan ali ebrahimi said
این ارتش در زرهی و توپخانه عالی و در مهندسی و ترابری فوق عالی بود.
ما یک ارتش
پفکی را شکست ندادیم. این ارتش در منطقه بهترین بود
مجله همشهریhttp://kohne_sarbaz_iran.rozblog.com/Forum/Post/2073
http://rozup.ir/view/3144641/00003.jpg