با استفاده از بند 5 متوجه میشویم هیچوقت معلول از علت خود جدا نمیشود و حالت دوگانگی در بین آنها نیست، یعنی مثل جدایی فرزند از مادر نیست و معلوم میشود كه معلول از علت تولّد نمییابد، چرا كه در تولید و تولد یك نحوه جدایی در میان است و به همین جهت هم قرآن چنین رابطهای را بین خدا و مخلوقش نفی مینماید و میگوید: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» یعنی نه از خدا چیزی تولد یافته و نه خود خداوند از چیزی متولد شده تا دوگانگی بین خدا و مخلوقش مطرح باشد.
پس نتیجه میگیریم رابطة بین علت حقیقی با معلول خود، ایجادی و تجلی و نزولی است و نه اِعدادی و تولیدی و سقوطی. و معنی نزول ملائكه و نزول قرآن نیز با این توضیح روشن میشود كه قرآن و ملائكه مراتب و حقایق عالیهای دارند كه در عین همیشگی بودن آن مراتب عالیه، تجلی آن مراتب عالیه را نزول آن مراتب میگویند و خداوند در قرآن میفرماید: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(15) یعنی؛ هیچ موجودی از موجودات عالمِ وجود نیست كه خزائن و درجات كامل وجود آن، نزد ما نباشد و ما نازل نكردیم مگر در حدّ محدود و نازلشدهای از آن را.