صفحه 3 از 10 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 97

موضوع: از برهان تا عرفان

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    با استفاده از بند 5 متوجه می‌شویم هیچ‌وقت معلول از علت خود جدا نمی‌شود و حالت دوگانگی در بین آن‌ها نیست، یعنی مثل جدایی فرزند از مادر نیست و معلوم می‌شود كه معلول از علت تولّد نمی‌یابد، چرا كه در تولید و تولد یك نحوه جدایی در میان است و به همین جهت هم قرآن چنین رابطه‌ای را بین خدا و مخلوقش نفی می‌نماید و می‌گوید: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» یعنی نه از خدا چیزی تولد یافته و نه خود خداوند از چیزی متولد شده تا دوگانگی بین خدا و مخلوقش مطرح باشد.
    پس نتیجه می‌گیریم رابطة بین علت حقیقی با معلول خود، ایجادی و تجلی و نزولی است و نه اِعدادی و تولیدی و سقوطی. و معنی نزول ملائكه و نزول قرآن نیز با این توضیح روشن می‌شود كه قرآن و ملائكه مراتب و حقایق عالیه‌ای دارند كه در عین همیشگی بودن آن مراتب عالیه، تجلی آن مراتب عالیه را نزول آن مراتب می‌گویند و خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(15) یعنی؛ هیچ موجودی از موجودات عالمِ وجود نیست كه خزائن و درجات كامل وجود آن، نزد ما نباشد و ما نازل نكردیم مگر در حدّ محدود و نازل‌شده‌ای از آن را.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    6 - نامحسوس ولی موجود


    از مباحث گذشته این نكته نیز به خوبی روشن می‌شود كه: هرچه وجود شدیدتر باشد حواس پنجگانه كمتر می‌توانند آن را درك كنند. مثل نور بی‌رنگ كه چون جامع هفت رنگ است قابل رؤیت نیست، ولی مثلاً نور قرمز برعكسِ نور بی‌رنگ برای چشم محسوس‌تر است، چون شش رنگ دیگر از آن جدا شده است كه قرمز شده و قابل رؤیت گشته ویا هر رنگ دیگر را هم در نظر بگیرید براساس همین قاعده، نسبت به نور بی‌رنگ، امكان رؤیتش بیشتر است. طرح زیر همین نكته را مطرح می‌نماید:
    قرمز
    نارنجی
    زرد
    سبز نور بی‌رنگ
    آبی
    نیلی
    بنفش
    پس اگر كسی از شما سؤال كند؛ اگر خدا هست، چرا از طریق حواس پنجگانه قابل رؤیت نیست؟ در جواب خواهید گفت: بعضی از حقایق هستند كه محدودیت مكانی ندارند تا با حواس پنجگانه احساس و دیده شوند، چرا كه شرط دیدن یك شئ، داشتن شكل است و شكل‌داشتن یعنی محدودیت مكانی، یعنی جایی باشد و جایی نباشد. حال حقایقِ مجرد كه محدودیت مكانی ندارند، مسلماً با چشم قابل رؤیت نیستند، چرا كه چشم؛ چیزی را می‌تواند ببیند كه نوری از بیرون برسطح آن برخورد كند و سپس آن نور به درون چشم ما منعكس شود تا عمل رؤیت انجام گیرد. حال اگر پدیده‌ای محدود به سطح نبود، دیگر چشم نمی‌تواند آن را رؤیت كند.




    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 04-07-2020 در ساعت 13:29
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سؤال: چیزی را كه نمی‌توانیم حسّ كنیم، از كجا قبول كنیم كه وجود دارد؟
    جواب: پدیده‌های محسوس را باید از طریق حس به وجود آن‌ها پی‌ببریم و اگر حسّ نتوانست آن‌ها را حس كند، نباید انسان واقعیت آن‌ها را بپذیرد. ولی پدیده‌های معقول را باید از طریق عقل، متوجه وجود آن‌ها شد و اگر عقل نتوانست به وجود آن‌ها پی‌ببرد، یعنی قابل اثبات از نظر عقل نبود، نباید وجود آن‌ها را قبول كرد، ولی نباید هم انتظار داشت چیزی كه معقول است و وجودش مجرد است ما از طریق حسِّ خود درك كنیم.
    در مثال منشور همین نكته قابل توجه است كه همة ما می‌دانیم نورِ بی‌رنگ، شامل هفت نوری است كه پس از برخوردِ نور بی‌رنگ به منشور، ظاهر می‌شود، ولی آن‌قدر كه نور قرمز و زرد و سبز برای چشم ما محسوس است، نور بی‌رنگ محسوس نیست. و علت این‌كه نور قرمز و زرد و سبز و آبی و امثال آن‌ها محسوس‌تراند، به جهت محدودیت آن‌هاست، چرا كه هركدام از آن نورها، شش نور دیگر را در خود ندارد. مثلاً نور قرمز؛ شش نور دیگر را با خود ندارد و همین‌طور نور نارنجی. ولی نور بی‌رنگ؛ جامع تمام هفت نور است و همین عدم محدودیتِ آن نور نسبت به نورهای زرد و سبز و آبی، موجب شده‌ كه دارای رنگ خاصی نباشد، و لذا به همان اندازه هم قابل رؤیت نیست. پس نتیجه می‌گیریم هر قدر موجودات از نظر درجة وجودی، محدودیت كمتر و درجة وجودی بیشتری داشته باشند، كمتر با چشم قابل رؤیت هستند. آری چیزی كه نه محسوس باشد به كمك حواس پنجگانه، و نه قابل اثبات باشد به كمك عقل، واقعیت ندارد و پذیرفتن چیزی كه نه محسوس است و نه معقول، یك نحوه خرافه گرایی است.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    7 - وحدت ذات خداوند با صفات خود


    چون خـداونـد عیـن كمـال است، و چـون «علم»، «حیات»، «قدرت» و ... كمال محسوب می‌شوند، پس خداوند؛ عین «علم»، «حیات»، «قدرت» و ... است. یعنی از آن جهت كه خداوند مطلق هستی است، مطلق علم، حیات، قدرت و ... است. برعكس سایر پدیده‌ها كه همه جلوه علم، حیات، قدرت و ... اویند و آینة وَجه او به حساب می‌آیند و لذا فرمود «اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله انَّ اللهَ واسِعٌ عَلیمٌ»(16) (برهرچه نظر كنی ، وجه خداوند را ملاحظه می‌كنی).
    پس با توجه به این‌كه ثابت شد «عین‌ وجود»، «عین ‌كمال» است، به‌راحتی می‌توان نتیجه گرفت؛ عین كمال، عین علم، قدرت، حیات و ... است. چرا كه «علم» كمال است و «جهل» نقص. حال وقتی عین وجود، عین كمال است و علم هم كمال است، پس عین كمال، عین علم است. همین‌طور «حیات» نیز كمال است و «مرگ» نقص. حال وقتی عین وجود، عین كمال است و حیات هم كمال است، پس عین وجود عین حیات است، و سایر صفات كمالی را نیز برای خداوند بر همین قیاس بدان. یعنی هر صفتی كه كمال محسوب می‌شود، خداوند عین آن صفت است. این نكته را اصطلاحاً «وحدت بین ذات و صفات» می‌گویند و خداوند هم در قرآن خودش را چنین معرفی می‌كند و می‌فرماید: «وَ لِلّهِ الاَسْماء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِها»(17) یعنی؛ هر اسم و صفت عالی از خدا است پس او را با آن صفات بخوانید.
    وقتی متوجه شدیم او عین كمال است، یعنی عین حیات و علم و قدرت و... است؛ پس هر حیاتی، جلوة حیات اوست و هر علمی، جلوة علم اوست و لذا قرآن می‌فرماید: «اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ‌الله» یعنی؛ بر هرچه نظر كنی، وجه خداوند را ملاحظه می‌نمایی. همچنان‌كه وقتی فهمیدیم آب، عین تری است، هرجا خبری از «نَم» یافتیم، مظهری از عین تری خواهد بود. و این نكته نیز قابل دقت است كه وقتی فهمیدیم خداوند عین علم یا حیات است، یعنی او تماما علم است و تماما حیات است و در مقام ذات او این صفات تماما یك حقیقت‌اند، بنا به موقعیت ما است كه آن حقیقت با اسم علیم تجلی می‌كند یا با اسم حیات، در حالی‌كه در مقام ذات، اوست كه اوست،‌ به اصطلاح فلاسفه این صفات در مصداق، واحدند ولی در مفاهیم،‌ متفاوت‌اند.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    6 - نامحسوس ولی موجود


    از مباحث گذشته این نكته نیز به خوبی روشن می‌شود كه: هرچه وجود شدیدتر باشد حواس پنجگانه كمتر می‌توانند آن را درك كنند. مثل نور بی‌رنگ كه چون جامع هفت رنگ است قابل رؤیت نیست، ولی مثلاً نور قرمز برعكسِ نور بی‌رنگ برای چشم محسوس‌تر است، چون شش رنگ دیگر از آن جدا شده است كه قرمز شده و قابل رؤیت گشته ویا هر رنگ دیگر را هم در نظر بگیرید براساس همین قاعده، نسبت به نور بی‌رنگ، امكان رؤیتش بیشتر است. طرح زیر همین نكته را مطرح می‌نماید:
    قرمز
    نارنجی
    زرد
    سبز نور بی‌رنگ
    آبی
    نیلی
    بنفش
    پس اگر كسی از شما سؤال كند؛ اگر خدا هست، چرا از طریق حواس پنجگانه قابل رؤیت نیست؟ در جواب خواهید گفت: بعضی از حقایق هستند كه محدودیت مكانی ندارند تا با حواس پنجگانه احساس و دیده شوند، چرا كه شرط دیدن یك شئ، داشتن شكل است و شكل‌داشتن یعنی محدودیت مكانی، یعنی جایی باشد و جایی نباشد. حال حقایقِ مجرد كه محدودیت مكانی ندارند، مسلماً با چشم قابل رؤیت نیستند، چرا كه چشم؛ چیزی را می‌تواند ببیند كه نوری از بیرون برسطح آن برخورد كند و سپس آن نور به درون چشم ما منعكس شود تا عمل رؤیت انجام گیرد. حال اگر پدیده‌ای محدود به سطح نبود، دیگر چشم نمی‌تواند آن را رؤیت كند.




    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 09-07-2020 در ساعت 12:26
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    سؤال: چیزی را كه نمی‌توانیم حسّ كنیم، از كجا قبول كنیم كه وجود دارد؟
    جواب: پدیده‌های محسوس را باید از طریق حس به وجود آن‌ها پی‌ببریم و اگر حسّ نتوانست آن‌ها را حس كند، نباید انسان واقعیت آن‌ها را بپذیرد. ولی پدیده‌های معقول را باید از طریق عقل، متوجه وجود آن‌ها شد و اگر عقل نتوانست به وجود آن‌ها پی‌ببرد، یعنی قابل اثبات از نظر عقل نبود، نباید وجود آن‌ها را قبول كرد، ولی نباید هم انتظار داشت چیزی كه معقول است و وجودش مجرد است ما از طریق حسِّ خود درك كنیم.
    در مثال منشور همین نكته قابل توجه است كه همة ما می‌دانیم نورِ بی‌رنگ، شامل هفت نوری است كه پس از برخوردِ نور بی‌رنگ به منشور، ظاهر می‌شود، ولی آن‌قدر كه نور قرمز و زرد و سبز برای چشم ما محسوس است، نور بی‌رنگ محسوس نیست. و علت این‌كه نور قرمز و زرد و سبز و آبی و امثال آن‌ها محسوس‌تراند، به جهت محدودیت آن‌هاست، چرا كه هركدام از آن نورها، شش نور دیگر را در خود ندارد. مثلاً نور قرمز؛ شش نور دیگر را با خود ندارد و همین‌طور نور نارنجی. ولی نور بی‌رنگ؛ جامع تمام هفت نور است و همین عدم محدودیتِ آن نور نسبت به نورهای زرد و سبز و آبی، موجب شده‌ كه دارای رنگ خاصی نباشد، و لذا به همان اندازه هم قابل رؤیت نیست. پس نتیجه می‌گیریم هر قدر موجودات از نظر درجة وجودی، محدودیت كمتر و درجة وجودی بیشتری داشته باشند، كمتر با چشم قابل رؤیت هستند. آری چیزی كه نه محسوس باشد به كمك حواس پنجگانه، و نه قابل اثبات باشد به كمك عقل، واقعیت ندارد و پذیرفتن چیزی كه نه محسوس است و نه معقول، یك نحوه خرافه گرایی است.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    7 - وحدت ذات خداوند با صفات خود

    چون خـداونـد عیـن كمـال است، و چـون «علم»، «حیات»، «قدرت» و ... كمال محسوب می‌شوند، پس خداوند؛ عین «علم»، «حیات»، «قدرت» و ... است. یعنی از آن جهت كه خداوند مطلق هستی است، مطلق علم، حیات، قدرت و ... است. برعكس سایر پدیده‌ها كه همه جلوه علم، حیات، قدرت و ... اویند و آینة وَجه او به حساب می‌آیند و لذا فرمود «اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله انَّ اللهَ واسِعٌ عَلیمٌ»(16) (برهرچه نظر كنی ، وجه خداوند را ملاحظه می‌كنی).
    پس با توجه به این‌كه ثابت شد «عین‌ وجود»، «عین ‌كمال» است، به‌راحتی می‌توان نتیجه گرفت؛ عین كمال، عین علم، قدرت، حیات و ... است. چرا كه «علم» كمال است و «جهل» نقص. حال وقتی عین وجود، عین كمال است و علم هم كمال است، پس عین كمال، عین علم است. همین‌طور «حیات» نیز كمال است و «مرگ» نقص. حال وقتی عین وجود، عین كمال است و حیات هم كمال است، پس عین وجود عین حیات است، و سایر صفات كمالی را نیز برای خداوند بر همین قیاس بدان. یعنی هر صفتی كه كمال محسوب می‌شود، خداوند عین آن صفت است. این نكته را اصطلاحاً «وحدت بین ذات و صفات» می‌گویند و خداوند هم در قرآن خودش را چنین معرفی می‌كند و می‌فرماید: «وَ لِلّهِ الاَسْماء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِها»(17) یعنی؛ هر اسم و صفت عالی از خدا است پس او را با آن صفات بخوانید.
    وقتی متوجه شدیم او عین كمال است، یعنی عین حیات و علم و قدرت و... است؛ پس هر حیاتی، جلوة حیات اوست و هر علمی، جلوة علم اوست و لذا قرآن می‌فرماید: «اَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ‌الله» یعنی؛ بر هرچه نظر كنی، وجه خداوند را ملاحظه می‌نمایی. همچنان‌كه وقتی فهمیدیم آب، عین تری است، هرجا خبری از «نَم» یافتیم، مظهری از عین تری خواهد بود. و این نكته نیز قابل دقت است كه وقتی فهمیدیم خداوند عین علم یا حیات است، یعنی او تماما علم است و تماما حیات است و در مقام ذات او این صفات تماما یك حقیقت‌اند، بنا به موقعیت ما است كه آن حقیقت با اسم علیم تجلی می‌كند یا با اسم حیات، در حالی‌كه در مقام ذات، اوست كه اوست،‌ به اصطلاح فلاسفه این صفات در مصداق، واحدند ولی در مفاهیم،‌ متفاوت‌اند.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    در شرح نكتة بالا عرض می‌كنیم ممكن است تصور شود حال كه خداوند دارای صفات متكثر كمالیه است، پس نكند ذات او كه محل این صفات است، در واقع حالت كثرت پیدا كند و دیگر «اَحدیت» برای ذات حضرت حق معنی ندهد؟ این‌جا است كه در بند 8 می‌خواهیم بگوییم: باید متوجه بود وقتی او عین علم و قدرت و حیات باشد، دیگر این صفات به صورت خاصی در او هست كه وحدت او را عوض نمی‌كند و این نحوه ‌بودن صفات را كه وحدت موجود را از بین نمی‌برد، نحوة جامعیت صفات می‌گویند. یعنی در عینی كه این صفات در او هست، ولی آن صفات به او هست نه به خودشان. یعنی حضرت حق است كه عین حیات و قدرت و علم است؛ نه این‌كه علم، چیزی است و حضرت حق، چیز دیگر. برای تقریب به ذهن همان حالت نور بی‌رنگ را در نظر داشته باشید كه تمام هفت رنگِ قرمز و نارنجی و زرد و سبز وآبی و نیلی و بنفش، در نور بی‌رنگ هست ولی نه به صورت استقلالی، بلكه همة این رنگ‌ها غرق در وجود بی‌رنگیِ نور بی‌رنگ‌اند. هرچند وقتی شرایط ظهور هر رنگ به كمك منشور فراهم شد، نور بی‌رنگ، در آن شرایط به همان رنگ خاص ظهور می‌كند.
    پس اَحد، اَحد است و هیچ صفتی او را از احدیت ذاتی‌اش خارج نمی‌كند، چرا كه آن صفات در او به صورت جامع وجود دارد و نه به صورت مجموع.(20)





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 13-07-2020 در ساعت 19:18
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در شرح نكتة بالا عرض می‌كنیم ممكن است تصور شود حال كه خداوند دارای صفات متكثر كمالیه است، پس نكند ذات او كه محل این صفات است، در واقع حالت كثرت پیدا كند و دیگر «اَحدیت» برای ذات حضرت حق معنی ندهد؟ این‌جا است كه در بند 8 می‌خواهیم بگوییم: باید متوجه بود وقتی او عین علم و قدرت و حیات باشد، دیگر این صفات به صورت خاصی در او هست كه وحدت او را عوض نمی‌كند و این نحوه ‌بودن صفات را كه وحدت موجود را از بین نمی‌برد، نحوة جامعیت صفات می‌گویند. یعنی در عینی كه این صفات در او هست، ولی آن صفات به او هست نه به خودشان. یعنی حضرت حق است كه عین حیات و قدرت و علم است؛ نه این‌كه علم، چیزی است و حضرت حق، چیز دیگر. برای تقریب به ذهن همان حالت نور بی‌رنگ را در نظر داشته باشید كه تمام هفت رنگِ قرمز و نارنجی و زرد و سبز وآبی و نیلی و بنفش، در نور بی‌رنگ هست ولی نه به صورت استقلالی، بلكه همة این رنگ‌ها غرق در وجود بی‌رنگیِ نور بی‌رنگ‌اند. هرچند وقتی شرایط ظهور هر رنگ به كمك منشور فراهم شد، نور بی‌رنگ، در آن شرایط به همان رنگ خاص ظهور می‌كند.
    پس اَحد، اَحد است و هیچ صفتی او را از احدیت ذاتی‌اش خارج نمی‌كند، چرا كه آن صفات در او به صورت جامع وجود دارد و نه به صورت مجموع.(20)





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    8 - فرق جامع با مجموع

    طبق مبحث «وحدت بین ذات و صفات» متوجه می‌شویم كه كمالات در مقام خداوندی به صورت «جامع» هست، و نه به صورت ‌‌‌«مجموع». یعنی كمالاتی مثل علم و قدرت و حیات، ذات حق را از وحدت خارج نمی‌كند و او را به صورت مجموع كثیری از كمالات درنمی‌آورد. یعنی كمالات در خداوند مثل مجموع صندلی‌ها در كلاس نیست. بلكه مثل صفات موجود در «من» یا «نفس انسان» است كه در عین این‌كه شنوایی و بینایی حقیقتاً موجود به نفس است، ولی باز نفس انسان یك نفسِ واحد است و این كمالات ِشنیدن و دیدن، نفس را از واحد بودنش خارج نمی‌كند. قرآن می‌فرماید: «اِنَّ اَللهَ واسِعٌ عَلیمٌ»(18) یعنی؛ خداوند یك شعور و علم گسترده است. یا می‌فرماید: «اِنَّ اللهَ لَطیفٌ خَبیر»(19) یعنی؛ خداوند یك حضور غیر مادی و لطیف و آگاهانه است.
    در شرح نكتة بالا عرض می‌كنیم ممكن است تصور شود حال كه خداوند دارای صفات متكثر كمالیه است، پس نكند ذات او كه محل این صفات است، در واقع حالت كثرت پیدا كند و دیگر «اَحدیت» برای ذات حضرت حق معنی ندهد؟ این‌جا است كه در بند 8 می‌خواهیم بگوییم: باید متوجه بود وقتی او عین علم و قدرت و حیات باشد، دیگر این صفات به صورت خاصی در او هست كه وحدت او را عوض نمی‌كند و این نحوه ‌بودن صفات را كه وحدت موجود را از بین نمی‌برد، نحوة جامعیت صفات می‌گویند. یعنی در عینی كه این صفات در او هست، ولی آن صفات به او هست نه به خودشان. یعنی حضرت حق است كه عین حیات و قدرت و علم است؛ نه این‌كه علم، چیزی است و حضرت حق، چیز دیگر. برای تقریب به ذهن همان حالت نور بی‌رنگ را در نظر داشته باشید كه تمام هفت رنگِ قرمز و نارنجی و زرد و سبز وآبی و نیلی و بنفش، در نور بی‌رنگ هست ولی نه به صورت استقلالی، بلكه همة این رنگ‌ها غرق در وجود بی‌رنگیِ نور بی‌رنگ‌اند. هرچند وقتی شرایط ظهور هر رنگ به كمك منشور فراهم شد، نور بی‌رنگ، در آن شرایط به همان رنگ خاص ظهور می‌كند.
    پس اَحد، اَحد است و هیچ صفتی او را از احدیت ذاتی‌اش خارج نمی‌كند، چرا كه آن صفات در او به صورت جامع وجود دارد و نه به صورت مجموع.(20)





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 3 از 10 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi