صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24

موضوع: تفسیر سوره نصر

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام

    فـتـح مـكـه هـمانگونه كه اشاره كرديم فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشـمـن را بـعـد از حـدود بـيـسـت سـال درهم شكست ، در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت پـرسـتـى از جـزيـره عـربـستان برچيده شد، و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت .
    خـلاصـه ايـن مـاجـرا چـنـين بود: بعد از پيمان و صلح حديبيه مشركان مكه دست به پيمان شـكـنـى زدند، و آن صلح نامه را ناديده گرفتند، و بعضى از هم پيمانان پيغمبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) را تـحـت فـشـار قـرار دادنـد، هـم پـيـمـانـهـاى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه آن حـضـرت شـكـايـت كـردنـد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصميم گرفت هم پيمانان خود را يارى كند.

    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    از سـوى ديـگـر تـمام شرائط براى برچيدن اين كانون بتپرستى و شرك و نفاق كه در مـكـه بـه وجـود آمـده بـود فـراهـم مـى شـد، و ايـن كـارى بـود كـه مـى بـايـسـت بـه هـر حال انجام گيرد، لذا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به فرمان خدا آماده حركت به سوى مكه شد.
    فتح مكه در سه مرحله انجام گرفت : نخست مرحله مقدماتى يعنى فراهم كردن قوا و نيروى لازم ، و انـتـخاب شرائط زمانى مساعد، و جمع آورى اطلاعات كافى از موقعيت دشمن و كم و كـيـف نـيـروى جـسـمانى و روحيه آنها بود، مرحله دوم مرحله انجام بسيار ماهرانه و خالى از ضايعات فتح بود و بالاخره مرحله نهائى مرحله پى آمدها و آثار آن بود.
    امضاء



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    1 ـ ايـن مـرحـله بـا كـمـال دقـت و ظـرافـت انـجـام گـرفـت ، و مـخـصـوصـا رسـول خـدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنان جاده مكه و مدينه را قرق كرد كه خبر اين آمادگى بزرگ
    بـه هـيـچـوجـه بـه مكيان نرسيد، لذا به هيچگونه آمادگى دست نزدند، و كاملا غافلگير شدند، و همين امر سبب شد كه در آن سرزمين مقدس در اين هجوم عظيم و فتح بزرگ تقريبا هيچ خونى نريزد.
    حتى يك نفر از مسلمانان ضعيف الايمان بنام (حاطب بن ابى بلتعه ) كه نامه اى براى قـريـش نـوشـت و با زنى از طائف (مزينه ) بنام (كفود) يا (ساره ) مخفيانه به سوى مكه فرستاد، با طريق اعجازآميزى بر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آشكار شد، و على (عليه السلام ) با بعضى ديگر به سرعت به سراغ او اعزام فرمود و آنـهـا زن را در يـكـى از مـنـزلگاه هاى ميان مكه و مدينه يافتند، و نامه را از او گرفته و خـودش را بـه مـديـنـه بـازگـردانـدنـد كـه داسـتـانـش در ذيل آيه اول سوره ممتحنه مشروحا بيان شد.
    به هر حال پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) جانشينى از خود بر مدينه گمارد و روز دهـم مـاه رمـضـان سال هشتم هجرى به سوى مكه حركت كرد، و پس از ده روز به مكه رسيد.
    پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) در وسط راه عباس عمويش را ديد كه از مكه به عنوان مهاجرت به سوى او مى آيد، حضرت به او فرمود اثاث خود را به مدينه بفرست و خودت با ما بيا، و تو آخرين مهاجرى .
    امضاء



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2 - سرانجام مسلمانان به نزديكى مكه رسيدند و در بيرون شهر در بيابانهاى اطراف در جـائى كـه (مرالظهران ) ناميده مى شد و چند كيلومتر بيشتر با مكه فاصله نداشت اردو زدند، و شبانه آتشهاى زيادى براى آماده كردن غذا (و شايد براى اثبات حضور گسترده خود) در آن مكان افروختند جمعى از اهل مكه اين منظره را ديده در حيرت فرو رفتند.

    هـنـوز اخـبار حركت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و لشگر اسلام بر قريش پـنـهـان بـود، در آن شـب ابـوسـفـيان سركرده مكيان و بعضى ديگر از سران شرك براى پيگيرى اخبار از مكه بيرون آمدند در اين هنگام عباس عموى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) فـكر كرد كه اگر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) به طور قهرآميز وارد مـكـه شـود كـسـى از قـريش زنده نمى ماند، از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجـازه گـرفت و بر مركب آن حضرت سوار شد، و گفت مى روم شايد كسى را ببينم به او بگويم اهل مكه را از ماجرا با خبر كند تا بيايند و امان بگيرند.
    امضاء



  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عباس حركت كرد و نزديكتر آمد اتفاقا در اين هنگام صداى (ابوسفيان ) را شنيد كه به يـكـى از دوسـتـانـش بـنـام (بديل ) مى گويد من هرگز آتشى افزونتر از اين نديدم ! بديل گفت : فكر مى كنم اين آتشها مربوط به قبيله (خزاعه ) باشد، ابوسفيان گفت : قـبـيـله خزاعه از اين خوارترند كه اين همه آتش برافروزند! در اينجا عباس ابوسفيان را صـدا زد، ابـوسـفـيـان عـبـاس را شـنـاخـت گـفـت راسـتـى چـه خـبـر؟ عـبـاس پـاسـخ داد ايـن رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله و سلم ) است كه با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمده اند! ابوسفيان سخت دستپاچه شد و گفت : به من چه دستورى مى دهى .
    عـبـاس گفت همراه من بيا و از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) امان بگير، زيرا در غير اين صورت كشته خواهى شد! و به اين ترتيب عباس ابوسفيان را همراه خود سوار بـر مـركـب رسـول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرد و با سرعت به سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگشت ، از كنار هر گروهى و آتشى از آتشها مى گذشت مى گفتند اين عموى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه بر مركب
    او سـوار شـده ، شـخص بيگانهاى نيست ، تا بجائى رسيد كه عمر بن خطاب بود هنگامى كـه چـشـم عـمـر به ابوسفيان افتاد، گفت : شكر خدا را كه مرا بر تو (ابوسفيان ) مسلط كرد در حالى كه هيچ امانى ندارى ! فورا خدمت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده و اجازه خواست تا گردن ابوسفيان را بزند.
    امضاء



  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ولى عباس فرا رسيد عرض كرد اى رسول خدا! من به او پناه داده ام .
    پـيـغـمـبـر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من نيز فعلا به او امان مى دهم تا فردا كه او را نزد من آورى .
    فـردا كـه عـبـاس او را بـه خـدمـت پـيـغـمـبـر خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) آورد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او فرمود: واى بر تو اى ابوسفيان ! آيا وقـت آن نـرسـيـده اسـت كه ايمان به خداى يگانه بياورى ؟ عرض كرد آرى ، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! من شهادت مى دهم كه خداوند يگانه است و همتائى ندارد، اگر كارى از بـتـهـا سـاخـتـه بـود مـن به اين روز نمى افتادم ! فرمود: آيا موقع آن نرسيده است كه بـدانـى مـن رسـول خـدايـم ؟! عـرض كـرد پـدر و مادرم فدايت باد هنوز شك و شبه هاى در دل من وجود دارد، ولى سرانجام ابوسفيان و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند.
    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پـيـغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عباس فرمود: ابوسفيان را در تنگه اى كه گذرگاه مكه است ببر تا لشگريان الهى از آنجا بگذرند و او ببيند.
    عـبـاس عـرض كـرد: ابـوسـفـيـان مـرد جـاه طـلبـى اسـت ، امـتـيـازى بـراى او قـائل شـويـد، پـيـغـمـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: هـر كـس ‍ داخـل خانه ابوسفيان شود در امان است ، و هر كس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است ، و هر كس در خانه خود بماند و در را به روى خود ببندد او نيز در امان است .
    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    به هر حال هنگامى كه ابوسفيان اين لشگر عظيم را ديد يقين پيدا كرد
    كـه هـيـچ راهـى براى مقابله باقى نمانده است ، رو به عباس كرد و گفت : سلطنت فرزند برادرت بسيار عظيم شده ! عباس گفت : واى بر تو، سلطنت نيست ، نبوت است .
    سـپـس عـبـاس بـه او گفت با سرعت به سراغ مردم مكه برو و آنها را از مقابله با لشگر اسلام بر حذر دار! ابوسفيان وارد مسجد الحرام شد و فرياد زد اى جمعيت قريش ! محمد با جمعيتى به سراغ شما آمده كه هيچ قدرت مقابله با آن را نداريد، سپس افزود: هر كس وارد خانه من شود در امان است ، هر كس در مسجد الحرام برود نيز در امان است ، و هر كس در خانه را به روى خود ببندد در امان خواهد بود.
    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سـپـس فرياد زد اى جمعيت قريش ! اسلام بياوريد تا سالم بمانيد، همسرش هند ريش او را گـرفـت و فـريـاد زد ايـن پـيـرمرد احمق را بكشيد! ابوسفيان گفت : رها كن ، به خدا اگر اسلام نياورى تو هم كشته خواهى شد، برو داخل خانه باش .
    سپس پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با صفوف لشگريان اسلام حركت كرد تـا بـه نـقـطه ذى طوى رسيد، همان نقطه مرتفعى كه از آنجا خانه هاى مكه نمايان است ، پـيـامـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ياد روزى افتاد كه به اجبار از مكه مخفيانه بـيـرون آمـد، ولى مى بيند امروز با اين عظمت وارد مكه مى شود، لذا پيشانى مبارك را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شكر بجا آورد.
    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    November 2011
    شماره عضویت
    2032
    نوشته
    756
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    358
    مورد تشکر
    295 در 93
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    سـپـس پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در (حجون ) (يكى از محلات مرتفع مـكـه كه قبر خديجه در آن است ) فرود آمد و غسل كرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مركب نـشـسـت ، در حـالى كه سوره (فتح ) را قرائت مى فرمود وارد مسجدالحرام شد و تكبير گـفـت ، سـپـاه اسلام نيز همه تكبير گفتند، به گونه اى كه صدايشان همه دشت و كوه را پر كرد.
    سپس از شتر خود فرود آمد، و براى نابودى بتها نزديك خانه كعبه آمد، بتها را يكى پس از ديـگـرى سـرنـگـون مـى كـرد و مـى فـرمـود: جـاء الحـق و زهـق البـاطـل ان البـاطـل كـان زهـوقـا: حـق آمـد و بـاطـل زايـل شـد و باطل زايل شدنى است .
    چـنـد بـت بـزرگ بر فراز كعبه نصب شده بود كه دست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) بـه آنـهـا نـمـى رسـيـد امـيـر مؤ منان على (عليه السلام ) را امر كرد پاى بر دوش مـبـاركـش نـهد و بالا رود، و بتها را به زمين افكنده بشكند، على (عليه السلام ) اين امر را اطاعت كرد.
    امضاء


صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi