3) عبد طمع
محیط دنیا به گونه ای است که دامان انسان طبیعتا به آن آلوده می شود. ذات دنیا جاذب است. این جاذبه منفی، انسان را به خود و بهره گیری از مطامع خود خوانده و با زبان بی زبانی او را به عبادت خود می طلبد.
همان طور که بیان شد، تنها معصومین علیهم السلام هستند که با شناخت صحیح دنیا، خدا و نیاز به کمال یابی، از قید و زنجیر دنیا وارهیده و به سوی جاودانگی پر می گشایند. اما باقی انسان ها به دنیا چگونه رفتار می کنند؟
دنیا دار تنازع است. این نکته و کوچکی دنیا، همواره باعث ناهنجاری هایی در رفتارهای بشر میشود. دنیا دار تزاحم است. مکان در دنیا محدود است و گنجایش محدودی دارد. تیرهای زمان نیز به سوی عمر موجودات هجوم آورده اند؛ در این میان، عقل مادی اندیش بشر او را به مبارزه ای مادی برای بهره جویی از لذایذ، دعوت می کند.
نفس آدمی که بر اثر سهل انگاری، به این دنیا خو گرفته است، او را به سوی بر آوردن حاجات فرا می خواند. او به پیروی و اطاعت از نفس و شیطان، به سوی جمع آوری دنیا می شتابد و در این مسیر، دیگران را نیز با خود هم هدف می یابد. برای سبقت از آنان سرعت خود را زیاد می کند، اما آنان که در همین اندیشه اند، نیز به شتاب خود می افزایند. هر چه سرعت بیشتر می شود، حرص او به ربودن گوی دنیا از دیگران افزونی می یابد؛ تا بدان جا که دست به هر عملی می زند، تا در این مسابقه پیروز آید. طمع او برای کسب نشان افتخار دنیا، به او فرمان اهانت به ارزش های انسانی را می دهد. او که دیگر چیزی جز دست یابی به هوس ها را نمی بیند و یا نمی خواهد ببیند، به او گوش فرا می دهد. طمع، او را به بی تفاوتی نسبت به خداوند هستی بخش دعوت می کند، او هم کورکورانه می پذیرد.
مگر عبودیت چیزی جز اطاعت کامل است؟ مگر نمی توان این گونه از انسان ها را ((عبدالطمع)) نامید؟