صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 97

موضوع: هفت شهر عشق : نگاهی نو به حماسه کربلا

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    امام به سوی قصر حركت می‌كند، آیا تو هم همراه مولای خویش می‌آیی تا او را یاری كنی؟ * * * كوچه‌های مدینه بسیار تاریك است. امام و جوانان بنی‌هاشم به سوی قصر حركت می‌كنند. اكنون به قصر مدینه می‌رسیم، امام رو به جوانان می‌كند و می‌فرماید: «من وارد قصر می‌شوم، شما در این‌جا آماده باشید. هرگاه من شما را به یاری خواندم به داخل قصر بیایید».28
    امام وارد قصر می‌شود. امیر مدینه و مروان را می‌بیند كه كنار هم نشسته‌اند. امیر مدینه به امام می‌گوید: «معاویه از دنیا رفت و یزید جانشین او شد. اكنون نامه مهمّی از او به من رسیده است».29
    آن‌گاه نامه یزید را برای امام می‌خواند. امام به فكر فرو می‌رود و پس از لحظاتی به امیر مدینه می‌گوید: «فكر نمی‌كنم بیعت مخفیانه من در دل شب، برای یزید مفید باشد. اگر قرار بر بیعت كردن باشد، من باید در حضور مردم بیعت كنم تا همه مردم با خبر شوند».30
    امیر مدینه به فكر فرو می‌رود و درمی‌یابد كه امام راست می‌گوید، زیرا یزید هرگز با بیعت نیمه شب و مخفیانه امام، راضی نخواهد شد.
    از سوی دیگر، امیر مدینه كه هرگز نمی‌خواست دستش به خون امام آلوده شود، كلام امام را می‌پسندد و می‌گوید: «ای حسین! می‌توانی بروی و فردا نزد ما بیایی تا در حضور مردم، با یزید بیعت كنی».31
    امام آماده می‌شود تا از قصر خارج شود، ناگهان مروان فریاد می‌زند: «ای امیر! اگر حسین از این‌جا برود دیگر به او دسترسی پیدا نخواهی كرد».32
    آن‌گاه مروان نگاه تندی به امام حسین علیه‌السلام می‌كند و می‌گوید: «با خلیفه مسلمانان، یزید، بیعت كن»، امام نگاهی به او می‌كند و می‌فرماید: «چه سخن بیهوده‌ای گفتی، بگو بدانم چه كسی یزید را خلیفه كرده است؟».33
    مروان از جا برمی‌خیزد و شمشیر خود را از غلاف بیرون می‌كشد و به امیر مدینه می‌گوید: «ای امیر، بهانه حسین را قبول نكن، همین الآن از او بیعت بگیر و اگر قبول نكرد، گردنش را بزن».34
    مروان نگران است كه فرصت از دست برود، در حالی‌كه امیر مدینه دستور حمله را نمی‌دهد. این‌جاست كه امام، یاران خود را فرامی‌خواند، و جوانان بنی‌هاشم در حالی كه شمشیرهای خود را در دست دارند، وارد قصر می‌شوند.
    مروان، خود را در محاصره جوانان بنی‌هاشم می‌بیند و این چنین می‌شنود: «تو بودی كه می‌خواستی مولای ما را بكشی؟».



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ترس تمام وجود مروان را فرا می‌گیرد. مروان اصلاً انتظار این صحنه را نداشت. او در خیال خود نقشه قتل امام حسین علیه‌السلام را طرح كرده بود، امّا خبر نداشت كه با شمشیرهای این جوانان، روبرو خواهد شد.35
    همه جوانان، منتظر دستور امام هستند تا جواب این گستاخی مروان را بدهند؟ ولی امام سخن مروان را نادیده می‌گیرد و همراه با جوانان، از قصر خارج می‌شود.
    مروان نگاهی به امیر مدینه می‌كند و می‌گوید: «تو به حرف من گوش نكردی. به خدا قسم، دیگر هیچ‌گاه به حسین دست پیدا نخواهی كرد».36
    امیر مدینه به مروانِ آشفته می‌گوید: «دوست ندارم همه دنیا برای من باشد و من در ریختن خون حسین، شریك باشم».37
    مروان ساكت می‌شود و دیگر سخنی نمی‌گوید. * * * صبح شده است و اكنون مردم از مرگ معاویه باخبر شده‌اند. امیر مدینه همه را به مسجد فرا خوانده است و همه مردم، به سوی مسجد می‌روند تا با یزید بیعت كنند.
    از طرف دیگر، مروان در اطراف خانه امام پرسه می‌زند. او در فكر آن است كه آیا امام همراه با مردم برای بیعت با یزید به مسجد خواهد آمد یا نه؟
    امام حسین علیه‌السلام، از خانه خود بیرون می‌آید. مروان خوشحال می‌شود و گمان می‌كند كه امام می‌خواهد همچون مردم دیگر، به مسجد برود. او امام را از دور زیر نظر دارد ، ولی امام به سوی مسجد نمی‌رود. مروان می‌فهمد كه امام برای بررسی اوضاع شهر از خانه خارج شده و تصمیم ندارد به مسجد برود.
    مروان با خود می‌گوید كه خوب است نزد حسین بروم و با او سخن بگویم، شاید راضی شود به مسجد برود.
    ــ ای حسین! من آمده‌ام تا تو را نصیحت كنم.
    ــ نصیحت تو چیست؟
    ــ بیا و با یزید بیعت كن. این كار برای دین و دنیای تو بهتر است.
    ــ « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ اجِعُون»؛ اگر یزید بر امّت اسلام خلافت كند، دیگر باید فاتحه اسلام را خواند. ای مروان! از من می‌خواهی با یزید بیعت كنم، در حالی كه می‌دانی او مردی فاسق و ستمكار است.38
    مروان سر خود را پایین می‌اندازد و می‌فهمد كه دیگر باید فكر بیعت امام را از سر خود، بیرون كند. * * * امیر مدینه، در مسجد نشسته است و مردم مدینه با یزید بیعت می‌كنند، امّا هر چه منتظر می‌ماند ، خبری از امام حسین علیه‌السلام نیست.
    برنامه بیعت تمام می‌شود و امیر مدینه به قصر باز می‌گردد. مروان، نزد او می‌آید و به او گزارش می‌دهد كه امام حسین علیه‌السلام حاضر به بیعت با یزید نیست.
    اكنون پیك مخصوص یزید، آماده بازگشت به شام است. امیر مدینه نامه‌ای به یزید می‌نویسد كه حسین با او بیعت نخواهد كرد.39




    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    چند روز پس از آن، نامه به دست یزید می‌رسد. او با خواندن آن بسیار عصبانی می‌شود. چشمان یزید از شدّت غضب، خون‌آلود است و دستور می‌دهد تا این نامه را بنویسند: «از یزید، خلیفه مسلمانان به امیر مدینه: هنگامی كه این نامه به دست تو رسید، بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر، و باید همراه جواب این نامه، سرِ حسین را برایم بفرستی و بدان كه جایزه‌ای بسیار بزرگ در انتظار توست».40
    گستاخی یزید را ببین! او از امیر مدینه می‌خواهد كه جواب نامه‌اش فقط سر امام حسین علیه‌السلام باشد. به راستی، چه حوادثی در انتظار مدینه است؟ وقتی این نامه به مدینه برسد، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ * * * هم‌اینك، شب یكشنبه بیست و هشتم رجب سال شصت هجری است و ما در مدینه هستیم.
    نامه‌رسان یزید، با فرمان قتل امام در راه مدینه است. او باید حدود هزار كیلومتر راه را طی كند تا به مدینه برسد. برای همین، چند روز دیگر در راه خواهد بود. امشب همه مردم مدینه در خوابند. امیر مدینه هم، در خواب خوشی است.
    خواننده عزیز! می‌دانم كه تو هم مثل من خیلی نگرانی. چند روز دیگر نامه به مدینه خواهد رسید، آن وقت چه خواهد شد. آیا موافقی با هم به سوی حرم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برویم و برای امام خویش دعا كنیم؟
    آنجا را نگاه كن! او كیست كه در این تاریكی شب، به این سو می‌آید؟
    صورتش در دل شب می‌درخشد. چقدر با وقار راه می‌رود. شاید او مولایمان حسین علیه‌السلام باشد!
    آری! درست حدس زدی. او كنار قبر جدّش، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌آید تا با او سخن بگوید. پس به نماز می‌ایستد تا با معبود خود، راز و نیاز كند، او اكنون به سجده رفته و اشك می‌ریزد. می‌خواهی صدای امام را بشنوی؟ گوش كن: «بار خدایا! تو می‌دانی كه من برای اصلاح امّت جدّم قیام می‌كنم. من برای زنده كردن امر به معروف و نهی از منكر، آماده‌ام تا جانم را فدا كنم. یزید می‌خواهد دین تو را نابود كند تا هیچ اثری از آن باقی نماند. من می‌خواهم از دین تو دفاع كنم».41
    این سخنان، بوی جدایی می‌دهد. گویی امام تصمیم سفر دارد و این آخرین نماز او در حرم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. آری! او آمده است تا با جدّ خویش، خداحافظی كند.
    جانم فدای تو ای آقایی كه در شهر خودت هم در امان نیستی! شمشیرها، در انتظار رسیدن نامه یزید هستند تا تو را كنار قبر جدّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شهید كنند. یزید می‌خواهد تو را در همین شهر به قتل برساند تا صدای عدالت و آزادگی تو، به گوش مردم نرسد. او می‌داند كه حركت و قیام تو سبب بیداری جهان اسلام خواهد شد، امّا تو خود را برای این سفر آماده كرده‌ای، تا دین اسلام را از خطر نابودی نجات دهی و به تمام مردم درس آزادگی و مردانگی بدهی.
    سفر تو، سفر بیداری تاریخ است. سفرِ زندگی شرافتمندانه است.
    لحظاتی امام در سجده به خواب می‌رود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را می‌بیند كه آغوش خود را می‌گشاید و حسینش را در آغوش می‌گیرد. سپس، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله میان دو چشم او را می‌بوسد و می‌فرماید: «ای حسین! خدا برای تو مقامی معیّن كرده است كه جز با شهادت به آن نمی‌رسی».42




    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    صورتش در دل شب می‌درخشد. چقدر با وقار راه می‌رود. شاید او مولایمان حسین علیه‌السلام باشد!
    آری! درست حدس زدی. او كنار قبر جدّش، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌آید تا با او سخن بگوید. پس به نماز می‌ایستد تا با معبود خود، راز و نیاز كند، او اكنون به سجده رفته و اشك می‌ریزد. می‌خواهی صدای امام را بشنوی؟ گوش كن: «بار خدایا! تو می‌دانی كه من برای اصلاح امّت جدّم قیام می‌كنم. من برای زنده كردن امر به معروف و نهی از منكر، آماده‌ام تا جانم را فدا كنم. یزید می‌خواهد دین تو را نابود كند تا هیچ اثری از آن باقی نماند. من می‌خواهم از دین تو دفاع كنم».41
    این سخنان، بوی جدایی می‌دهد. گویی امام تصمیم سفر دارد و این آخرین نماز او در حرم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. آری! او آمده است تا با جدّ خویش، خداحافظی كند.
    جانم فدای تو ای آقایی كه در شهر خودت هم در امان نیستی! شمشیرها، در انتظار رسیدن نامه یزید هستند تا تو را كنار قبر جدّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شهید كنند. یزید می‌خواهد تو را در همین شهر به قتل برساند تا صدای عدالت و آزادگی تو، به گوش مردم نرسد. او می‌داند كه حركت و قیام تو سبب بیداری جهان اسلام خواهد شد، امّا تو خود را برای این سفر آماده كرده‌ای، تا دین اسلام را از خطر نابودی نجات دهی و به تمام مردم درس آزادگی و مردانگی بدهی.
    سفر تو، سفر بیداری تاریخ است. سفرِ زندگی شرافتمندانه است.
    لحظاتی امام در سجده به خواب می‌رود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را می‌بیند كه آغوش خود را می‌گشاید و حسینش را در آغوش می‌گیرد. سپس، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله میان دو چشم او را می‌بوسد و می‌فرماید: «ای حسین! خدا برای تو مقامی معیّن كرده است كه جز با شهادت به آن نمی‌رسی».42




    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    امام از خواب بیدار می‌شود، در حالی كه اشك شوق دیدار یار، بر چشمانش حلقه زده است. اكنون دیگر همه چیز معلوم شده است، سفر شهادت آغاز می‌شود:
    «بسم اللّه الرحمن الرحیم».
    امام حسین علیه‌السلام می‌خواهد از مسجد بیرون برود. خوب است همراه ایشان برویم.
    امام در جایی می‌نشیند و دست روی خاك می‌گذارد و مشغول سخن گفتن می‌شود. آیا می‌دانی این‌جا كجاست؟ نمی‌دانم، تاریكی شب مانع شده است. من فقط صدای امام را می‌شنوم:
    مادر!
    درست حدس زدی. امام اكنون كنار قبر مادر است و با مادر مهربانش خداحافظی می‌كند و سپس به سوی قبرستان بقیع می‌رود تا با برادرش امام حسن علیه‌السلام نیز، وداع كند.43 * * * مردم مدینه در خوابند، امّا در محلّه بنی‌هاشم خبرهایی است. امام حسین علیه‌السلام تا ساعتی دیگر، مدینه را ترك خواهد كرد. پس دوستان و یاران امام، پیش از روشن شدن آسمان، باید بار سفر را ببندند.
    چرا صدای گریه می‌آید؟ عمّه‌های امام حسین علیه‌السلام، دور او جمع شده‌اند و آرام آرام گریه می‌كنند. امام نزدیك می‌رود و می‌فرماید: «از شما می‌خواهم كه لب به نوحه و زاری باز نكنید».44
    یكی از آنها در جواب می‌گوید: «ای حسین جان! چگونه گریه نكنیم در حالی كه تو تنها یادگار پیامبر هستی و از پیش ما می‌روی». امام، آنها را به صبر و بردباری دعوت می‌كند.45
    نگاه كن، آیا آن خانم را می‌شناسی كه به سوی امام می‌آید؟ او به امام می‌گوید: «فرزندم! با این سفر مرا اندوهناك نكن».
    امام با نگاهی محبّت آمیز می‌فرماید: «مادرم! من از سرانجام راهی كه انتخاب نموده‌ام آگاهی دارم، امّا هر طور كه هست باید به این سفر بروم».46
    این كیست كه امام حسین علیه‌السلام را فرزند خود خطاب می‌كند و آن حضرت هم، او را مادر صدا می‌زند؟
    او اُمّ سَلَمه، همسر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. همان خانم كه عمر خود را با عشق به اهل بیت علیهم‌السلام سپری كرده است. آیا می‌دانی بعد از حضرت خدیجه علیهاالسلام، او بهترین همسر برای پیامبر بود؟47 * * * اكنون امام قلم و كاغذی برمی‌دارد و مشغول نوشتن می‌شود. او وصیّت‌نامه خویش را می‌نویسد، او می‌داند كه دستگاه تبلیغاتی یزید، تلاش خواهند كرد كه تاریخ را منحرف كنند.
    امام می‌خواهد در آغاز حركت، مطلبی بنویسد تا همه بشریّت در طول تاریخ، بدانند كه هدف امام حسین علیه‌السلام از این قیام چه بوده است. ایشان می‌نویسد: «من بر یگانگی خدای متعال شهادت می‌دهم و بر نبوّت حضرت محمّد اعتقاد دارم و می‌دانم كه روز قیامت حق است. آگاه باشید! هدف من از این قیام، فتنه و آشوب نیست، من می‌خواهم امّت جدّم رسول خدا را اصلاح كنم، من می‌روم تا امر به معروف و نهی‌از منكر بنمایم».48
    آری! تاریخ باید بداند كه حسین علیه‌السلام، مسلمان است و از دین جدّ خود منحرف نشده است.
    امام برادرش، محمّد حنفیّه را نزد خود فرا می‌خواند و این وصیّت نامه را به او می‌دهد و از او می‌خواهد تا در مدینه بماند و برنامه‌های امام را در آنجا پیگیری كند، همچنین خبرهای آنجا را نیز، به او برساند.49
    اكنون موقع حركت است، محمّد حنفیّه رو به برادر می‌كند:
    ــ ای حسین! تو همچون روح و جان من هستی و اطاعت امر تو بر من واجب است، امّا من نگران جان تو هستم. پس از تو می‌خواهم كه به سوی مكّه بروی كه آنجا حرم امن الهی است.50
    ــ به خدا قسم! اگر هیچ پناهگاه امنی هم نداشته باشم، با یزید بیعت نخواهم كرد.51
    اشك در چشمان محمّد حنفیّه حلقه زده است. او گریه می‌كند و امام هم با دیدن گریه او اشك می‌ریزد. آیا این دو برادر دوباره همدیگر را خواهند دید؟
    همه جوانان بنی‌هاشم و یاران امام آماده حركت هستند. زمان به سرعت می‌گذرد. امام باید سفرش را در دل شب آغاز كند. كاروان، آرام آرام به راه می‌افتد.
    نمی‌دانم چرا مدینه با خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌قدر نامهربان بود. تشییع پیكر مادری پهلو شكسته در دل شب، اشك شبانه علی علیه‌السلام كنار قبر همسر در دل شب، تیرباران پیكر امام حسن علیه‌السلام. اكنون هم آغاز سفر حسین علیه‌السلام در دل شب!
    خداحافظ ای مدینه! خداحافظ ای كوچه بنی‌هاشم! * * * حتماً می‌دانی كه هر كس بخواهد به مكّه برود، باید اعمال «عُمره» را به‌جا آورد. آری، شرط زیارت خانه خدا این است كه لباس‌های دنیوی را از تن بیرون آوری و لباس سفید احرام بر تن كنی تا بتوانی به سوی خدا بروی. این‌كار در بین راه مكّه و مدینه، در مسجد شجره انجام می‌شود.
    كاروان شهادت در مسجد شجره توقّف كوتاهی می‌كند و همه كاروانیان، لباس احرام بر تن می‌كنند و «لَبَّیك اللهمّ لَبَّیك» می‌گویند.
    عجب حال و هوایی است. از هر طرف صدای «لَبَیّك» به گوش می‌رسد: «به سوی تو می‌آیم ای خدای مهربان!».
    نگاه كن، همه جوانان دور امام حسین علیه‌السلام حلقه زده‌اند، من و تو اگر بخواهیم همراه این كاروان برویم باید لباس احرام بر تن كنیم و لبیك بگوییم.




    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نگاه كن، آیا آن خانم را می‌شناسی كه به سوی امام می‌آید؟ او به امام می‌گوید: «فرزندم! با این سفر مرا اندوهناك نكن».
    امام با نگاهی محبّت آمیز می‌فرماید: «مادرم! من از سرانجام راهی كه انتخاب نموده‌ام آگاهی دارم، امّا هر طور كه هست باید به این سفر بروم».46
    این كیست كه امام حسین علیه‌السلام را فرزند خود خطاب می‌كند و آن حضرت هم، او را مادر صدا می‌زند؟
    او اُمّ سَلَمه، همسر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. همان خانم كه عمر خود را با عشق به اهل بیت علیهم‌السلام سپری كرده است. آیا می‌دانی بعد از حضرت خدیجه علیهاالسلام، او بهترین همسر برای پیامبر بود؟47 * * * اكنون امام قلم و كاغذی برمی‌دارد و مشغول نوشتن می‌شود. او وصیّت‌نامه خویش را می‌نویسد، او می‌داند كه دستگاه تبلیغاتی یزید، تلاش خواهند كرد كه تاریخ را منحرف كنند.
    امام می‌خواهد در آغاز حركت، مطلبی بنویسد تا همه بشریّت در طول تاریخ، بدانند كه هدف امام حسین علیه‌السلام از این قیام چه بوده است. ایشان می‌نویسد: «من بر یگانگی خدای متعال شهادت می‌دهم و بر نبوّت حضرت محمّد اعتقاد دارم و می‌دانم كه روز قیامت حق است. آگاه باشید! هدف من از این قیام، فتنه و آشوب نیست، من می‌خواهم امّت جدّم رسول خدا را اصلاح كنم، من می‌روم تا امر به معروف و نهی‌از منكر بنمایم».48
    آری! تاریخ باید بداند كه حسین علیه‌السلام، مسلمان است و از دین جدّ خود منحرف نشده است.
    امام برادرش، محمّد حنفیّه را نزد خود فرا می‌خواند و این وصیّت نامه را به او می‌دهد و از او می‌خواهد تا در مدینه بماند و برنامه‌های امام را در آنجا پیگیری كند، همچنین خبرهای آنجا را نیز، به او برساند.49
    اكنون موقع حركت است، محمّد حنفیّه رو به برادر می‌كند:
    ــ ای حسین! تو همچون روح و جان من هستی و اطاعت امر تو بر من واجب است، امّا من نگران جان تو هستم. پس از تو می‌خواهم كه به سوی مكّه بروی كه آنجا حرم امن الهی است.50
    ــ به خدا قسم! اگر هیچ پناهگاه امنی هم نداشته باشم، با یزید بیعت نخواهم كرد.51
    اشك در چشمان محمّد حنفیّه حلقه زده است. او گریه می‌كند و امام هم با دیدن گریه او اشك می‌ریزد. آیا این دو برادر دوباره همدیگر را خواهند دید؟
    همه جوانان بنی‌هاشم و یاران امام آماده حركت هستند. زمان به سرعت می‌گذرد. امام باید سفرش را در دل شب آغاز كند. كاروان، آرام آرام به راه می‌افتد.
    نمی‌دانم چرا مدینه با خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این‌قدر نامهربان بود. تشییع پیكر مادری پهلو شكسته در دل شب، اشك شبانه علی علیه‌السلام كنار قبر همسر در دل شب، تیرباران پیكر امام حسن علیه‌السلام. اكنون هم آغاز سفر حسین علیه‌السلام در دل شب!
    خداحافظ ای مدینه! خداحافظ ای كوچه بنی‌هاشم! * * * حتماً می‌دانی كه هر كس بخواهد به مكّه برود، باید اعمال «عُمره» را به‌جا آورد. آری، شرط زیارت خانه خدا این است كه لباس‌های دنیوی را از تن بیرون آوری و لباس سفید احرام بر تن كنی تا بتوانی به سوی خدا بروی. این‌كار در بین راه مكّه و مدینه، در مسجد شجره انجام می‌شود.
    كاروان شهادت در مسجد شجره توقّف كوتاهی می‌كند و همه كاروانیان، لباس احرام بر تن می‌كنند و «لَبَّیك اللهمّ لَبَّیك» می‌گویند.
    عجب حال و هوایی است. از هر طرف صدای «لَبَیّك» به گوش می‌رسد: «به سوی تو می‌آیم ای خدای مهربان!».
    نگاه كن، همه جوانان دور امام حسین علیه‌السلام حلقه زده‌اند، من و تو اگر بخواهیم همراه این كاروان برویم باید لباس احرام بر تن كنیم و لبیك بگوییم.




    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    خواننده خوبم! فرصت زیادی نداری، زود آماده شو، چرا كه این كاروان به زودی حركت می‌كند.
    نماز جماعت صبح برپا می‌شود. همه نماز می‌خوانند و بعد از آن آماده حركت می‌شوند.
    بانویی از مسجد بیرون می‌آید. عبّاس، علی اكبر و بقیّه جوانان، دور او حلقه می‌زنند و با احترام او را به سوی كجاوه می‌برند.
    او زینب علیهاالسلام است، دختر علی و فاطمه علیهماالسلام.
    كاروان وارد جادّه اصلی مدینه‌ـ مكّه می‌شود و به سوی شهر خدا می‌رود. بعضی از یاران امام، به حضرت پیشنهاد می‌دهند كه از راه فرعی به سوی مكّه برویم تا اگر نیروهای امیر مدینه به دنبال ما بیایند نتوانند ما را پیدا كنند، ولی امام در همان راه اصلی به سفر خود ادامه می‌دهد.52
    از طرف دیگر امیر مدینه خبردار می‌شود كه امام حسین علیه‌السلام از مدینه خارج شده است. او خدا را شكر می‌كند كه او را از فتنه بزرگی نجات داده است. او دیگر سربازانش را برای برگرداندن امام نمی‌فرستد.
    جاسوسان به یزید خبر می‌دهند كه امیر مدینه در كشتن حسین كوتاهی نموده و در واقع با سیاست مسالمت‌آمیز خود، زمینه خروج او را از مدینه فراهم نموده است.
    وقتی این خبر به یزید می‌رسد بی‌درنگ دستور بر كناری امیر مدینه را صادر می‌كند، ولی كار از كار گذشته است و اكنون دیگر كشتن امام حسین علیه‌السلام كار ساده‌ای نیست.53
    امام در نزدیكی‌های مكّه است. این شهر نزد همه مسلمانان احترام دارد و دیگر نمی‌توان به این سادگی، نقشه قتل امام را اجرا نمود. مكّه شهر امن خداست و تا به حال كسی جرأت نكرده است به حریم این شهر جسارت كند، امّا آیا او در این شهر در آرامش خواهد بود؟ * * * آیا می‌دانی ما چند روز است كه در راه هستیم؟
    ما شب یكشنبه 28 رجب، از مدینه خارج شدیم. امشب هم شب جمعه، شب سوم ماه شعبان است. ما راه مدینه تا مكّه را پنج روزه آمده‌ایم. چه توفیقی از این بهتر كه اعمال عمره خود را در شب جمعه انجام دهیم.
    تا یادم نرفته بگویم كه امشب، شب ولادت امام حسین علیه‌السلام نیز، هست.
    خورشید را نگاه كن كه پشت آن كوه‌ها غروب می‌كند. پشت آن كوه‌ها شهر مكّه قرار دارد. آری، ما به نزدیكی‌های مكّه رسیده‌ایم.54
    امام، همراه یاران خود وارد شهر می‌شود و به مسجد الحرام رفته و اعمال عمره را انجام می‌دهد. بیا من و تو هم اعمال عمره خود را انجام بدهیم. بیا كمی با خدای خود خلوت كنیم...
    خانه خدا چه صفایی دارد!
    خبر ورود امام حسین علیه‌السلام در همه شهر می‌پیچد، همه مردم خوشحال می‌شوند كه تنها یادگار پیامبر به مكّه آمده است.55
    شهر دوباره بوی پیامبر را گرفته است و خوب است بدانی كه افراد زیادی از شهرهای مختلف برای انجام عمره، به مكّه آمده‌اند و آنها هم با شنیدن این خبر برای دیدن امام لحظه شماری می‌كنند.56
    آری، امام به حرم امن الهی پناه آورده است. كسانی كه زیرك هستند، می‌فهمند كه جان امام حسین علیه‌السلام در خطر است. امام در شهر منزل می‌كند و مردم دسته‌دسته به دیدن ایشان می‌آیند. مردم می‌دانند كه امام حسین علیه‌السلام برای اینكه با یزید بیعت نكند به این شهر آمده است. او آمده است تا نهضت سرخ خود را از مكّه آغاز كند.
    پیش از آمدن امام حسین علیه‌السلام، امیر مكّه در مسجد الحرام، امام جماعت بود، امّا اكنون امام حسین علیه‌السلام تنها امام جماعت خانه خداست و سیل جمعیّت پشت سر ایشان به نماز می‌ایستند.57
    خبر می‌رسد كه قلب همه مردم با امام حسین علیه‌السلام است و آنها هر صبح و شام خدمت آن حضرت می‌رسند.58
    ترس و وحشت تمام وجود امیر مكّه را فرا می‌گیرد. اگر آن حضرت فقط یك اشاره به مردم كند، آنها اطاعت می‌كنند. او با خودش فكر می‌كند كه خوب است قبل از اینكه مردم، مرا از شهر بیرون كنند، خودم فرار كنم.
    او می‌داند كه لحظه به لحظه، بر تعداد هواداران امام حسین علیه‌السلام افزوده می‌شود. پس چه بهتر كه جان خود را نجات دهد. اگر مردم شورش كنند، اوّل سراغ نماینده یزید می‌آیند كه امیر مكّه است.
    امیر مكّه سرانجام تصمیم می‌گیرد شبانه از مكّه فرار كند. خبر در همه‌جا می‌پیچد كه امیر مكّه فرار كرده است. همه‌جا جشن و سرور است. همه خوشحال هستند و این را یك موفقیّت بزرگ برای نهضت امام حسین علیه‌السلام می‌دانند.59
    می‌خواهی من و تو هم در این جشن شركت كنیم؟ آیا موافق هستی كمی شیرینی بگیریم و در میان دوستان خود تقسیم كنیم؟ * * * اكنون مكّه، یك امیر دارد آن هم امام حسین علیه‌السلام است.
    امام برای قیام علیه یزید، به مكّه آمده است. افرادی كه برای انجام عمره به مكّه آمده‌اند، وقتی به شهر خود باز می‌گردند این خبر را به همشهریان خود می‌رسانند.




    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آری، امام به حرم امن الهی پناه آورده است. كسانی كه زیرك هستند، می‌فهمند كه جان امام حسین علیه‌السلام در خطر است. امام در شهر منزل می‌كند و مردم دسته‌دسته به دیدن ایشان می‌آیند. مردم می‌دانند كه امام حسین علیه‌السلام برای اینكه با یزید بیعت نكند به این شهر آمده است. او آمده است تا نهضت سرخ خود را از مكّه آغاز كند.
    پیش از آمدن امام حسین علیه‌السلام، امیر مكّه در مسجد الحرام، امام جماعت بود، امّا اكنون امام حسین علیه‌السلام تنها امام جماعت خانه خداست و سیل جمعیّت پشت سر ایشان به نماز می‌ایستند.57
    خبر می‌رسد كه قلب همه مردم با امام حسین علیه‌السلام است و آنها هر صبح و شام خدمت آن حضرت می‌رسند.58
    ترس و وحشت تمام وجود امیر مكّه را فرا می‌گیرد. اگر آن حضرت فقط یك اشاره به مردم كند، آنها اطاعت می‌كنند. او با خودش فكر می‌كند كه خوب است قبل از اینكه مردم، مرا از شهر بیرون كنند، خودم فرار كنم.
    او می‌داند كه لحظه به لحظه، بر تعداد هواداران امام حسین علیه‌السلام افزوده می‌شود. پس چه بهتر كه جان خود را نجات دهد. اگر مردم شورش كنند، اوّل سراغ نماینده یزید می‌آیند كه امیر مكّه است.
    امیر مكّه سرانجام تصمیم می‌گیرد شبانه از مكّه فرار كند. خبر در همه‌جا می‌پیچد كه امیر مكّه فرار كرده است. همه‌جا جشن و سرور است. همه خوشحال هستند و این را یك موفقیّت بزرگ برای نهضت امام حسین علیه‌السلام می‌دانند.59
    می‌خواهی من و تو هم در این جشن شركت كنیم؟ آیا موافق هستی كمی شیرینی بگیریم و در میان دوستان خود تقسیم كنیم؟ * * * اكنون مكّه، یك امیر دارد آن هم امام حسین علیه‌السلام است.
    امام برای قیام علیه یزید، به مكّه آمده است. افرادی كه برای انجام عمره به مكّه آمده‌اند، وقتی به شهر خود باز می‌گردند این خبر را به همشهریان خود می‌رسانند.




    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اكنون مكّه، یك امیر دارد آن هم امام حسین علیه‌السلام است.
    امام برای قیام علیه یزید، به مكّه آمده است. افرادی كه برای انجام عمره به مكّه آمده‌اند، وقتی به شهر خود باز می‌گردند این خبر را به همشهریان خود می‌رسانند.
    خبر در همه جای جهان اسلام می‌پیچد. عده زیادی از آزاداندیشان خود را به مكّه می‌رسانند. حلقه یاران روز به روز گسترده‌تر می‌شود.
    مردم كوفه با شنیدن این خبر خوشحال می‌شوند. آنها كه زیر ستم بنی‌اُمیّه، كمر خم كرده بودند، اكنون به رهایی از این همه ظلم و ستم می‌اندیشند.
    مردم كوفه، كینه‌ای سخت از حكومت بنی‌اُمیّه به دل دارند. به همین دلیل با شنیدن خبر قیام امام حسین علیه‌السلام، فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم می‌گیرند تا امام را به شهر خود دعوت كنند.
    آنها صد و پنجاه نفر از بزرگان خود را همراه با نامه‌های بسیاری به سوی مكّه می‌فرستند، تا امام حسین علیه‌السلام را به شهر خود دعوت كنند.60
    آیا موافقی با هم به خانه امام حسین علیه‌السلام سری بزنیم.
    این‌جا چقدر شلوغ است. حتما بزرگان كوفه خدمت امام هستند. آنجا را نگاه كن! چقدر نامه روی هم جمع شده است. موافقی آنها را با هم بشماریم؟
    خسته نباشی، خواننده عزیزم! دوازده هزار نامه!!61
    اینها، نامه‌های مردم كوفه است.
    در یكی از نامه‌ها نوشته شده است: «ای حسین! ما جان خود را در راه تو فدا می‌كنیم. به سوی ما بیا، ما همه، سرباز تو هستیم».62
    در نامه دیگر آمده است: «ای حسین! باغ‌های ما سرسبز است. بشتاب كه همه ما در انتظار تو هستیم. در شهر ما لشكری صد هزار نفری خواهی یافت كه برای یاری تو سر از پا نمی‌شناسند. دیگر كسی در كوفه به نماز جمعه نمی‌رود. همه ما منتظر تو هستیم تا به تو اقتدا كنیم».63
    آیا می‌دانی در آخرین نامه‌ای كه به امام رسیده، چه نوشته شده است: «ای حسین! همه مردم این شهر، چشم انتظار شما هستند. آنها امامی جز شما ندارند، پس بشتابید».




    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    امام حسین علیه‌السلام هنوز جواب این نامه‌ها را نداده است. او در حال بررسی این مسأله است. این صد و پنجاه نفر خیلی اصرار می‌كنند كه امام دعوت آنها را بپذیرد.
    آنها به امام می‌گویند: «مردم كوفه شیعیان شما هستند. آنها می‌خواهند شما را یاری كنند تا با یزید بجنگید و خلیفه مسلمانان شوید».64
    امام در فكر است. نمی‌دانم به رفتن می‌اندیشد یا به ماندن؟ آیا در این شرایط، باز باید تردید كرد؟ آیا می‌توان به مردم كوفه اعتماد كرد؟ نگاه كن! امام از جا برمی‌خیزد. ای مولای ما، به كجا می‌روی؟ * * * امام وضو می‌گیرد و از خانه خارج می‌شود. بیا ما هم همراه آن حضرت برویم؟
    امام به سوی «مسجد الحرام» می‌رود. همه یاران، همراه آن حضرت می‌روند. نگاه كن! امام كنار درِ خانه خدا به نماز می‌ایستد و بعد از نماز، دست‌های خود را به سوی آسمان می‌برد و چنین می‌گوید: «خدایا، آن چه خیر و صلاح مسلمانان است برای ما مقدّر فرما».65
    سپس قلم و كاغذی می‌طلبد و برای مردم كوفه نامه‌ای می‌نویسد.
    اكنون امام می‌گوید: «بگویید پسر عمویم، مسلم بن عقیل بیاید».
    آیا مسلم بن عقیل را می‌شناسی؟ او پسر عموی امام حسین علیه‌السلام است. مسلم، شخصی شجاع، قوّی و آگاه است و برای همین، امام حسین علیه‌السلام او را برای مأموریّتی مهم انتخاب كرده است.66
    امام به بزرگان كوفه رو می‌كند و به آنها می‌فرماید: «من تصمیم گرفته‌ام مسلم را به عنوان نماینده خود به شهر شما بفرستم و از او خواسته‌ام تا اوضاع آنجا را برای من گزارش كند. وقتی گزارش مسلم به من برسد به سوی كوفه حركت خواهم كرد».
    بزرگان كوفه بسیار خوشحال می‌شوند و به همدیگر تبریك می‌گویند. آنها یقین دارند كه مسلم با استقبال باشكوه مردم روبرو خواهد شد و بهترین گزارش‌ها را برای امام حسین علیه‌السلام خواهد نوشت.
    همسفرم! آیا دوست داری نامه‌ای را كه امام برای مردم كوفه نوشت برایت نقل كنم: «بسم اللَّه الرَّحمـن الرَّحیم؛ از حسین به مردم كوفه: من نامه‌های شما را خواندم و دانستم كه مشتاق آمدن من هستید. برای همین، پسر عمویم مسلم را نزد شما می‌فرستم تا اوضاع شهر شما را بررسی كند. هرگاه او به من خبر دهد، به سوی شما خواهم آمد».67
    امام، مسلم را در آغوش می‌گیرد. صدای گریه امام بلند می‌شود. مسلم نیز اشك می‌ریزد. راز این گریه چیست؟ سفر عشق برای مسلم‌آغاز شده است.68
    امام نامه را به دست او می‌دهد و دستانش را می‌فشارد و می‌فرماید: «به كوفه رهسپار شو و ببین اوضاع مردم شهر چگونه است. اگر آن گونه بودند كه در نامه‌ها نوشته‌اند، به من خبر بده تا به سوی تو بیایم و در غیر این صورت، هر چه سریع‌تر به مكّه باز گرد».69
    او نامه را می‌گیرد و بر چشم می‌گذارد و آخرین نگاه را به امام خویش می‌نماید و بعد از وداع با همسر و فرزندانش، به سوی كوفه حركت می‌كند.70
    مسلم برای امنیّت بیشتر، تنها و از راه‌های فرعی به سوی كوفه می‌رود. چرا كه اگر او با گروهی از دوستان خود به این سفر برود، ممكن است گرفتار مأموران یزید شود.
    آن صد و پنجاه نفری كه از كوفه آمده بودند، در مكّه می‌مانند تا هم اعمال حج را انجام دهند و هم به همراه امام حسین علیه‌السلام به كوفه باز گردند. آنها می‌خواهند امام با احترام خاصّی به سوی كوفه برود.





    امضاء


صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi