امروز، پانزدهم ماه رمضان است كه مسلم به سوی كوفه میرود...
او راه مكّه تا كوفه را مدّت بیست روز طی میكند و روز پنجم شوّال به كوفه میرسد.
مردم كوفه به استقبال مسلم آمده و گروه گروه با او بیعت میكنند.
آیا میدانید چند نفر با مسلم بیعت كردهاند؟ هجده هزار نفر، چه شرایطی از این بهتر!71
صبح روز دهم ذی القعده، مسلم قلم در دست میگیرد. او در این سی و پنج روز به بررسی اوضاع كوفه پرداخته است و شرایط را برای حضور امام مناسب میبیند.
مسلم میداند كه امام حسین علیهالسلام، در مكّه منتظر رسیدن نامه اوست و باید نتیجه بررسی اوضاع كوفه را به امام خبر بدهد. پس نتیجه بررسیهای یك ماهه خود را گزارش میدهد و این نامه را برای امام مینویسد: «هجده هزار نفر با من بیعت كردهاند. هنگامی كه نامه من به دست شما رسید، هر چه زودتر به سوی كوفه بشتابید».72
مسلم، این نامه را به یكی از یاران خود میدهد و از او میخواهد كه هر چه سریعتر این نامه مهمّ را به امام برساند.
فرستاده مسلم با شتاب به سوی مكّه میتازد تا نامه را به موقع به امام برساند.73 * * * یزید در قصر خود در شام نشسته و همه مشاوران را گرد خود جمع كرده است و به آنها چنین سخن میگوید: «به راستی، ما برای مقابله با حسین چه كنیم؟ آیا او را در مكّه به قتل برسانیم؟ در مكّه حتّی حیوانات هم، در امن و امان هستند. اگر ما حسین را در آن شهر به قتل برسانیم، همه دنیای اسلام شورش خواهند كرد. آن وقت دیگر آبرویی برای ما نخواهد ماند».
همه در فكر هستند كه چه كنند. حمله به حسین در مكّه، برای حكومت یزید بسیار خطرناك است و میتواند پایههای حكومت او را به لرزه در آورد.
مشكل یزید این است كه اكنون، مكّه در تصرّف امام حسین علیهالسلام است. ایام حج هم نزدیك است و همه حاجیان برای طواف خانه خدا به مكّه میروند.
مشاوران یزید میگویند: «ما نمیتوانیم لشكری به مكّه بفرستیم و با حسین به صورت آشكارا بجنگیم».
یزید سخت آشفته است. بر سر اطرافیان خود فریاد میزند: «من این همه پول به شما میدهم تا در این مواقع حسّاس، فكری به حال من بكنید. زود باشید! نقشهای برای خاموش كردن نهضت حسین بكشید».
همه به فكر فرو میروند. برنامههای امام حسین علیهالسلام آنقدر حساب شده و دقیق است كه راهی برای یزید باقی نگذاشته است.