همسفر من! برخیز! مگر صدای شترها را نمیشنوی؟ مگر خبر نداری كه كاروان امام حسین علیهالسلام آماده حركت است؟
این كاروان به سوی كوفه میرود. همه سوار شدهاند. كجاوهها را نگاه كن! زینب علیهاالسلام هم عزم سفر دارد. همه اهل و عیال امام همراه او میروند.
امام رو به همه میكند و میفرماید: «ما به سوی شهادت میرویم».83
آری، امام آینده این كاروان را بیان میكند. مبادا كسی برای ریاست و مال دنیا با آنها همراه شود.
خواننده عزیزم! ما چه كار كنیم؟ آیا همراه این كاروان برویم؟ گمانم دل تو نیز مثل من گرفتار این كاروان شده است.
یكی فریاد میزند: «صبر كنید! به كجا چنین شتابان؟».
آیا این صدا را میشناسی؟ او محمّد بن حنفیّه است كه میآید. مهار شتر امام حسین علیهالسلام را میگیرد و چنین میگوید: «برادر جان! دیشب با شما سخن گفتم كه به سوی كوفه نروی. گفتی كه روی سخنم فكر میكنی. پس چه شد؟ چرا اینقدر عجله داری؟»
امام حسین علیهالسلام میفرماید: «برادر! دیشب، پس از آن كه تو رفتی در خواب پیامبر را دیدم. او مرا در آغوش گرفت و به من فرمود كه ای حسین، از مكّه هجرت كن. خدا میخواهد تو را آغشته به خون ببیند».84
اشك در چشم محمّد بن حنفیّه حلقه میزند.
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ اجِعُون».
این سفری است كه بازگشتی ندارد. این آخرین دیدار با برادر است. پس برادر را در آغوش میگیرد و به یاد آغوشِ گرم پدر میافتد.
محمّد بن حنفیّه با دست اشارهای به سوی كجاوه زینب علیهاالسلام، میكند و میگوید: «برادر! اگر به سوی شهادت میروی چرا اهل و عیال خود را همراه میبری؟». امام در جواب میفرماید: «خدا میخواهد آنها را در اسارت ببیند».85
چه میشنوم؟ خواهرم زینب علیهاالسلام بر كجاوه اسیری، سوار شده است؟
آری! اگر زینب علیهاالسلام در این سفر همراه امام حسین علیهالسلام نباشد، پیام او به دنیا نمیرسد.
من با شنیدن این سخن خیلی به فكر فرو میروم.
شاید بگویی چرا خدا اراده كرده است كه اهل و عیال پیامبر اسیر شوند؟ مگر خبر نداری كه اگر امام حسین علیهالسلام، آنها را در شهر میگذاشت، نمیتوانست به هدف خود برسد.
یزید دستور داده بود كه اگر نتوانستند مانع حركت امام حسین علیهالسلام به كوفه شوند، نقشه دوم را اجرا كنند. آیا میدانی نقشه دوم چیست؟
یزید خیال نمیكرد كه حسین علیهالسلام زن و بچّهاش را همراه خود ببرد، به همین دلیل، نقشه كشید تا موقع خروج امام از مكّه، زن و بچّه آن حضرت را اسیر كند تا امام با شنیدن این خبر، مجبور شود به مكّه باز گردد تا ناموسش را از دست دشمنان نجات دهد و در این بازگشت است كه نقشه دوم اجرا میشود و امام به شهادت میرسد.
ولی امام حسین علیهالسلام، یزید را به خوبی میشناسد. میداند كه او نامرد است و اینطور نیست كه فقط با خود او كار داشته باشد. بنابراین، امام با این كار خود، دسیسه یزید را نقش بر آب میكند.86