زمانی که معاویه با حیلهگری ناجوانمردانه قدرت را به دست میگیرد، فاز دوم جریان انحرافات را فعلیت میدهد. فاز دوم، خروج انحراف از عالم خفی به عالم جلی بود و از این به بعد حاکم، شاه میشود. معاویه، شاه رسمی است؛ یعنی کاخ دارد و نشانههای معمول سلطنت را دارد. خود را ملک معرفی کرده و تاجگذاری میکند و از همه بدتر، بنیان پادشاهی موروثی را که اوج ارتجاع و اوج سیر قهقرایی است پایهگذاری میکند.
وقتی امامت به امام حسین علیه السلام میرسد، با این مسئله روبهرو هستیم که جریان ارتجاع و سیر قهقرایی که تبدیل شدن امامت به سلطنت از نمادهای آن است، به اوج فضیحت میرسد که این فضیحت با مرگ معاویه و اعلام پادشاهی یزید شروع میشود. یزید به عنوان جانشین معاویه، به تصریح و تأکید تاریخ، کسی است که از شمایل نماز نفرت داشت و به شرب خمر علاقه میورزید. بر مسند تفسیر قرآن نشسته و قصد از بین بردن اصل اسلام را داشت. اینها نماد جریان سیر قهقرایی است؛ رمزی است از اینکه جامعه این چنین از حقیقت اسلام فاصله گرفته است.
همراستایی قیام امام حسین علیه السلام با صلح امام حسن علیه السلام
میدانیم که خط سیر ائمه اطهار علیهم السلام یکی بوده است؛ این خط سیر یکسان در سیره و سبک زندگی پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله و تمامی امامان معصوم علیهم السلام هم قابل مشاهده است. زندگی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام چیزی جدا از زندگی امام حسن علیه السلام نبوده و خط سیر امام حسن علیه السلام همان سیره امام حسین علیه السلام است و این ادامه داشته تا هم اکنون؛ اما در ظاهر، مواردی را مشاهده میکنیم که گویی قدری باهم متفاوت هستند. برای مثال امام حسن علیه السلام در برابر معاویه صلح را در پیش گرفتند در حالی که امام حسین علیه السلام در برابر یزید به قیام برخاستند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که اگر خط سیر آن بزرگان یکی است، چه چیزی عامل تفاوت در نمود ظاهری عملکرد ایشان شده است؟
همان طور که در سؤال اشاره کردید جوهره سیره اولیا علیهم السلام یکی است لیکن شکل تجلی آن، قدری متفاوت است. در درجه اول میدانیم که برای ائمه معصوم علیه السلام از جانب خداوند متعال، مأموریت خاص معین شده است. در مکتب اهل بیت علیهم السلام وجود مقدس 14 معصوم معین بوده. در عین حال میان ایشان و خداوند عهدی بوده که به شکل لوح از آسمان نازل شده که در این الواح نام هریک از معصومین با مأموریت ویژه او ذکر شده بود.
شاید این الواح جنبه نمادین داشته باشند، اما واقعیت امر همین است که امامت و ولایت به هر یک از امامان که میرسیده مأمور بوده تا مهر مربوط به خودش را از زیر نام خودش بردارد و دستور ویژه خود را بخواند. برای مثال مأموریت امام حسن علیه السلام پیشی گرفتن صبر بوده است و امام حسین علیه السلام باید قیام میکرد، آن هم در حالی که میدانست خونش ریخته خواهد شد. چنانکه امام باقر و امام صادق علیهم السلام مأموریت علمی و فرهنگی را بر عهده داشتند.
بههرحال مأموریت تمامی ائمه اطهار علیهم السلام یکی است، اما چرا به لحاظ بروز و ظهور عینی میبینیم که چگونه بعد از ظهور اسلام و پس از یک انحرافی که در سیر جریان اسلام رخ میدهد، به علت عدم قابلیت مردم آن زمان در حفظ مسیر، جریان امامت و ولایت دچار انحرافاتی میشود. نوعی تردید نسبت به حقیقت دین پدید میآید.
تفاوت در ظاهر مأموریت ائمه اطهار علیهم السلام
چرا در این سیر انحرافی، مأموریت ویژه ائمه اطهار علیهم السلام در هر دورهای به شکلی انجام میشد؟
ائمه اطهار علیه السلام به عنوان نمایندگان حقیقی اسلام، هرکدام مأموریتی دارند که چگونه با این اتفاق نامبارک برخورد کنند و چه کنند که مجدداً اسلام را برقرار کنند؛ آن هم اسلامی که از طریق پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله در این عالم طلوع کرد. سپس در اثر اعراضی که انسانها کردند و به حقیقت پشت کردند، این آفتاب به نوعی در حال غروب بود.
در این سیر اعراضی که پدید میآید لازم است مجدداً اسلام طلوع کند. این امر قطعی بود و مشخص بود این آفتابی که طلوع کرده نمیتواند برای همیشه غروب کند و یا از بین برود. نقش ائمه اطهار علیهم السلام از روزی که امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام آمد تا حضور مقدس امام حسن عسگری و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، احیای مجدد دین است.
چرا خون امام حسین (ع) باید ریخته میشد؟
اما میدانیم که ذات دین توحیدی به هیچ وجه و حتی در اثر رویگردانی همه مردم از بین نمیرود. چرا دین خدا به یاری ائمه اطهار علیهم السلام نیاز داشت تا به عنوان مثال امام حسین علیه السلام به آن شکل به شهادت برسد؟
دین یک حقیقت زنده است و در اثر اعراض مردم با نوعی اماته روبرو میشود. ذات دین هیچ وقت نمیمیرد لیکن بروز دین که جنبه انسانی دارد به میزانی که پذیرش انجام شود، این حقیقت ظاهر میشود. اتفاقی که در اسلام رخ داد این بود که آفتاب اسلام و حقیقت دین با پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله طلوع میکند ولی باید دید که به صورتی که واقع شده ادامه پیدا نمیکند که لازمه آن مسئله ولایت و امامت است.
امام متولی دین و مفسر و مجری آن است. لازمه تداوم آن حقیقت، حاکمیت ولی خداست. بلافاصله پس از پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله ما شاهد اعراض از حقیقت دین بودیم که نماد آن اعراض از ولایت است. وقتی مردم از ولی اعراض میکنند، به این معناست که از حقیقت اسلام اعراض کردهاند. درنتیجه صورت ظاهری اسلام باقی میماند.
چرا شکل ظاهری مأموریتی خاندان رسول خدا صلیالله علیه و آله متفاوت است؟ به عنوان مثال حتی به نظر میرسد که مأموریت حضرت زهرا و امام علی علیهماالسلام نیز با هم متفاوت بوده است؟
بعد از رحلت رسول خدا صلیالله علیه و آله، مردم با دو حجت روبهرو شدند: یکی امام علی علیه السلام است و دیگری حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها. درواقع حضرت فاطمه سلامالله علیها اگرچه امام نیستند ولی حجت خدا هستند. همین دو حجت خدا در شرایطی که با اعراض مردم از حقیقت دین مواجه میشوند، برای احیای دین رفتار و برخوردی دارند و با جامعه تعامل میکنند.