صفحه 1 از 17 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 165

موضوع: یادمانی از شهدای خونین کفن دفاع مقدس

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض یادمانی از شهدای خونین کفن دفاع مقدس





    نور حلال




    خیلی به بیت‌المال حساس بود. گاهی در پایگاه درس می‌خواند.
    هنگامی که می‌خواست درس بخواند، از پایگاه خارج می‌شد
    و در راهرو می‌نشست. چراغ‌های راهرو در شب روشن است.
    آن‌جا در سرما می‌نشست و درس می‌خواند.

    وقتی به ایشان می‌گفتیم «چرا اینجا درس می‌خوانی؟»،
    می‌گفت: «من این درس را برای خودم می‌خوانم.
    درست نیست از نوری که هزینه آن از طریق بیت‌المال پرداخت می‌شود،
    استفاده کنم.»

    شهید مدافع حریم اهل‌بیت، محمدهادی ذوالفقاری




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 13-10-2020 در ساعت 21:10
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    حرف آخر




    چندنفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود.
    یکی از آن­ها پرسید: « شاهرخ! اینکه می‌گن همه باید مطیع امام باشن
    رو تو قبول داری؟ آخه مگه می‌شه یه پیرمرد هشتادساله کشور رو اداره کنه؟»

    شاهرخ کمی فکر کرد و گفت:
    «ببین! شما قبل از انقلاب روی حرف من حرف نمی­زدید؛ درسته؟»
    آن­ها تأیید کردند. بعد ادامه داد: «هرجایی احتیاج داره یه نفر
    حرف آخر رو بزنه؛ کسی هم روی حرف اون حرف نزنه.
    این یه نفر تو مملکت ما عالم دین و بنده واقعی خداست؛
    خدا هم پشت و پناه ایشونه.»

    بعد از کمی مکث گفت: «به نظر شما، غیر از خدا کسی
    می­تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟
    پس همین نشون می‌ده که پشتیبان ولایت فقیه خداست.»
    این استدلال­های ساده او کار خودش را کرد.

    منبع: کتاب شاهرخ حر انقلاب اسلامی

    شهید شاهرخ ضرغامی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    روکم کنی



    ویژگی‌های خاص او تنها منحصر به عرصه نظامی نبود،
    او علاوه بر اینکه که انسان مؤمنی بود که ادعیه فراوانی را حفظ داشت،
    یک ورزشکار حرفه‌ای هم بود و برای مثال در عرصه کوهنوردی
    اکثر قله‌های مرتفع ایران را فتح کرده بود و یا اینکه بارها مسیر تهران تا شمال
    را از مسیر کوهستان، با یک گروهی که خودش آن را رهبری می‌کرد، پیاده طی کرده بود.

    اما در اوج کارهایش، حتی زمانی که در ارتفاعات کوهستان،
    یک متر برف زیر پایش بود، نماز اول وقت را ترک نکرد.

    یک‌بار یکی از دوستان تعریف می‌کرد که حسن را در نزدیک‌های قله دماوند دیده بود
    درحالی که پایش شکسته و بدجوری ورم کرده بود. می‌گفت:
    «به حسن گفتم چرا با این وضع آمدی کوه؟» حسن گفته بود:
    «می­خوام روی این پایم را کم کنم!» این‌طور خودش را تربیت کرده بود.

    شهید حسن تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران

    راوی: سردار امیرعلی حاجی‌زاده

    منبع: باشگاه خبرنگاران جوان







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    چند روز؛ هیچ چیز!




    چند روز مانده بود تا عملیات بدر. از همه جلوتر بودیم. هیچ‌کس جلوتر از ما نبود، جز عراقی‌ها. توی سنگر کمین، پشت پدافند تک­لول، نشسته بودم و دیده‌بانی می‌کردم. دیدم یک قایق به طرفم می‌آید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم. جلوتر آمد، دیدم آقا مهدی است. نمی‌دانم چه شد، زدم زیر گریه. از قایق که پیاده شد، دیدم هیچ چیزی هم راهش نیست؛ نه اسلحه‌ای، نه غذایی، نه قمقمه‌ای؛ فقط یک دوربین داشت و یک خودکار. از شناسایی می‌آمد. پرسیدم: «چند روز جلو بودی؟» گفت: «گمونم چهار – پنج روز.»

    منبع: شهید آوینی

    شهید مهدی باکری





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    پاسدار معمولی





    دامادم می‌گوید شب‌هایی که در خرمشهر مستقر بودیم،
    یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد.

    علی‌رغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد،
    در همان حال فردی از بچه‌های بسیجی با او همکلام می‌شود از او می‌پرسد:
    «جهان آرا کیست؟ تو او را می‌شناسی؟»

    و سیدمحمد جواب می‌دهد: «پاسداری است مثل تو.»
    او می‌گوید: «نه؛ جهان آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو
    جلوی دشمن را گرفته است.»
    سیدمحمد جواب می‌دهد: «گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است.»

    فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی‌اش راهی اتاق فرماندهی می‌شو
    د. می‌بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.

    منبع: پرچم‌داران

    راوی: پدر شهید

    شهید سید محمد جهان‌آرا




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    حالشو ببر



    اذان گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز.
    مصطفی هنوز نیامده بود. برگشتم.

    مثل همیشه کله‌اش را کرده بود داخل جامهری
    و مهرها رو زیرورو می‌کرد.
    فوت کرد و یکی را داد دستم.

    گفتم: «این چیه؟»
    بشکن زد، گفت: «مهر کربلاست. بگیر حالشو ببر!»

    خیلی وقت‌ها روی مهرها ننوشته تربت کربلا.

    گفتم: «از کجا فهمیدی مهر کربلاست؟»
    گفت: «مهر کربلا از قیافه ­ش پیداست.»

    منبع: ابر و باد

    شهید مصطفی احمدی روشن





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    تاریخ شفاهی



    می‌گفت: «رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس تا وقتی که فرصت دارند
    باید نسبت به ثبت خاطرات خود اقدام کنند؛ تاریخ شفاهی جنگ،
    یک اصل است و باید تدوین شود.

    ماندگاری آن در جامعه باعث می‌شود تا جوانان آن را به عنوان یک الگو بشناسند؛
    در این بین توجه به بخش مردمی جنگ هم مهم است.»

    شهید غلامی معتقد بود این آثار باید دقیق و منظم بیان شوند
    و یک وظیفه بسیار مهم بر دوش رزمندگان است که
    تجربه‌های جنگ خود را بیان کنند؛

    ما قواره جدیدی به نام جنگ هشت ساله و دفاع مقدس را رقم زدیم
    که می‌تواند برای همه کشورها به عنوان یک الگوی رزم شناخته شود.

    منبع: تسنیم

    شهید مدافع حریم ولایت سردار احمد غلامی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    بسته های حلال



    گفتم: «اصلاً چرا باید این‌قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم؟
    پاشیم بریم بخوابیم!»

    با وجود اینکه او هم مثل من تا نیمه‌شب کار می‌کرد و خسته بود، گفت:
    «نه! اول اینا رو تموم می‌کنیم، بعد می­ریم می‌خوابیم.
    هر چی باشه، ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم.»

    یادم هست محمود مدام یادآوری می‌کرد:
    «نکنه از این پسته‌ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه،
    جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.»

    اگر پسته‌ای از زیر چکش در می‌رفت و این‌طرف و آن‌طرف می‌افتاد،
    تا پیداش نمی‌کرد و نمی‌ریخت روی بقیه پسته‌ها، خاطرش جمع نمی‌شد.

    موقع حساب کتاب که می‌شد، صاحب پسته‌ها پول کمتری به ما می‌داد.
    محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می‌گرفت
    و می‌گفت: «آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده.»

    منبع: آوینی

    شهید محمود کاوه




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    کفی کفش




    هر کاری از دستش برمی‌آمد، برای دوستان و آشنایان انجام می‌داد.
    یک روز قرار بود مسابقه بدهیم و یک نفر از بازیکنان کفش مناسب نداشت.
    ناصر کفش ورزشی خود را در آورد و به او داد. کفش برای پا او بزرگ بود.
    خود ناصر سریع رفت، کفی کفش گرفت و آورد. تا آمد، رفتم جلو و گفتم:
    «ناصر خودت می‌خواهی چکار کنی؟! مگر قرار نیست بازی کنی؟»

    نگاهی به این طرف و آن طرف کرد و گفت:
    «خدا کریم است، یک کارش می‌کنم.» بعد رفت و کفش همان فرد را
    که پاره و کهنه بود، برداشت.

    اگرچه کفش برایش تنگ بود، اما به‌زور آن را پا کرد
    و داخل زمین شد. خدا می‌داند که خیلی عذاب کشید.
    بعد از بازی، دیدم که چند جای پایش زخمی شده است.

    راوی: محمد نیک‌خو

    منبع: نوید شاهد

    شهید ناصر کاظمی، فرمانده دلاور سپاه کردستان



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    یادت باشه , یادم هست



    ساعات آخر بدرقه، همسرم گفت: «دوری از تو برایم سخت است،
    من آنجا در کنار دوستانم و پشت تلفن نمی‌توانم بگویم دوستت دارم،

    نمی‌توانم بگویم دلم برایت تنگ شده، چه کنم؟». یاد همسر یکی از شهدا افتادم،
    به حمید گفتم: «هر زمان دلت تنگ شد بگو یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست...»

    این طرح را پسندید و با خوشحالی هنگام پایین‌رفتن از پله‌های خانه بلندبلند می‌گفت:
    «یادت باشه، یادت باشه». من هم با لبخند درحالی که اشک می‌ریختم
    و آخرین لحظات بودن با معشوقم را در ذهن حک می‌کردم،
    پاسخ می‌دادم: «یادم هست... یادم هست...» و حمیدم رفت...

    پیشنهاد می‌کنم، کتاب «یادت باشد» که روایت عاشقانه
    این شهید با همسرش است، را بخوانید.

    منبع: تبیان

    شهید مدافع حریم اهل بیت (ع) حمید سیاهکالی مرادی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 1 از 17 1234511 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi