چراغ بیستم: فقر
اویس قرنی می گوید: و طلبت الفخر، فوجدته فی الفقر؛(233) فخر و افتخار را طلب کردم، پس را در فقر و افتخار یافتم.
داشتن مایه افتخار است. داشتن مقام قدرت و ثروت، عده ای را به وجد می آورد و آنها ره به باتلاق فخر می اندازد، داشتنی ها گروهی ره سرمست می کند و آنان را به خاطر آن چه که دارند، به طور تخیلی برتری می بخشد: این است خانه من! این است تجارتخانه من! این است ثروت من! این است نوکران و چاکران من! و کیست که همانند من، خانه، تجارتخانه، ثروت و مکنت داشته باشد؟!
هرکس که به داشتنیهای خود مغرور و به ثروتهای خویش مسرور باشد، لحظه به لحظه از خدا دور و دورتر می شود. این جاست که مال و ثروت بر انسان سلطه می یابد و آدمی در بیراهه فخر فروشی گرفتار و سرگردان می ماند.
اویس نیز به دنبال فخر و افتخار می دود، او تشنه برتری است و طالب فخر، ولی او داشتنی ها را از آن خرد نمی داند، او یک چیز را از خود می داند و آن فقر و بی چیزی است. افتخار اویس به این است که او خود را حقیقتاً مخاطب یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله.(234) قرار می دهد و آرام و قرار می گیرد، او همه چیز را از خدا می داند، وجود حقیقی را از آن حق می شناسد.
در جایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مفتخر به الفقرء فخری(235) است، در مقام حکومت و ریاست بر جامعه بشری، به فقر خویش فخر می نماید اویس نیز زمزمه می کند که: طلبت الفخر فوجدته فی الفقر. چرا که اویس شاگرد مکتب محمدی است، او در کردار و گفتار، پا جای پای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گذارد. از نظر اویس، کوشش و تلاش برای معاش خویش و جامعه پسندیده است. اما اگر بر اثر ایثار و نثار مال، کسب حلال او به تهیدستی انجامد، این نداشتن مایه افتخار است و افتخار و افتخار همآغوش و همآواز یکدیگرند.