صفحه 10 از 17 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 165

موضوع: اویس قرنی (سلام بر اویس قرنی، که نسیم رحمانی بود )

  1. Top | #91

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چراغ بیستم: فقر

    اویس قرنی می گوید: و طلبت الفخر، فوجدته فی الفقر؛(233) فخر و افتخار را طلب کردم، پس را در فقر و افتخار یافتم.
    داشتن مایه افتخار است. داشتن مقام قدرت و ثروت، عده ای را به وجد می آورد و آنها ره به باتلاق فخر می اندازد، داشتنی ها گروهی ره سرمست می کند و آنان را به خاطر آن چه که دارند، به طور تخیلی برتری می بخشد: این است خانه من! این است تجارتخانه من! این است ثروت من! این است نوکران و چاکران من! و کیست که همانند من، خانه، تجارتخانه، ثروت و مکنت داشته باشد؟!
    هرکس که به داشتنیهای خود مغرور و به ثروتهای خویش مسرور باشد، لحظه به لحظه از خدا دور و دورتر می شود. این جاست که مال و ثروت بر انسان سلطه می یابد و آدمی در بیراهه فخر فروشی گرفتار و سرگردان می ماند.
    اویس نیز به دنبال فخر و افتخار می دود، او تشنه برتری است و طالب فخر، ولی او داشتنی ها را از آن خرد نمی داند، او یک چیز را از خود می داند و آن فقر و بی چیزی است. افتخار اویس به این است که او خود را حقیقتاً مخاطب یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله.(234) قرار می دهد و آرام و قرار می گیرد، او همه چیز را از خدا می داند، وجود حقیقی را از آن حق می شناسد.
    در جایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مفتخر به الفقرء فخری(235) است، در مقام حکومت و ریاست بر جامعه بشری، به فقر خویش فخر می نماید اویس نیز زمزمه می کند که: طلبت الفخر فوجدته فی الفقر. چرا که اویس شاگرد مکتب محمدی است، او در کردار و گفتار، پا جای پای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گذارد. از نظر اویس، کوشش و تلاش برای معاش خویش و جامعه پسندیده است. اما اگر بر اثر ایثار و نثار مال، کسب حلال او به تهیدستی انجامد، این نداشتن مایه افتخار است و افتخار و افتخار همآغوش و همآواز یکدیگرند.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #92

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چراغ بیست و یکم: تقوا

    اویس می گوید: طلبت النسبة، فوجدتها فی التقوی(236) نسبت به خویشاوندی را طلب کردم، پس آن را در تقوا و خویشتن داری یافتم.
    اویس طالب قوم و خویش است؛ او می خواهد که فامیل دار باشد، زیرا نیازمند این ارتباط است. اما رابطه را در ضابطه می یابد، او بهترین خویشاوندی را خویشتن داری می داند، چرا که قوم و خویش، نگهدانده آدمی نیست، اما تقوی حافظ و نگهبان انسان است. فامیل، به انسان در برابر گناه مصونیت نمی بخشد، اما تقوی برای او دژ و قلعه مستحکم الهی است. هستند کسانی که شخصیت را در داشتن فامیل فراوان می پندارند، اما اویس تقوا را بهترین خویشاوند می داند، او شخصیت را در تقوا جستجو می کند.
    انسانهای باتقوا، با شخصیت هستند، شخصیت از درونشان می جوشد و همواره بر شیطان باطن می خروشد. ولی نبست ظاهری نمی تواند آدمی را از گزند گزندگان درونی و برونی رهایی و ایمنی ببخشد.
    تقوا، پرهیز از هر کار خبیث و ستیز با ابلیس است، اما این یک جنبه تقواست بعد تقوا، جنبه ایجاب آن است که متقی را کامیاب و سیراب می کند.
    تقوا پیشگان هم پرهیزکارند و هم نیکوکار. تقوا برای متقیان کشتی نجات است در یک دریای طوفانی و ظلمانی؛ حضرت موسی بن جعفر در این باره می فرماید:
    یا هشام! ان لقمان قال لابنه: یا بنی! ان الدنیا بحر عمیق، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوی الله؛(237) ای هشام! لقمان به پسرش گفت: پسر عزیزم! دنیا دریای ژرفی است که خلقی بسیار در آن غرق شدند، باید کشتی تو در این دریا، تقوای الهی باشد.
    این است که اویس خویشاوندی را در تقوا و خویشتن داری می یابد، متقی زندگی می کند، و با تقوا به شهادت می رسد، چرا که از دریای طوفانی زندگی به گشتی تقوا پناه برده و در برابر امواج خطرناک گناه معصونیت یافته بود.(238)



    چراغ بیست و دوم: سخن حق

    اویس می گوید: ان قول الحق لم یترک لی صدیقا؛(239) به درستی که گفتن سخن حق، برایم دوست و رفیقی باقی نگذاشته است.
    یکی از وظایف ایمان آوردگان، اظهار حق و اقرار به حقانیت است. اساسا یکی از ارکان ایمان نیز اظهار زبانی است. مؤمن حقیقی، حق و حقیقت را در دل و زبان و عمل خویش حاکمیت می بخشد، و همه زندگی خود را بر مدار حق استقرار می دهد. مصلحت اندیشی، او را فریب نداده و همواره مکتب حق محوری را کیش خویش می داند. برای انجام دستورات خداوند، جدی، کوشا و علاقمند است. احکام الهی را نکته به نکته و مو به مو انجام می دهد، هر جا ببیند که معروفی ترک شده و یا به منکری عمل می شود ابر عطوفت او باران امر به معروف و نهی از منکر را فرو می فرستد، حتی بر یاران. ملاک او رضایت حق است و دیگر هیچ. او اسیر خویشاوند نیست. او رعایت حال دوست و رفیق را خیانت به حق و ضد حقانیت می داند. آن جا که پای حق در میان است. او بی ملاحظه به تکلیف الهی خود عمل می کند. بر اساس همین اصول است که وی در جمع مصلحت اندیشان و فرصت طلبان، چهره ای مقبول و مطلوب ندارد. البته مؤمن سخن حق را به صورتی گویا و شیوا و کاملاً نرم و لطیف بیان می کند، اما به هر حال، حق، سنگین و گران، و باطل سهل و آسان است. امیر بیان، علی (علیه السلام) این اصول اساسی را چنین مطرح فرموده است:
    ان الحق ثقیل مری ء و ان الباطل خفیف وبی ء؛(240) به داستی، حق سنگین و گوارا است، و باطل، سبک و نابود کننده.
    بدیهی است کسانی که راحت طلب هستند، متمایل به باطلند و از حق، روی گردان. و اگر اهل حق و حقانیت به آنان سخن حقی را برسانند، دوستی خویش را با آنان بر هم می زنند. اویس قرنی، قربان حق محوری و حق مداری خویش است؛ زیرا سخن حق می گوید، امر به معروف و نهی از منکر می کند، در دوستی بی ملاحظه است، اهل صلح و سازش با باطل نیست، لذا خود چنین می گوید:
    گفتن سخن حق، برای من دوستی باقی نگذاشته است.
    چراغ بیست و سوم: چهره حق

    اویس می گوید ما سمعت کلمه للحکماء کانت انفع لی من قوله: صانع وجها واحدا، یکفیک الوجود کلها؛(241) از حکیمان، سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    یکی از ابعاد اخلاص، به دور بودن از دو رویی است، بر عکس یکی از ویژگیهای نفاق، ناخالصی می باشد. انسانهای صادق و بی غل و غش، نه فقط محبوب مردم خویشند، بلکه محبوب خدا و تاریخند. اما اشخاص دو رو، نه فقط منفور جامعه زمان خویشند، بلکه مغضوب خدا و تاریخند. آدمهای پاک و صادق، همانند آب زلال، بی غل و غشند که جامعه تشنه را از خلوص خویش سیراب و کامیاب می کنند، از آن جا که حضرت حق یگانه و بی همتاست، اهل حق و فضلیت نیز چهره ای حقانی، نورانی و یگانه دارند؛ زیرا دل، زبان و عمل موحدان آیینه حق است. این است که اویس می گوید: از حکیمان سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    اویس این پند حکمت آموز را آویزه گوش خویش نمود و یک عمر در رفتار و گفتار، رو راست و صادق بود، البته جای شگفتی نیست؛ زیرا اویس بر وجود خاتم پیامبران عشق می ورزید و سرمست عطر ولایت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
    راستی چرا پس از پانزده قرن، هنوز که هنوز است آن گاه که کلام مؤذن نورافشانی می کند که: اشهد ان محمدا رسول الله دلها به شوق او می تپد؟! و چرا زیباترین نام، نام او و گویاترین کلام، کلام اوست؟!
    یکی از دلایل این گرایش و عشق پرشور، این است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، قبل و بعد از بعثت و قبل تو پس از به قدرت و حکومت رسیدن، فقط و فقط یک چهره داشت، آن هم چهره حق، در این دریای زلال یک قطره ناخالصی نبود و انگیزه غیر الهی بدان راه نداشت. زندگی پیامبر دارای ابعاد گوناگون بود، اما در همه شئون حیات فردی و جمعی، با همه رو راست و صادق بود.
    انگار انسانها نفاق سنج دارند، اگر کسی به پست و مقام و علم و ثروت و موقعیتی برسد و چهره عوض کند، بلافاصله مردم بدان پی برند. از سوی دیگر مردم اخلاص را مثل نسیم هوا حس می کنند و دوست دارند دریچه های دل خویش را به روی مخلصان باز کنند.
    کسانی که این در و آن در می زنند، برای خویش به صورت مصنوعی چهره های دروغینی دست می کنند، سخت در اشتباهند، و به قول اویس یک چهره حقانی، آدمی را از سایر چهره های رنگانگ بی نیاز می کند. اینان از تعفن نفاق خویش در عذابند، راه یافتگان حقیقت و دلباختگان فضیلت، چهره ای واقع نما و به دور از نفاق دارند و غرق در نور و سرورند. ظاهر و باطن آنان با یکدیگر تطابق دارند و با چهره پر از صدق و صفای خود، دیگران را نیز در مسیر تکامل یاری می رسانند. هم خودشان از عطر توحید مسرورند و هم دیگران. آنان مرز و مکان را می شکنند و نور وجودشان در همه زمانها و همه مکانها جاری مس شود. همان گونه که حضرت سیدالمرسلین (صلی الله علیه و آله و سلم) یک چهره حق نما داشت و شایستگی صفت رحمه للعالمین یافت.(242)
    چراغ بیست و چهارم: بیماری دلنشین

    مردی بنگریست به اویس القرنی، او را گفت: چونست این که تو را همچون بیماری می بینم؟ گفت: چرا بیمار نباشد اویس، که بیمار طعام خورد و اویس نخورد، بیمار بخسبد و اویس نخسبد(243)
    آدمی با عشق و محبت زندگی می کند. هر لحظه که از عشق خالی باشد، روح و جانش پوک و زندگی اش پوچ خواهد شد و به قول حافظ:
    ای دل مباش یکدم خالی از عشق و مستی - و آن گه برو که رستی از نیستی و هستی
    اگر لحظه لحظه انسان سرشار از عشق شود، از دغدغه هست و نیست رهایی می یابد، و هرگز بازنشست نشده و همواره به کار او مشغول می شود و به قول حافظ:
    گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو - هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی
    و انسان به او نمی رسد، مگر آن که از زندان نفس خویش آزاد گردد. و تا زمانی که قبله اش خودپرستی است و گرفتار شیطان درون، طعم روی آوردن به قبله دوست را نخواهد چشید. از این رو باید حصار خودپرستی را بشکند و جان خویش را نثار دوست کند، تا شیرینی خداپرستی را دریابد و به قول حافظ:
    با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش - بیماری اندرین ره، بهتر زتن دستی
    در راه دوست، ضعف و ناتوانی و درد و بیماری مطرح نیست، رضای دوست از همه چیز مهمتر است. سلامتی جسمانی برای آدمی چه لذتی دارد، آن گاه که خداوند از او ناخشنود است، که بدون مغز، به چه کار آید پوست؟!
    و در این راه درد، دردآور و رنج، رنج آور نیست و به قول حافظ:
    خار ار چه جان بکاهد، گل عذر آن بخواهد - سهلست تلخی می در جنب ذوق مستی(244)
    اویس قرنی عاشق اوست، نگران جسم و سلامت جسمانی نیست، او به رضای دوست می اندیشد، و به عشق او می کوشد، و حتی اگر لاتزم شود، لباس زبر و خشن بیماری را نیز می پوشد. و این است که اویس عاشق، خواب و خوراک ندارد و مردم او را بیمار می پندارند!
    امضاء


  4. Top | #93

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    چراغ بیست و دوم: سخن حق

    اویس می گوید: ان قول الحق لم یترک لی صدیقا؛(239) به درستی که گفتن سخن حق، برایم دوست و رفیقی باقی نگذاشته است.
    یکی از وظایف ایمان آوردگان، اظهار حق و اقرار به حقانیت است. اساسا یکی از ارکان ایمان نیز اظهار زبانی است. مؤمن حقیقی، حق و حقیقت را در دل و زبان و عمل خویش حاکمیت می بخشد، و همه زندگی خود را بر مدار حق استقرار می دهد. مصلحت اندیشی، او را فریب نداده و همواره مکتب حق محوری را کیش خویش می داند. برای انجام دستورات خداوند، جدی، کوشا و علاقمند است. احکام الهی را نکته به نکته و مو به مو انجام می دهد، هر جا ببیند که معروفی ترک شده و یا به منکری عمل می شود ابر عطوفت او باران امر به معروف و نهی از منکر را فرو می فرستد، حتی بر یاران. ملاک او رضایت حق است و دیگر هیچ. او اسیر خویشاوند نیست. او رعایت حال دوست و رفیق را خیانت به حق و ضد حقانیت می داند. آن جا که پای حق در میان است. او بی ملاحظه به تکلیف الهی خود عمل می کند. بر اساس همین اصول است که وی در جمع مصلحت اندیشان و فرصت طلبان، چهره ای مقبول و مطلوب ندارد. البته مؤمن سخن حق را به صورتی گویا و شیوا و کاملاً نرم و لطیف بیان می کند، اما به هر حال، حق، سنگین و گران، و باطل سهل و آسان است. امیر بیان، علی (علیه السلام) این اصول اساسی را چنین مطرح فرموده است:
    ان الحق ثقیل مری ء و ان الباطل خفیف وبی ء؛(240) به داستی، حق سنگین و گوارا است، و باطل، سبک و نابود کننده.
    بدیهی است کسانی که راحت طلب هستند، متمایل به باطلند و از حق، روی گردان. و اگر اهل حق و حقانیت به آنان سخن حقی را برسانند، دوستی خویش را با آنان بر هم می زنند. اویس قرنی، قربان حق محوری و حق مداری خویش است؛ زیرا سخن حق می گوید، امر به معروف و نهی از منکر می کند، در دوستی بی ملاحظه است، اهل صلح و سازش با باطل نیست، لذا خود چنین می گوید:
    گفتن سخن حق، برای من دوستی باقی نگذاشته است.



    چراغ بیست و سوم: چهره حق

    اویس می گوید ما سمعت کلمه للحکماء کانت انفع لی من قوله: صانع وجها واحدا، یکفیک الوجود کلها؛(241) از حکیمان، سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    یکی از ابعاد اخلاص، به دور بودن از دو رویی است، بر عکس یکی از ویژگیهای نفاق، ناخالصی می باشد. انسانهای صادق و بی غل و غش، نه فقط محبوب مردم خویشند، بلکه محبوب خدا و تاریخند. اما اشخاص دو رو، نه فقط منفور جامعه زمان خویشند، بلکه مغضوب خدا و تاریخند. آدمهای پاک و صادق، همانند آب زلال، بی غل و غشند که جامعه تشنه را از خلوص خویش سیراب و کامیاب می کنند، از آن جا که حضرت حق یگانه و بی همتاست، اهل حق و فضلیت نیز چهره ای حقانی، نورانی و یگانه دارند؛ زیرا دل، زبان و عمل موحدان آیینه حق است. این است که اویس می گوید: از حکیمان سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    اویس این پند حکمت آموز را آویزه گوش خویش نمود و یک عمر در رفتار و گفتار، رو راست و صادق بود، البته جای شگفتی نیست؛ زیرا اویس بر وجود خاتم پیامبران عشق می ورزید و سرمست عطر ولایت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
    راستی چرا پس از پانزده قرن، هنوز که هنوز است آن گاه که کلام مؤذن نورافشانی می کند که: اشهد ان محمدا رسول الله دلها به شوق او می تپد؟! و چرا زیباترین نام، نام او و گویاترین کلام، کلام اوست؟!
    یکی از دلایل این گرایش و عشق پرشور، این است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، قبل و بعد از بعثت و قبل تو پس از به قدرت و حکومت رسیدن، فقط و فقط یک چهره داشت، آن هم چهره حق، در این دریای زلال یک قطره ناخالصی نبود و انگیزه غیر الهی بدان راه نداشت. زندگی پیامبر دارای ابعاد گوناگون بود، اما در همه شئون حیات فردی و جمعی، با همه رو راست و صادق بود.
    انگار انسانها نفاق سنج دارند، اگر کسی به پست و مقام و علم و ثروت و موقعیتی برسد و چهره عوض کند، بلافاصله مردم بدان پی برند. از سوی دیگر مردم اخلاص را مثل نسیم هوا حس می کنند و دوست دارند دریچه های دل خویش را به روی مخلصان باز کنند.
    کسانی که این در و آن در می زنند، برای خویش به صورت مصنوعی چهره های دروغینی دست می کنند، سخت در اشتباهند، و به قول اویس یک چهره حقانی، آدمی را از سایر چهره های رنگانگ بی نیاز می کند. اینان از تعفن نفاق خویش در عذابند، راه یافتگان حقیقت و دلباختگان فضیلت، چهره ای واقع نما و به دور از نفاق دارند و غرق در نور و سرورند. ظاهر و باطن آنان با یکدیگر تطابق دارند و با چهره پر از صدق و صفای خود، دیگران را نیز در مسیر تکامل یاری می رسانند. هم خودشان از عطر توحید مسرورند و هم دیگران. آنان مرز و مکان را می شکنند و نور وجودشان در همه زمانها و همه مکانها جاری مس شود. همان گونه که حضرت سیدالمرسلین (صلی الله علیه و آله و سلم) یک چهره حق نما داشت و شایستگی صفت رحمه للعالمین یافت.(242)


    چراغ بیست و چهارم: بیماری دلنشین

    مردی بنگریست به اویس القرنی، او را گفت: چونست این که تو را همچون بیماری می بینم؟ گفت: چرا بیمار نباشد اویس، که بیمار طعام خورد و اویس نخورد، بیمار بخسبد و اویس نخسبد(243)
    آدمی با عشق و محبت زندگی می کند. هر لحظه که از عشق خالی باشد، روح و جانش پوک و زندگی اش پوچ خواهد شد و به قول حافظ:
    ای دل مباش یکدم خالی از عشق و مستی - و آن گه برو که رستی از نیستی و هستی
    اگر لحظه لحظه انسان سرشار از عشق شود، از دغدغه هست و نیست رهایی می یابد، و هرگز بازنشست نشده و همواره به کار او مشغول می شود و به قول حافظ:
    گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو - هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی
    و انسان به او نمی رسد، مگر آن که از زندان نفس خویش آزاد گردد. و تا زمانی که قبله اش خودپرستی است و گرفتار شیطان درون، طعم روی آوردن به قبله دوست را نخواهد چشید. از این رو باید حصار خودپرستی را بشکند و جان خویش را نثار دوست کند، تا شیرینی خداپرستی را دریابد و به قول حافظ:
    با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش - بیماری اندرین ره، بهتر زتن دستی
    در راه دوست، ضعف و ناتوانی و درد و بیماری مطرح نیست، رضای دوست از همه چیز مهمتر است. سلامتی جسمانی برای آدمی چه لذتی دارد، آن گاه که خداوند از او ناخشنود است، که بدون مغز، به چه کار آید پوست؟!
    و در این راه درد، دردآور و رنج، رنج آور نیست و به قول حافظ:
    خار ار چه جان بکاهد، گل عذر آن بخواهد - سهلست تلخی می در جنب ذوق مستی(244)
    اویس قرنی عاشق اوست، نگران جسم و سلامت جسمانی نیست، او به رضای دوست می اندیشد، و به عشق او می کوشد، و حتی اگر لاتزم شود، لباس زبر و خشن بیماری را نیز می پوشد. و این است که اویس عاشق، خواب و خوراک ندارد و مردم او را بیمار می پندارند!
    امضاء


  5. Top | #94

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    چراغ بیست و سوم: چهره حق


    اویس می گوید ما سمعت کلمه للحکماء کانت انفع لی من قوله: صانع وجها واحدا، یکفیک الوجود کلها؛(241) از حکیمان، سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    یکی از ابعاد اخلاص، به دور بودن از دو رویی است، بر عکس یکی از ویژگیهای نفاق، ناخالصی می باشد. انسانهای صادق و بی غل و غش، نه فقط محبوب مردم خویشند، بلکه محبوب خدا و تاریخند. اما اشخاص دو رو، نه فقط منفور جامعه زمان خویشند، بلکه مغضوب خدا و تاریخند. آدمهای پاک و صادق، همانند آب زلال، بی غل و غشند که جامعه تشنه را از خلوص خویش سیراب و کامیاب می کنند، از آن جا که حضرت حق یگانه و بی همتاست، اهل حق و فضلیت نیز چهره ای حقانی، نورانی و یگانه دارند؛ زیرا دل، زبان و عمل موحدان آیینه حق است. این است که اویس می گوید: از حکیمان سخنی از این سودمندتر برای خویش نشنیده ام که گفته اند: یک چهره برای خود بساز، تو را از تمامی چهره ها بی نیاز می کند.
    اویس این پند حکمت آموز را آویزه گوش خویش نمود و یک عمر در رفتار و گفتار، رو راست و صادق بود، البته جای شگفتی نیست؛ زیرا اویس بر وجود خاتم پیامبران عشق می ورزید و سرمست عطر ولایت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
    راستی چرا پس از پانزده قرن، هنوز که هنوز است آن گاه که کلام مؤذن نورافشانی می کند که: اشهد ان محمدا رسول الله دلها به شوق او می تپد؟! و چرا زیباترین نام، نام او و گویاترین کلام، کلام اوست؟!
    یکی از دلایل این گرایش و عشق پرشور، این است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، قبل و بعد از بعثت و قبل تو پس از به قدرت و حکومت رسیدن، فقط و فقط یک چهره داشت، آن هم چهره حق، در این دریای زلال یک قطره ناخالصی نبود و انگیزه غیر الهی بدان راه نداشت. زندگی پیامبر دارای ابعاد گوناگون بود، اما در همه شئون حیات فردی و جمعی، با همه رو راست و صادق بود.
    انگار انسانها نفاق سنج دارند، اگر کسی به پست و مقام و علم و ثروت و موقعیتی برسد و چهره عوض کند، بلافاصله مردم بدان پی برند. از سوی دیگر مردم اخلاص را مثل نسیم هوا حس می کنند و دوست دارند دریچه های دل خویش را به روی مخلصان باز کنند.
    کسانی که این در و آن در می زنند، برای خویش به صورت مصنوعی چهره های دروغینی دست می کنند، سخت در اشتباهند، و به قول اویس یک چهره حقانی، آدمی را از سایر چهره های رنگانگ بی نیاز می کند. اینان از تعفن نفاق خویش در عذابند، راه یافتگان حقیقت و دلباختگان فضیلت، چهره ای واقع نما و به دور از نفاق دارند و غرق در نور و سرورند. ظاهر و باطن آنان با یکدیگر تطابق دارند و با چهره پر از صدق و صفای خود، دیگران را نیز در مسیر تکامل یاری می رسانند. هم خودشان از عطر توحید مسرورند و هم دیگران. آنان مرز و مکان را می شکنند و نور وجودشان در همه زمانها و همه مکانها جاری مس شود. همان گونه که حضرت سیدالمرسلین (صلی الله علیه و آله و سلم) یک چهره حق نما داشت و شایستگی صفت رحمه للعالمین یافت.(242)

    امضاء


  6. Top | #95

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    چراغ بیست و چهارم: بیماری دلنشین

    مردی بنگریست به اویس القرنی، او را گفت: چونست این که تو را همچون بیماری می بینم؟ گفت: چرا بیمار نباشد اویس، که بیمار طعام خورد و اویس نخورد، بیمار بخسبد و اویس نخسبد(243)
    آدمی با عشق و محبت زندگی می کند. هر لحظه که از عشق خالی باشد، روح و جانش پوک و زندگی اش پوچ خواهد شد و به قول حافظ:
    ای دل مباش یکدم خالی از عشق و مستی - و آن گه برو که رستی از نیستی و هستی
    اگر لحظه لحظه انسان سرشار از عشق شود، از دغدغه هست و نیست رهایی می یابد، و هرگز بازنشست نشده و همواره به کار او مشغول می شود و به قول حافظ:
    گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو - هر قبله ای که بینی بهتر ز خودپرستی
    و انسان به او نمی رسد، مگر آن که از زندان نفس خویش آزاد گردد. و تا زمانی که قبله اش خودپرستی است و گرفتار شیطان درون، طعم روی آوردن به قبله دوست را نخواهد چشید. از این رو باید حصار خودپرستی را بشکند و جان خویش را نثار دوست کند، تا شیرینی خداپرستی را دریابد و به قول حافظ:
    با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش - بیماری اندرین ره، بهتر زتن دستی
    در راه دوست، ضعف و ناتوانی و درد و بیماری مطرح نیست، رضای دوست از همه چیز مهمتر است. سلامتی جسمانی برای آدمی چه لذتی دارد، آن گاه که خداوند از او ناخشنود است، که بدون مغز، به چه کار آید پوست؟!
    و در این راه درد، دردآور و رنج، رنج آور نیست و به قول حافظ:
    خار ار چه جان بکاهد، گل عذر آن بخواهد - سهلست تلخی می در جنب ذوق مستی(244)
    اویس قرنی عاشق اوست، نگران جسم و سلامت جسمانی نیست، او به رضای دوست می اندیشد، و به عشق او می کوشد، و حتی اگر لاتزم شود، لباس زبر و خشن بیماری را نیز می پوشد. و این است که اویس عاشق، خواب و خوراک ندارد و مردم او را بیمار می پندارند!
    امضاء


  7. Top | #96

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    چراغ بیست و پنجم: جهد و کوشش

    اویس می گوید: کن فی امر الله کانک الناس کلهم؛(245) در امر خداوند آن گونه باش که انگار همه مردم هستی.
    اویس برای امرالهی ارزشی چشمگیر قائل است، تا آن جا که می گوید: انسان باید حصار فردیت را شکسته و شخصیت خود را معادل شخصیت همه مردم بداند، که در این صورت به اندازه آنان جهد و کوشش خواهد نمود، و منتظر اقدامات آنان نخواهد ماند، بلکه در امور، پیشگام و پیشقدم گشته، و به عنوان یک فرد مجاهد، الگو و اسوه دیگران خواهد شد. شاید این کلام اویس بی شباهت با کلام حق نباشد که درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید:
    ان ابراهیم کان امه قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین؛(246) همانا ابراهیم امتی بود مطیع و فرمانبردار خداوند، و هرگز از مشرکان نبود.
    پس، ابراهیم (علیه السلام) به تنهایی بک امت بود، اگر چه دیگران، در کفر و گمراهی، زندگانی را به تباهی کشانده بودند، اما او شخصیتی داشت همطراز یک امت. شخصیت ابراهیم امت ساز بود.
    اویس قرنی نیز با این سخن خود چنین توصیه می کند: آن گاه که امر خدا را در نظر می گیری، خود را فردی تنها مدان، بلکه خویش را معادل همه فرض نما، در این صورت بار مسوولیت یک جامعه را به دوش می کشی، و دستورات الهی را آن چنان عمل می کنی که گویی تنها تو مکلف هستی، و همتی خواهی داشت به اندازه همت همه مردم، و قلب خویش را به وسعت قلبهای انسانها گسترش خواهی داد. این روش، آدمی را از تنبلی و سستی، به سعی و تلاش در راه خدا می کشاند، و او را پیرو ابراهیم خلیل (علیه السلام) می نماید، و تا آن جا پیش می برد که به امتی تبدیل گردد.
    امضاء


  8. Top | #97

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    چراغ بیست و ششم: بدهکاری به مردم

    اویس می گوید: کن فی امر الله، کانک قتلت الناس کلهم؛(247) در کار خدا آن گونه باش که گویی همه مردم را گشته ای!
    اگر کسی، فردی را بکشد، بدون این که او شخصی را کشته و یا مفسد فی الارض باشد، مثل این است که همه انسان ها را کشته است؛ من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا.(248)
    حال اگر کسی همه انسان را بکشد، کدام گناه خطرناک را انجام داده، و چه مقدار باید ترسناک باشد؟! اویس می گوید: در امرالهی و ارتباط خود با خدا آن گونه باش که انگار همه مردم را کشته ای! در این صورت، شخص، خویش را مستحق عذاب دنیوی و اخروی می داند، و می پذیرد که هر چه در روز رستاخیز شکنجه و عذاب ببیند، حق و عدل است. اما خداوند تواب و غفور، راه توبه و عبور از وادی گنهکاری و سیه رویی را باز نموده و گناهکاران را به سوی خویش می خواند و آنان را بندگان خود می داند:
    قل یا عبادی الذین اسرافوا علی انفسهم لاتقظوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم و انیبوا الی ربکم و اسلموا له من قبل ان یاتیکم العذاب ثم لاتنصرون؛(249) بگو بندکان من که بر زیان خویش اسراف کرده اید. از زحمت خدا مأیوس می شوید؛ زیرا خدا همه گناهان را می آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان. پیش از آن که عذاب فرا رسد و کسی به یاریتان برنخیزد، به پروردگارتان روی آورید و به تسلیم شوید.
    امضاء


  9. Top | #98

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پس باید به سوی او بازگشت و به کرم فضلش چشم دوخت و عاجزانه و ملتمسانه سوخت و از او درخواست عفو و بخشایش نمود؛ چرا که خود چنین خواسته است.
    از سوی دیگر شاید اویس می خواهد بگوید که اگر تو خود را قاتل همه مردم فرض کنی، آن گاه که در جامعه حضور می یابی، مبتلا به غرور نخواهی شد و از کارهای خویش مسرور نخواهی بود، بلکه همواره خویش را مجبور به عذرخواهی از پیشگاه مردم خواهی کرد، و در خدمت به آنان ثابت قدم و قوی دل خواهی بود. پس باید خود را نسبت به مردم بدهکار بدانی و نه طلبکار، و اگر این گونه شد، توقع کم و تحمل زیاد می شود. کسانی که خود را شناخته اند و نه مردم را بلکه اینان به بیماری و انحراف در شناخت دچار شده اند، و آنان که بر این انحراف اصرار دارند، به خطای بزرگی گرفتار گردیده اند، راه علاج، انصراف از این انحراف است و روشی که اویس قرنی پیشنهاد می کند؛ با این فرض که انسان قاتل همه انسانهاست، اگر چه فرض محال است، ولی نتایج درخشانی به دست آدمی می دهد و این نقیصه بزرگ رل نمی توان شست، مگر با هدایت و ارشاد انسانها، چرا که خداوند فرمود: و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا.(250)
    پس اگر در کار خدا آن گونه ای که گویی در برابر همه انسانها خود را مقصر می بینی، باید پریشان باشی، و دست به کار شوی تا درخت هدایت را در دل انسانها بنشانی، و نور ارشاد را در تاریکخانه نفس بیفشانی.(251)
    امضاء


  10. Top | #99

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    عطار نیشابوری، سخن اویس را بدین گونه می نویسد:
    دهم: قصه اویس که به طالبی گفت: باید خوف تو مانند کسی باشد که همه خلق جهان را به قتل رساند، این چنین دردی و بیمی ممکن است تو را به مقصود رساند(252) که نتیجه آن با نتیجه حکایت سابق نزدیک است. به دلیل ارتباط این مطلب با حکایت نهم، اشاره به آن خالی از لطف نیست:
    نهم: قصه سگ که کلیچه ای(253) یافته بود و ماه را بر آسمان دید، کلیچه را بر زمین انداخت که ماه را بگیرد، ولی دستش به ماه نرسید و بازگشت تا کلیچه را بردارد، دید کلیچه را برده اند و از این سو به آن سو می تاخت. نتیجه آن که تا گمشده ای نباشد و طلب در دل طالب قوت نیابد، مقصود حاصل نمی شود.(254)
    عطار، کلام اویس را به نظم نیز در آورده است:
    طالبی را کو طلب می کرد راز - گفت یک روزی اویس پاکباز
    روی آن دارد که تو در راه بم - تا که جان داری، چنان باشی مقیم
    کاین همه خلق جهان را آشکار - گوییا تو گشته ای از درد کار
    تا نباشد این چنین دردی تو را - ننگ باشد خواندن مردی تو را(255)
    امضاء


  11. Top | #100

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چراغ بیست و هفتم: زمان آگاهی

    جاء رجل من مراد الی اویس القرنی، فقال: السلام علیکم، قال: و علیکم. قال: کیف انت یا اویس؟ قال: بخیر بحمدالله. قال: کیف الزمان علیک؟ قال: ماتسال رجلا اذا امسی لم یرانه یصبح لم یرانه یمسی.(256) شخصی از قبیله مراد به نزد اویس قرنی آمد و به او گفت: سلام بر شما. اویس گفت: و سلام بر شما. شخص گفت: ای اویس! چگونه ای؟ اویس گفت: خوب، حمد خدا را می کنم. شخص گفت: روزگار بر شما چگونه است؟ اویس گفت: چگونه از فردی سوال می کنی که آن گاه که وارد شب می شود: نمی داند که صبح را درک خواهد کرد هنگامی؟ وارد صبح می شود مطمئن نیست که آیا به شب خواهد رسید.(257)(258)(259)

    امضاء


صفحه 10 از 17 نخستنخست ... 67891011121314 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 18-11-2014, 21:51
  2. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 17-11-2014, 15:54
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-12-2011, 21:46
  4. جرأت داری، نخوان!!
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن مقالات تربيتي
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-04-2011, 12:06
  5. بازی، مدرسه مهارت یابی
    توسط خادمه زینب کبری(س) در انجمن كودك و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 14-12-2010, 16:57

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi