جاری شور و سرور،
در کوچه های خلوت مکه،
حکایتی تازه داشت و باد
در گوش بلندترین نخل ها از پیش،
خبر می برد و مژدگانی می گرفت.
کنگره های کاخ ستم لرزید.
دریاچه های کفر خشک شدند.
آتشکده های الحاد به سردی گرایید.
شب، شراره باران خرسندی شد
و روز بی تاب در انتظار طلوع نشست.
مکه در تب و تاب فرو رفت
و ملائکه سرود آسمانی توحید خواندند.
سرانجام با طلوع او شب مخفی شد
و خورشید از شرمساری در پشت ابرهای رحمت،
چهره در نقابِ خجلت کشید.
ای بهار آفرینش!
ای سبب خلقت!
ای دستاویز هستی!
مقدمت گلباران.
ای آفتاب فروزان ادیان الهی!
ای آخرین فرستاده حق به سوی بشر!
کعبه از آمدنت در شادی است
و آسمان مکه همراز شب های
تنهایی خود را یافته است.
ظلمتکده های زمین قیام کرده اند
و چهره از غبار الحاد می شویند
و به استقبالت می آیند
تا خود را در نسیم دلنواز
توحیدی ات یله سازند.
خورشید، ساقه های طلایی شادی را
به هم بافته و مسیر آمدنت را آب و جارو می کند.
شیشه کفر شکسته و خبر آمدنت در گوش
ادیان و اعصار طنین انداخته است.
قدومت مبارک باد.