آوازی برای پروانه ها:
مجموعه شعر دفاع مقدس
آوازی برای پروانه ها:
مجموعه شعر دفاع مقدس
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 07-11-2020 در ساعت 15:38
موضوعات تصادفی این انجمن:
- سورنا 3،گامی به جلو
- قانون خدمت وظیفه عمومی
- انتصاب فرمانده جدید نیروی هوایی ارتش با حکم...
- عجیب ترین ابزارهای جاسوسی که تا به حال مورد...
- ضربه جدید وزارت اطلاعات به Shin Bet؛
- ژنرال جاسوس
- بیمه ارتش __ دندان پژشگی
- وسایل غیر متعارف جاسوسی
- جزئیات افزایش سرمایه بیمه «عمر» و «حادثه»...
- یادمانی از شهدای خونین کفن دفاع مقدس
به نام پروردگار شهیدان
... از پیله های تنهایی خویش که در آمدند، بالی بر تن نازکشان بود...
و بالی برای پریدن و رسیدن به اوج... و گذشتن از سیم خاردارهای دلبستگیها.
آوازی برای پروانهها... آوازهای سرخ همه شاعران عاشقی است که قطعه قطعه بر سطرهای سپید اندیشهها وزیده است.
امید است این آثار پاسخ سلامی باشد به همه برنامهسازان عرصه فرهنگ پایداری.
سقلاطونی
فروردین ماه 1387
ص:10
شهیدان خدایی
( مولانا
کجایید ای شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده¬تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر¬ عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای درِ مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی نوایی
شوق دیدار
( حافظ
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که هم درد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
خاک شهیدان
( صائب تبریزی
دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
چشم گریان من از رخسار جانان روشن است
روشن از خورشید تابان است اگر روی زمین
ظلمت¬آباد دل از آیینه¬رویان روشن است
گریه از آیینه دل می¬زداید تیرگی
شمع چندانی که چشمش هست گریان روشن است
بر مزار عاشقان گر نیست شمعی گو مباش
کز دل خونگرم خود خاک شهیدان روشن است
در حریم زلف خود باد صبا را ره مده
کز دل سوزان عاشق این شبستان روشن است
روز وداع یاران
( سعدی
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را، در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان! جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی؛ چون شام روزه داران
... چندان کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی توان گفت الا به غم گساران
غزل تصمیم
( مرحوم قیصر امین¬پور
بیا به خانه آلاله¬ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم
اگرچه وا نکند، دستِ¬کم، دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
به اشک خویش بشوییم آسمان¬ها را
ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم
اگرچه نیت خوبی است زیستن، اما
خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
آواز آتش
( عبدالجبار کاکایی
ای نگاه تو سرشار از عطر مهمان¬نوازی
زیر باران بی¬رحم این عشق¬های مجازی
کی تنور گلوی تو می¬خواند آواز آتش
کی مرا در لهیب نَفَس¬های خود می¬گدازی!؟
کی قدم می¬نهی در سکوت غریبانه من
کی به هم می¬خورد نظم آن شانه¬های موازی
آفتابهای من
عبدالجبار کاکایی
پُر هراس می¬شود باز خواب¬های من
روزهایتان کجاست؟ آفتاب¬های من
تا نگین نام¬تان نقش سنگ قبرهاست
کی تمام می¬شود، التهاب¬های من
بوی گریه¬های تلخ موج می¬زند هنوز
روی عکس¬های¬تان، روی قاب¬های من
ای سکوت مبهم ای لکنت همیشگی!
ای سؤال ته¬نشین در جواب¬های من!
مانده¬ایم در این قفس بی¬امان و بی¬امید
میله¬های محکمش از کتاب¬های من
گاه گریه می¬کنم، گاه خنده می¬کنم
دست¬های من پُر است از نقاب¬های من
ساده زیستند و خوب، مثل آب و آیینه [
روزهای¬تان کجاست؟ آفتاب¬های من! [
غریبانه
عبدالحسین رحمتی
من شما را یک به یک خواندم کجا بودید؟
در دل نی¬زارها ماندم کجا بودید؟
عافیت سهم شما؛ اما نصیب من
تیغ بود و سر می¬افشاندم، کجا بودید؟
راستی آن لحظه¬ها، وقتی غریبانه
آتش باروت سوزاندم کجا بودید؟
در میان شعله، یاران عزیزم را
در کفن آن روز پیچاندم کجا بودید؟
خوب یادم هست آری، لحظه پرواز
من شما را یک به یک خواندم، کجا بودید؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)