-- جناب استاد ، محبّت کنید مقداری در مورد خودتان برای ما سخن بگویید .
-- من ابن خَلِّکان هستم ، در سال 608 در عراق چشم به جهان گشودم و چون عاشق علم و دانش بودم به قاهره آمدم تا از اساتید بزرگ بهره ببرم و در همین جا بود که دلم اسیر دختری از دختران مصر شد و با او ازدواج کردم و بعد از آن دیگر اهل مصر شدم .22
-- پس راست می گویند که تا مرد ازدواج نکرده است معلوم نیست اهل کجاست .
ص:35
-- آری ، من بعد از این ازدواج ، اهل مصر شدم و به درس و تحقیق پرداختم تا اینکه آوازه من در همه جا پیچید و مرا به عنوان قاضی شهر انتخاب کردند .23
-- استاد ! آیا می شود به مهمترین کتابی که نوشته اید اشاره کنید ؟
-- من کتاب های متعددی نوشته ام ، امّا مهمترین آنها ، کتاب « وفیات الأعیان » است ، این کتاب در مورد زندگی نامه افراد مهم و بزرگ تاریخ می باشد .24
-- هدف شما از تألیف این کتاب چه بود ؟
-- من از همان ایام جوانی به مطالعه زندگی مردان بزرگ علاقه داشتم و به همین دلیل ، همه کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده بود را مطالعه می کردم ، البته من عادت داشتم از مطالبی که می خواندم فیش تهیه می کردم ، بعد از مدّتی تعداد این فیش ها بسیار زیاد شد و من به فکر افتادم که این فیش های خود را تنظیم کنم و به صورت کتاب در آورم .
-- شما فکر می کنید ویژگی مهم کتاب شما چیست ؟
-- من تلاش کرده ام تا در کتاب خود به صورت مختصر و مفید به ذکر همه اشخاص مشهور بپردازم .25
-- استاد ! شما می دانید که ما از راه دوری آمده ایم و هدف ما این بوده است تا به یک حقیقت پی ببریم ، آیا می توانم از شما سول مهمّی بپرسم ؟
-- من با کمال میل در خدمت شما هستم ؟
-- اکنون که شما در زمینه زندگی بزرگان ، تحقیق کرده اید و جوانی خود را در این راه صرف کرده اید ؛ برای من بگویید که به نظر شما آیا حسن عسکری،
ص:36
فرزند پسری داشته است یا نه ؟
-- منظور شما از حسن عسکری همان کسی است که شیعیان او را امام یازدهم می دانند ؟
-- آری ، ما می خواهیم بدانیم که به نظر شما آیا ایشان فرزند پسری داشته است یا نه ؟
-- مگر شما کتاب مرا نخوانده اید ؟
-- خیر .
-- من در کتاب خود در این مورد سخن گفته ام .
استاد از جای خود بلند می شود و جلد چهارم کتاب « وفیات الاعیان » را برای ما می آورد .
او صفحه 176 را باز می کند و آن را می خواند : «محمّد، پسر حسن عسکری کسی که شیعیان او را به عنوان امام دوازدهم می شناسند ، او در روزجمعه ، نیمه شعبان سال 255 هجری قمری به دنیا آمد» .26
ما با شنیدن سخنان استاد بسیار متعجّب می شویم ، ابن خَلِّکان که یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت است در کتاب خود ولادت فرزندِ امام عسکری(ع) را ذکر می کند .
درست است که او به امامت ، اعتقاد ندارد ، ولی مهم این است که او تولّد فرزندِ حسن عسکری را قبول دارد .
پس چطور شد که آقای عثمان خمیس در کتاب خود ادعا کرد که همه امّت اسلامی ، ولادت فرزند حسن عسکری را قبول ندارند .
ص:37
مگر ابن خَلِّکان از علمای بزرگ اهل سنت نیست ؟
مگر همه اهل سنت به کلام و سخن ابن خَلِّکان به دیده احترام نگاه نمی کنند ؟
چرا آقای عثمان خمیس می خواهد واقعیّت را پنهان کند ؟
ص:38
نابینایم و شهره این روزگارم !
همسفر خوبم ! آماده باش !
ما اکنون باید به سوی شهر دمشق برویم، سفر طولانی است ، امّا این همه راه را برای یاری حقیقت می رویم .
روزها می گذرد . . .
آن درختان زیتون را می بینی ؟ ما در نزدیکی های دمشق هستیم .
وارد شهر می شویم و ابتدا به کنار مسجد امویّ می رویم تا قبر دختر کوچک امام حسین(ع) را زیارت کنیم .
آری ، این شهر خاطره های زیادی از اسارت خاندان پیامبر دارد .
زیارت شما قبول باشد !
اکنون موقع آن است که به سراغ هدف خود برویم . ما می خواهیم در این شهر با آقای ذَهَبی دیدار کنیم .
ما باید به مدرسه اشرفیّه برویم ، مدرسه ای که شهرت آن ، تمام دنیا را گرفته است ، از این مدرسه، بزرگان زیادی به اوج موفقیّت رسیده اند .27
ص:39
وارد مدرسه می شویم ، نگاه کن، این مدرسه چقدر شلوغ است !
ما از افرادی که در این مدرسه هستند سراغ استاد ذَهَبی را می گیریم ، آنها ما را به سالنی راهنمایی می کنند .
پیرمردی بر روی صندلی کوچکی نشسته است و شاگردان زیادی دور او حلقه زده اند ، هر کدام این شاگردان از شهر و دیاری هستند ، آنها برای بهره بردن از دانش استاد به اینجا آمده اند .28
هر کس از او سولی می کند و او جواب می دهد .
ما باید صبر کنیم تا دور او خلوت شود .
نگاه کن ! استاد ذَهَبی چه حافظه ای دارد ! در این مدّت اصلاً به کتاب یا نوشته ای نگاه نمی کند .
مگر نمی دانی که همه آروز می کنند که ای کاش حافظه آنها مثل حافظه استاد ذَهَبی باشد !
شنیده ام که یکی از دانشمندان بزرگ به مکّه می رود ، وقتی او آب زمزم را می نوشد ، این دعا را می کند : « خدایا ! حافظه مرا همچون حافظه استاد ذهبی قرار بده » .29
نگاه کن ! درس استاد تمام شد و شاگردانش یکی بعد از دیگری می روند .
خوب است ما نزدیک برویم .
ما درست در مقابل استاد هستیم ، چرا او به ما توجّهی نمی کند ؟
یکی از شاگردان استاد که متوجّه تعجّب ما می شود ، رو به من می کند و می گوید که چشمان استاد بر اثر زیادی مطالعه و نوشتن بیش از صد کتاب ، نابینا شده است و او نمی تواند هیچ جا را ببیند !30
ص:40
ما جلو می رویم و سلام می کنیم ، استاد ذهبی به گرمی جواب ما را می دهد و می گوید :
-- شما کیستید و از کجا آمده اید ؟
-- من نویسنده هستم و با دوستم از ایران آمده ایم .
-- خیلی خوش آمدید .
بعد استاد از ما می خواهد تا به حجره او برویم .
اینجا حجره استاد است ، دور تا دور حجره پر از کتاب هایی است که استاد در روزگار جوانی نوشته است .
-- جناب استاد ! من برای جوانان کتابی می نویسم ، از شما می خواهم خودتان را برای خوانندگان کتابم ، معرّفی کنید .
-- من ذهبی هستم و شافعی مذهب می باشم ، در سال 673 در شهر دمشق به دنیا آمدم و از همان کودکی عاشق علم و دانش بودم .31
-- چگونه شد که عاشق علم و دانش شدید ؟
-- شما ایرانی ها ، یک ضرب المثل دارید که می گوید : « حلال زاده به دایی خودش شباهت دارد » ، من یک دایی داشتم که به علم خیلی علاقه داشت ، او باعث شد من عاشق علم بشوم ، من روزها در کنار پدر خود در مغازه طلاسازی کار می کردم و شبها به تحصیل علم می پرداختم .
-- یعنی پدر شما مغازه طلاسازی داشت ؟
-- بله ، به همین جهت ، ما به خاندان ذهبی مشهور شدیم ، شما می دانید که در زبان عربی به طلا ، ذَهَب می گویند .
-- شما تا چه زمانی در مغازه پدر خود ماندید ؟
ص:41
-- وقتی پدرم ، عشق مرا به دانش دید ، به من اجازه داد تا نزد استادان بزرگ بروم و درس بخوانم ، وقتی به هجده سالگی رسیدم تصمیم به مسافرت به شهرهای دیگر گرفتم .32
-- شما به چه شهرهایی سفر کردید ؟
-- من به شهرهای حَلَب ، قدس ، قاهره و مکّه سفر کردم و در هر کجای جهان اسلام ، استاد بزرگی وجود داشت به نزد او رفتم و شاگردی او را کردم .
-- آیا شمار استادهای خود را به یاد دارید ؟
-- آری ، من بیش از هزار و دویست استاد داشته ام .33
-- واقعا اشتیاق شما برای علم ودانش مثال زدنی است !
-- من عاشق علم بودم و در راه رسیدن به معشوق خودم همه سختی ها را به جان و دل می خریدم و لذّت می بردم .
-- شما چه زمانی به دمشق باز گشتید ؟
-- وقتی احساس کردم که از همه استادان روزگار خود بهره کافی برده ام به دمشق بازگشتم و شروع به تدریس کردم ، کم کم آوازه و شهرت من در جهان اسلام پیچید و از همه شهرها ، شاگردان زیادی در درس من حاضر شدند و من در زمینه علوم مختلف بیش از صد کتاب نوشتم ، من در علم رجال کتاب مهمی نوشتم و افراد راستگو را از افراد دروغگو جدا کردم و شما می توانید با این کتاب به راحتی به بررسی صحیح بودن یا ضعیف بودن احادیث پی ببرید .34
-- شنیده ام که شما در زمینه تاریخ و حوادث تاریخی ، کتابی دارید و به همین دلیل ، شما به عنوان یکی از تاریخ نویسان بزرگ جهان ، مطرح
ص:42
می باشید ، آیا می شود در مورد این موضوع توضیح بدهید ؟
-- من کتابی نوشته ام که مجموعه تاریخ ظهور اسلام تا حوادث امروز در آن آمده است .
-- هدف شما از نوشتن این کتاب چه بوده است ؟
-- من وقتی کتاب های تاریخی را می خواندم متوجّه شدم که در آن کتاب ها ، مطالبی ذکر شده است که دانستن آن برای خواننده فایده ای ندارد ، برای همین ، تصمیم گرفتم کتابی در تاریخ بنویسم که فقط مطالب مفید را داشته باشد .35
-- نام کتاب تاریخی شما چیست ؟
-- نام کتاب من ، « تاریخ اسلام » است که در 52 جلد نوشته ام ، من می توانستم این کتاب را به صورت بسیار مفصّل بنویسم ، امّا من فقط به ذکر مطالب مهم پرداختم ، من تاریکی های تاریخ را روشن نمودم و همه کتاب های تاریخی را که قبلاً نوشته شده بود مطالعه کرده و هر جا دیدم که تاریخ دچار انحراف شده است آن را اصلاح نمودم .36
-- استاد ! اکنون من می خواهم از شما سولی بکنم ، نظر شما در مورد فرزندِ حسن عسکری چیست ؟ آیا او متولّد شده است یا نه ؟
-- آیا منظور شما همان کسی که شیعیان او را به عنوان امام زمان خود می شناسند ؟
-- آری .
-- چطور شده است که این سول برای شما اینقدر مهم شده است ؟
-- عدّه ای می گویند که حسن عسکری ، اصلاً فرزند پسری نداشته است .
ص:43
در این هنگام استاد ، یکی از شاگردان خود را صدا می زند و از او می خواهد تا جلد نوزدهم کتاب « تاریخ اسلام » را بیاورد .
شاگرد او ، این کتاب را می آورد ، استاد به او می گوید که در این کتاب ، حوادث سال 258 را ذکر کرده ام ، آنجا را بیاور و آنرا بخوان .
شاگرد ، شروع به ورق زدن می کند ، بعد از مدّتی جستجو آن را پیدا می کند .
من به او می گویم که شماره صفحه را بگوید تا من یادداشت کنم . او می گوید این مطلب در صفحه 113 می باشد و بعد شروع به خواندن می کند .
در این صفحه چنین نوشته شده است: «محمّد پسر حسن که شیعیان او را قائم و نماینده خدا می دانند در سال 258 هجری قمری37 متولّد شد »38
قبلاً گفته بودم که استاد ذهبی ، مطالب تاریخی را به صورت بسیار مختصر بیان می کند ، او در اینجا نیز به صورت مختصر ، ولادت فرزندِ امام عسکری(ع) را بیان می کند .
مگر استاد ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت نیست ؟ آیا عثمان خمیس ، این سخن را ندیده است ؟ پس چگونه است که او را محقق بزرگ اهل سنت نامیده اند ، این طوری که آبروی برادران اهل سنت می رود ؟ آیا همه تحقیق های او این گونه است ؟
نه !! آقای عثمان خمیس ، محقق بزرگی است ، مگر می شود او این مطلب را نخوانده باشد ، فقط اشکال در این است که او دروغ می گوید !
ص:44