محور اول:
نقش ولايت فقيه و رهبري امام خميني
در پيروزي انقلاب اسلامي ايران
ويژگي هاي امام خميني(ره) به عنوان رهبر بزرگترين وبي نظيرترين انقلاب قرن بيستم را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
شخصيت هاي برجسته ديني را ميتوان در قالب دو الگوي اصلي از حيث نوع ارتباطشان با نهضت هاي انقلابي دسته بندي كرد: اول، آن افرادي كه رويكرد محافظه كارانه داشته و در عين تقويت ابعاد ديني حيات اجتماعي، معتقد بودند نبايد با قدرت مواجهه انقلابي داشت؛ بلكه بايد عامل كرد و از اين حيث تأثيرگذار باشد. دوم، آن بزرگاني كه انقلاب را به عنوان يك راهكار در تعامل با رژيم- به هنگامي كه به اصلاح آن اميدي نيست- پذيرفته و به آن اعتقاد داشتند. حضرت امام(ره) از رهبران خاص گروه دوم بودند. يعني نه اينكه فقط از حيث نظري اين ايده را قبول داشتند، بلكه در عمل نيز از شجاعت لازم برخوردار بودند؛ افزون بر اين، درايت مديريت آن را نيز داشتند. به عبارت ديگر نظريه دوم در سه سطح قابل تحليل است: 1. اعتقاد به انقلاب داشتن. 2. انقلابي بودن. 3. مديريت انقلاب نمودن. در سطح اول، نظريه پرداز توليد مي شود كه حضرت امام(ره) با ارايه نظريه «ولايت فقيه » اين كار را انجام دادند. در سطح دوم؛«رهبري»توليد مي شود كه ايشان «رهبري » را با همه سختي ها و حساسيت هايش عهده دار شدند. در سطح سوم، سياست توليد مي شود كه امام(ره) با طرح »جمهوري اسلامي «، اين سطح را نيز فعال نمودند. لذا اينكه چرا عليرغم مساعد بودن شرايط، انقلاب در زمان برخي ديگر از مراجع معنا و فعال نشد، به گمان من، به نبود يكي از فاكتورهاي سه گانه بالا نزد آن بزرگان باز مي گردد.
امام عملكردهاي رژيم شاه را زير سؤال ميب رد، اصلاحات ارضي را زير سؤال ميبرد، كاپيتولاسيون را محكوم مي كرد و دايم سوال مي كرد: آمريكا در ايران چه مي خواهد؟ اسرائيل چه مي خواهد؟ چرا نفت را مي فروشيد و اموال ملت را در آتش مي زنيد؟ مي گفت چرا قلم ها را مي شكنيد؟ چرا قانون اساسي را زير پا گذاشتيد؟ در واقع، از يك طرف زير سؤال بردن مشروعيت رژيم و اينكه چرا بايد اين نظم را خراب كرد مطرح بود و از طرف ديگر غيرديني بودن نظام شاهنشاهي خود دليلي بر انقلاب به شمار مي رفت. امام دنبال ايده آلي به اسم حكومت اسلامي بود كه در واقع در آن، حق و عدالت اجرا شود، به ارزش هاي ديني اهميت داده شود، خواست خدا و حاكميت دين اجرا شود، به واجبات عمل شود و جلوي منكرات گرفته شود. پس رهبري بين ظير و ايدئولوگ انقلاب، نقش مهمي را در اين امر ايفا مي كرد و تنها به مردم تئوري نمي داد و البته خودش هم وارد عرصه مبارزه مي شد. امام 14 سال در تبعيد بود. استمپل، يكي از انديشمندان علوم سياسي در كتابي نوشته بود: آيت ا لله خميني اگر براي رسيدن به هدفش احساس مي كرد لازم است جانش را هم بدهد يك لحظه هم ترديد نمي كرد. او فرد خودساخته ا ي بود. علاوه بر اينكه امام ايدئولوگ بود، فرماندار انقلاب هم بود. فرماندها ي كه در فراز و فرودها شخصاً به ميدان مي آمد و آنچه در ذهنش بود به عين تبديل مي كرد. اگر در نجف اشرف كتاب حكومت اسلامي را نوشت، در 13 - 14 سال بعد عملاً اين حكومت اسلامي را عينيت داد. بنابراين مي شود گفت امام هر سه بحث رهبري انقلاب، رهبري ايدئولوژيك و رهبري زمامدارانه را در خود داشت و توانست به حكومت پهلوي پايان دهد. انقلاب يك متن اجتماعي بود كه امام خلق كرد و توده هايي كه همراهش بودند، اين انقلاب را خلق كردند. انقلاب متن اجتماعي است و امام مؤلف است. نكته جالب اين است كه در بعضي مواقع، مؤلف در حوزة مفسر وارد شده. مؤلفي كه امام بوده و انقلاب را خلق كرده، خودش هم تفسير كرده. اگر بخواهيم انقلاب را تعريف كنيم بهترين تعريف، تعريف امام است. لذا وقتي مي گويد: انقلاب اسلامي انفجار نور بود، هيچ كس زيباتر از اين نمي تواند تفسير كند. اينكه غربي ها درك نمي كنند و در مورد انقلاب ما دچار اشتباه مي شوند و سه دهه درگيرند و نتوانسته ا ند اين انقلاب را از بين ببرند، به لحاظ بحران منابع شناخت نسبت به انقلاب است. هر كس از زاويه ديد خود حرفي زده و چون ابعاد و عظمت اين انقلاب را نشناخته ا ند، مي آيند تحريم اقتصادي مي كنند و جنگ راه مي ا ندازند و... چه اتفاقي مي ا فتد؟ ايراني كه در تمام جنگ هاي 100 سال گذشتها ش شكست خورده، از جنگ با عراق پيروز و سربلند بيرون مي آيد.در همين جنگ بود كه كل دنيا در برابر ما قرار گرفت. با توجه به اين حرف ها ويژگي هاي امام كه چنين انقلاب با عظمتي را رهبري كردند و الگوي تازها ي از رهبري ارايه كردند اين چنين است:
1)دكتر اصغر افتخاري(عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق(ع)): 2) دكتر يدالله محمدي(عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)): در انقلاب ما نقش رهبري بسيار تأثيرگذار و متفاوت است. در انقلاب ما رهبري، هم نقش فرماندهي، هم ايدئولوگ و هم زمامدار را داشت. رهبر ايدئولوگ، كسي است كه روش هاي مبارزه را ترسيم مي كند و تأكيد مي كند چرا نظم موجود بايد خراب شود و نظم جديد چه اهدافي را دنبال مي كند. در واقع ايدئولوگ براي مبارزان مشخص مي كند دنبال چه بايد باشند. اينكه امام مي گويد شاهنشاهي نبايد باشد، براي مردم اين مسئله را تبيين ميكند، دليل مي آورد و حرف هاي قانع كنندها ي هم بيان مي كند. سلطنت را تبيين مي كند. 1مرد خودساخته حركت مي كند. 2 افراد را آگاهي مي بخشد. 3 در اين آگاهي بخشي از اسطوره هاي شهادت و ايثار كمك مي گيرد. 4 به تاريخ اشراف دارد و تاريخ سياسي ايران را كاملاً مي شناسد. وقتي كه به دو جناح چپ و راست نهيب مي زند و مي گويد: با هم نزاع نكنيد و اگر اينطور باشيد بر سر انقلاب شما همان خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد، نشان مي دهد كه به تاريخ اشراف دارد. چند بار مطرح مي كند كه بر سر انقلاب مشروطيت چه آمد. از مرحوم مدرس استناد مي كند، از رضاخان، از قاجار و... اين نشان مي دهد به تاريخ اشراف دارد و به همين ترتيب زماني كه خودش پيشتاز است، مطرح مي كند: من سينه خود را براي سرنيزه هاي شما آماده كردم، ليكن در مقابل زورگويي هاي شما هرگز...