صفحه 6 از 16 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 160

موضوع: باده گلگون «چهار صد و چهل کلمه در سلوک الی الله از آیة الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    41 - شرف همنشینی با حضرت دوست


    ای برادر [سالک!] خوب دقت کن در روایتی که می گوید: ان لله تعالی ملکاً یقال له الداعی فاذا دخل شهر رجب ینادی هذا الملک کل لیله الی الصباح: طوبی للذاکرین، طوبی للطائعین، یقول الله تعالی انا جلیس من جالسنی و مطیع من اطاعنی و غافر من استغفرنی(180)؛ (خدای تعالی را فرشته ای است که او را داعی گویند و چون ماه رجب فرا می رسد، این فرشته هر شب تا صبح ندا می دهد: خوشا به حال آنان که به یاد خدایند و خوشا به حال آنان که فرمان بر اویند؛ خدای تعالی می فرماید: من همنشین کسی هستم که با من همنشین باشد و فرمان بردار کسی هستم که فرمان بردار من باشد و آمرزنده آنم که از من آمرزش بخواهد).
    پس ای انسان مسکین! به حال خود بنگر که اگر فرمان بر پروردگارت باشی، چگونه به آن مقام بالا و درجه والا که زبان از تعبیر آن عاجز و بلکه عقل از تصورش حیران است، بالا خواهی رفت! زیرا با این ترقی که کنی، پیشوای فرشتگان شده و همنشین پروردگار عالمیان خواهی شد و بلکه ملک الملوک تعالی - جل جلاله - اطاعت تو را خواهد فرمود و اگر با او سر عصیان داشته باشی و امر تجهد و شب زنده داری را سبک بشماری و دعوت به مناجاتش را ارج نگذاری، محل بول شیطان خواهی گردید. وه که چه رسوایی است که لذت خواب، تو را از حضرت رب العالمین غافل نمود و از درجه مقربین و بالاترین مقام بندگان عزیز خدا، باز داشت و تو را به اسفل السافلین و پست ترین مقامات پست فطرتان رسانید. مگر تو همان نیستی که به هم نشینی با اشراف دنیا، پیش دستی می کردی و هر چه کوشش در توان داشتی برای بدست آوردن شرافت هم نشینی با آنان صرف می کردی؛ بلکه از بذل مال و آسایش، دریغ نداشتی؛ بلکه خود را در نظر خطر مرگ می انداختی تا شرافت هم نشینی سلطان زمانت را به دست آوری؟! پس کجائی ای مسکین که طالب تحصیل شرفی و خون دلت را در رسیدن به شرف صحبت سلاطین نثار می کنی؟! چرا نسبت به اجابت دعوت سلطان حقیقی این همه سستی و بی اعتنایی از خود نشان می دهی؟! سلطانی که سلطنت همه سلاطین، با ذره ای از سلطنت عظیم او قابل قیاس نیست، بلکه هر چه سلطنت در مخلوقات این جهان دیده می شود، همگی اثری است از آثار سلطنت عظیم او و سایه ای است از سایه های حکومت اعلای او؛ علاوه بر آن که او ولی نعمت توست، نعمت هایی که توان شمارش آن ها را نداری، بلکه هیچ یک از آفریدگان نتوانند نعمت های او را شماره کنند.




    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 13-03-2021 در ساعت 18:46
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چقدر زیان کاری تو، در این معامله ای که با چنین سلطان عظیمی انجام می دهی که قطعاً هیچ بنده ای از بندگان سلطان ظاهری، چنین معامله ای را با سلطان خود نمی کند و نه تنها با سلطان، بلکه چنین رفتاری را با وزیران او و خدمت گذاران او نمی کند، بلکه این چنین رفتار را تو حتی با هم ردیف های خودت نمی کنی که اگر کسی [را] به نزد تو فرستد و تو را با این زبان های لطیف دعوت کند و این چنین وعده های بزرگ و قابل توجه به تو بدهد؛ و بلکه معامله ای که تو با خدای خود می کنی با بندگان و نوکرانت نمی کنی و بلکه حتی با دشمنان خودت این چنین رفتار نکنی، زیرا اگر دشمن انسان، او را به مجلس انس و دوستی دعوت کند، مخصوصاً اگر این دعوت به واسطه شخص عزیز شریف و بزرگواری باشد که با این گونه تعبیرات و احترامات و با کمال ملاطفت دعوت کند، انسان حیا می کند که دعوت دشمن خود را نپذیرد.
    سبحان الله که خدای تعالی چقدر کریم است؟! چقدر بردبار و با لطف است؟! و به جان خودم سوگند که سزاوار است انسان همه دنیا و آخرت، با همه نعمت ها و شرف و لذت ها و بهجت هایشان را فدای قدم های این واسطه کند، بلکه سزاوار است که جانش را و همه جهانیان را فدای یک حرف از حروف کلمات این دعوت کند و در عین حال نه تنها ارزشی برای این کارش قائل نباشد، بلکه سرافکنده و خجلت زده باشد که نتوانسته حق شکر این دعوت را ادا کند و چگونه این چنین نباشد و حال آنکه همه اینکه گفته شد محدود است و در جنب عظمت این تشریف، قدر و قیمتی ندارد و در عین حالی که جان او نیز یکی از نعمت ها و منت های اوست بر تو، و به فرض آنکه جانت را فدا کنی، همین فدا کردن نیز از نعمت های اوست. پس منزه است چنین پروردگار کریمی که عقل ها در کرامتش و معامله ای که با بندگانش دارد حیرانند؛ زیرا حضرتش - جلت الائه - با این که با چنین تشریفاتی بر این بنده مسکین، منت گذاشته، ولی باز به همین کرامت ها را باز خودش پذیرفته و پاداش ها و خلعت ها و عطاهایی عنایت فرماید که زبان گویندگان بلیغ، از توصیف آن ها عاجز و فهم دانشمندان، از درک شناسایی آن ها قاصر است، بلکه به خاطر هیچ بشری خطور نکرده است.





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 14-03-2021 در ساعت 22:37
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پس ای برادر من! در آنچه برای تو گفتم نیکو تدبر کن که آدمی هر چیزی را که با عقلش می سنجد، هرگز راضی نمی شود که چیز حقیر و بی ارزش را با چیزی پرارزش مساوی بداند، بلکه دو فرد از یک حقیقت را که در میانشان مختصر فرقی در جهتی از جهات باشد، مساوی با هم نمی داند، پس چگونه ممکن است که عقل، شرافت تکریم خدای تعالی - جل جلاله - بر بندگانش را با دیگر تشریفات مساوی بداند و لذت یکی بیند؟! که هر چه به آن حضرت تعلق دارد از شرافت و کرامت و سعادت، همگی غیرمتناهی است و از حیث زمان و عدد، غیر محدود است و غیر او هر چه هست، همگی محدودند به حدود خودشان و معلوم است که میان محدود و غیر محدود هیچ نسبتی نیست.
    و بالجمله بر سالک واجب است که حال خود را آزمایش کند، اگر دید نفسش از عوالم انسانیت و از مخالفت با صفات کریمه، متأثر است، به خود بگوید که چقدر زشت است انسان با رسوایی هایی که در اثر این مناقضه ها و مخالفت ها بدست آورده، به استقبال این تشریفات الهی برود تا چه رسد بر این که مخالفت کند و اجابت نکند؛ و تصور کند که چه فضیحت و رسوایی بار می آورد، اگر در مقابل این همه معامله های بزرگوارانه از چنین نعمت های عظیم الشأن، جفا کند؛ و از طرفی قباحت جفاکاری نسبت به اشخاص تفاوت دارد که جفا درباره کسی که به تو انعام نکرده، و هر چه انعام بیشتر باشد، زشتی جفاکاری درباره او بیشتر خواهد شد؛ و همچنین شدیدتر می شود اگر انعام دهنده، دارای عظمت باشد و هر چه عظیم تر، قبحش بیشتر؛ مثلاً: اگر فرماندار شهر، میوه ای به رسم هدیه برای کسی بفرستد، از نظر عقل زشت است که به هدیه او بی اعتنایی کند و اگر این هدیه از طرف آن فرماندار، هر روزه برسد، قبح بی اعتنایی، بیشتر خواهد بود و اگر به جز میوه، هدیه دیگری هم بر آن بیفزاید، قبح بی اعتنایی بیشتر بوده و اگر همین طور هدایای او در افزایش باشد تا آنجا که همه نیازمندی های او را در زندگی، بلکه همه آنچه را که وجودش و بقاء وجودش و لوازم وجودش بستگی به آن دارد و نعمت های زایدی که مورد لزومش نیست، همه و همه را با همه متعلقاتش و همه کسانی که به او تعلق دارد از جمیع وجوه به او بدهد، آن چنان که به شمارش کلیات آن نعمت ها و هدایا قادر نباشد تا چه رسد به جزئیاتش بلکه همه آنچه در عالم امکان وجود دارد از آن دید که همه آن ها با یکدیگر ارتباط دارند، برای او نعمتند، پس اگر میزان نعمت به این حد رسید، به ناچار جفاکاری و بد معاملگی در مقابل آن نعمت ها نیز به حدی خواهد رسید که قابل حصر و شماره نباشد.
    حالا اگر همه این ها که فرض شد از طرف فرماندار نباشد، بلکه از طرف سلطان مملکت باشد، به همان قدری که مقام سلطان از مقام فرماندار عظیم تر است، قبح جفاکاری نیز بیشت خواهد شد و هر قدر عظمت این سلطنت منعم، بیشتر باشد، لابد عقل حکم می کند که قبح بی اعتنایی به چنین منعمی بیشتر است، تا آنگاه که عظمت منعم برسد به حدی که زبان ها از توصیف آن عاجز و عقل و عقلاء، در تصور عمق آن حیران باشد؛ در این صورت قبح جفا و بی اعتنایی نیز غیر محدود و لایتناهی خواهد بود از دو جهت (هم از جهت نعمت و هم از جهت عظمت منعم).
    همه آنچه گفتیم در جایی است که کمترین جفا و بی اعتنایی سربزند و اما اگر جفا بیشتر شد، پس هر قدر که میزان جفا بالا برود، درجه قبح نیز بالا خواهد رفت تا آنکه جفا به حدی برسد که عقل انسان آن درجه از جفا را حتی با دشمن نیز جایز نداند، زیرا افراد بزرگوار حاضر نمی شوند دشمنی خود را با کسی در حضور آن کس اظهار کنند، با اینکه دشمنشان می باشد؛ خصوصاً اگر طرف مقابل نه تنها عداوتی از خود اظهار نکند، بلکه اظهار دوستی و محبت نیز کند تا آن درجه که به اظهار شوق برسد و بلکه بالاترین درجه محبت را اظهار کند و اگر تو را در این باره شک و تردیدی هست، در این روایت دقت کن که می فرماید: لو علم [یعلم ] المدبرون عنی کیف اشتیاقی لهم و انتظاری الی توبتهم لماتوا شوقاً الی و لقطعت اوصالهم(181)؛ (اگر دو گردانان از من بدانند که من چگونه به آنان مشتاقم و در انتظار توبه و بازگشت آنانم، هر آینه از شوق جان می سپرند و بندهای بدشنان از هم گسیخته می شد) و به پیغمبر و کلمه اش عیسی بن مریم ((علیهما السلام) فرمود: یا عیسی! کم اطیل النظر و احسن الطلب و القوم فی غفله لا یرجعون؟(182)؛ (ای عیسی! تا کی چشم به راه باشم و پی گیری کنم و مردم در غفلت باشند و به سوی من باز نگردند؟!).
    چقدر جای تأسف است؟! و چه رسوایی برای ما است؟! و به کجا پناه باید برد از عظمت این کلمات و عظمت موقعیتی که این سخنان را در نزد عقلا است؟ و سبحان الله که ما تا چقدر رسواییم و چه اندازه جفاکار و بی شرمیم؟! و به عزت و جلال و جمالش سوگند که اگر ما انسان با حیایی بودیم بلکه اگر درما ذره ای از حیا و عقل بود، آن چنان بر خود خشمناک می شدیم که بالاتر از آن خشمی متصور نباشد و راضی بودیم که پروردگار ما، برای ابد و تا روزگار هست ما را به عذاب الیم معذب گرداند و نه تنها راضی به عذاب بودیم، بلکه به نام خشم بر نفس خود درخواست و مسئلت ما از خدای تعالی در همه عمر، همین عذاب جاوید می بود که چرا پس از این همه معاملات لطیف و این چنین احترامات جلیل و جمیل، در محضر خدای تعالی معصیت او را کرد؟! ائمه دین - صلوات الله علیهم - را که به این عوالم، معرفت داشتند می بینی که در مناجات هایشان عرض می کنند: الهی لو بکیت علیک حتی تسقط اسفار عینی و انتحبت لک حتی ینقطع صوتی و قمت لک حتی تنشر قدمای و رکعت لک حتی ینخلع صلبی و سجدت لک حتی تتفقا حدقتای و اکلت تراب الارض طول عمری و شربت ماء الرماد آخر دهری و ذکرتک فی خلال ذلک حتی یکل لسانی ثم لم ارفع طرفی الی آفاق السماء استحیائاً منک ما استوجبت بذلک محو سیئه من سیئاتی(183)؛ (خدای من! اگر من بر تو آن قدر گریه کنم که مژه های چشمم بریزد و آن قدر ناله کشم که صدایم فرو نشیند و آن قدر در پیشگاه تو بایستم که هر دو پایم ورم کند و آن قدر رکوع کنم که بندهای کمرم از هم بگسلد و آن قدر سجده کنم که حدقه های چشمم از کاسه اش بیرون بیاید و در همه عمر، خاک زمین را بخورم و تا پایان زندگی، آب گل آلود بنوشم و در خلال این حالات، آن قدر ذکر تو را گویم تا زبانم از کار بیفتد و سپس از سرافکندگی شرمم آید که سر برداشته و گوشه چشمی به اطراف آسمان براندازم، با همه این احوال، استحقاق آن را نخواهم داشت که فقط به یک گناه از گناهان من قلم عفو کشیده و از صحیفه اعمالم محوش کنی).(184)





    42 - نوای حوران تسبیح گوی، برای ذاکران سحرخیز

    [ای سالک متهجد!] یکی از عبادت کنندگان می گوید: به خواب دیدم گویی بر کنار نهری هستم که مشک در آن نهر جاری است و در دو طرف آن نهر، مروارید و نی های طلایین روییده است، و به ناگاه کنیزان را دیدم که خود را با زبور آراسته و جامه هایی از سندس و حریر بهشتی بر تن دارند و صورت های آنان مانند ماه می درخشد و می گویند: سبحان المسبح بکل لسان سبحانه، سبحانه الموجود فی کل مکان سبحانه، سبحان الدائم فی کل الازمان سبحانه؛ (منزه است خدایی که به زبان تسبیح گفته شده است؛ منزه است او، منزه است خدایی که در همه جا هست، منزه است او؛ منزه است خدایی که در هر زمانی جاوید و پاینده است؛ منزه است او) گفتم شما کیانید؟ گفتند:
    ذرأنا اله الناس رب محمد - لقوم علی الاطراف باللیل قوم
    یناجون رب العالمین الههم - و تسری همول القوم و الناس نوم
    (خداوندگار مردم و پروردگار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را برای مردمی آفریده است که شب خیزانند و با پروردگار جهانیان و خدایشان در مناجاتند و در حالی که مردم در خوابند، اشک دیدگان اینان روان است فقلت: بخ بخ لهؤاء القوم، من هم؟!؛ (گفتم: خوشا به حال آنان، این قوم کیانند؟! گفتند: اینان سحرخیزانی هستند که قرآن می خوانند و خدا را در آشکار و پنهان بسیار یاد می کنند و از مال خود انفاق می کنند و در سحرها استغفار می کنند(185)).(186)







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حالا اگر همه این ها که فرض شد از طرف فرماندار نباشد، بلکه از طرف سلطان مملکت باشد، به همان قدری که مقام سلطان از مقام فرماندار عظیم تر است، قبح جفاکاری نیز بیشت خواهد شد و هر قدر عظمت این سلطنت منعم، بیشتر باشد، لابد عقل حکم می کند که قبح بی اعتنایی به چنین منعمی بیشتر است، تا آنگاه که عظمت منعم برسد به حدی که زبان ها از توصیف آن عاجز و عقل و عقلاء، در تصور عمق آن حیران باشد؛ در این صورت قبح جفا و بی اعتنایی نیز غیر محدود و لایتناهی خواهد بود از دو جهت (هم از جهت نعمت و هم از جهت عظمت منعم).
    همه آنچه گفتیم در جایی است که کمترین جفا و بی اعتنایی سربزند و اما اگر جفا بیشتر شد، پس هر قدر که میزان جفا بالا برود، درجه قبح نیز بالا خواهد رفت تا آنکه جفا به حدی برسد که عقل انسان آن درجه از جفا را حتی با دشمن نیز جایز نداند، زیرا افراد بزرگوار حاضر نمی شوند دشمنی خود را با کسی در حضور آن کس اظهار کنند، با اینکه دشمنشان می باشد؛ خصوصاً اگر طرف مقابل نه تنها عداوتی از خود اظهار نکند، بلکه اظهار دوستی و محبت نیز کند تا آن درجه که به اظهار شوق برسد و بلکه بالاترین درجه محبت را اظهار کند و اگر تو را در این باره شک و تردیدی هست، در این روایت دقت کن که می فرماید: لو علم [یعلم ] المدبرون عنی کیف اشتیاقی لهم و انتظاری الی توبتهم لماتوا شوقاً الی و لقطعت اوصالهم(181)؛ (اگر دو گردانان از من بدانند که من چگونه به آنان مشتاقم و در انتظار توبه و بازگشت آنانم، هر آینه از شوق جان می سپرند و بندهای بدشنان از هم گسیخته می شد) و به پیغمبر و کلمه اش عیسی بن مریم ((علیهما السلام) فرمود: یا عیسی! کم اطیل النظر و احسن الطلب و القوم فی غفله لا یرجعون؟(182)؛ (ای عیسی! تا کی چشم به راه باشم و پی گیری کنم و مردم در غفلت باشند و به سوی من باز نگردند؟!).
    چقدر جای تأسف است؟! و چه رسوایی برای ما است؟! و به کجا پناه باید برد از عظمت این کلمات و عظمت موقعیتی که این سخنان را در نزد عقلا است؟ و سبحان الله که ما تا چقدر رسواییم و چه اندازه جفاکار و بی شرمیم؟! و به عزت و جلال و جمالش سوگند که اگر ما انسان با حیایی بودیم بلکه اگر درما ذره ای از حیا و عقل بود، آن چنان بر خود خشمناک می شدیم که بالاتر از آن خشمی متصور نباشد و راضی بودیم که پروردگار ما، برای ابد و تا روزگار هست ما را به عذاب الیم معذب گرداند و نه تنها راضی به عذاب بودیم، بلکه به نام خشم بر نفس خود درخواست و مسئلت ما از خدای تعالی در همه عمر، همین عذاب جاوید می بود که چرا پس از این همه معاملات لطیف و این چنین احترامات جلیل و جمیل، در محضر خدای تعالی معصیت او را کرد؟! ائمه دین - صلوات الله علیهم - را که به این عوالم، معرفت داشتند می بینی که در مناجات هایشان عرض می کنند: الهی لو بکیت علیک حتی تسقط اسفار عینی و انتحبت لک حتی ینقطع صوتی و قمت لک حتی تنشر قدمای و رکعت لک حتی ینخلع صلبی و سجدت لک حتی تتفقا حدقتای و اکلت تراب الارض طول عمری و شربت ماء الرماد آخر دهری و ذکرتک فی خلال ذلک حتی یکل لسانی ثم لم ارفع طرفی الی آفاق السماء استحیائاً منک ما استوجبت بذلک محو سیئه من سیئاتی(183)؛ (خدای من! اگر من بر تو آن قدر گریه کنم که مژه های چشمم بریزد و آن قدر ناله کشم که صدایم فرو نشیند و آن قدر در پیشگاه تو بایستم که هر دو پایم ورم کند و آن قدر رکوع کنم که بندهای کمرم از هم بگسلد و آن قدر سجده کنم که حدقه های چشمم از کاسه اش بیرون بیاید و در همه عمر، خاک زمین را بخورم و تا پایان زندگی، آب گل آلود بنوشم و در خلال این حالات، آن قدر ذکر تو را گویم تا زبانم از کار بیفتد و سپس از سرافکندگی شرمم آید که سر برداشته و گوشه چشمی به اطراف آسمان براندازم، با همه این احوال، استحقاق آن را نخواهم داشت که فقط به یک گناه از گناهان من قلم عفو کشیده و از صحیفه اعمالم محوش کنی).(184)







    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 18-03-2021 در ساعت 18:25
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    42 - نوای حوران تسبیح گوی، برای ذاکران سحرخیز


    [ای سالک متهجد!] یکی از عبادت کنندگان می گوید: به خواب دیدم گویی بر کنار نهری هستم که مشک در آن نهر جاری است و در دو طرف آن نهر، مروارید و نی های طلایین روییده است، و به ناگاه کنیزان را دیدم که خود را با زبور آراسته و جامه هایی از سندس و حریر بهشتی بر تن دارند و صورت های آنان مانند ماه می درخشد و می گویند: سبحان المسبح بکل لسان سبحانه، سبحانه الموجود فی کل مکان سبحانه، سبحان الدائم فی کل الازمان سبحانه؛ (منزه است خدایی که به زبان تسبیح گفته شده است؛ منزه است او، منزه است خدایی که در همه جا هست، منزه است او؛ منزه است خدایی که در هر زمانی جاوید و پاینده است؛ منزه است او) گفتم شما کیانید؟ گفتند:
    ذرأنا اله الناس رب محمد - لقوم علی الاطراف باللیل قوم
    یناجون رب العالمین الههم - و تسری همول القوم و الناس نوم
    (خداوندگار مردم و پروردگار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را برای مردمی آفریده است که شب خیزانند و با پروردگار جهانیان و خدایشان در مناجاتند و در حالی که مردم در خوابند، اشک دیدگان اینان روان است فقلت: بخ بخ لهؤاء القوم، من هم؟!؛ (گفتم: خوشا به حال آنان، این قوم کیانند؟! گفتند: اینان سحرخیزانی هستند که قرآن می خوانند و خدا را در آشکار و پنهان بسیار یاد می کنند و از مال خود انفاق می کنند و در سحرها استغفار می کنند(185)).(186)







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    43 - تازیه سلوک


    ای نفس(187) من! در مقابل این همه الطاف بزرگ الهی [که حضرت دوست - جل جلاله - نسبت به عباد خود دارد اگر عبادت جن و انس را نیز بکنی باز کارت به رسوایی خواهد کشید تا چه رسد به این که شب ها چون مرداری در بستر و روزها تنبل و بی کار باشی؛ بلکه ای کاش که از بسترت بر نمی خواستی و از خوابت بیدار نمی شدی، تا شاید تو از شرمندگی و سرافکندگی در خواب بودن، بیشتر بهره می بردی تا این که با چنین حال و چنین قلب روانه ای به پا خواسته ای؛ بلکه اگر حقیقت بیداری شبت را و بلکه حقیقت شریف ترین حالات بیداریت را که همان حال نماز است بشکافی و به حقیقت عمل خویش ملتفت باشی، از نمازت بیش از گناهانت استغفار می کنی و از حضرت او - جل جلاله - حیا می کنی(188) و اگر باور نداری گوش کن تا یکی از تقصیرهای تو را درباره ادب حضور در پیشگاه این سلطان عظیم رحمان رحیم، برایت بگویم و آن عبارت است از این که در حال نمازت از حضور او غفلت می کنی و دلت به غیر او مشغول است، که اگر در همین یک تقصیر، تأمل کنی که چگونه در حضور مرد بزرگی از قبیل فرماندار شهرت و یا یکی از شریفان فامیلت، مؤدب می ایستی و آن ادبت را با ادب در نمازت در حضور ملک الملوک تعالی مقایسه کنی، متوجه می شوی که چه بسیار تقصیر کرده ای و به عظمت این سلطان عظیم، توهین نموده ای، زیرا که راضی نبودی در محضر فرماندار شهرت، هنگامی که او با تو روبرو است، تو پشت به او کنی و وقتی که او با تو سخن می گوید، تو به دیگری اظهار فروتنی کنی، بلکه در حضور او و در حالی که او با تو حرف می زند، تو به دشمن او سجده کنی، که چنین توهین و اهانت را حتی با همردیفان خودت بلکه نسبت به نوکران خودت حاضر نیستی انجام دهی.
    وای که چه رسوایی به بار آورده ای! و به چه حال فظیعی گرفتار شده ای که با سلطان عظیم مهربان، چنین معامله ای کرده ای، آن هم در نمازی که به احترام تو، به تو اجازه فرموده تا در این معراج و مناجات با او در آیی، بلکه بزرگ ترین منت بر تو نهاده که تو را به گفت و گو با خودش و به مجلس انسش دعوت فرموده و در عین حال تمام لحظات نماز، مراقب توست و در همه افعال و اذکار نماز، مشمول لطف او هستی و از کرانه آسمان، احسان او بر سر تو فرو می ریزد و فرشتگان بزرگوارش را دستور می دهد که به احترام تو از قدمگاهت تا افق آسمان، گرداگرد تو بایستند و با دیده رحمت به تو نگاه می کند و در اجتماع فرشتگان به تو مباهات می فرماید.

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 22-03-2021 در ساعت 17:58
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    پس کجایی تو؟ ای مسکین! ای نادان! ای بدکردار! ای بی حیاء! بلکه ای بی ایمان و بی عقل و بی شعور! چه خواهی کرد با چنین خسران عظیم؟! که اگر چهارپایی از حیوانات، یک دهم مهربانی و الفت و دلسوزی را که تو از مالک خودت می فهمی، می فهمید، با مالکش مأنوش می شد و الفت می گرفت و مناسب با طبع حیوانیش، حضور مالکش را ملاحظه می کرد. چقدر از حیوانات، بلکه از سگ ها را دیده ای که کسی را که به او غذا می دهد؛ مراقبت می کند، آن هم چه مراقبت عجیبی! که اگر دقیقاً تأمل کنی، خواهی دید که سگ، در معامله با صاحبش بسی از تو با حیاتر و باوفاتر است.
    ای انسان! ای عاقل! خودت انصاف بده که با خدای جلیل و منعم جمیل، این چنین معامله درست است؟! خدایی که از شماره کردن نعمت هایی که او به تو عنایت کرده عاجزی، بکله اهل آسمان ها و زمین ها عاجزند و ذره ای از عظمت سلطنت او را عقل عقلاء و فهم دانشمندان و وهم حکیمان نمی تواند درک کند. آیا این درست است که معامله تو با چنین خدایی، کمتر از معامله سگ با صاحبش باشد؟! مگر نمی دانی که صاحب سگ، چه بسا که به جز استخوان خالی چیزی به او نمی دهد، ولی با این حال او در تمام شب پاسبان اوست و نگهبان خانه و احشام اوست و تا احساس کند که غریبی می خواهد وارد خانه صاحبش شود، به او حمله می کند و اگر گرگی بخواهد به گله او بزند، دفاع می کند و چه بسا که صاحبش، همان استخوان خالی را هم فراموش می کند که به او بدهد، ولی او با این وصف، به همان آذوقه کم و شکم خالی می سازد و در خانه صاحبش را ترک نمی کند و به در خانه دیگری نمی رود.
    بشنو ای کم حیا! بشنو ای بی حیا! که تو نسبت به صاحبت که رفیق با توست و نعمت بخشت که مهربان با توست با این که از غذاهای لطیف، با این تشریف و احترام، در خانه های عالی و ظرف های پرقیمت به تو می خوراند، قبیح ترین جنایات را به او می کنی و برای دشمن او سر فرود می آوری و اگر تو را دستور دهد که با پروردگارت، در راه تحصیل بدست آوردن سعادت بیشتری، مخالفت کن؛ آن چنین فرمانش را می بری، که سجده اش می کنی، با آن که به یقین می دانی که اگر پروردگارت به تو حلم نورزد و توان و نیرو و دیگر وسایل تحصیل به تو ندهد، تو را امکان مخالفت با او نیست، وه که چه مصیبت عظیمی و فاجعه بزرگی است؟! و در حسرتی که در چنین پیش آمد مهم و ناگوار دست می دهد و زیان بزرگی که رخ می دهد باید گفت: انا لله و انا الیه راجعون.(189)

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 25-03-2021 در ساعت 18:36
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    چه حالی خواهیم داشت اگر در رابطه با این گونه معاملات، مورد خطاب پروردگار قرار گیریم و بفرماید: یا قیح! یا قبیح! ای بی شرم و زشت رو! مگر تو را من ایجاد نکردم؟! مگر من آفرینش تو را مستوی و معتدل نساختم؟! مگر من مباشر تدبیر کار تو نبودم، به گونه ای که راضی نشدم از نعمتی محروم بمانی؟! تا آنجا که توصیف کنندگان از وصف کردن آن نعمت ها، عاجز ماندند و نتوانستند آن ها را شماره کنند و تو با همین نعمت ها در محضر من معصیت مرا کردی! من تو را دستور دادم به چیزی که صلاح تو در آن بود و تو در حضور من مخالفت مرا نموده و اطاعت دشمن من و دشمن خودت را کردی؛ در صورتی که همه وسایلی که به وسیله آن ها، از دشمن اطاعت می کردی، از نعمت های من بود؛ که نعمت بخش تو و روزی دهنده تو من بودم. به احترام تو و از رهگذر منت بر تو، تو را به بارگاه کرامت و مجلس انسم دعوت نمودم، اما تو از من رو گردان شدی، ولی من و تو، تو را دعوت کرد که در پائین ترین درکات دوزخ، همنشین او و در کنار او باشی؛ دعوت او را پذیرفتی و فرمانش بردی!
    و شاید در رابطه با این گونه خطابها است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: و لولم یکن للحساب مهوله الاحیاء العرض علی الله و فضیحه هتک الستر علی المخفیات لحق للمرء ان لا یهبط من رؤس الجبال(190)؛ (اگر موقف حساب را هیچ هول و وحشتی نبود مگر خجلت و سرافکندگی عرضه شدن اعمال بر خدای تعالی و رسوایی و فضیحت دریده شدن پرده ای که برای افعال خلاف و نامطلوب کشیده شده بود، هر آینه سزاوار بود که آدمی [سر به کوه نهاده ] و از فراز کوه ها [به شهرها و آبادی ها] فرود نیاید).
    گاهی به ذهن می رسد که توجه به این مقدار از بدرفتاری و توهین و سهل انگاری با سکوت از عذر خواهی؛ رسوایی دیگری را بالای رسوایی به بار می آورد، زیرا عذرخواهی نکردن هر چند از تقصیری که معذور نبوده و عذرش پذیرفته نباشد، خود توهینی به حساب آمده و بدتر از تقصیر است؛ از این جهت، در مقام عذرخواهی از این جنایت های عظیم و زشتی های وحشتناک برآمده و پس از آن که به تقصیر خود اعتراف داریم، با کمال شکستگی خاطر و اظهار ذلت و شرم زندگی به جناب مقدس اعظمش با حقیقت زبان حال عرض می کنیم: بارالها! خدایی جز تو نیست، تو از هر عیب و نقصی منزهی و این ماییم که از ستمکاران زشت ترین و پست ترین و خارترین آنانیم؛ تا آنجا که اگر ما را تاب انتقام تو و توان عذاب تو بود، از تو درخواست نمی کردیم که از گناهان ما در گذری و استدعا می کردیم که ما را با دردناک ترین عذابت و بدترین مجازاتت، برای همیشه و تا روزگار هست معذب کنی به عذابی جاوید و بی منتها؛ از بس که بر خویشتن غضبناکیم که چگونه در مقابل آن همه کرامت های جلیل و لطف های والا و پرارزش، این چنین رسوایی به بار آورد و معصیت تو را کرد؟! پروردگارا! این مخالفت ها که از این بندگانت شد، نه از آن رو بود که نعمت های بزرگ تو نزد آنان خوار و یا سلطنت عظیم تو در نظرشان سبک بود؛ و نه از رهگذر انکار تو و دشمنی با تو بود که پناه می بریم به تو، از دشمنی با تو و یا انکار تو؛ بلکه از ناچیزی خود و کوچکی حال ما و پستی مقام ما بود.
    ما همچون سوسک هایی هستیم که در گنداب کثافت ها زندگی می کنیم و از بوی خوش مشک می میریم و این چنین حالی که ما داریم، نتیجه عدل توست که سرنوشت ما را، چنین رقم زده است و هر چه حکم کرده ای درباره ما که چنین مقام بد و حالات پستی یافته ام بر مبنای حجت و دلیل بوده؛ مگر آن که فضل تو ما را دریابد و حال ما تغییر کند، همچنان که به اولیائت تفضل فرمودی و خود را به آنان معرفی و محبتت را در دل آنان جای دادی، پس تو را شناختند و دوستت داشتند و اگر از حیله های دشمنان رستند و از دام های او جستند، تو بودی که به آنان توان این کار را دادی که دست به ریسمان تو زدند و دست آویز محکم تو را گرفتند و به واسطه دوستی اولیائت به تو متوسل شدند، پس تو آنان را پذیرفتی و به قرب خود رساندی و با ادب خود مؤدبشان فرمودی و این ما بی چاره ها بودیم که در اسارت و ذلت و خواری خویش ماندیم و اگر گاهی خاطره ای از عظمت تو و فراوانی نعمت های تو و حق ادب حضور تو به خاطر ما گذشت، خاطره ای از عظمت تو و فراوانی نعمت های تو و حق ادب حضور تو به خاطر ما گذشت، خاطره ای که مختصری در دل ما اثر می گذاشت، فوراً خاطراتی از هزاران عادتهای کثیف که در دل ما رسوخ کرده بود و انسی که با این ملکات خبیثه داشتیم، جلو آمد و دشمن ما و تو، شیطان نیز این خاطره ها را کمک کرد و در نظر ما آرایش داد تا ما را از شناخت تو گمراه کند و از جاده محبت تو برگرداند و ما را از این مهلکه نجاتی و از این تاریکی ها بیرون شدنی نیست، مگر آن که نور هدایت تو بدرخشد و آفتاب معرفتت از افق قلب ما سرزند، باشد که این تاریکی های عوالم سجین(191) را محو نماید و عنایات محبت ما را به اعلی علیین بکشاند.

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 26-03-2021 در ساعت 20:09
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به عزت تو سوگند که اگر ما را به خودمان واگذاری و ما را به دست دشمن بسپاری، نه تنها خود هلاک می شویم، بلکه دیگران را نیز به نابودی می کشانیم و معصیت های کبیره را مرتکب می شویم و به عوض این همه تکریم تو، با عمل های رسوایی بار، با تو روبرو می شویم.
    این من بنده حقیر و جنایتکار تو، از این سقوط گاه عالم طبیعت و در زیر زنجیرهای اخلاق رذیله، فریادم به سوی تو بلند است و عرض می کنم: به عزت و جلالت و به سلطنت عظیمت قسم، که حتماً و حتماً تو را معصیت خواهم کرد و خودم را هلاک خواهم نمود و در درکات عوالم سجین سقوط خواهم کرد و به حزب شیاطین خواهم پیوست، مگر آن که تو مرا نگهداری کنی، زیرا نفس من بزرگ شده همین دنیای پست است و عقل درستی ندارم و نفس من با زینت های این دنیا، انس گرفته و به شهواتش عادت کرده است، آن چنان که زشت و زیبا را از هم نمی شناسد و در این میان بزرگان و رفیقان و هر کس که او را دیده و شناخته ام مرا در رابطه با شهوات دنیا کمک کرده اند، تا اینکه این ملکات خبیثه در جان ما رسوخ کند و با این کارهای احمقانه و با عوالم طبیعت، الفت گرفتم و پس از آن که آثار جهل و ملکات خبیثه ای که در مدت درازی کسب شده بود و وجه تو و عوالم غیب را از من محجوب کرده بود، در نفس من جایگیر شد؛ به من عقل و علمی موهبت کردی، ولی دیگر کار از کار گذشته بود؛ آن عقل و علم ضعیف، نتوانستند بر نفس و شیطان من، چیره شوند و مرا از صفات رذیله پاک سازی نمایند تا همچنان در پرتگاه عالم طبیعت و در اسارت نفس و شیطان، باقی ماندم و این دو، به وسیله گناه و معصیت، جان و روح مرا به هلاکت کشیدند، دیگر من چگونه می توانم به یاد تو باشم؟! و ادب تو را نگاه دارم؟! و حال آنکه نه مذکور را شناخته ام و نه حضور را درک کرده ام، بلکه هنوز میان ظلمت و نور فرق نمی گذارم.
    بارالها! از رسوایی این احوال و زشتی این مقامات، شکایت به نزد تو آورده و به در خانه فضل و کرمت پناهنده ام. اگر زندانی عالم طبع و اسیر زنجیری در دنیای باطل فریبا را، تو در دلش نور نیفکنی و به سرای خلود و سرور و نعمت نکشانی، چگونه و از کجا نجاتی برای او متصور است؟! الها! ای سید ما! ای خدای ما و خالق ما و نعمت بخش ما! ما به خود ستم کردیم و به گناهان خود اعتراف داریم و پیش از روز قیامت می گوئیم: فهل الی خروج من سبیل(192)؛ (آیا راهی برای بیرون شدن از جهنم هست؟!). و به فضل عظیم و منت قدیم تو طمع بسته ایم، باشد که روز قیامت ما را به چنین گفتاری، گرفتار نکنی و ذلت دنیا و آخرت را برای ما جمع نفرمایی.
    بارالها! تو را وسیله شفاعت اولیائت قرار می دهیم و اولیائت را وسیله پذیرش شفاعتشان [در پیشگاه تو] قرار می دهیم که به ما رحم کن و با معرفت و محبتت بر ما منت بگذار و ما را از ظلمات، به نور رهبری فرما، که اگر خودت را به ما بشناسانی، تو را دوست خواهیم داشت و چون تو را دوست خواهیم داشت، محبت تو آتش به خرمن هر چه که باطل و جهل و غرور است، خواهد زد و بلکه آتش محبت تو، هر چه حجاب میان ما و توست، به آتش خواهد کشید و ما آن چنان خواهیم شد که تو دوستانت را آن چنان می خواهی که ما بندگانی هستیم که به احسان تو اضطرار داریم؛ بلکه ما همسایگان و میهمانان توییم و تو آن کریمی هستی که بندگانت را و دوستانت را ادب آموخته ای که آنان از پذیرایی حتی میهمان کافر دریغ نورزند، هر چند میهمان، آن چنان نباشد که اگر پذیرایی نشود، هلاک شود و میزبان، از کسانی باشد که احسان به دیگری نقصانی در او ایجاد کند؛ ولی خدایا! تو می دانی که هرگاه تو میهمان نوازی خودت را از ما دریغ کنی، ما آن چنان بی چاره خواهیم شد که در آستان تو از گرسنگی خواهیم مرد؛ پس تو ای آن که احسان در ملک او نقصانی نمی آورد و محروم شدن دیگران، بر ملک او چیزی نمی افزاید، به ما رحم کن که هر چه از ما شده، گذشته است(193).

    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 28-03-2021 در ساعت 16:00
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    44 - ضرورت رفع موانع شب زنده درای و طریق شعله ور ساختن آتش حزن

    اکنون تو ای برادر من و ای نور چشم من! اگر در آن چه درباره شب زنده داری و نماز شب و گریه نوشتم، نیکو تأمل کردی، ولی این همه نتوانست تو را برای نماز شب به پا دارد و راضی شدی که شیعه بودن را از خود نفی کرده و از زمره ائمه دین (علیه السلام) نباشی که امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: لیس منا من استخف بصلوه اللیل(194)؛ (کسی که نماز شب را سبک بشمارد، از ما نیست) و راحتی نفس و لذت خواب را، بر خلوت کردن با خدای - جل جلاله - آن دوست نزدیک، و بر مناجات با او و هم نشینی با او و انس با او و بر کرامت های والا و گرانقدر او برگزیدی و از مطالعه ای اوراق، حالت دگرگون نشد؛ پس بدان که یکی از دو خطر تو را تهدید می کند: یا این که به این آیات و اخبار ایمان نداری و آن را باور نداری و یا این که در اثر حب دنیا و کثافت گناهان، و ظلمت و معصیت ها و کدورت شهوت ها، دل تو آن چنان بیمار شده که جوهر و ذات آن را، فاسد نموده است، همان گونه که زنگارهای روی هم انباشته شده، آیینه را به کلی فاسد و از حیز امتناع ساقط می کند و دیگر امید خیری که نجات بخش تو باشد، در تو باقی نمانده است.
    مبادا و مبادا که از چنین بیماری کشنده ای، غفلت ورزی و به معالجه خود نپردازی که به شقاوت عظمی ختم گردیده و خسران دنیا و آخرت برای تو خواهد داشت و مبادا و مبادا که درمان و توبه را به امروز و فردا بگذرانی که در روایت وارد شده است که ان اکثر صیاح اهل النار من التسویف(195)؛ (همانا بیشتر فریاد اهل دوزخ از امروز و فردا کردنشان است) و اگر بنا داری به آنچه گفته شد عمل کنی و با کوشش و مراقبت و جدیت، در مقام تکمیل و تصحیح آن اعمال هستی، پس حتماً باید کوشش کنی که هر چه بیشتر مستور و در پنهانی باشد و با اخلاص به جا آوری و مراقبت و جدیت، در مقام تکمیل و تصحیح آن اعمال هستی، پس حتماً باید کوشش کنی که هر چه بیشتر مستور و در پنهانی باشد و با اخلاص به جا آوری و مراقبت دقیق داشته باشی و مناجات کنی؛ و مناجات های مؤثر و پاره ای از مضامین لطیف، که هیجان انگیز است و آتش حزن و اندوه را شعله ورتر و گریه آور و دلسوزتر و ادب لطیف را شامل باشد. از اولویت برخوردارند(196) و همچنین نسبت به احوال و هیئت و حرکات، از قبیل غلطیدن در خاک و خاکستر، پوشیدن لباس پشمین و درشت بافت و برهنه کردن سر، و خاک بر سر ریختن و بر روی خاکستر نشستن و دستها را به گردن بستن مخصوصاًبه هیئت دست بستن دوزخیان و گاهی ایستادن و گاهی نشستن و گاهی به سجده افتادن و در سجده هم به هیئت های مختلف، از قبیل پیشانی بر خاک گذاشتن و صورت را به خاک مالیدن و به رو زمین افتادن و چانه بر خاک نهادن و همچون بهت زدگان، قدم زدن و سر به دیوار گذاشتن و آتش را به نزدیکی بدن آوردن و با بعضی از خطاب ها که خدای جلیل و یا فرشگان خواهند فرمود، به نفس خطاب کردن، از قبیل: اخسؤا فیها و لا تکلمون(197)؛ (گم شوید در دوزخ و با من حرف نزنید) و سخن مالک دوزخ که وقتی دوزخیان از او می خواهند که کاری بکند که خدای تعالی جانشان را بگیرد؛ مالک در جوابشان می گوید: انکم ماکثون؛(198) (شماها در آتش، ماندنی هستید) و سخن فتان،(199) فرشته ای که در عالم برزخ با آدمی سر و کار دارد، هنگامی که آدمی می گوید: رب ارجعون، لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت(200)، (پروردگارا! مرا به دنیا بازگردان، باشد که در آنچه ترک کردم و کوتاهی نمودم، عمل صالحی انجام دهم) او در پاسخ می گوید: کلا انها کلمه هو قائلها(201)؛ (هرگز بازگشت امکان ندارد و این درخواست او سخنی بیش نیست) و دستور خدای تعالی که می فرماید: خذوه فغلوه، ثم الجحیم صلوه(202)؛ (او را بگیرید و به زنجیرش کشید و سپس به دوزخش افکنید). بلکه با یک یک اعضا به سخن پردازی و به حالش گریه کنی، مثلاً بگویی: ای چشم من! که تو را در این دنیا از کمترین گرد و غبار و محافظت می کنیم، چگونه خواهد بود حالت در دوزخ، هنگامی که کاسه ات از آتش دوزخ پر شود، تو که در دنیا از توتیا(203) وحشت داشتی و از سرمه ناراحت بودی، چه بر تو خواهد گذشت آنگاه که میله های آتشین بر تو بکشند و میخ های آتشین در تو بکوبند؟!



    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 01-04-2021 در ساعت 17:05
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 6 از 16 نخستنخست ... 2345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi