و به سرت خطاب کرده و بگویی: ای سری که در دنیا تو را بر بالش پنبه ای و پشمینه نگذاشتم و حتماً می بایست بالینت از بالش پر تهیه شده باشد و تو را به بالش پر قو عادت دادم! چه خواهی کرد آن وقتی که ملائکه غلاظ شداد؛(204) (خشن و سختگیر) با گرزهای آهنین سرخ شده در آتش دوزخ، تو را بزنند؟! و همین طور با بقیه اعضاء و جوارح.
و اگر از عوالم شوق و محبت، بیش از مراتب خوف و شدت، متأثر می شوی، پس نفس خود را مخاطب قرار بده و به او بگو: ای نفس عزیز من! تو در دنیا که عالم محقری است به دنبال عزت و جمالی و طالب استراحت و خوش گذرانی هستی و هم آغوش شدن با زنان و همنشینی با شریفان، و حکومت بر مردم و کامرانی از لذات دنیا، قبله آمال تو است، پروردگار من به همین مقدار راضی نیست و مرا برای کرامت روز قیامت و سلطنت عظمی و خلافت کبری دعوت فرموده و بلکه برای زیارت نورش و جمالش و شرف قرب و جوارش خواسته است و من با سوء اختیار خود، رفاقت با اولیاء و صدیقین را به نزدیک شدن با شیاطین تبدیل کردم و این جایگاه سقوط در عالم سجین را به جای اعلی علیین و جوار حضرت رب العالمین برگزیدم یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله؛(205) (آه و افسوس بر من، از کوتاهی هایی که در حضور خدا کردم).
ای کاش این شهوت های پست و خسیس نمی بود که مرا این چنین از لذت های عظیم جلیل و پراهمیت بازداشت و بدا بر این شرافت ناچیز و ناتوان که مرا از این کرامت های پر ارج والا، جلوگیری کرد. چقدر جای تأسف است و چقدر موجب حزن و اندوه است؟! آیا کسی هست که مرا در گریه و فریاد و ناله بر از دست رفتن این چنین شرافت و بزرگداشت یاری دهد؟! و [در] به باد دادن این همه نعمت های بزرگ و ضایع نمودن این همه موقعیت های عزیز و جلیل، با من هم ناله شود؟!
ای بردران من که همچون من، اهل معصیت و زیانکارید! بیایید با برادرتان گرد هم بشینید تا مجلس سوگواری بر پا کنیم. و ای شریکان من که اهل گناهان کبیره هستید و نافرمانی کرده اید! در این مجلس عزا با شریک خود نوحه سرایی کنید. ای کسانی که با من همکاری کردید تا پرده های عبودیت را دریدیم و مکارم ربوبیت را ضایع کردیم و آن نعمت های حقیقی باقی و جاویدان را، بر شهوت های اندک فاسد زود گذر، فروختیم! بیایید با رفیق خودتان، بر این کرامت ها و رضوان و نعمت های بهشتی و حور و غلمان که همانند لؤلؤ و مرجانند و بر این نیکی ها و احسان و امتنان که از جانب خدای لطیف منان بر ما بود و ما آن ها را ضایع کردیم و از دست دادیم، نوحه کنید که چه عوالمی را از نور و سرور و بهجت، به تاریکی های انباشته روی هم و خواری و نکبت ها تبدیل نمودید؟! و خلاصه سخن این که همتش را به تحصیل حال رقت و مراقبت کامل بگمارد، که اگر مقصود اصلی را دریافت و در تحصیل آن کوشید، چه بسا که در راه وصول به مقصود، مطالبی را متوجه گردد که دیگران ملتفت آن گونه مطالب نباشند؛ چنانچه در امور دنیا این چنین است، و آدمی در آموزش حیله های گوناگون دنیاطلبی، نیازی به آموزگار ندارد و بلکه خودش آموزگار آگاهی است.(206)