صفحه 7 از 16 نخستنخست ... 34567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 160

موضوع: باده گلگون «چهار صد و چهل کلمه در سلوک الی الله از آیة الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

  1. Top | #61

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    و به سرت خطاب کرده و بگویی: ای سری که در دنیا تو را بر بالش پنبه ای و پشمینه نگذاشتم و حتماً می بایست بالینت از بالش پر تهیه شده باشد و تو را به بالش پر قو عادت دادم! چه خواهی کرد آن وقتی که ملائکه غلاظ شداد؛(204) (خشن و سختگیر) با گرزهای آهنین سرخ شده در آتش دوزخ، تو را بزنند؟! و همین طور با بقیه اعضاء و جوارح.
    و اگر از عوالم شوق و محبت، بیش از مراتب خوف و شدت، متأثر می شوی، پس نفس خود را مخاطب قرار بده و به او بگو: ای نفس عزیز من! تو در دنیا که عالم محقری است به دنبال عزت و جمالی و طالب استراحت و خوش گذرانی هستی و هم آغوش شدن با زنان و همنشینی با شریفان، و حکومت بر مردم و کامرانی از لذات دنیا، قبله آمال تو است، پروردگار من به همین مقدار راضی نیست و مرا برای کرامت روز قیامت و سلطنت عظمی و خلافت کبری دعوت فرموده و بلکه برای زیارت نورش و جمالش و شرف قرب و جوارش خواسته است و من با سوء اختیار خود، رفاقت با اولیاء و صدیقین را به نزدیک شدن با شیاطین تبدیل کردم و این جایگاه سقوط در عالم سجین را به جای اعلی علیین و جوار حضرت رب العالمین برگزیدم یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله؛(205) (آه و افسوس بر من، از کوتاهی هایی که در حضور خدا کردم).
    ای کاش این شهوت های پست و خسیس نمی بود که مرا این چنین از لذت های عظیم جلیل و پراهمیت بازداشت و بدا بر این شرافت ناچیز و ناتوان که مرا از این کرامت های پر ارج والا، جلوگیری کرد. چقدر جای تأسف است و چقدر موجب حزن و اندوه است؟! آیا کسی هست که مرا در گریه و فریاد و ناله بر از دست رفتن این چنین شرافت و بزرگداشت یاری دهد؟! و [در] به باد دادن این همه نعمت های بزرگ و ضایع نمودن این همه موقعیت های عزیز و جلیل، با من هم ناله شود؟!
    ای بردران من که همچون من، اهل معصیت و زیانکارید! بیایید با برادرتان گرد هم بشینید تا مجلس سوگواری بر پا کنیم. و ای شریکان من که اهل گناهان کبیره هستید و نافرمانی کرده اید! در این مجلس عزا با شریک خود نوحه سرایی کنید. ای کسانی که با من همکاری کردید تا پرده های عبودیت را دریدیم و مکارم ربوبیت را ضایع کردیم و آن نعمت های حقیقی باقی و جاویدان را، بر شهوت های اندک فاسد زود گذر، فروختیم! بیایید با رفیق خودتان، بر این کرامت ها و رضوان و نعمت های بهشتی و حور و غلمان که همانند لؤلؤ و مرجانند و بر این نیکی ها و احسان و امتنان که از جانب خدای لطیف منان بر ما بود و ما آن ها را ضایع کردیم و از دست دادیم، نوحه کنید که چه عوالمی را از نور و سرور و بهجت، به تاریکی های انباشته روی هم و خواری و نکبت ها تبدیل نمودید؟! و خلاصه سخن این که همتش را به تحصیل حال رقت و مراقبت کامل بگمارد، که اگر مقصود اصلی را دریافت و در تحصیل آن کوشید، چه بسا که در راه وصول به مقصود، مطالبی را متوجه گردد که دیگران ملتفت آن گونه مطالب نباشند؛ چنانچه در امور دنیا این چنین است، و آدمی در آموزش حیله های گوناگون دنیاطلبی، نیازی به آموزگار ندارد و بلکه خودش آموزگار آگاهی است.(206)





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #62

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    45 - طریقه تفکر در مرگ و سوزاندن ریشه رذائل

    [بدان ای عزیز که مرید راه آخرت ]، در شبانه روز خود، باید وقت معینی را برای فکر کردن اختصاص دهد و در ابتدای کار باید فکرش درباره مرگ باشد و باید از اندرون دل، در مرگ بیندیشد، نه آن که فکر مرگ صورتی تنها باشد، که اثرش ناچیز خواهد بود؛ که فکر مرگ برای سوزاندن ریشه حب دنیا و اصلاح بیشتر صفت های زشت، داروی مؤثری است و ما در اینجا به طور اجمال به کیفیت تفکر در مرگ اشاره می کنیم و آن عبارت از این است که باید در چند چیز فکر کند:
    اول آن که فکر کند در این که ممکن است مرگ هر چه زودتر، گریبانش را بگیرد و در این باره کافی است که در حالات اشخاصی که ناگهانی و با سکته از دنیا رفته اند فکر کند که آنان نیز، پیش از آن که سکته کنند، احتمال می دادند که سال ها زنده هستند، ولی چون اجل فرا رسید، مهلت تمام شد.
    چقدر افرادی بودند که نیرومند و با نشاط بودند و احتمال مرگ را نمی دادند و از برای خود عمری طولانی خیال می کردند و کارهایشان بر مبنایی بود که گویی صد سال عمر خواهند کرد، ولی در همان لحظه اجلشان فرا رسید و مردند. اگر چنین چیزی واقعاً امکان دارد، ما چرا باید از مرگ زودرس خاطر جمع باشیم؟!
    دوم آن که فکر کند در سختی مرگ و جان کندن و وحشت مرگ؛ و در این باره کافی است که در فشار دردهایی که در اعضای بدنش پیدا می شود، فکر کند که برای شخص عاقل ملاحظه همین دردها کافی است که بفهمد مرگ تا چه حد، دردناک است که درباره بعضی افراد گفته شده است که بفهمد مرگ تا چه حد، دردناک است که در بعضی افراد گفته شده است که جان کندن آنان، مانند آن است که میله سرخ شده در آتش را در میان پشمی نمناک بگذارند و آن گاه آن را به سختی از میان آن بیرون کشند، و گفته شده است که مرگ بعضی ها هم چون شاخه پرخاری است که به اندرون آدمی داخل کنند و هر خاری به رگی فرو رود و آنگاه شخص نیرومندی با شدت هر چه تمام تر، آن شاخه را بیرون بکشد، که رگ و ریشه انسان با آن خارها بیرون بیاید؛ و گفته شده است که جان کندن، سخت تر است از این آدمی را با منشار(207) بتراشند و با مقراض(208) بدن او را تکه تکه کنند و گفته شده است که شگفت از انسان که اگر در بزرگ ترین لذت ها و خوش ترین مجالس لهو باشد، ولی انتظار این را داشته باشد که پاسبانی برسد و پنج ضربه شلاق به او بزند، لذتش مکدر و عیشش فاسد می شود و حال آن که در هر ساعت و در هر نفسی، در معرض آن است که فرشته مرگ بر او وارد شود و به حال جان کندن بیفتد، ولی او با خاطری جمع، به لهو و لعب مشغول است؛ این به جز جهل و غرور، چه می تواند باشد؟! زیرا این مسکین، نمی داند جان کندن تا چه حد سخت است؛ چون تا کسی آن را نبیند، نمی تواند حقیقت آن را بیابد، ولی در عین حال، از اخبار انبیاء و اولیاء (علیه السلام) و بعضی مقایسه های عقلی، پاره ای از عوالم مرگ را تا حدودی می تواند درک کند؛ اما قیاسی که نشود تشبیه کرد، آن است که عضوی که روح ندارد، حس درد را نیز ندارد و اگر روح داشته باشد، احساس درد را هم می کند. بنابراین آنچه درد را احساس می کند همان روح است، پس اگر زخمی و یا سوختگی در عضوی پیدا شد، هر قدر که درد به روح وارد شود، متأثر خواهد شد و آن عضوی که به واسطه زخم شدن آن و یا بریدن آن، روح متألم گشته، اگر عضو بزرگی در بدن باشد و یا زخم، همه آن را فرا گرفته باشد، به روشنی احساس می کنیم که دردش هم به همان نسبت سخت تر است.





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 05-04-2021 در ساعت 19:15
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #63

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حال اگر فرض کنیم که همه اعضاء و رگ های انسان، تحت شکنجه قرار بگیرد، لابد ناراحتی روح، بیشتر و سخت تر خواهد بود و اگر فرض کنیم که شکنجه ای مستقیماً به روح وارد شود، بدون آنکه عضوی در این میان واسطه باشد، لابد درد و عذابش خیلی شدید خواهد شد و مرگ چنین است، یعنی دردش به خود روح نازل می شود و از آن، به همه اعضا می رسد و به اعضاء و رگ ها و استخوان ها منتشر می شود، زیرا از تمام رگ ها و پی ها و جزءها و مفصل ها و بین هر مویی و از پوست بدن، از فرق سر گرفته تا آخرین جزء پا، روح کشیده می شود و چنین حالتی را جای پرسش نیست که چه خواهد گذشت؟! و از این رو گفته اند که از اره کردن و قیچی کردن بدن، سخت تر است و از این رو می بینی که پیش از آن که آدمی، کاملاً بمیرد، ناله و فریادش قطع می شود، زیرا مرگ همه قوای او را فرو ریخته و حتی اگر صدایش بیرون نمی آید و نفس نمی تواند بکشد با آن که لحظه ای پیش ضجه و ناله و فریاد داشت و حتی پیچیدن نفس، در گلویش شنیده می شد، ولی اکنون همه این ها قطع شده؛ کاسه های چشم به گودی افتاده و پوست لب ها جمع شده؛ زبان مانند چوب خشک، در دهان بی حرکت مانده. آه که چه مصیبتی و چه جان کندنی؟! تا آنگاه که گویی دل از جای خود کنده شده و به گلوگاه رسیده و چشم از اهل و عیال و دوستان فرو می بندد و دیگر طاقت دیدن روشنایی را هم ندارد.(209)






    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 06-04-2021 در ساعت 14:05
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #64

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    46 - روایتی که کمر را شکسته

    [ای سالک عزیز!] یکی از مرده ها به سلمان فارسی محمدی بازگو کرد که در وقت مردن بر او چه گذشته بود! در آن روایت آمده است که گفت: ای سلمان! اگر بدن مرا با مقراض ها تکه تکه می کردند و با منشارها استخوان های مرا می تراشیدند، برای من آسان تر و سبک تر بود از یک لحظه از لحظات مرگ؛ با آن که من از اهل خیر و سعادت بودم، به ناگاه دیدم شخص تنومندی که نگاهی تند داشت در میان آسمان و زمین ظاهر شد و به چشم و زبان و گوش من اشاره ای کرد و همین اشاره، کافی بود که چشمم کور و زبانم لال و گوشم کر شود؛ تا آنجا که گفت: فرشته مرگ گفت: مژده باد تو را که از نیکوکاران هستی! و به من نزدیک شد و شروع کرد به گرفتن روح من؛ از هر عضوی که روح را می گرفت، به آن سختی بود که آسمان به زمین بیفتد و همین طور قبض روح می کرد تا آن که به سینه ام رسید که یک مرتبه روح را از پیکرم بیرون کشید. این مرحله آن چنان سخت بود که اگر بر کوه ها واقع می شد، کوه ها از شدتش آب می شد؛ پس روح مرا از بدنم خارج کرد.(210)
    ای برادر من! این روایت، کمر مرا شکسته است، زیرا این جریان درباره کسی است که از اهل ایمان و اهل خیر بوده است! اگر کار او این چنین باشد، پس چه بکند کسی که نه تنها مطمئن به اهل خیر بودن خودش نیست، بلکه گمان آن را هم به خویشتن ندارد؟!(211)



    47 - تفکر در اظهار اشتیاق اولیاء خدا به مرگ

    [مجاهد طریق قرب حضرت جانان باید بداند که ] از جمله رشته های فکر، آن است که فکر کند در این که مرگ برای دوستان خدا، اول راحتی و اول شادمانی و بهجت است و لذیذترین لذت هاست و آگاهی به این قسمت را نیز از اخبار انبیاء و ائمه (علیه السلام) می تواند به دست بیاورد و نیز از آن چه مشاهده شده از دوستان خدا که تا چه حد، شوق به خدا داشتند و اظهار اشتیاق به مرگ می کردند.
    اما اظهار شوق انبیاء و اولیاء (علیه السلام) پس کافی است در این باره، فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) که: و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛(212) (به خدا سوگند که پسر ابی طالب با مرگ مأنوس تر است از بچه به پستان مادرش) و آنچه آن حضرت درباره خواص از شیعه اش فرمود: لولا الاجال التی کتب الله لهم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب؛ (اگر اجل های معین که خدا برای آنان تعیین کرده است نبود، از شوق ثواب و خوف از عذاب حتی یک چشم به هم زدن، روحشان در بدنشان مستقر نمی ماند)(213).







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #65

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    47 - تفکر در اظهار اشتیاق اولیاء خدا به مرگ

    [مجاهد طریق قرب حضرت جانان باید بداند که ] از جمله رشته های فکر، آن است که فکر کند در این که مرگ برای دوستان خدا، اول راحتی و اول شادمانی و بهجت است و لذیذترین لذت هاست و آگاهی به این قسمت را نیز از اخبار انبیاء و ائمه (علیه السلام) می تواند به دست بیاورد و نیز از آن چه مشاهده شده از دوستان خدا که تا چه حد، شوق به خدا داشتند و اظهار اشتیاق به مرگ می کردند.
    اما اظهار شوق انبیاء و اولیاء (علیه السلام) پس کافی است در این باره، فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) که: و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه؛(212) (به خدا سوگند که پسر ابی طالب با مرگ مأنوس تر است از بچه به پستان مادرش) و آنچه آن حضرت درباره خواص از شیعه اش فرمود: لولا الاجال التی کتب الله لهم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب؛ (اگر اجل های معین که خدا برای آنان تعیین کرده است نبود، از شوق ثواب و خوف از عذاب حتی یک چشم به هم زدن، روحشان در بدنشان مستقر نمی ماند)(213).







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #66

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    48 - طریقه تفکر در معرفت نفس و خرق حجاب های ظلمانی

    [ای عزیز!] افراد متوسط که انواری از اسرار هستی بر دل آنان تابیده و برخی از حجاب های ظلمانی را کنار زده اند، باید فکر آنان در معرفه النفس و شناخت خودشان باشد تا همه حجاب های ظلمانی، حتی حجاب خیال و صورت ها کنار رفته و نفسشان و حقیقت شان، بی ماده و صورت بر آنان تجلی کند؛ پس اگر به این مرتبه جلیل رسیدند و به این مقام والا فائز شدند، باب معرفه الرب و شناسایی پروردگار، به روی آنان باز می شود و حقایق عوالم خداوندی و مخصوصاً حقایق عوالم مبدأ، برای آنها منکشف می شود و خود را بدون ماده و صورت می بینند. و تفصیل این اجمال به مقداری کا قابل بیان است که: انسان دارای سه عالم است:
    1 - عالم حس و شهادت، یعنی عالم طبیعت
    2 - عالم خیال و مثال
    3 - عالم عقل و حقیقت
    انسان از آن جهت که شخصیت خاصش از عالم طبیعت شروع شده، چنانچه در آیه کریمه است و بدا خلق الانسان من طین(214)؛ (آفرینش انسان را از گل آغاز کرد)، این عالم [طبیعت ] از برای انسان فعلیت پیدا کرد و نفس و حقیقت خود را در رابطه با این عالم شناخت و آنچنان غرق در این عالم شد که اگر از عارفی و یا عالمی بشنود که او را دو عالم دیگر هست، به انکارش بر می خیزد و بلکه اگر کسی او را از صفات عالم عقلی اش آگاه کند، آگاهی دهنده را به کفر نسبت دهد و کافرش پندارد و این از آن جهت است که عالم طبیعت او، فعلیت یافته و هم اکنون برای او مشهود است، ولی آن دو عالم دیگر او در مرحله قوه و استعداد است و هنوز به طور کامل برای او کشف نشده است؛ بلکه عالم طبیعت و آثاری از عالم مثال و اندکی هم از عالم عقل برای او مشکوف شده است، و درد بی درمان آن است که به واسطه آنکه آثار عالم مثال و تابش بعضی از آثار عالم عقل به هم آمیخته شده، آدمی را در شناخت عالم طبیعت نیز به خطا و اشتباه انداخته است.
    و به هر صورت، انسانیت انسان، بستگی کامل به عالم عقلی او دارد و گرنه در دو عالم دیگرش با سایر افراد جنس خود از حیوانات، شریک است گرچه آن دو عالم انسان نیز به خاطر مرتبه اش، از دو عالم طبع و مثال حیوانات، اشرف است و به این سه عالم انسان و ترتیب آنها اشاره بلکه تصریح شده است در دعایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب نیمه شعبان در حال سجده خوانده است، آنجا که در پیشگاه الهی عرض کرده: سجدلک سوادی و خیالی و بیاضی(215) (سیاهی من و خیال من و سفیدی من که عوالم ثلاثه من است بر تو سجده آورده است). و بالجمله عالم حسی انسان، عبارت است از بدنش که دارای ماده و صورت است و عالم مثالش عبارت است از عالمی که حقایق آن عالم، دارای صورت هایی هستند عاری از ماده و عالم عقلی اش عبارت از آن عالم است که حقیقت و نفس او در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت.
    و هر یک از از این عوالم [ثلاثه ] را لوازم و آثار خاصی است که تا به فعلیت نرسد، آن لوازم ظهور پیدا نمی کند. پس هر کس که غرق در عالم طبیعت گردید و آثار عالم طبع در و تحقق یافت و در حرکاتش محکوم عالم طبع شد و آثار عالم عقلی در او ضعیف گردید و آثار عالم طبع در او تحقیق یافت و در حرکاتش محکوم عالم طبع شد و آثار عالم عقلی در او ضعیف گردید و به بیان قرآن اخلد الی الارض(216)؛ (برای همیشه در زمین است) و نمی تواند از عالم طبیعت پرواز کند و موجودی می شود دارای جنبه حیوانی فقط؛ بلکه گمراه تر از حیوان، چنانچه صریح قرآن است ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلاً(217)؛ (آنان همانند چهارپایان و بلکه گمراه ترند) و کسی که به عالم عقلی ترقی کرده و آثار آن عالم به آثار دو عالم طبیعی و خیالی غلبه کند و حاکم در مملکت وجودش، عقل باشد، این شخص موجودی می گردد روحانی و در طریق تکامل عقلانی به آنجا می رسد که حقیقتش و نفس و روحش برای و منکشف می شود. و در این وقت است که همه حجاب های ظلمانی و بکله همه حجاب های نورانی و یا اکثرش که میان او و شناخت خدای تعالی - جل جلاله - است، برداشته می شود و فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او تحقق می یابد که فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه(218)؛ (هر کس که خودش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است).
    پس از تمهید این مطلب که به طور اجمال گفته شد، باید به آنچه هر یک از عوالم لازم دارد، تفصیلاً بپردازی و بار سفر را بربندی و بر پروردگار مهربان توکل کرده و از او یاری طلبی و در هر یک از کارهای کلی و جزئی خودت، به اولیای او توسل پیدا کنی. و بدان که این جهان محسوس (و عالم طبیعت) عالم مرگ و فنا و فقدان و تاریکی و جهالت است و ماده و صورت این جهان، هر دو روان و رو به زوالند و دائماً در حال تغییر و پراکندگی است و هیچ شعور و اشعاری در آن دیده نمی شود و اگر هست، به تبعیت آن دو عالم مثالی و عقلی است و از جهت وحدت اتصالی که اجسام دارند، برای حس ما ظهور دارد و ظهورش هم به واسطه اعراض است، یعنی از اجسام به جز اعراض آن که عبارت از صورت و کم و کیف و بقیه اعراض باشد، چیزی برای ما محسوس نیست، و خود ماده بدون صورت را ما نمی توانیم احساس کنیم و کثرتی را که در فرض تقسیم و تجزیه آن درک می کنیم، مرکب از اجزائی است که هر یک از آن اجزا از دیگری جدا و معدوم و مفقود است، چون هر جزئی از جزء دیگر غایب است و از حضور او معدوم است و این از آن بابت است که ماده، با عدم همراه است و جوهری است تاریک و اولین ظلمتی است که ظهور یافته است؛ ولی چون اصلش از عالم نور است، در ذاتش استعدادی نهاده شده که می تواند صورت های نوری را پذیرا شده و ظلمتش به وسیله نور آن صورت ها از بین می رود. پس این نشئه، نورش به ظلمتش مخلوط است و به این جهت، وجودش و ظهورش ضعیف است و به خاطر ناتوانی وجود است که نیاز به گهواره مکان و دایه زمان دارد و در خارج از زمان و مکان نمی تواند اظهار وجود کند و کسانی که مخصوص به این عالم طبیعت و جهان محسوسند، عبارتند از: اشقیای جن و انس، و حیوان و نبات و جماد.
    در حدیث قدسی است که فرمود: ما نظرت الی الاجسام منذ خلقتها(219)؛ (از وقتی که عالم جسم را آفریده ام یک بار هم نظرم به او جلب نشده است). اهل این عالم کسانی هستند که دانش های آنان مخصوص همین عالم است و چیزی از غیر این عالم نمی دانند یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون(220)؛ (دانش آنان نخورده است) و هر چه از آن عوالم بشنوند، لوازم خودشان را برای آن عالم نیز در نظر می گیرند و لوازم مخصوص به آن عوالم را که به آنان گفته می شود، انکار می کنند.
    و خلاصه آنکه به جز این عالم محسوس، چراگاهی و جای انسی و وطنی ندارد و همه پناهگاه و مقصدشان، آن چیزهایی است که در این عالم با آنها الفت یافته اند و اینها کسانی هستند که گفتیم خلود در ارض دارند و اعتقادشان آن است که نفسشان عبارت است از همین بدن و روحشان عبارت است از همان روح حیوانی؛ و جمادات موجوداتی هستند اصیل و تحقق یافته و جوهرهایی هستند که به پای خود ایستاده اند و در عالم خودشان و مکانشان آفریده شده اند و اما موجودات عوالم دیگر به فرض که به وجود آنها قائل باشیم، موجوداتی هستند خیالی و اعتباری که حقیقت و واقعیتی ندارند و اگر لذتی هست، همه اش در خوردن و آشامیدن و امور جنسی و ریاست این عالم است و ذکرشان و فکرشان و خیال و آمال و علومشان همه و همه، به همین محسوسات تعلق دارد و با همین مأنوسند. اگر دوست دارند، محسوسات را دوست می دارند و اگر انسی دارند با همین محسوسات است. مشتقا زینت ها و شرینی ها و طراوت های این عالمند که نصیبشان نشده است، بلکه عاشق آنها هستند و همچون عاشقی که عشق، خراب را از چشم او ربوده باشد، در محبت این چیزها عاشق بی قرارند و اگر در این ضمن، ایمانی به خدا و فرشتگانش و به کتاب های آسمانی و پیامبران و روز قیامت داشته باشند و ایمانشان مستقر باشد - نه ایمان مستودع که هنگام مرگ به علت ضعفش، از بین برود و به واسطه ظلمت معاصی، کم نور شده باشد و در اثر تندباد سکرات مرگ به کلی خاموش گردد - پس اگر ایمانی برایش باقی بماند و در زندگی، در خلال اعمال بد، کارهای نیکی هم انجام داده باشد، امید آن هست که مغفرت الهی ولو پس از گذشت مدت زمانی، شامل حالش گردد.
    اما طائفه اولی، یعنی اشقیاء کفار را در روز قیامت به جز آتش هیچ نیست، زیرا آنان خود را از اهل سجین قرار دادند و روز قیامت که روز تمیز حقایق است و هر فرعی به اصل خویش ملحق خواهد شد، آنچه در این عالم از سنخ نور باشد، به عوالم نور ملحق گشته و ظلمت و آتشش در همین عالم باقی می ماند و کارهایی که در این عالم انجام یافته و هم چنین اخلاق رذیله به صورت هایی که مناسب با آن ها باشد از قبیل مارها و عقرب ها، تبدیل می شود و صاحبش را که این اعمال و اخلاق از او سرزده، معذب می سازد(221).
    خدای تعالی می فرماید: من کان یرید الحیاه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لا بیخسون اولئک الذین لیس لهم فی الآخره الا النار(222)؛ (کسانی که دنیا و زینت آن مقصد و مقصودشان باشد، علم هایشان را به حد کمال می رسانیم و کمبودی در دنیا نمی یابند ولیکن برای آنان در آخرت به جز آتش، هیچ نخواهد بود) و اگر به فرض، عمل خیری هم در دنیا داشته باشند، در همین دنیا به پاداش آن می رسند و یا به همان نسبت، از عذاب آخرتشان کم می شود. و بالجمله، چون انسان در ابتداء خلقت، از این زمین آفریده شده است، اگر چنانچه پس از خلق روح و عقل در او، باز در همین زمین باقی ماند و با آن انس گرفت و به لذاتش دل بست، از جمله کسانی خواهد بود که به گفته قرآن: اخلد الی الارض(223)؛ (خلود در ارض نموده) و روز قیامت به سجین ملحق خواهد شد. ولی چنانچه پس از اعطاء روح و عقل، از زمین رها شد، به این معنی که آثار عقل و روح در او تحقق یافت و جسد عقلانی و هیکل نورانی گردید، پس در روز قیامت به اعلی علیین بالا خواهد رفت و به عبارت واضح تر، خدای تعالی انسان را در ابتدای خلقت، او را از خلاصه ای که از گل بود آفرید و مدتی در صورت همان خلاصه و نطفه و علقه و مضغه و استخوان و گوشت، باقی ماند. سپس به او حمایت بخشید و مدتی گذشت که او فقط موجود زنده ای بود؛ تا اینکه با او قوه حرکت و حمله بخشید؛ مدتی هم به همین منوال گذشت تا آن که قوه تمیز دادن در میان چیزهای سودمند را خواست و چیزهای زیان بخش را ناخوش داشت، پس اگر این آدمی در خواست های خود، تابع خواست خدای تعالی - جل جلاله - گردید و در وجود او ارادتی که مخالف اراده خدای تعالی باشد باقی نماند، این مقام، مقام رضاست و چنین شخصی برای همیشه در بهشت خواهد بود و هر چه که بخواهد در بهشت، برای او فراهم است و از این رو دربان و کلید دار بهشت را رضوان، نام شده است و در حدیث معراج است که خدای تعالی فرمود: فمن عمل برض
    ای الزمه ثلاث خصال: اعرفه شکراً لایخالطه الجهل و ذکراً لایخالطه النسیان و محبه لا یؤثر علی محبتی المخلوقین(224)؛ (هر کس به رضای من عمل کند، سه خصلت را ملازم او می کنم: سپاسی به او شناسایی می کنم که آمیخته به هیچ جهلی نباشد و ذکری که آمیخته به هیچ فراموشی نباشد و محبتی که هرگز بر محبت من، محبت هیچ آفریده ای را مقدم ندارد).
    پس از رسیدن به این مقام رضا، اگر برای او معرفتی حاصل شد بر این که قدرتش فانی در قدرت خداست و جز برای خدای تعالی، قدرتی ندید، نه برای خود و نه برای دیگری؛ پس این مقام توکل است و من یتوکل علی الله فهو حسبه(225)؛ (هر کس که به خدا توکل کند، خدا او را کافی و بس است). و اگر پس از رسیدن به مقام توکل، موفق شد بر این که علم خودش را نیز در علم خدا نفی کند، تا خودی او از بین برود، پس این مقام وحدت و توحید است. اولئک الذین انعم الله علیهم(226)؛ (این مقام، مخصوص اولیاء خداست که مشمول نعمت خاص الهی هستند). پس اگر انسان به دنبال خواسته های خود رفت و در حرکات و سکناتش، پیروی از هوای نفس کرد، با این که خواست الهی تابع هوای دیگران نیست و آنجایی که خواست انسان، باخواست الهی مخالف باشد، لامحاله خواست الهی محقق خواهد شد، نه خواست انسان؛ چنانچه می فرماید: و حیل بینهم و بین ما یشتهون(227)؛ (میان آنان و میان آنچه به آرزو می خواستند، حایلی قرار می گیرد)؛ با این وصف اگر آدمی خواسته خود را برخواست حق، مقدم بدارد، هوای نفس، او را تا هاویه(228) و آتش دوزخ کشیده و در همه خواسته هایش، گرفتار غل ها و زنجیرها خواهد شد.
    و عاقبت کار شخصی که در مقابل خواسته هایش، تاب متفاوت ندارد و بلکه هوای نفس، مالک اوست و او مملوک هوای خویشتن است، همانا آتش دوزخ و هاویه است و از این رو نام نگهبان و کلیددار جهنم مالک است. و اگر آدمی پشت پا به توکل زند، در خذلان واقع خواهد شد و اگر از مقام والای توحید روی گردان باشد، بر پست ترین درکات، سقوط خواهد کرد و آن عبارت است از گرفتاری به لعنت اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون(229)؛ (اینان را خدا و لعنت کنندگان، لعنت می فرستند)(230).
    49 - طریقه متابعت از خواسته های حضرت حق
    [اگر مرید راه آخرت ] سؤال [کند که ] چگونه ممکن است آدمی همه خواسته های خود را تابع خواسته حق تعالی کند؟ [در] جواب [می گویم:] این کار امکان پذیر و شدنی است و با نیروی معرفت، کار آسانی است؛ زیرا هنگامی که بنده ای عنایت خدا را شناخت و عاقل هم بود، هرگز اراده ای بر خلاف اراده خدا نمی کند؛ زیرا شناخت عنایت الهی، حکم می کند که خدای تعالی چیزی به جز خیر و صلاح بنده اش نخواهد و شخص عاقل هیچ حرکتی را جز در طریق صلاح و اصلاح، انجام نمی دهد و به چیزی بر خلاف مصلحت راضی نمی شود. بنابراین ماده و ریشه اراده مخالف، کنده می شود، زیرا اراده از علم به صلاح ریشه می گیرد و وقتی فهمید که در غیر آنچه خدای تعالی خواسته است، صلاحی و مصلحتی وجود ندارد، قهراً اراده ای هم بر خلاف خواست خدا نخواهد داشت(231).




    50 - طریقه نفی قدرت از ما سوی الله

    [ای عزیز!] اگر طالب مقامات عالیه انسانی سؤال [کند که ] چگونه ممکن است از غیر خدا نفی قدرت کرد، در صورتی که وجداناً در خود و دیگران قدرت را می بینیم؟! [در پاسخ می گوییم:] این مطلب نیز پس از شناخت حقیقت امر، روشن می شود و اجمال مطلب اینکه، شخص عارف، یقین دارد هب این که هیچ ممکنی پا به عرصه وجود نمی گذارد، مگر از ناحیه علتش و علت ها در سلسله ممکنات، همچنان متوالی است تا برسد به عله العلل. بنابراین، اگر فرض کنیم که فعل عبد، از قدرت او صادر می شود، قدرتش لامحاله از علتش صارد شده است و علت قدرت او، اراده خدای تعالی است، پس مقدور او نیز به دست غیر خودش است، پس آدمی در قدرتش قادر نیست و قادر حقیقی همان خدای تعالی است و ما تشاؤن الا ان یشاء الله(232)؛ (مشیت آنان بستگی به مشیت خدا دارد)(233).





    51 - ثمره حب به حضرت محبوب

    [ای مجاهد طریق قرب!] ثمره حب و دوستی حضرت پروردگار، برداشتن پرده ها و حجاب ها از دل بنده است، که در سایه این امر، آدمی به نور و سعادت دست می یابد(234).






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #67

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    و به هر صورت، انسانیت انسان، بستگی کامل به عالم عقلی او دارد و گرنه در دو عالم دیگرش با سایر افراد جنس خود از حیوانات، شریک است گرچه آن دو عالم انسان نیز به خاطر مرتبه اش، از دو عالم طبع و مثال حیوانات، اشرف است و به این سه عالم انسان و ترتیب آنها اشاره بلکه تصریح شده است در دعایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب نیمه شعبان در حال سجده خوانده است، آنجا که در پیشگاه الهی عرض کرده: سجدلک سوادی و خیالی و بیاضی(215) (سیاهی من و خیال من و سفیدی من که عوالم ثلاثه من است بر تو سجده آورده است). و بالجمله عالم حسی انسان، عبارت است از بدنش که دارای ماده و صورت است و عالم مثالش عبارت است از عالمی که حقایق آن عالم، دارای صورت هایی هستند عاری از ماده و عالم عقلی اش عبارت از آن عالم است که حقیقت و نفس او در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت.
    و هر یک از از این عوالم [ثلاثه ] را لوازم و آثار خاصی است که تا به فعلیت نرسد، آن لوازم ظهور پیدا نمی کند. پس هر کس که غرق در عالم طبیعت گردید و آثار عالم طبع در و تحقق یافت و در حرکاتش محکوم عالم طبع شد و آثار عالم عقلی در او ضعیف گردید و آثار عالم طبع در او تحقیق یافت و در حرکاتش محکوم عالم طبع شد و آثار عالم عقلی در او ضعیف گردید و به بیان قرآن اخلد الی الارض(216)؛ (برای همیشه در زمین است) و نمی تواند از عالم طبیعت پرواز کند و موجودی می شود دارای جنبه حیوانی فقط؛ بلکه گمراه تر از حیوان، چنانچه صریح قرآن است ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلاً(217)؛ (آنان همانند چهارپایان و بلکه گمراه ترند) و کسی که به عالم عقلی ترقی کرده و آثار آن عالم به آثار دو عالم طبیعی و خیالی غلبه کند و حاکم در مملکت وجودش، عقل باشد، این شخص موجودی می گردد روحانی و در طریق تکامل عقلانی به آنجا می رسد که حقیقتش و نفس و روحش برای و منکشف می شود. و در این وقت است که همه حجاب های ظلمانی و بکله همه حجاب های نورانی و یا اکثرش که میان او و شناخت خدای تعالی - جل جلاله - است، برداشته می شود و فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او تحقق می یابد که فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه(218)؛ (هر کس که خودش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است).






    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 22-04-2021 در ساعت 15:32
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #68

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    پس از تمهید این مطلب که به طور اجمال گفته شد، باید به آنچه هر یک از عوالم لازم دارد، تفصیلاً بپردازی و بار سفر را بربندی و بر پروردگار مهربان توکل کرده و از او یاری طلبی و در هر یک از کارهای کلی و جزئی خودت، به اولیای او توسل پیدا کنی. و بدان که این جهان محسوس (و عالم طبیعت) عالم مرگ و فنا و فقدان و تاریکی و جهالت است و ماده و صورت این جهان، هر دو روان و رو به زوالند و دائماً در حال تغییر و پراکندگی است و هیچ شعور و اشعاری در آن دیده نمی شود و اگر هست، به تبعیت آن دو عالم مثالی و عقلی است و از جهت وحدت اتصالی که اجسام دارند، برای حس ما ظهور دارد و ظهورش هم به واسطه اعراض است، یعنی از اجسام به جز اعراض آن که عبارت از صورت و کم و کیف و بقیه اعراض باشد، چیزی برای ما محسوس نیست، و خود ماده بدون صورت را ما نمی توانیم احساس کنیم و کثرتی را که در فرض تقسیم و تجزیه آن درک می کنیم، مرکب از اجزائی است که هر یک از آن اجزا از دیگری جدا و معدوم و مفقود است، چون هر جزئی از جزء دیگر غایب است و از حضور او معدوم است و این از آن بابت است که ماده، با عدم همراه است و جوهری است تاریک و اولین ظلمتی است که ظهور یافته است؛ ولی چون اصلش از عالم نور است، در ذاتش استعدادی نهاده شده که می تواند صورت های نوری را پذیرا شده و ظلمتش به وسیله نور آن صورت ها از بین می رود. پس این نشئه، نورش به ظلمتش مخلوط است و به این جهت، وجودش و ظهورش ضعیف است و به خاطر ناتوانی وجود است که نیاز به گهواره مکان و دایه زمان دارد و در خارج از زمان و مکان نمی تواند اظهار وجود کند و کسانی که مخصوص به این عالم طبیعت و جهان محسوسند، عبارتند از: اشقیای جن و انس، و حیوان و نبات و جماد.
    در حدیث قدسی است که فرمود: ما نظرت الی الاجسام منذ خلقتها(219)؛ (از وقتی که عالم جسم را آفریده ام یک بار هم نظرم به او جلب نشده است). اهل این عالم کسانی هستند که دانش های آنان مخصوص همین عالم است و چیزی از غیر این عالم نمی دانند یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون(220)؛ (دانش آنان نخورده است) و هر چه از آن عوالم بشنوند، لوازم خودشان را برای آن عالم نیز در نظر می گیرند و لوازم مخصوص به آن عوالم را که به آنان گفته می شود، انکار می کنند.






    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 26-04-2021 در ساعت 18:52
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #69

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    و خلاصه آنکه به جز این عالم محسوس، چراگاهی و جای انسی و وطنی ندارد و همه پناهگاه و مقصدشان، آن چیزهایی است که در این عالم با آنها الفت یافته اند و اینها کسانی هستند که گفتیم خلود در ارض دارند و اعتقادشان آن است که نفسشان عبارت است از همین بدن و روحشان عبارت است از همان روح حیوانی؛ و جمادات موجوداتی هستند اصیل و تحقق یافته و جوهرهایی هستند که به پای خود ایستاده اند و در عالم خودشان و مکانشان آفریده شده اند و اما موجودات عوالم دیگر به فرض که به وجود آنها قائل باشیم، موجوداتی هستند خیالی و اعتباری که حقیقت و واقعیتی ندارند و اگر لذتی هست، همه اش در خوردن و آشامیدن و امور جنسی و ریاست این عالم است و ذکرشان و فکرشان و خیال و آمال و علومشان همه و همه، به همین محسوسات تعلق دارد و با همین مأنوسند. اگر دوست دارند، محسوسات را دوست می دارند و اگر انسی دارند با همین محسوسات است. مشتقا زینت ها و شرینی ها و طراوت های این عالمند که نصیبشان نشده است، بلکه عاشق آنها هستند و همچون عاشقی که عشق، خراب را از چشم او ربوده باشد، در محبت این چیزها عاشق بی قرارند و اگر در این ضمن، ایمانی به خدا و فرشتگانش و به کتاب های آسمانی و پیامبران و روز قیامت داشته باشند و ایمانشان مستقر باشد - نه ایمان مستودع که هنگام مرگ به علت ضعفش، از بین برود و به واسطه ظلمت معاصی، کم نور شده باشد و در اثر تندباد سکرات مرگ به کلی خاموش گردد - پس اگر ایمانی برایش باقی بماند و در زندگی، در خلال اعمال بد، کارهای نیکی هم انجام داده باشد، امید آن هست که مغفرت الهی ولو پس از گذشت مدت زمانی، شامل حالش گردد.





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 29-04-2021 در ساعت 19:54
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #70

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,664
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اما طائفه اولی، یعنی اشقیاء کفار را در روز قیامت به جز آتش هیچ نیست، زیرا آنان خود را از اهل سجین قرار دادند و روز قیامت که روز تمیز حقایق است و هر فرعی به اصل خویش ملحق خواهد شد، آنچه در این عالم از سنخ نور باشد، به عوالم نور ملحق گشته و ظلمت و آتشش در همین عالم باقی می ماند و کارهایی که در این عالم انجام یافته و هم چنین اخلاق رذیله به صورت هایی که مناسب با آن ها باشد از قبیل مارها و عقرب ها، تبدیل می شود و صاحبش را که این اعمال و اخلاق از او سرزده، معذب می سازد(221).
    خدای تعالی می فرماید: من کان یرید الحیاه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لا بیخسون اولئک الذین لیس لهم فی الآخره الا النار(222)؛ (کسانی که دنیا و زینت آن مقصد و مقصودشان باشد، علم هایشان را به حد کمال می رسانیم و کمبودی در دنیا نمی یابند ولیکن برای آنان در آخرت به جز آتش، هیچ نخواهد بود) و اگر به فرض، عمل خیری هم در دنیا داشته باشند، در همین دنیا به پاداش آن می رسند و یا به همان نسبت، از عذاب آخرتشان کم می شود. و بالجمله، چون انسان در ابتداء خلقت، از این زمین آفریده شده است، اگر چنانچه پس از خلق روح و عقل در او، باز در همین زمین باقی ماند و با آن انس گرفت و به لذاتش دل بست، از جمله کسانی خواهد بود که به گفته قرآن: اخلد الی الارض(223)؛ (خلود در ارض نموده) و روز قیامت به سجین ملحق خواهد شد. ولی چنانچه پس از اعطاء روح و عقل، از زمین رها شد، به این معنی که آثار عقل و روح در او تحقق یافت و جسد عقلانی و هیکل نورانی گردید، پس در روز قیامت به اعلی علیین بالا خواهد رفت و به عبارت واضح تر، خدای تعالی انسان را در ابتدای خلقت، او را از خلاصه ای که از گل بود آفرید و مدتی در صورت همان خلاصه و نطفه و علقه و مضغه و استخوان و گوشت، باقی ماند. سپس به او حمایت بخشید و مدتی گذشت که او فقط موجود زنده ای بود؛ تا اینکه با او قوه حرکت و حمله بخشید؛ مدتی هم به همین منوال گذشت تا آن که قوه تمیز دادن در میان چیزهای سودمند را خواست و چیزهای زیان بخش را ناخوش داشت، پس اگر این آدمی در خواست های خود، تابع خواست خدای تعالی - جل جلاله - گردید و در وجود او ارادتی که مخالف اراده خدای تعالی باشد باقی نماند، این مقام، مقام رضاست و چنین شخصی برای همیشه در بهشت خواهد بود و هر چه که بخواهد در بهشت، برای او فراهم است و از این رو دربان و کلید دار بهشت را رضوان، نام شده است و در حدیث معراج است که خدای تعالی فرمود: فمن عمل برض
    ای الزمه ثلاث خصال: اعرفه شکراً لایخالطه الجهل و ذکراً لایخالطه النسیان و محبه لا یؤثر علی محبتی المخلوقین(224)؛ (هر کس به رضای من عمل کند، سه خصلت را ملازم او می کنم: سپاسی به او شناسایی می کنم که آمیخته به هیچ جهلی نباشد و ذکری که آمیخته به هیچ فراموشی نباشد و محبتی که هرگز بر محبت من، محبت هیچ آفریده ای را مقدم ندارد).





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 01-05-2021 در ساعت 21:06
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 7 از 16 نخستنخست ... 34567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi