123 - مبادا حالت چون حال ملحدین باشد
[ای سالک مجاهد!] بر حذر باش از این که حالت چون حال ملحدین باشد که وجود جهنم و عدمش برایت یکسان باشد.(356)
124 - ایمان ظاهری مغرورت نکند
[ای عزیز!] مبادا به ظواهر عقاید حقه، از ایمان به خدا و روز آخرت بدون این که از این ایمان، خوف و رجاء برایت حاصل شود، مغرور گردی؛ زیرا آن موجودی که اثری نداشته باشد، هم چون معدوم خواهد بود.(357)
125 - نشانه های صدق خوف
[ای سالک طریق قرب!] نفست را اگر ادعای خوف نمود در بوته آزمایش در آور، چرا که برای خوف آثاری است، اما اثر خوف در بدن، به زردی چهره و گریه بسیار، و در جوارح به خوددرای از معاصی و مقید بودن به طاعات و تلافی آنچه در گذشته از انسان فوت شده و آمادگی جهت بندگی خدا در آینده و در قلب، به خشوع و استکانت(358) و دوری از کبر و غرور و کینه و حسد است(359).
126 - توصیه ای به سالکان مراقب
[بدان ای سالک مراقب که ] کمترین درجه خوف، اثرش خودداری از گناهان است و این مرتبه را ورع می گویند و مرتبه وسط آن، ترک مشتبهات است و این مرتبه متقین است و بالاتر از این مرتبه، ترک اموری است که انجام آن عیبی ندارد [به جهت خوف از اینکه مبادا گرفتار اموری شود که ارتکاب آنها عذاب الهی را به دنبال دارد] و اگر تجرد برای خدمت، ضمیمه این مرتبه گشت و آدمی خود را تنها برای بندگی خدا وقف نمود، چنین کسی دیگر آنچه را که درش سکونت نمی کند، نمی سازد و آنچه را که نیازی ندارد، جمع نمی کند و به دنیا التفاتی ندارد؛ چرا که می داند از این دنیا باید مفارتت کند و یک نفس از عمرش را برای غیر خدا صرف نمی کند. گفته شده(360) چنین کسی را سزاوار است که صدیق بنامیم.(361)
127 - اصل و ریشه خوف
[بدان ای عزیز که ] اصل و ریشه خوف، ایمان به خدا و روز قیامت و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ است؛ خواه این ایمان، از روی تقلید و به مجرد شنیدن برای انسان پیدا شده باشد، یا از روی تحقیق و برهان و یا کشف و مشاهده.
اما خوف و ترسی که برخواسته از ایمان تقلیدی است، شبیه ترس کودک از مار است؛ زیرا او چون از مادرش شنیده که مار، انسان را می گزد و می کشد و پدر و مادرش را دیده که از مار می گریزند و از دیدنش وحشت می کنند، این ترس برای او حاصل شده و تقویت می شود. و خوفی که بر خواسته از ایمان تحقیقی باشد، شبیه خوف عقلاء از آنچه که عقل حکم به ضرر و موجب هلاکت بودن آن می کند می باشد و هر چه مبادی و اصول این ترس، به حس نزدیک تر باشد و انسان بیشتر به یاد او و به فکرش باشد، این خوف بیشتر می شود. و خوفی که ناشی از کشف و شهود باشد، آن خوفی است که جمیع فضایل خوف را در بر دارد و هر شهوت و غضبی را که در دل او باشد می سوزاند و همه چیز را از یاد می برد و برای مؤمن، هم و غمی جز آنچه که از آن می ترسد و نجات و خلاصی از آن، باقی نمی ماند. و برای این مرتبه از خوف هم باز مراتبی است و آن کس که مثلاً آتش جهنم را شهود نموده، خوفش به اندازه کسی که عذاب بعد و حجاب از لقاء پرودگار را شهود نموده نخواهد بود.(362)
128 - فرق بین آتش دوزخ و آتش فراق
[ای طالب وصال حضرت جانان!] اگر خواستی که فرق بین عذاب آتش دوزخ و عذاب آتش فراق را دریابی، بین عالم حسی و عالم عقلی و درک حس و عقل مقایسه نما، زیرا نسبت حس به عقل، چون نسبت قطره با دریا، بلکه از این هم بیشتر است.(363)
129 - وزش نفحه رحمت الهی بر قلوب خائفان
[بدان ای عزیز که ] خوف بعد و حجاب، برای مقربان درگاه الهی قطعاً مایه هلاکت آنهاست، ولی چون ذات اقدس حق، خود سیاست قلوب اولیایش را به عهده دارد، هرگاه که مبادی این خوف، در دل های آنها فزونی گیرد و دل های آنها را بسوزاند و آنها را به هلاکت نزدیک سازد، نفحه ای از نفحات رحمتش بر آنها وزیدن گیرد و قطره ای چند از باران رجاء و امیدواری بر دل های مرده آنان فرو بارد و آنها را دوباره زنده گرداند، تا که حکم و حکمتش را درباره آنها جاری سازد و اجلی که برای آنها مقرر داشته نزدیک شود. این زمان است که بساط خوف و رجاء را در هم پیچد و شوق لقای محبوب بر دل های آنها غلبه کند به گونه ای که اشتیاقشان به مرگ، بیشتر از اشتیاق طفل به پستان مادر گردد(364)، و شاید آنچه که ما گفتیم، معامله او با بعضی از اولیایش باشد و با هر یک از رفتارهای خاص داشته باشد، که همه آنها ناشی از کرم و بخشش و رأفت و مهربانی و فضل و احسان او و مناسب حال آن ولی، در راه ترقی به آن مقامات و درجات عالیه ای که به مقتضای اسماء و صفاتش برای آنها مقرر داشته می باشد.(365)