در آغاز جنگ و هجوم گسترده نیروهای بعثی عراق به خرمشهر،تكاوران دریایی به عنوان تنها نیروی نظامی و آموزش دیده در مقابل یورش بی امان آنها اقدام به مبارزه و دفاع می كردند.
. یادم هست در یك درگیری سنگین كه در اطراف 500 دستگاه شهر خرمشهر با دشمن داشتیم با انفجار گلوله یك خمپاره، تركش به قسمت ران پای چپم اصابت كرد و مجروح شدم .
به ناچار مچ بند خود را باز كردم و به پای مجروحم بستم و بلافاصله به كمك همرزم كه بعد ها به شهادت رسید به خانه ای در آن اطراف پناه بردیم.
بعد از لحظاتی یك عراقی را بالای دیوار مشاهده كردم كه گویی از آمدن ما به آن خانه خبردار شده بود . https://www.uplooder.net/img/image/44/bc16f2407fbc2057bb3de4f2e5d670a1/hasa-n-a-li___ebrahimi___said_____%D8%AD%D8%B3%D9%86%D8%B9% D9%84%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D 9%85%DB%8C_%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF.jpg
برای همین خودش را به حیاط خانه رساند و شروع به جست و جو كرد . من هم وقتی وضعیت را این چنین دیدم برای خلاصی از شّرش، از پشت به او ایست دادم، وقتی صدای ایست من در فضا پیچید، سرباز عراقی خواست سریع پا به فرار بگذارد. فرصت را مغتنم شمردم و بلافاصله انگشتم را بر روی ماشه فشار دادم و یك تیر نثارش كردم .
بعد از لحظاتی خودم را بالای پیكر بی جانش رساندم و اقدام به تفتیش لباس هایش كردم . وقتی كارت شناسایی اش را مشاهده كردم ، اسمش را خواندم ؛ نوشته بود: عمر خالد جاسم فاضل راشدی!
از این اسم، هم تعجب كردم و هم به خود افتخار کردم. تعجب از این كه اسمش خیلی طولانی بود و افتخار از این بابت بود كه توانسته بودم با یك تیر، پنج عراقی را بكشم!
خاطره ای از تكاور دریایی اصغر رضائی
منبع: کتاب آب و آتش
منبع::::