صفحه 64 از 65 نخستنخست ... 1454606162636465 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 631 تا 640 , از مجموع 648

موضوع: دانشنامه امام جواد علیه السلام

  1. Top | #631

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نفرین آن حضرت بر همسرش

    روایت شده که همسرش با شاخه‌ی انگوری که نوزده حبه داشت آن حضرت را مسموم کرد، و امام انگور را دوست می‌داشت، و هنگامی که امام انگورها را خورده همسرش گریست، امام فرمود : چرا می‌گریی خداوند تو را به فقری مبتلا کند که قابل جبران نباشد و به بلائی که پوشیده نشود.
    و در روایتی آمده که فرمود :
    خداوند تو را به بلائی مبتلا سازد که دوائی نداشته باشد.
    دعاؤه علی امرأته
    روی ان امرأته سمته فی عنب، و کان تسع عشرة حبة، و کان یحب العنب، و لما أکله بکت، فقال : لم تبکین، لیضربنک الله بفقر لا تجبر و بلاء لا تستر.
    و فی روایة :
    أبلاک الله بداء لا دواء لها.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: صحیفه امام جواد(ع)؛ جواد قیومی اصفهانی ؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.


    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #632

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    نفرین آن حضرت بر دشمنش


    ابن‌سنان گوید : بر امام هادی علیه‌السلام داخل شدم فرمود : ای محمد برای خاندان فرج امری حادث شده است؟ گفتم : عمر مرد، فرمود : خدای را بر این امر سپاس می‌گویم، شمردم بیست و چهار بار خدای را سپاس گفت، سپس فرمود : آیا نمی‌دانی که آن ملعون چه چیز به پدرم گفت؟ گفتم : نه، فرمود : در مورد چیزی با آن حضرت گفتگو کرد، و به امام گفت : گمان می‌کنم مست باشی، پدرم گفت :
    خدایا! اگر می‌دانی که امروز برای تو روزه گرفته‌ام به او طعم دزدیدن مال و ذلت و اسارت را بچشان.
    پس سوگند به خدا زمانی نگذشته بود تا اینکه اموالش و آنچه داشت به سرقت رفت، آنگاه اسیر گردید، و به همان حالت مرد.
    دعاؤه علی عدوه
    عن ابن‌سنان قال : دخلت علی ابی‌الحسن علیه‌السلام فقال : یا محمد حدث بآل فرج حدث؟ فقلت : مات عمر، فقال : الحمدلله علی ذلک، احصیت له اربعا و عشرین مرة، ثم قال : او لا تدری ما قال لعنه الله لمحمد بن علی ابی؟ قال : قلت : لا، قال علیه‌السلام : خاطبه فی شی‌ء فقال : اظنک سکران، فقال ابی :
    اللهم ان کنت تعلم انی امسیت لک صائما، فاذقه طعم الحرب و ذل الاسر.
    فوالله ما ان ذهبت الایام حتی حرب ماله و ما کان له، ثم اخذ اسیرا، فهو ذا مات.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: صحیفه امام جواد(ع)؛ جواد قیومی اصفهانی ؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.

    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 11-02-2024 در ساعت 18:37
    امضاء


  4. Top | #633

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نفرین دیگر آن حضرت بر دشمنش

    از ابن‌اورمه روایت شده که گفت : معتصم عده‌ای از وزرایش را خواست و گفت : بر علیه محمد بن علی علیهماالسلام شهادت دروغ بدهید و بنویسید که می‌خواسته خروج کند، آنگاه امام را فراخواند و گفت : تو می‌خواستی علیه من خروج کنی، فرمود : سوگند به خدا که در این زمینه کاری نکرده‌ام، گفت : فلانی و فلانی و فلانی علیه تو شهادت داده‌اند، و آنان را حاضر کردند و گفتند : آری، این نوشته‌ها را از یکی از غلامانت گرفته‌ایم، آن غلام در یکی از اتاقها نشسته بود.
    امام دستهایش را بلند کرد و فرمود :
    خدایا! اگر علیه من دروغ گفتند آنان را بگیر.
    راوی گوید : به آن اتاق نگریستم که چگونه در حرکت و نوسان بوده و هر زمان یکی از آنان برمی‌خاست بر زمین می‌افتاد، معتصم گفت : ای پسر رسول خدا من از آنچه کرده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم از خدایت بخواه که آن را ساکن نماید، امام فرمود :
    خدایا! آن را ساکن گردان، و تو می‌دانی که آنان دشمنان تو و دشمنان من هستند.
    پس اتاق از حرکت ایستاد.
    دعاؤه علی عدوه
    روی عن ابن‌اورمة انه قال : ان المعتصم دعا بجماعة من وزرائه فقال : اشهدوا لی علی محمد بن علی بن موسی علیهم‌السلام زورا، و اکتبوا انه اراد ان یخرج، ثم دعاه فقال : انک اردت ان تخرج علی، فقال : والله ما فعلت شیئا من ذلک، قال : ان فلانا و فلانا و فلانا شهدوا علیک، و احضروا، فقالوا : نعم هذه الکتب اخذناها من بعض غلمانک، قال : و کان جالسا فی بهو.
    فرفع ابوجعفر علیه‌السلام یده فقال :
    اللهم ان کانوا کذبوا علی فخذهم.
    قال : فنظرنا الی ذلک البهو کیف یزحف و یذهب و یجی‌ء، و کلما قام واحد وقع، فقال المعتصم : یابن رسول الله انی تائب مما فعلت فادع ربک ان یسکنه، فقال :
    اللهم سکنه، و انک تعلم انهم اعداؤک و اعدائی.
    فسکن.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: صحیفه امام جواد(ع)؛ جواد قیومی اصفهانی ؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.
    امضاء


  5. Top | #634

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ویژگی های امام مهدی

    نعمانی آورده است:
    از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی روایت شده که گفت: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: هر آینه من، امیدوارم شما قائم آل محمد باشید که زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از اینکه آکنده از ظلم و جور شده باشد.
    حضرت فرمود: ای ابوالقاسم! هیچ یک از ما نیست، مگر اینکه قیام کننده به فرمان خدای متعال و هدایتگر به دین خداست، اما آن قائمی که خدای متعال زمین را به دست او، از کافران و ملحدان، پاک می سازد و آکنده از عدل و دادش می سازد، همان کسی است که تولدش از مردم نهان و شخصش از آنان پنهان و بردن نامش برایشان، حرام است و او، هم نام و هم کنیه ی رسول خداست و زمین برایش در هم پیچیده و هموار می شود و هر مشکلی برایش آسان می گردد و از اصحاب و یارانش، سیصد و سیزده نفر، به شمار شرکت کنندگان در جنگ بدر، از اطراف زمین بر گرد او می آیند و این، گفته ی خدای متعال است: (این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیء قدیر) [1] «هر کجا باشید، خدای متعال شما را گرد می آورد، همانا خداوند بر هر کاری قادر و تواناست.».
    وقتی این تعداد از افراد مخلص گرد حضرت جمع شدند خدای متعال حکمش را آشکار می سازد، چون بیعت با وی به کمال رسید یعنی ده هزار مرد با او بیعت کردند، با اذن خدای متعال خروج می کند و مرتب دشمنان خدا را می کشد تا خدای متعال راضی و خشنود گردد.
    عبدالعظیم گفت: عرض کردم: چگونه متوجه می شود که خدای متعال، راضی شده است؟ فرمود: خدای متعال، رأفت و رحمت در دلش می افکند و چون داخل مدینه شود، لات و عزی (اولی و دومی) را از گور بیرون می کشد و آتششان می زند. [2] .
    نعمانی آورده است:
    از داود بن قاسم جعفری روایت شده که گفت: خدمت امام جواد بودیم که حرف سفیانی به میان آمد، از جمله مضمون روایتی که خروج او را قطعی شمرده است، به امام جواد علیه السلام عرض کردم: آیا در کار حتمی، برای خداوند بدا حاصل می شود؟
    فرمود: آری، به حضرت عرض کردیم: بیم آن داریم که در قیام قائم، برای خداوند بدا حاصل گردد.
    حضرت فرمود: همانا قیام قائم «میعاد» است و خداوند، وعده های خود را تغییر نمی دهد.[3] .
    شیخ طوسی گفته است:
    از علی بن مهزیار روایت شده که گفت: امام جواد علیه السلام فرمود: گویا قائم آل محمد را می بینم که در روز عاشورا که شنبه است، میان رکن و مقام ایستاده است و جبرئیل امین پیش روی حضرت ندا می دهد: برای خدا بیعت کنید، پس زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد. [4] .
    شیخ صدوق آورده است:
    عبدالعظیم حسنی در روایتی گفت: بر آقا و مولایم امام جواد علیه السلام، وارد شدم و می خواستم راجع به قائم از او سؤال کنم که آیا قائم، همان مهدی علیه السلام است یا نه؟
    حضرت قبل از سؤال من، شروع به جواب کرد و به من فرمود: ای ابوالقاسم! همانا قائم ما، همان مهدی است که واجب است در روزگار غیبت، منتظرش بمانند و در ظهورش، فرمانبرداری اش کنند و او، سومین فرد از فرزندان من است، سوگند به آن خدایی که حضرت محمد را به پیامبری برانگیخت و ما را به امامت مخصوص فرمود، اگر از دنیا باقی نماند، جز یک روز، هر آینه خداوند آن را طولانی خواهد کرد تا قائم ما ظهور کند و زمین را از عدل و داد آکنده سازد، چنانکه از ظلم و جور، پر شده باشد و خدای متعال البته در یک شب، کار او را سامان می دهد، چنانکه کار موسای کلیم را سامان، بخشید، هنگامی که رفت تا برای خانواده ی خود آتش بیاورد و رسول و نبی مراجعت نمود.
    سپس فرمود: برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.[5] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] بقره 2: 148.
    [2] اکمال الدین: 377 ح 2.
    [3] الغیبه: 302 ح 10.
    [4] الغیبه: 453 ح 459.
    [5] اکمال الدین: 377 ح 1.
    منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

    امضاء


  6. Top | #635

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ورود از درب بسته و رفع جنازه

    مرحوم شیخ صدوق و طبرسی و دیگر بزرگان به نقل از اباصلت هروی حکایت نمایند:
    چون حضرت ابوالحسن، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام توسط مأمون عباسی به وسیله‌ی انگور زهرآلود مسموم شده و به منزل مراجعت نمود، طبق دستور حضرت درب‌ها را بسته و قفل کردم و غمگین و گریان گوشه‌ای ایستادم.
    ناگاه جوانی خوش سیما - که از هر کس به امام رضا علیه‌السلام شبیه‌تر بود - وارد حیاط منزل شد، با حالت تعجب و حیرت‌زده جلو رفتم و اظهار داشتم: چگونه وارد منزل شدی؛ و حال آن که درب منزل بسته و قفل بود؟
    جوان در پاسخ فرمود: آن کسی که مرا در یک لحظه از شهر مدینه به این جا آورده است، از درب بسته نیز داخل می‌گرداند.
    گفتم: شما کیستی و از کجا آمده‌ای؟
    فرمود: ای اباصلت! من حجت خدا و امام تو هستم، من محمد فرزند مولایت، حضرت رضا علیه‌السلام می‌باشم.
    و سپس آن حضرت مرا رها نمود و به سوی پدرش رفت؛ و نیز به من دستور داد که همراه او بروم، پس چون وارد اتاق شدیم و چشم امام رضا علیه‌السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش گرفت و به سینه‌ی خود چسبانید و پیشانیش را بوسید.
    ناگاه حضرت با حالت ناگواری بر زمین افتاد و فرزندش، امام جواد علیه‌السلام او را در آغوش گرفت؛ و سخنی را زمزمه نمود که من متوجه آن نشدم.
    بعد از آن، کف سفیدی بر لب‌های امام رضا علیه‌السلام ظاهر گشت و سپس فرزندش دست خود را درون پیراهن و سینه‌ی پدر کرد و ناگهان پرنده‌ای را شبیه نور بیرون آورد و آن را بلعید و حضرت رضا علیه‌السلام جان به جان آفرین تسلیم نمود.
    پس از آن، امام محمد جواد علیه‌السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: ای اباصلت! بلند شو و برو از انباری - پستو، صندوقخانه - تختی را با مقداری آب بیاور.
    عرض کردم: ای مولای من! آن جا چنین چیزهائی وجود ندارد.
    فرمود: به آنچه تو را دستور می‌دهم عمل کن.
    پس چون وارد آن انباری شدم، تختی را با مقداری آب که مهیا شده بود برداشتم و خدمت حضرت جواد علیه‌السلام آوردم و خود را آماده کردم تا در غسل و کفن آن امام مظلوم کمک کنم.
    ناگاه امام جواد علیه‌السلام فرمود: کنار برو، چون دیگری کمک من می‌کند، و سپس افزود: وارد انباری شو و یک دستمال بسته که درون آن کفن و حنوط است، بیاور.
    وقتی داخل انباری شدم بسته‌ای را - که تا به حال در آن جا ندیده بودم - یافتم و محضر امام جواد علیه‌السلام آوردم.
    پس از آن که حضرت جواد علیه‌السلام پدرش سلام الله علیه را غسل داد و کفن کرد و بر او نماز خواند، به من خطاب نمود و اظهار داشت: ای اباصلت! تابوت را بیاور.
    عرضه داشتم: فدایت گردم، بروم نزد نجار و بگویم تابوتی را برایمان بسازد.
    حضرت فرمود: برو داخل همان انباری، تابوتی موجود است، آن را بردار و بیاور.
    وقتی داخل آن انباری رفتم، تابوتی را که تاکنون ندیده بودم حاضر یافتم، پس آن را برداشتم و نزد حضرت آوردم؛ و امام جواد علیه‌السلام پدر خود را درون آن نهاد.
    در همین لحظه، ناگهان تابوت به همراه جنازه از زمین بلند شد و سقف اتاق شکافته گردید و تابوت بالا رفت، به طوری که دیگر من آن را ندیدم.
    به آن حضرت عرضه داشتم: یا ابن رسول الله! اکنون مأمون می‌آید، اگر جنازه را از من مطالبه نماید، چه بگویم؟
    فرمود: ساکت و منتظر باش، به همین زودی مراجعت می‌نماید.
    و سپس افزود: هر پیامبری، در هر کجای این عالم باشد، هنگامی که وصی و جانشین او فوت می‌نماید، خداوند متعال اجساد و ارواح آن‌ها را به یکدیگر می‌رساند.
    در بین همین فرمایشات بود، که دو مرتبه سقف شکافته شد و جنازه به همراه تابوت فرود آمد.
    امام جواد علیه‌السلام جنازه را از داخل تابوت بیرون آورد و روی زمین به همان حالت اول قرار داد و فرمود: ای اباصلت! اینک برخیز و درب منزل را باز کن.
    پس هنگامی که درب منزل را باز کردم، مأمون به همراه عده‌ای از اطرافیان خود با گریه و فغان وارد شدند؛ و پس از آن که مأمون لحظه‌ای بر بالین جنازه نشست، دستور دفن حضرت را صادر کرد و تمام آنچه را که حضرت وصیت کرده بود، یکی پس از دیگری انجام گرفت.
    پس از پایان مراسم دفن، یکی از وزراء، به مأمون گفت: علی بن موس الرضا علیهماالسلام با این کار که آبی در قبر نمایان شد و سپس ماهی‌های ریزی آمدند و بعد از آن ماهی بزرگی ظاهر گشت و آن ماهیان کوچک را بلعید، خبر می‌دهد که حکومت شما نیز چنین است که شخصی از اهل بیت رسول خدا صلوات الله علیه می‌آید؛ و شماها را نابود می‌گرداند.
    و مأمون حرف او را تصدیق کرد.
    پس از آن، مأمون دستور داد تا مرا زندانی کردند و چون یک سال از زندان من گذشت، خیلی اندوهناک شدم و از خداوند متعال خواستم که برایم راه نجاتی پیدا شود.
    پس از گذشت زمانی کوتاه، ناگهان امام محمد جواد علیه‌السلام وارد زندان شد و دست مرا گرفت و از زندان بیرون آمدیم؛ و بعد از آن به من فرمود: ای اباصلت! نجات یافتی، برو که دیگر تو را پیدا نخواهند کرد. [1] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] أمالی شیخ صدوق: ص 527 - 529، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام: ج 2، ص 243، اعلام الوری طبرسی: ج 2، ص 83.
    منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحی؛ نشر مهدی یار.


    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 27-02-2024 در ساعت 17:41
    امضاء


  7. Top | #636

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    وساطت برای رفع مشکل

    مرحوم شیخ طوسی، کلینی و دیگر بزرگان آورده‌اند:
    در اوایل خلافت معتصم عباسی، شخصی از اهالی سجستان به همراه امام محمد جواد علیه‌السلام و نیز عده‌ای دیگر، راهی مکه‌ی معظمه گردید.
    شخص سجستانی گوید: در بین راه، جهت استراحت در محلی نشسته بودیم و سفره‌ی غذا پهن بود، ما با عده‌ای از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتیم.
    من به حضرت خطاب کردم و اظهار داشتم: یا ابن رسول الله! فدایت گردم، در شهر ما شخصی از دوستان و محبان شما، از طرف حکومت، مسئول امور مردم می‌باشد.
    مالیات زیادی را بر من مقرر کرده است که بپردازم، در حالی که من توان پرداخت آن را ندارم، چنانچه ممکن باشد نامه‌ای برایش بنویسید تا ملاحظه‌ی حال مرا نماید و تخفیفی دهد؟
    امام علیه‌السلام فرمود: او را نمی‌شناسم.
    عرض کردم: ای سرورم! او از دوستان و علاقه‌مندان به شما اهل بیت عصمت و طهارت می‌باشد؛ و من مطمئن هستم که نامه‌ی شما سودمند خواهد بود.
    و چون سخن و تقاضای من به اتمام رسید، حضرت قلم و کاغذی را در دست مبارک خود گرفت و این عبارت را نگاشت:
    به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان، حامل نامه از جنابعالی و نیز از عقیده‌ات تعریف و تمجید کرد، توجه داشته باش که خوشبختی تو در گرو رفتار و کردارت می باشد؛ بنابراین، سعی کن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشی، همانا خداوند متعال فردای قیامت تو را در مقابل اعمال و کردارت مؤاخذه و مورد بازجوئی قرار می‌دهد.
    بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحویل من داد.
    پس از آن که وارد سجستان شدم و نامه‌ی حضرت را به والی - که به نام حسین بن عبدالله نیشابوری معروف بود - دادم، او نامه را گرفت و بوسید و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب کرد و گفت: خواسته‌ات چیست؟
    گفتم: مأمورین شما مالیات سنگینی بر من بسته‌اند و توان پرداخت آن را ندارم.
    سپس دستور داد: مالیات را از من بردارند و چون سخت در مضیقه بودم نیز مبلغی را لطف کرد. [1] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] تهذیب الأحکام: ج 6، ص 334، ح 926، کافی: ج 5، ص 111، ح 6، بحارالأنوار: ج 50، ص 86، ج 2.
    منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحی؛ نشر مهدی یار.



    امضاء


  8. Top | #637

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وقوع زلزله با دعای امام جواد

    قطب رواندی نقل کرده: معتصم امام جواد علیه السلام را به بغداد دعوت کرد و دنبال بهانه ای بود که آن حضرت را مورد شکنجه و آزار قرار دهد، روزی برخی از وزرا را خواست و گفت استشهادی تهیه کنید که محمد تقی علیه السلام قصد خروج و قیام دارد و اگر به دروغ هم باشد جمعی شهادت دهند و امضاء کنند، پرونده سازی شروع و استشهاد تنظیم گردید، وقتی به اصطلاح قضایی پرونده تکمیل و کیفرخواست صادر شد قرار گذاشتند که امام را احضار کرده و به او بگویند شما قصد شورش داری چون انکار کرد شاهدان دروغین بیایند و شهادت دهند.
    مراحل طی شد و پرونده ای ساختند که جمعی از مدینه و حجاز نوشته اند که محمد تقی ابن الرضا علیهماالسلام قصد خروج دارد و برای این کار سلاح و پول فراوانی تهیه کرده و تعدای از درباریان هم از ماجرا اطلاع دارند.
    معتصم آن حضرت را خواست و گفت یابن الرضا مگر تو قصد خروج و قیام داری؟
    امام فرمود: به خدا قسم این فکر هرگز در خاطرم خطور نکرده زیرا علم ما نشان می دهد که چنین زمانی نخواهد آمد و من هم چنین فکر نکرده ام معتصم گفت نامه ها و استشهادات هست و فلان و فلان هم شهادت می دهند. فرمود: آنها را حاضر کنید معتصم پرونده سازان را حاضر ساخت و آنان با کمال گستاخی گفتند: آری نوشته ای که خروج می کنی و ما این نامه ها را از غلامان و بستگان تو گرفته ایم که سند قطعی در پرونده است.
    راوی گوید: حضرت جواد علیه السلام در ایوان قصر نشسته بود یک طرف دیگر آن شاهدان دروغ پرداز و پرونده ساز قرار داشتند در این حال که نسبت دورغ به امام دادند حضرت جواد علیه السلام سر به آسمان بلند کرد دعائی خواند ناگهان همچون گهواره، زمین تکان خورد و معتصم و وزرای او بر خود لرزیدند و به التماس افتادند هر یک از آنها می خواست فرار کند تا از جا برمی خاستند به رو می افتادند.
    دیگر قدرت بلند شدن نداشتند همه حضار مضطرب شدند و پریشان، معتصم خود در حیرت اضطراب بود گفت: یابن رسول الله من توبه کردم آنها را هم ببخش این در واقع یک صحنه سازی بیش نبود دعا کن خداوند این جنبش و زلزله را ساکت و ساکن گرداند و این مردم نابخرد را هم ببخش و از تقصیر آنان بگذر. حضرت جواد علیه السلام سر به آسمان بلند کرد دعائی خواند عرض کرد پروردگارا، تو میدانی این طبقه‌ی ضاله دشمنان تو و دشمنان من هستند از اینها درگذر، پس زلزله فرو نشست.
    منبع: زندگانی امام جواد؛ حسین ایمانی یامچی؛ مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع).



    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 12-03-2024 در ساعت 17:23
    امضاء


  9. Top | #638

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    وقوع زلزله به دعای امام جواد

    قطب راوندی نقل می‌کند: معتصم، امام جواد علیه‌السلام را به بغداد دعوت کرد و بهانه‌ای می‌خواست که آن حضرت را آزار و شکنجه دهد.
    روزی برخی از وزراء را خواست و گفت: استشهادی تهیه کنید که محمد تقی قصد خروج دارد؟ و اگر به دروغ باشد، جمعی شهادت دهند و امضا کنند.
    در حقیقت یک پرونده‌سازی نمودند که از استشهاد و قطعنامه‌های روز درست و تشکیل شد. وقتی نوشتید که محمد تقی ابن الرضا علیه‌السلام قصد خروج دارد، قهرا او را احضار می‌کنم و او دفاع می‌کند و انکار می‌نماید، شما شهادت به صحت آن دهید و تأیید و تأکید نمائید.
    قطعنامه تشکیل و پرونده ساخته و پرداخته شد که جمعی از مدینه و حجاز نوشته‌اند که محمد تقی ابن الرضا قصد خروج دارد و برای این کار، سلاح و پولی فراوان تهیه کرده و چند نفر هم از درباریان آگاه هستند.
    معتصم آن حضرت را دعوت کرد و گفت: یابن الرضا! مگر تو اراده‌ی خروج داری؟
    امام محمد تقی علیه‌السلام فرمود: به خدا قسم! این فکر هرگز در خاطرم خطور نکرده، زیرا علم ما نشان می‌دهد که چنین زمانی نخواهد آمد و من هم چنین فکر نکرده‌ام.
    معتصم گفت: نامه‌ها و استشهادهایی هست که فلان و فلان هم شهادت می‌دهند.
    فرمود: آنها را حاضر کنید!
    معتصم اصحاب پرونده‌ساز را حاضر کرد، آنان با کمال گستاخی گفتند: آری نوشته‌ای که خروج می‌کنی و ما این نامه را از غلامان و بستگان تو گرفته‌ایم که در پرونده سند قطعی است.
    راوی خبر گوید: حضرت جواد علیه‌السلام در ایوان قصر نشسته بود و یک طرف آن کسانی بودند که شهادت به دروغ داده و پرونده‌سازی کردند. در این حال که نسبت دروغ به امام دادند، حضرت جواد علیه‌السلام سر به آسمان بلند کرد، دعائی خواند.
    ناگهان زلزله‌ای در آن نقطه‌ی مسکونی پرونده‌سازان افتاد که مانند گهواره زمین تکان می‌خورد و معتصم و وزرای او بر خود لرزیدند و به التماس افتادند، هر یک از آنها می‌خواستند فرار کنند، تا از جا بر می‌خاستند به رو می‌افتادند، دیگر قدرت بلند شدن نداشتند، همه حضار مضطرب و پریشان شدند.
    معتصم خود در حیرت و اضطرار گفت: یابن رسول‌الله! من توبه کردم، آنها را هم ببخش، این واقعه یک صحنه‌سازی بیش نبود، دعا کن خداوند این جنبش و زلزله را ساکت و ساکن گرداند و این مردم نابخرد را هم ببخشد و از تقصیر آنها بگذرد.
    حضرت جواد علیه‌السلام سر به آسمان بلند کرد دعائی خواند، عرض کرد: پروردگارا! تو می‌دانی که این طبقه ضاله دشمن تو و دشمنان من هستند، من از سر تقصیر آنها گذشتم.
    در این حال، فوری زلزله آرام گرفت و عمارت به جای خود باقی ماند، همه از تشویش راحت شدند. [1] .
    و بدین وسیله، قدرت و نیروی امامت را شناختند ولی در ظاهر سر تسلیم فرود آوردند، اما در باطن به خباثت نفس و دشمنی خود، همچنان ادامه می‌دادند.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت :
    [1] خرائج: ج 2 ص 671.
    منبع: زندگانی حضرت امام محمد تقی جوادالائمه؛ حسین عماد زاده؛ حسینیه عمادزاده چاپ اول 1386.

    امضاء


  10. Top | #639

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ولادت شگفت‌


    «حکیمه خاتون» دختر امام کاظم علیه‌السلام می‌گوید:
    روزی برادرم حضرت رضا علیه‌السلام مرا خواست و فرمود: «ای حکیمه! امشب فرزند مبارک «خیزران» متولد خواهد شد، باید هنگام ولادتش حاضر باشی.»
    من در خدمت آن حضرت ماندم. شب مرا با خیزران و زنان قابله در اطاقی تنها گذاشت و چراغی برای ما روشن کرد و خود بیرون رفت. چون او را درد زائیدن گرفت چراغ خاموش گردید. ما از خاموشی چراغ اندوهگین شدیم، ناگاه اطاق به نور وجود او روشن گردید، در حالی که آن حضرت را پرده‌ی نازکی احاطه کرده بود و نوری از آن نوزاد ساطع شد که تمام حجره را منور و روشن نمود.
    در این وقت امام رضا علیه‌السلام وارد شد و نوزاد را بلند کرد و در گوش‌های او اذان و اقامه گفت و سپس در گهواره نهاد و به من فرمود:
    «ای حکیمه در کنار گهواره باش.»
    روز سوم دیدم حضرت جواد علیه‌السلام چشمانش را به سوی آسمان دوخت، آنگاه نظری به جانب راست و چپ خویش نمود و فرمود:
    «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.»

    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 17-03-2024 در ساعت 20:31
    امضاء


  11. Top | #640

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حکیمه گوید:
    من هراسان و وحشت‌زده شدم و دوان دوان به محضر امام رضا علیه‌السلام رسیدم و عرض کردم: «از این نوزاد سخنانی بس شگفت شنیدم و چون حال طفل را برای امام بیان داشتم حضرت فرمود: «آنچه بعد از این، از عجایب احوال او مشاهده خواهی نمود، بیش از آن چیزی است که اکنون مشاهده کردی.» [1] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت:
    [1] بحارالانوار، ج 50، ص 15.
    منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی ؛ نبوغ چاپ اول 1381.


    امضاء


صفحه 64 از 65 نخستنخست ... 1454606162636465 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi