صفحه 53 از 65 نخستنخست ... 34349505152535455565763 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 521 تا 530 , از مجموع 643

موضوع: دانشنامه امام جواد علیه السلام

  1. Top | #521

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظرته مع مخالفیه لما أراد أن یزوج بنت المأمون


    عن الریان بن شبیب قال : لما اراد المأمون ان یزوج ابنته ام‌الفضل اباجعفر محمد بن علی علیه‌السلام بلغ ذلک العباسیین، فغلظ علیهم و استکبروه، و خافوا ان ینتهی الامر معه الی ما انتهی الیه مع الرضا علیه‌السلام، فخافوا فی ذلک.
    و اجتمع منهم اهل بیته الادنون منه، فقالوا : ننشدک الله یا امیرالمؤمنین ان تقیم علی هذا الامر الذی قد عزمت علیه من تزویج ابن‌الرضا، فانا نخاف ان تخرج به عنا امرا قد ملکناه الله، و تنزع منا عزا قد البسناه الله، فقد عرفت ما بیننا و بین هؤلاء القوم قدیما و حدیثا، و ما کان علیه الخلفاء الراشدین قبلک، من تبعیدهم و التصغیر بهم، و قد کنا فی وهلة من عملک مع الرضا ما عملت حتی کفانا الله المهم من ذلک، فالله الله ان تردنا الی غم انحسر عنا، و اصرف رأیک عن ابن الرضا، و اعدل الی من تراه من اهل بیتک یصلح لذلک دون غیره.
    فقال لهم المأمون : اما ما بینکم و بین آل ابی‌طالب فانتم السبب فیه، ولو انصفتم القوم لکانوا اولی بکم، و اما ما کان یفعله من قبلی بهم فقد کان به قاطعا للرحم، و اعوذ بالله من ذلک، و والله ما ندمت علی ما کان منی من استخلاف الرضا، و لقد سألته ان یقوم بالامر و انزعه عن نفسی فابی، و کان امر الله قدرا مقدورا، و اما ابوجعفر محمد بن علی قد اخترته لتبریزه علی کافة اهل الفضل فی العلم و الفضل مع صغر سنه و الاعجوبة فیه بذلک، و انا ارجو ان یظهر للناس ما قد عرفته منه، فیعلموا ان الرأی ما رأیت فیه.
    فقالوا : ان هذا الفتی و ان راقک منه هدیه، فانه صبی لا معرفة له و لا فقه، فامهله لیتأدب و یتفقه فی الدین، ثم اصنع ما تراه بعد ذلک.
    فقال لهم : ویحکم! انی اعرف بهذا الفتی منکم، و ان هذا من اهل بیت علمهم من الله و مواده و الهامه،لم یزل آباؤه اغنیاء فی علم الدین و الادب عن الرعایا الناقصة عن حد الکمال، فان شئتم فامتحنوا اباجعفر بما یتبین لکم به ما وصفت عن حاله.
    قالوا له : قد رضینا لک یا امیرالمؤمنین و لانفسنا بامتحانه، فخل بیننا و بینه لننصب من یسأله بحضرتک عن شی‌ء من فقه الشریعة، فان اصاب الجواب عنه لم یکن لنا اعتراض فی امره، و ظهر للخاصة و العامة سدید رأی امیرالمؤمنین، و ان عجز عن ذلک فقد کفینا الخطب فی معناه.
    فقال لهم المأمون : شأنکم ذاک و متی اردتم، فخرجوا من عنده، و اجتمع رأیهم علی مسألة یحیی بن اکثم - و هو قاضی الزمان - ان یسأله مسألة لا یعرف الجواب فیها، و وعدوه باموال نفیسة علی ذلک، و عادوا الی المأمون فسألوه ان یختار لهم یوما للاجتماع، فاجابهم الی ذلک.
    فاجتمعوا فی الیوم الذی اتفقوا علیه، و حضر معهم یحیی بن اکثم، فامر المأمون ان یفرش لابی‌جعفر علیه‌السلام دست و یجعل له فیه مسورتان، ففعل ذلک، و خرج ابوجعفر علیه‌السلام و هو یومئذ ابن تسع سنین و اشهر، فجلس بین المسورتین، و جلس یحیی ابن‌اکثم بین یدیه، وقام الناس فی مراتبهم، و المأمون جالس فی دست متصل بدست ابی‌جعفر علیه‌السلام.
    فقال یحیی بن اکثم للمأمون : اتأذن لی یا امیرالمؤمنین ان اسأل اباجعفر؟ فقال له المأمون : استأذنه فی ذلک، اقبل علیه یحیی بن اکثم فقال : اتأذن لی جعلت فداک فی مسألة؟ قال له ابوجعفر علیه‌السلام : سل ان شئت، قال یحیی : ما تقول جعلنی الله فداک فی محرم قتل صیدا؟
    فقال له ابوجعفر علیه‌السلام : قتله فی حل او حرم؟ عالما کان المحرم ام جاهلا؟ قتله عمدا او خطأ؟ حرا کان المحرم ام عبدا؟ صغیرا کان ام کبیرا؟ مبتدءا بالقتل ام معیدا؟ من ذوات الطیر کان الصید ام من غیرها؟ من صغار الصید کان ام من کباره؟ مصرا علی ما فعل ام نادما؟ فی اللیل کان قتله للصید ام نهارا؟ محرما کان بالعمرة اذ قتله ام بالحج کان محرما؟
    فتحیر یحیی بن اکثم و بان فی وجهه العجز و الانقطاع، و لجلج حتی عرف جماعة اهل المجلس امره.
    فقال المأمون :الحمدلله علی هذه النعمة و التوفیق لی فی الرأی، ثم نظر الی اهل بیته و قال لهم : اعرفتم الان ما کنتم تنکرونه؟
    ثم اقبل علی ابی‌جعفر فقال له : أتخطب یا اباجعفر؟ قال : نعم، یا امیرالمؤمنین، فقال له المأمون : اخطب جعلت فداک لنفسک فقد رضیتک لنفسی و انا مزوجک ام‌الفضل ابنتی و ان رغم قوم لذلک.
    فقال ابوجعفر علیه‌السلام : الحمدلله اقرارا بنعمته، و لا اله الا الله اخلاصا بوحدانیته، و صلی الله علی محمد سید بریته و الاصفیاء من عترته، اما بعد : فقد کان من فضل الله علی الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام، فقال سبحانه : «و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم»(نور:32) ، ثم ان محمد ابن علی بن موسی یخطب ام‌الفضل بنت عبدالله المأمون، و قد بذل لها من الصداق مهر جدته فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و اله، و هو خمسمائة درهم جیادا، فهل زوجتنی یا امیرالمؤمنین بها علی هذا الصداق المذکور؟
    قال المأمون : نعم قد زوجتک یا اباجعفر ابنتی علی هذا الصداق المذکور، فهل قبلت النکاح؟
    فقال ابوجعفر علیه‌السلام : قد قبلت ذلک و رضیت به، فامر ان یقعد الناس علی مراتبهم فی الخاصة و العامة.
    قال الریان : و لم تلبث ان سمعنا اصواتا تشبه اصوات الملاحین فی محاوراتهم، فاذا الخدم یجرون سفینة مصنوعة من الفضة مشدودة بالحبال من الابریسم علی عجلة مملوة من الغالیة.
    فامر المأمون ان تخضب لحی الخاصة من تلک الغالیة، ثم مدت الی دار العامة فطیبوا منها، و وضعت الموائد فاکل الناس، و خرجت الجوائز الی کل قوم علی قدرهم.
    فلما تفرق الناس و بقی من الخاصة من بقی، قال المأمون لابی‌جعفر علیه‌السلام : ان رأیت جعلت فداک ان تذکر الفقه فیما فصلته من وجوه قتل المحرم الصید لنعلمه و نستفیده.
    فقال ابوجعفر علیه‌السلام : نعم، ان المحرم اذا قتل صیدا فی الحل و کان الصید من ذوات الطیر و کان من کبارها فعلیه شاة، فان اصابه فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفا، فاذا قتل فرخا فی الحل فعلیه حمل قد فطم من اللبن، و اذا قتله فی الحرم فعلیه الحمل، و قیمة الفرخ، و ان کان من الوحش و کان حمار وحش فعلیه بقرة، و ان کان نعامة فعلیه بدنة، و ان کان ظبیا فعلیه شاة.
    فان قتل شیئا من ذلک فی الحرم فعلیه الجزاء مضاعفا هدیا بالغ الکعبة، و اذا اصاب المحرم ما یجب علیه الهدی و کان احرامه بالحج نحره بمنی، و ان کان احرامه بالعمرة نحره بمکة، و جزاء الصید علی العالم و الجاهل سواء، و فی العمد له المأثم و هو موضوع عنه فی الخطأ، و الکفارة علی الحر فی نفسه، و علی السید فی عبده، و الصغیر لا کفارة علیه، و هی علی الکبیر واجبة و النادم یسقط ندمه عنه عقاب الاخرة و المصر یجب علیه العقاب فی الاخرة.
    فقال له المأمون : احسنت یا اباجعفر احسن الله الیک، فان رایت ان تسأل یحیی عن مسألة کما سالک.
    فقال ابوجعفر علیه‌السلام لیحیی : اسألک؟ قال : ذلک الیک جعلت فداک، فان عرفت جواب ما تسألنی عنه و الا استفدته منک.
    فقال له ابوجعفر علیه‌السلام : اخبرنی عن رجل نظر الی امراة فی اول النهار، فکان نظره الیها حراما علیه، فلما ارتفع النهار حلت له، فلما زالت الشمس حرمت علیه، فلما کان وقت العصر خلت له، فلما غربت الشمس حرمت علیه، فلما دخل علیه وقت العشاء الاخرة حلت له، فلما کان انتصاف اللیل حرمت علیه، فلما طلع الفجر حلت له، ما حال هذه المرأة؟ و بماذا حلت له و حرمت علیه؟
    فقال له یحیی بن اکثم : و الله ما اهتدی الی جواب هذا السؤال، و لا اعرف الوجه فیه، فان رایت ان تفیدناه.
    فقال ابوجعفر علیه‌السلام : هذه امة لرجل من الناس نظر الیها اجنبی فی اول النهار، فکان نظره الیها حراما علیه، فلما ارتفع النهار ابتاعها من مولاها فحلت له، فلما کان عند الظهر اعتقها فحرمت علیه، فلما کان وقت العصر تزوجها فحلت له، فلما کان وقت المغرب ظاهر منها فحرمت علیه، فلما کان وقت العشاء الاخرة کفر عن الظهار فحلت له، فلما کان فی نصف اللیل طلقها واحدة فحرمت علیه، فلما کان عند الفجر راجعها فحلت له.
    قال : فاقبل المأمون علی من حضره من اهل بیته فقال لهم : هل فیکم یجیب عن المسألة بمثل هذا الجواب او یعرف القول فیما تقدم من السوال؟ قالوا : لا و الله ان امیرالمؤمنین اعلم بما رای.
    فقال لهم : ویحکم! ان اهل هذا البیت خصوا من الخلق بما ترون من الفضل، و ان صغر السن فیهم لا یمنعهم من الکمال، اما علمتم ان رسول الله صلی الله علیه و اله افتتح دعوته بدعاء امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام و هو ابن عشر سنین، و قبل منه الاسلام و حکم له به، و لم یدع احد فی سنه غیره، و بایع الحسن و الحسین علیهماالسلام و هما ابنا دون ست سنین و لم یبایع صبیا غیرهما، افلا تعلمون الان ما اختص الله به هؤلاء القوم، و انهم ذریة طیبة من بعض یجری لاخرهم ما یجری لاولهم.
    قالوا : صدقت یا امیرالمؤمنین، ثم نهض القوم.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: صحیفه امام جواد؛ جواد قیومی اصفهانی؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.









    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 24-01-2023 در ساعت 16:06
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #522

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظره با یحیی بن اکثم

    در روایتی آمده : مأمون به یحیی بن اکثم گفت : مسأله‌ای را با محمد بن رضا علیهماالسلام مطرح کن که در آن بماند، پرسید : ای ابوجعفر در مورد مردی که با زنی زنا کرد آیا می‌تواند با او ازدواج کند؟
    امام فرمود : او را رها می‌کند تا عده‌اش بگذرد و معلوم شود از او یا از دیگری حامله نیست، چرا که ممکن است با فرد دیگری نیز زنا نموده باشد، آنگاه اگر خواست با او ازدواج می‌کند، مثل او نسبت به آن زن همانند درخت خرمائی است که آن مرد از آن درخت به صورت حرام خورده است آنگاه آن درخت را می‌خرد و به صورت حلال از آن تناول می‌نماید.
    یحیی از جواب امام شگفت‌زده شد، امام از او پرسید : ای ابامحمد چه می‌گویی در مورد مردی که زنی صبحگاه بر او حرام بود نیمه‌ی روز بر او حلال شد - و همانند حدیث گذشته را ذکر کرد - سپس به زن رجوع کرد و بر او حلال شد، و مرد مرتد گردید و زن بر او حرام شد، مرد توبه کرد و به اسلام بازگشت به ازدواج اولی بر او حلال گشت، همچنانکه پیامبر ازدواج زینب با ابوالعاص بن ربیع را به عنوان همان ازدواج اولشان تثبیت کرد بعد از آنکه او اسلام آورد.


    امضاء


  4. Top | #523

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مناظرته مع یحیی بن اکثم


    قال المأمون لیحیی بن اکثم : اطرح علی ابی‌جعفر محمد بن الرضا علیه‌السلام مسألة تقطعه فیها، فقال : یا اباجعفر ما تقول فی رجل نکح امراة علی زنا ایحل ان یتزوجها؟
    فقال علیه‌السلام : یدعها حتی یستبرئها من نطفته و نطفة غیره، اذ لا یؤمن منها ان تکون قد احدثت مع غیره حدثا کما احدثت معه، ثم یتزوج بها ان اراد، فانما مثلها مثل نخلة اکل رجل منها حراما ثم اشتراها فاکل منها حلالا.
    فانقطع یحیی، فقال له ابوجعفر : یا ابامحمد ما تقول فی رجل حرمت علیه امراة بالغداة و حلت له ارتفاع النهار - و ذکر کما تقدم فی الحدیث السابق - ثم راجعها فحلت له، فارتد عن الاسلام فحرمت علیه، فتاب و رجع الی الاسلام فحلت له بالنکاح الاول، کما اقر رسول الله صلی الله علیه و اله نکاح زینب مع ابی‌العاص بن الربیع حیث اسلم علی النکاح الاول.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    منبع: صحیفه امام جواد؛ جواد قیومی اصفهانی؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.


    امضاء


  5. Top | #524

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مناظره با مخالفان در مورد محل قطع دست دزد


    از زرقان همکار ابن ابی‌دؤاد و دوست صمیمی او روایت شده که گفت :
    روزی ابن ابی‌دؤاد از نزد معتصم عباسی خارج شد در حالیکه بسیار غمگین بود، از علت این امر پرسیدم، گفتم : امروز آرزو کردم که ای کاش بیست سال پیش مرده بودم، گفتم : چرا اینگونه آرزو کردی؟ گفت : به خاطر چیزی که از این انسان سیاه چهره محمد بن علی در حضور امیرالمؤمنین مشاهده کردم، گفتم : چه امری اتفاق افتاد.
    گفت : دزدی نزد خلیفه به دزدی اعتراف کرد و از او خواست او را حد بزند تا پاک گردد، معتصم فقهاء را جمع کرد، در میان آنان محمد بن علی هم حضور داشت، معتصم از ما سؤال کرد که دست دزد از کجا باید قطع شود، گفتم : از مچ باید قطع شود، معتصم گفت : دلیل این امر چیست؟ گفتم : زیرا دست همان انگشتان و کف تا مچ است، زیرا خداوند در مورد تیمم می‌فرماید : «صورت و دستهایتان را مسح کنید»، و گروهی با من هم عقیده شدند.
    و گروهی دیگر گفتند : بلکه باید از مرفق قطع شود، معتصم گفت : دلیل این امر چیست، گفتند : زیرا خداوند در قرآن در مورد وضو فرموده : «و دستهایتان را تا مرفق بشوئید»، و دلالت دارد که حد دست تا مرفق است.
    گوید : معتصم نگاه به محمد بن علی کرد و گفت : ای ابوجعفر نظرت در این مورد چیست؟ فرمود : ای امیرالمؤمنین در این زمینه گفتگو کردند، گفت : گفتار آنان را کنار بگذار، تو چه می‌گوئی، فرمود : مرا از این امر معاف دار ای امیرالمؤمنین، گفت : تو را به خدا سوگند می‌دهم که مرا از این امر خبر دهی، فرمود : حال که مرا به خدا سوگند دادی می‌گویم که آنان در بیان روش پیامبر اشتباه کردند، باید چهار انگشت قطع شود و بقیه دست رها شود و بریده نشود.
    معتصم گفت : دلیل این امر چیست؟ فرمود : سخن پیامبر که فرموده : سجده بر هفت جای است : چهره و دو دست و دو سر زانو و پا، هرگاه دستش را از مچ یا مرفق قطع کنید دستی برای او نمی‌ماند که سجده کند، و خداوند فرموده : «محل سجده برای خداست» که مراد مواضع هفتگانه‌ای است که بر آنها سجده می‌کنند «پس جز خدا کسی را نخوانید»، و آنچه برای خداست قطع نمی‌شود.
    گوید : معتصم از این معنا تعجب کرد و دستور قطع دست دزد را از همان محل داد، ابن ابی‌دؤاد گفت : قیامت من برپا شد و دوست داشتم که زنده نبودم.



    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 28-01-2023 در ساعت 19:23
    امضاء


  6. Top | #525

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظرته مع مخالفیه فی بیان موضع قطع ید السارق



    عن زرقان صاحب ابی‌دؤاد و صدیقه بشدة قال :
    رجع ابن ابی‌دؤاد ذات یوم من عند المعتصم و هو مغتم، فقلت له فی ذلک، فقال : وددت الیوم أنی قد مت منذ عشرین سنة، قال : قلت له : و لم ذاک؟ قال : لما کان من هذا الاسود ابی‌جعفر محمد بن علی بن موسی الیوم بین یدی امیرالمؤمنین، قال : قلت له : و کیف کان ذلک؟
    قال : ان سارقا أقر علی نفسه بالسرقة، و سأل الخلیفة تطهیره باقامة الحد علیه، فجمع لذلک الفقهاء فی مجلسه و قد احضر محمد بن علی، فسألنا عن القطع فی ای موضع یجب ان یقطع؟ قال : فقلت : من الکرسوع، قال : و ما الحجة فی ذلک؟ قال : قلت : لان الید هی الاصابع و الکف الی الکرسوع، لقول الله فی التیمم : «فامسحوا بوجوهکم و أیدیکم» [1] ، و اتفق معی ذلک القوم.
    و قال آخرون : بل یجب القطع من المرفق؟ قال : و ما الدلیل علی ذلک؟ قالوا : لان الله قال : «و ایدیکم الی المرافق» فی الغسل دل ذلک علی ان حد الید هو المرفق.
    قال : فالتفت الی محمد بن علی علیهماالسلام فقال : ما تقول فی هذا یا اباجعفر؟ فقال : قد تکلم القوم فیه یا امیرالمؤمنین، قال : دعنی مما تکلموا به ای شی‌ء عندک؟ قال : اعفنی عن هذا یا امیرالمؤمنین، قال : أقسمت علیک بالله لما اخبرت بما عندک فیه، فقال : اما اذا اقسمت علی بالله انی اقول انهم اخطأوا فیه السنة، فان القطع یجب ان یکون من مفصل اصول الاصابع، فیترک الکف.
    قال : و ما الحجة فی ذلک؟ قال : قول رسول الله صلی الله علیه و اله : السجود علی سبعة اعضاء : الوجه و الیدین و الرکبتین و الرجلین، فاذا قطعت یده من الکرسوع او المرفق لم یبق له ید یسجد علیها، و قال الله تبارک و تعالی : «و ان المساجد لله» [2] ، یعنی به هذه الاعضاء السبعة التی یسجد علیها : «فلا تدعوا مع الله احدا»، و ما کان لله لم یقطع.
    قال : فاعجب المعتصم ذلک و امر بقطع ید السارق من مفصل الاصابع دون الکف، قال ابن ابی‌دؤاد : قامت قیامتی، و تمنیت انی لم أک حیا.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] المائدة : 6.
    [2] الجن : 18.
    منبع: صحیفه امام جواد؛ جواد قیومی اصفهانی؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.

    امضاء


  7. Top | #526

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظره در مورد بعضی از روایات جعلی


    روایت شده بعد از آنکه مأمون دخترش ام‌الفضل را به تزویج امام جواد علیه‌السلام درآورد در مجلسی حضور داشت، و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری در آنجا حضور داشتند.
    یحیی بن اکثم به امام گفت : ای پسر رسول خدا چه می‌گویی در مورد این خبر که روایت شده جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت : ای محمد خداوند بزرگ بر تو سلام رسانده و گوید : از ابوبکر بپرس آیا از من ناراضی است به درستی که من از او خشنودم.
    امام فرمود : من منکر فضل ابوبکر نیستم اما راوی این روایت باید روایت دیگری که پیامبر در حج الوداع فرمود را دیده باشد که فرمود : دروغگویان بر من بسیار است و بعد از من بیشتر می‌شود، پس هر که بر من عمدا دروغ ببندد جایگاهش در آتش است، هرگاه روایتی بر شما وارد شد آن را بر کتاب خدا و سنتم عرضه دارید، و آنچه موافق کتاب خدا و سنتم بود را پذیرفته و آنچه مخالف آنها بود را رد نمائید، و این حدیث موافق کتاب خدا نیست، خداوند می‌فرماید : «و ما انسان را خلق کردیم و به وسوسه‌های نفسانی‌اش آگاهیم و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم»، چگونه بر خداوند خشنودی ابوبکر از غضب او مخفی مانده تا از اسرار پوشیده سؤال کند و این در عقول محال و غیر ممکن است.
    آنگاه یحیی بن اکثم گفت : روایت شده، مثال ابوبکر و عمر در زمین همانند جبرئیل و میکائیل در آسمان است.
    امام فرمود : در این روایت نیز باید دقت کرد، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته‌ی مقرب الهی هستند که هرگز نافرمانی او را نکرده‌اند و از فرمانبرداری او لحظه‌ای دست نکشیده‌اند، اما این دو مشرک بودند و بعد مسلمان گردیدند، و بیشتر ایام عمرشان را در حال شرک به خدا بسر برده‌اند، و شباهت این دو به یکدیگر محال است.
    یحیی گفت : همچنین روایت شده که آنان دو پیران اهل بهشتند در این زمینه چه می‌گویی؟
    امام فرمود : این روایت نیز محال می‌باشد، زیرا تمامی اهل بهشت جوانند و در میانشان پیرمردی نیست، و این خبر را بنی‌امیه جعل کرده‌اند تا در مقابل روایتی قرار گیرد که پیامبر در مورد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرموده که آنان دو سرور جوانان اهل بهشتند.
    یحیی بن اکثم گفت : و روایت شده که عمر بن خطاب نور دهنده‌ی اهل بهشت است.
    امام فرمود : این نیز محال است، زیرا در بهشت فرشتگان مقرب الهی و آدم و محمد و تمامی پیامبران و مرسلین حضور دارند با آنان بهشت روشن نمی‌گردد بلکه با نور عمر روشن می‌شود!
    یحیی گفت : همچنین روایت شده که آرامش بر زبان عمر جاری می‌گردد.
    امام فرمود : من منکر فضائل عمر نیستم، اما ابوبکر از عمر برتر است و او بالای منبر گفت : من شیطانی دارم که بر من عارض می‌شود و هرگاه از راه خارج گردیدم مرا به راه آورید.
    یحیی گفت : از پیامبر روایت شده که فرمود : اگر من برانگیخته نمی‌شدم عمر به نبوت برانگیخته می‌شد.
    امام فرمود : کتاب خداوند از این حدیث راستگوتر است، خداوند در کتابش گوید : «و هنگامی که از پیامبران و از تو و از نوح میثاق و تعهد گرفتم»، خداوند پیمان پیامبران را گرفته است پس چگونه ممکن است که پیمانش را تغییر دهد در حالیکه پیامبران یک لحظه به خدا شرک نورزیدند پس چگونه کسی که مشرک بوده به نبوت برگزیده شود، و حال آنکه اکثر دوران زندگی او در حال شرک بسر می‌برد، و پیامبر فرموده : من آنگاه که آدم بین روح و جسد بود پیامبر گردیدم.
    یحیی گفت : از پیامبر روایت شده : وحی از من بازداشته نشد مگر اینکه گمان کردم بر خاندان خطاب فرستاده شده است.
    امام فرمود : این نیز محال است، زیرا پیامبر جائز نیست که در سنت خود تردید نماید، خداوند می‌فرماید : «خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانی را انتخاب کرد»، چگونه ممکن است که نبوت از کسی که خداوند او را برگزیده به کسی که نسبت به خدا مشرک بوده است منتقل گردد.
    یحیی گفت : از پیامبر - که درود خدا بر او و بر خاندانش باد - روایت شده که فرمودند : اگر عذاب نازل می‌شد جز عمر کسی از آن نجات نمی‌یافت.
    امام فرمود : این نیز محال است، خداوند بزرگ می‌فرماید : «خداوند تا آنگاه که تو در میان آنان هستی ایشان را عذاب نمی‌کند، و خداوند آنان را عذاب نمی‌کند در حالیکه آنان طلب آمرزش می‌کنند»، و خداوند بزرگ خبر داد تا زمانیکه پیامبر در میان مردم است و تا زمانیکه از خداوند طلب آمرزش می‌خواهند کسی را عذاب نمی‌کند.
    مناظرته فی بعض الروایات المجعولة
    روی ان المأمون بعد ما زوج ابنته ام‌الفضل اباجعفر علیه‌السلام کان فی مجلس و عنده ابوجعفر علیه‌السلام و یحیی بن اکثم و جماعة کثیرة.
    فقال له یحیی بن اکثم : ما تقول یابن رسول الله صلی الله علیه و اله فی الخبر الذی روی انه انزل جبرئیل علیه‌السلام علی رسول الله صلی الله علیه و اله و قال : یا محمد ان الله عزوجل یقرئک السلام و یقول لک : سل ابابکر هل هو عنی راض.
    فقال ابوجعفر : لست بمنکر فضل ابی‌بکر و لکن یجب علی صاحب هذا الخبر ان یأخذ مثال الخبر الذی قاله رسول الله صلی الله علیه و اله فی حجة الوداع : قد کثرت علی الکذابة و ستکثر بعدی، فمن کذب علی معتمدا فلیتبوأ مقعده من النار، فاذا اتاکم الحدیث عنی فاعرضوه علی کتاب الله و سنتی، فما وافق کتاب الله و سنتی فخذوه به، و ما خالف کتاب الله و سنتی فلا تأخذوا به، و لیس یوافق هذا الخبر کتاب الله، قال الله تعالی : «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» [1] ، فالله عزوجل خفی علیه رضا ابی‌بکر من سخطه حتی سأل من مکنون سره، هذا مستحیل فی العقول.
    ثم قال یحیی بن اکثم : و قد روی ان مثل ابی‌بکر و عمر فی الارض کمثل جبرئیل و میکائیل فی السماء.
    فقال علیه‌السلام : و هذا ایضا یجب ان ینظر فیه، لان جبرئیل و میکائیل ملکان لله مقربان لم یعصیا قط، و لم یفارقا طاعته لحظة واحدة، و هما قد اشرکا بالله عزوجل و ان اسلما بعد الشرک، و کان اکثر ایامهما فی الشرک بالله، فمحال ان یشبههما.
    قال یحیی : و قد روی ایضا انهما سیدا کهول اهل الجنة، فما تقول فیه؟
    فقال علیه‌السلام : و هذا الخبر محال ایضا، لان اهل الجنة کلهم یکونون شبابا، و لا یکون فیهم کهل، و هذا الخبر وضعه بنو امیة لمضادة الخبر الذی قاله رسول الله صلی الله علیه و اله فی الحسن و الحسین بانهما سیدا شباب اهل الجنة.
    فقال یحیی بن اکثم : و روی ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة.
    فقال علیه‌السلام : و هذا ایضا محال، لان فی الجنة ملائکة الله المقربین و آدم و محمدا و جمیع الانبیاء و المرسلین، لا تضی‌ء بانوارهم حتی تضی‌ء بنور عمر.
    فقال یحیی : و قد روی ان السکینة تنطق علی لسان عمر.
    فقال علیه‌السلام : لست بمنکر فضائل عمر، ولکن ابابکر افضل من عمر، فقال علی رأس المنبر : ان شیطانا یعترینی، فاذا ملت فسددونی.
    فقال یحیی : قد روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : لو لم ابعث لبعث عمر.
    فقال علیه‌السلام : کتاب الله اصدق من هذا الحدیث، یقول الله فی کتابه : «و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح» [2] ، فقد اخذ الله میثاق النبیین فکیف یمکن ان یبدل میثاقه، و کان الانبیاء علیهم‌السلام لم یشرکوا طرفة عین فکیف یبعث بالنبوة من اشرک، و کان اکثر ایامه مع الشرک بالله، و قال رسول الله صلی الله علیه و اله : نبئت و آدم بین الروح و الجسد.
    فقال یحیی بن اکثم : و قد روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : ما احتبس الوحی عنی قط الا ظننته قد نزل علی آل الخطاب.
    فقال علیه‌السلام : و هذا محال ایضا، لانه یجوز ان یشک النبی صلی الله علیه و اله فی نبوته، قال الله تعالی : «الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس» [3] ، فکیف یمکن ان تنتقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالی الی من اشرک به.
    قال یحیی بن اکثم : روی ان النبی صلی الله علیه و اله قال : لو نزل العذاب لما نجا منه الا عمر.
    فقال علیه‌السلام : و هذا محال ایضا، ان الله تعالی یقول : «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون» [4] ، فاخبر سبحانه ان لا یعذب احدا مادام فیهم رسول الله صلی الله علیه و اله و ما داموا یستغفرون الله تعالی.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] ق : 16.
    [2] الاحزاب : 7.
    [3] حج : 75.
    [4] انفال : 33.
    منبع: صحیفه امام جواد؛ جواد قیومی اصفهانی؛ دفتر انتشارات اسلامی چاپ اول 1381.


    امضاء


  8. Top | #527

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظره امام با یحیی بن اکثم


    «یحیی بن أکثم» یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون بود که شهرت علمی او در رشته‌های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق‌العاده‌ای داشت ولی مردی خودپسند و مغرور بود و هر دانشمندی که به دیدار او می‌رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سؤال می‌کرد تا طرف، به عجز خود در مقابل وی اقرار کند!.
    عباسیان از میان دانشمندان «یحیی بن اکثم» را (بدلیل شهرت وی) انتخاب کردند و مأمون جلسه‌ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد علیه‌السلام ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون کرد و گفت: «اجازه می‌دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟»
    مأمون گفت: «از خود او اجازه بگیر.»
    یحیی از امام جواد علیه‌السلام که در آن وقت هشت‌ساله بود اجازه گرفت. امام فرمود: «هر چه می‌خواهی بپرس.»
    یحیی گفت: «درباره‌ی شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است چه می‌گوئید؟»
    امام جواد علیه‌السلام فرمود: «آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده‌ی حرم) کشته است یا در حرم (تا چهار فرسخی مکه)؟
    عالم به حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟
    عمدا کشته یا به خطا؟
    آزاد بوده یا برده؟
    صغیر بوده یا کبیر؟
    برای اولین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟
    شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟
    از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟
    باز هم از انجام چنین کاری أبا ندارد یا از کرده‌ی خود پشیمان است؟
    در شب شکار کرده یا در روز؟
    در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟!»
    یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسأله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهره‌اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
    مأمون گفت: «خدای را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.» و در همان مجلس عقد ازدواج دخترش با امام علیه‌السلام را اجرا کرد.
    سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: «آیا اکنون آنچه را که نمی‌پذیرفتید دانستید؟!»
    آنگاه پس از مذاکراتی که در مجلس صورت گرفت، مردم پراکنده شدند و جز نزدیکان خلیفه، کسی در مجلس نماند.
    مأمون رو به امام جواد علیه‌السلام کرد و گفت: «قربانت گردم خوب است احکام هر یک را که در مورد کشتن صید در حال احرام مطرح کردید، بیان کنید تا استفاده کنیم.
    امام جواد علیه‌السلام فرمود: «بلی، اگر شخص محرم در حل (خارج از حرم) شکار کند و شکارش از پرندگان بزرگ باشد، کفاره‌اش یک گوسفند است و اگر در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر است؛
    و اگر جوجه‌ی پرنده‌ای را در بیرون حرم بکشد، کفاره‌اش یک بره است که تازه از شیر گرفته شده باشد؛
    و اگر آن را در حرم بکشد هم بره و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛
    و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنانچه گورخر باشد، کفاره‌اش یک گاو است؛
    و اگر شترمرغ باشد کفاره‌اش یک شتر است؛
    و اگر آهو باشد کفاره‌ی آن یک گوسفند است؛
    و اگر هر یک از اینها را در حرم بکشد کفاره‌اش دو برابر می‌شود؛
    و اگر شخص محرم کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانی را در «منی» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکه» قربانی کند؛
    کفاره شکار برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است، منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولی در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است.
    کفاره‌ی شخص آزاد بر عهده‌ی خود اوست و کفاره‌ی برده بر عهده‌ی صاحب اوست، و بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر واجب است؛
    و عذاب آخرت از کسی که از کرده‌اش پشیمان است برداشته می‌شود، ولی آن که پشیمان نیست کیفر خواهد شد.»
    مأمون گفت: «احسنت یا اباجعفر! خدا به تو نیکی کند! حال خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بکنید، همان طور که او از شما پرسید.»
    در این هنگام ابوجعفر علیه‌السلام به یحیی فرمود: «بپرسم؟»
    یحیی گفت: «اختیار با شماست فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ می‌گویم و گرنه از شما بهره‌مند می‌شوم.»
    ابوجعفر علیه‌السلام فرمود: «به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه می‌کند و آنگاه حرام است، و چون روز بالا می‌آید آن زن بر او حلال می‌شود، و چون ظهر می‌شود باز بر او حرام می‌شود، و چون وقت عصر می‌رسد بر او حلال می‌گردد، و چون آفتاب غروب می‌کند بر او حرام می‌شود، و چون وقت عشاء می‌شود بر او حلال می‌گردد و چون شب به نیمه می‌رسد بر او حرام می‌شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می‌گردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می‌شود؟»
    یحیی گفت: «نه به خدا قسم، من به پاسخ این پرسش راه نمی‌برم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی‌دانم، اگر صلاح می‌دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.»
    ابوجعفر علیه‌السلام فرمود: «این زن، کنیز مردی بوده است، در بامدادان، مرد بیگانه‌ای به او نگاه می‌کند و آنگاه حرام بود، چون روز بالا می‌آید، کنیز را از صاحبش می‌خرد و بر او حلال می‌شود، چون ظهر می‌شود او را آزاد می‌کند و بر او حرام می‌گردد، چون عصر فرا می‌رسد او را به حباله‌ی نکاح خود در می‌آورد و بر او حلال می‌شود، به هنگام مغرب او را «ظهار» می‌کند [1] و بر او حرام می‌شود، موقع عشا کفاره‌ی ظهار می‌دهد و مجددا بر او حلال می‌شود چون نیمی از شب می‌گذرد او را طلاق می‌دهد و بر او حرام می‌شود و هنگام طلوع فجر رجوع می‌کند و زن براو حلال می‌گردد. [2] .
    در این هنگام مأمون به حاضران گفت: «آیا در میان شما کسی هست که بتواند این گونه سؤال کند و این گونه جواب دهد؟»
    آنان به اتفاق گفتند: «کسی را در علم و فضل، مانند اباجعفر نمی‌شناسیم.»
    مأمون گفت: «وای بر شما! به خدا سوگند او از خاندانی است که کوچک و بزرگ در آن یکسان است و آنان علم و کمال را از یکدیگر به ارث می‌برند و آخرین و اولین آنان با هم یکی است.» [3] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] «ظهار» عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: «پشت تو برای من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم می‌باشد، و در این صورت باید کفاره‌ی ظهار بدهد تا همسرش مجددا بر او حلال گردد. ظهار در پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعی طلاق حساب می‌شد و موجب حرمت ابدی می‌گشت ولی حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره گردید.
    [2] سیره‌ی پیشوایان، پیشوایی، ص 548، به نقل از مجلسی، بحارالانوار، ص76 - 75.
    [3] کشف الغمه، اربلی، ج 3، ص 207 - احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 244.
    منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی ؛ نبوغ چاپ اول 1381.


    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 06-02-2023 در ساعت 18:42
    امضاء


  9. Top | #528

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مناظره با یحیی بن اکثم


    شیخ مفید گفته است:
    از ریان بن شبیب نقل شده که گفت: وقتی مأمون تصمیم گرفت، دختر خود ام الفضل را به همسری امام جواد علیه السلام در آورد، خبر به بنی عباس رسید و بر آنها گران آمد و آنرا تصمیم خطرناکی تلقی کرده، از اینکه کار امام جواد به جایی رسد که کار پدرش امام رضا رسید (ولایت عهدی) بیمناک شدند، به همین جهت به رایزنی پرداختند و گروهی از بستگان نزدیکش گرد آمدند و به او گفتند: ای امیر مؤمنان! تو را به خدا سوگند می دهیم! از تصمیمی که در خصوص همسری دخترت با پسر امام رضا گرفته ای، بازگردی، چه اینکه بیم آن داریم که به این واسطه، خلافتی که خدا به ما ارزانی داشته، زایل گردد و لباس عزتی که بر ما پوشیده است، از تن ما بیرون آید و تو از مناسبات میان ما و این گروه از گذشته و حال و نیز روش خلفای پیشین در مورد تبعید، تحقیر و بی حرمتی به آنان، آگاهی و در گذشته نیز از رفتار تو با امام رضا علیه السلام هراسان بودیم تا اینکه خدا آن را کفایت فرمود، بنابراین، بپرهیز و بر حذر باش از اینکه بار دیگر ما را به اندوهی در افکنی که از ما سپری گشته است، اندیشه خود را از ابن رضا (امام جواد) باز گردان و برای دامادی، فردی از خانواده ی خود را که شایسته می دانی، جایگزین وی ساز.
    مأمون به آنها گفت: اما مناسبات نادرست شما و فرزندان ابوطالب، از ناحیه ی شما است و اگر شما از در انصاف با آنها در می آمدید، آنان نزدیک ترین و سزاوارترین کسان به شما بودند و اما آنچه خلفای پیش از من در حق آنها روا می داشتند، قطع رحم بود و من از آن به خدا پناه می برم و به خدا سوگند! از اینکه علی الرضا را ولیعهد خود ساختم، پشیمان نیستم، حتی از او خواستم که خلافت را عهده دار شود و لباس خلافت را از تن من برکند، اما نپذیرفت و (و کان امر الله قدرا مقدورا) [1] «و چنان است که فرمان خدا، روی برنامه و حساب دقیق است.»
    اما ابوجعفر محمد بن علی (امام جواد) را به جهت برتری اش بر همه ی اهل فضل و کمال، در علم و دانش با سن و سال کمش و شگفتی آفرینی اش در این جهت به دامادی برگزیدم و امیدوارم که آنچه من از او می دانم، برای مردم نیز روشن و آشکار گردد، در نتیجه به درستی دیدگاه من راجع به وی، پی خواهید برد، مشاورین مأمون گفتند: این نوجوان، اگر چه باخوی سیرتش، توجه شما را به خود جلب کرده است، اما بی گمان او سن و سال کمی دارد و از فهم و درک درست و دانش بالایی برخوردار نیست، بنابراین به او فرصت بده تا ادب فرا گیرد و احکام دین بیاموزد، آنگاه هر تصمیمی که می خواهی در مورد وی بگیر.
    مأمون به آنان گفت: وای بر شما! من این نوجوان را از شما بهتر می شناسم و همانا او از خاندانی است که دانش خود را از خدا و با الهام او می گیرند، همواره پدران وی در علوم دینی و ادب بی نیاز و سر آمد دیگران که از حد کمال دور بودند، بشمار می رفتند، اگر می خواهید، ابوجعفر را بیازمائید تا آنچه از او به زبان آوردم، بر شما روشن و آشکار گردد.
    مشاورین مأمون گفتند: ای امیر مؤمنان! آزمایش او، ما و تو را خشنود خواهد ساخت، لذا ما را با وی واگذار تا کسی را بگماریم که در حضور شما، چیزی از فقه و دین از او بپرسد، چنانکه پاسخ صحیح دهد، دیگر در کارش اعتراض نخواهیم داشت و برای خاص و عام، استحکام نظر امیر مؤمنان، معلوم خواهد شد و هرگاه از پاسخ مسئله فرو ماند، ما از کفایت خواهد نمود.
    مأمون به آنها گفت: مانعی ندارد، هر زمان می خواهید اقدام کنید، در این هنگام مشاورین از نزد مأمون، خارج شدند و در مورد یحیی بن اکثم که قاضی وقت بود، متفق شدند که او مسأله ای از امام جواد علیه السلام بپرسد که جواب آن را نداند و یحیی را به پیشکشی مال و ثروت نفیسی جهت شکست امام جواد، وعده دادند و نزد مأمون بازگشتند و خواستند تا روزی را جهت همایش تعیین کند، مأمون نیز جواب مثبت داد و آنها در روز یاد شده و به همراه یحیی بن اکثم، گرد آمدند، پس مأمون دستور داد، جایگاه امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس بگسترند و دو متکا برایش قرار دهند و این کار را کردند و امام جواد علیه السلام بیرون آمد و در آن روز، نه سال و چند ماه داشت و در میان دو متکا نشست، یحیی بن اکثم نیز در برابر حضرت جلوس کرد و مردم در جایگاه خود، ایستاده و صحنه را تماشا می کردند و مأمون نیز در صدر مجلس و کنار ابو جعفر (امام جواد) بود.
    در این هنگام یحیی بن اکثم بن مأمون عرض کرد: ای امیر مؤمنان! اجازه می دهید از ابوجعفر سؤالی بپرسم؟ مأمون به او گفت: از خودش اجازه بگیر، یحیی رو به امام جواد علیه السلام نمود و عرض کرد: فدایت گردم! آیا اجازه دارم سؤالی کنم؟ حضرت فرمود: اگر می خواهی، بپرس، یحیی گفت: چه می فرمائید فدایت گردم! درباره ی محرمی که صیدی را کشته است؟
    امام جواد علیه السلام فرمود: صید را در بیرون حرم امن الهی کشته، یا در حرم؟ مسأله را می دانسته، یا جاهل به آن بوده؟ عمدا صید را کشته، یا از روی خطا؟ محرم آزاد بوده، یا بنده؟ صغیر بوده، یا کبیر؟ اولین قتل صید در احرام او بوده، یا قبلا صید کشته بود؟ صید کشته شده از پرندگان بوده، یا از غیر پرندگان؟ از صیدهای کوچک بوده، یا بزرگ؟ محرم بر کشتن صید اصرار دارد، یا پشیمان است؟ کشتن صید در شب بود، یا روز؟ در حال کشتن صید، محرم به احرام عمره بود یا حج؟
    یحیی بن اکثم، مات و متحیر گشت و آثار ناتوانی و شکست در سیمایش آشکار شد و به گونه ای به لکنت افتاد که همه ی اهل مجلس، متوجه حیرت و سرگردانی اش گردیدند، مأمون گفت: خدا را سپاسگزارم که این نعمت را عطا کرد و درستی رأی و نظرم، معلوم گشت، سپس به بستگانش رو کرد و گفت: آیا اکنون آنچه را باور نداشتید، پذیرفتید؟ آنگاه متوجه امام جواد علیه السلام شد و به او گفت: آیا خطبه عقد می خوانی، ای ابو جعفر؟!
    حضرت فرمود: آری، ای امیرمؤمنان! پس مأمون به او گفت: فدایت گردم! بنام خودت خطبه بخوان که تو را پسندیده ام و دخترم ام الفضل را به عقد تو در می آورم، هر چند گروهی آن را خوش ندارند.
    امام جواد علیه السلام نیز شروع به خواندن خطبه کرد و فرمود: حمد و ستایش، مخصوص خداست و این را در مقام اقرار و اعتراف نعمت او، بر زبان می رانم و معبودی، جز الله نیست و این سخن را در مقام اخلاص ورزیدن به یگانگیش ادا می کنم و درود خدا بر محمد صلی الله علیه و اله و سلم، سرور آفریدگانش و برگزیدگان از خاندان او باد، اما بعد از جمله ی لطف و کرم خدای متعال بر بندگان خود این است که آنها را با حلال از حرام بی نیازشان کرده و در قرآن کریم فرموده است: (و أنکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم) [2] «مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بی نیاز می سازد، خداوند گشایش دهنده و آگاه است.» همانا محمد بن علی بن موسی، ام الفضل دختر بنده ی خدا مأمون را به همسری خود در می آورد، در حالیکه مهر جده اش فاطمه زهرا دختر حضرت محمد را مهر او قرار داده است که مبلغ پانصد درهم خالص می باشد، آنگاه رو به مأمون کرده از او پرسید: ای امیر مؤمنان! آیا، با این مبلغی که به عنوان مهر به زبان آوردم، او (محمد بن علی الجواد علیه السلام) را به ازدواج او (أم الفضل) در آورم؟ مأمون در جواب گفت: آری، البته دخترم ام الفضل را با همین مهر گفته شده، به همسری تو ای ابو جعفر! در آوردم آیا آن را پذیرفتی؟
    امام جواد علیه السلام فرمود: آن را قبول کردم و بدان راضی شدم، پس مأمون دستور داد که خاص و عام در این جشن ازدواج شرکت نمایند.
    ریان گفت: طولی نکشید که صداهایی همچون صدای ناخدایان، در گفتگوی خود به گوشمان رسید و مشاهده کردیم که خدمتکاران، یک کشتی مصنوعی از نقره را که با ریسمانهایی از ابریشم بسته بودند و مملو از ماده معطر و خوشبو بود با شتاب می کشیدند؛ مأمون دستور داد که تمام خواص درگاه، محاسن خود را معطر کنند؛ سپس آن کشتی را به قسمت عمومی بردند و همگان خود را با آن خوشبو ساختند و سفره ها گستردند و مردم غذا خوردند و به هر قوم و قبیله ای فرا خور حال خود، جوایزی اهدا شد.
    چون مردم پراکنده شدند و هنوز تنی چند از خواص حضور داشتند، مأمون به امام جواد علیه السلام گفت فدایت شوم! اگر صلاح می دانید شقوق مسئله ی قتل صید، توسط محرم را بیان فرمائید تا استفاده کنیم.
    امام جواد علیه السلام فرمود! آری، همانا محرم اگر صیدی را در حل (غیر حرم) بکشد و صید از پرندگان بزرگ باشد، یک گوسفند کفاره دارد و چنانکه آن را در حرم بکشد؛ کفاره اش دو برابر است و هرگاه جوجه ای را در غیر حرم بکشد، یک شتر بچه ای که از شیر گرفته شده باشد بر اوست؛ اگر جوجه را در حرم بکشد، علاوه بر شتر بچه، قیمت جوجه را هم باید بدهد؛ هرگاه صید کشته شده از حیوانات وحشی و مثلا الاغ وحشی باشد، کفاره ی آن یک گاو است و چنانکه شتر مرغ باشد، کفاره اش یک شتر است و اگر یک آهو باشد، کفاره ی آن یک گوسفند می باشد؛
    هرگاه یکی از این حیوانات را در حرم بکشد، کفاره ی آنها دو برابر است، به صورتی که قربانی باید به حریم کعبه برسد و اگر محرم کاری کند که قربانی بر او واجب شود و محرم به احرام حج باشد، قربانی را در منی سر می برد و چنانکه محرم به احرام عمره باشد، قربانی را در مکه می کشد؛ کفاره ی صید هم، بر عالم و جاهل مساوی است و در صید عمدی، گناه نیز کرده است و در صیدی که از روی خطا صورت گرفته است، گناهی بر وی نخواهد بود؛ کفاره ی محرم حر و آزاد بر گردن خود اوست؛ ولی کفاره ی بنده، بر مولای وی می باشد و صغیر، کفاره ندارد و بر کبیر واجب می باشد و عقوبت اخروی از پشیمان، ساقط می گردد؛ در صورتی که مصر بر صید، در آخرت نیز عقوبت می شود.
    مأمون به امام جواد علیه السلام گفت: چه نیکو گفتی ای ابا جعفر! خدایت با تو نیکی کند؛ اکنون خود اگر مایل هستی سؤالی از یحیی بپرس، همچنان که او از شما پرسید؛ حضرت به یحیی فرمود: از شما بپرسم؟ یحیی گفت! فدایت گردم! هر طور دوست دارید؛ اگر جواب سؤالتان را بدانم می گویم و گر نه، از محضر شما استفاده می کنم.
    امام جواد علیه السلام فرمود مرا از مردی خبر ده که به زنی، در اول روز نگاه کرد، نگاهش بر او حرام بود، وقتی روز بالا آمد، نگاه بر زن، وی را حلال گشت؛ هنگام زوال خورشید، نگاه بر او حرام شد و موقع عصر، حلال گردید؛ با غروب خورشید، نگاه حلال شد؛ وقت عشا آخر، حلال گشت؛ در نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر، حلال گردید؛ بگو که حال این زن چیست و چگونه نگاه بر او، حلال و حرام می شود؟
    یحیی بن اکثم گفت: نه، به خدا سوگند! جواب این سؤال را نمی دانم و از وجه حلال و حرام شدن نگاه، اطلاعی ندارم؛ اگر بیان بفرمائید، استفاده می کنیم.
    امام جواد علیه السلام فرمود: این زن، کنیز مردی است که یک مرد اجنبی اول صبح به او نگاه می کند و نگاهش حرام است؛ روز که بالا می آید، او را از صاحبش می خرد و نگاهش حلال می شود، هنگام ظهر او را آزاد می کند، بر او حرام می گردد؛ در وقت عصر با وی ازدواج می کند و بر او حلال می شود؛ چون مغرب فرا می رسد، او را ظهار می نماید و بر او حرام می شود و هنگام عشا آخر، کفاره ی ظهار را می دهد و بر او حلال می گردد و در نصف شب، یکبار دیگر طلاقش می دهد و بر او حرام می شود و صبح هنگام، به او رجوع می کند و بر او حلال می شود.
    راوی گفت: پس مأمون، به حاضران از خاندان رو کرد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که پاسخ این مسأله را این چنین بگوید؟ یا سخنان نو و تازه در جواب سؤال پیشین، مطرح نماید؟ آنها یکصدا گفتند: به خدا سوگند! نه، ای امیر مؤمنان! همانا امیر مؤمنان نسبت به رأی و نظر خود، آگاهتر است؛ پس خطاب به آنها اظهار داشت: وای بر شما! همانا افراد این خانواده، از میان آفریدگان، به فضل و کمال مخصوص شده اند که مشاهده می کنید و البته سن و سال اندکشان، مانع آنها از رسیدن به کمال نیست؛ آیا نمی دانید که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، دعوت خود را با دعای امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام که در آن زمان ده ساله بود، آغاز کرد و اسلام او را پذیرفت و حکم به مسلمانی او کرد، در حالیکه هیچ کس دیگر هم سن و سال او را به اسلام نخواند و با حسن و حسین علیهم السلام که کمتر از شش سال داشتند، بیعت فرمود و با کودک دیگری غیر از آن دو نفر، دست بیعت نداد؛ آیا اکنون نیز نمی دانید، آنچه را خدای متعال این قوم را به آن مخصوص گردانیده است و اینکه اینان، فرزندانی هستند که بعضی از بعض دیگرند و ماجرای آخرین نفرشان، همان ماجرای اولین نفر آنهاست؛ همگی گفتند: راست گفتی، ای امیر مؤمنان! سپس آنان برخاستند و رفتند؛ چون بامداد فردا شد، مردم گرد آمدند و امام جواد علیه السلام نیز حاضر شد و دربانان و خدمتکاران و خاص و عام، به مبارک باد مأمون و امام جواد علیه السلام آمدند و سه طبق نقره ای که گلوله هایی از مشک و زعفران بهم آمیخته که در داخل آن گلوله ها نوشته هایی در خصوص مال و ثروت فراوان و بخششهای ارزنده و قطعه ای چند از زمین و باغ و بوستان در آنها بود، به مجلس آورده شد و مأمون دستور پراکندن همه ی آنها را بر سر خاصان درگاه، صادر کرد و چنان بود که هر کس چیزی به دستش می رسید، نوشته اش را بیرون می آورد و ارائه می داد و به پایش مهر می زدند؛ آنگاه کیسه های طلا آورده در میان نهادند و مأمون محتویات آنها را در میان امیران لشکر و دیگران پخش می کرد و مردم همگی بر اثر گرفتن جوائز و هدایا، مستغنی و بی نیاز، مجلس را ترک نمودند و مأمون، صدقاتی را پیشکش همه ی مستمندان و مساکین کرد و تا زنده بود، همواره امام جواد را تکریم و احترام می نمود و حتی حضرت را بر فرزندان و تمام خاندان خود، مقدم می داشت. [3] .
    حرانی نقل کرده است:
    مأمون به یحیی بن اکثم گفت: در محضر ابو جعفر، محمد بن رضا (امام جواد) علیهما السلام مسأله ای مطرح کن که او، در جوابش فرو ماند؛ لذا یحیی بن اکثم از حضرت پرسید: ای ابا جعفر! چه می فرمائید راجع به مردی که با زنی زنا کرده، آیا می تواند با وی ازدواج نماید؟
    حضرت در جواب فرمود: او را واگذارد تا رحم خود را از نطفه ی خودش و نطفه ی دیگری که ممکن است به دیگری نیز زنا داده باشد، پاک کند؛ سپس در صورت تمایل با وی ازدواج نماید؛ البته این زن، در مثل به درخت خرمایی می ماند که مردی، به حرام از خرمای آن بخورد، تا آنگاه درخت خرما را خریداری کند و به حلال از آن تناول نماید.
    سپس یحیی بن اکثم منفعل گشت و امام جواد علیه السلام به او فرمود: ای ابا محمد! چه می گویی درباره ی مردی که زنی در اول روز بر وی حرام گردید و چون روز، بالا آمد، حلال شد و نیمه ی روز بر او، حرام گشت، سپس موقع ظهر حلال گردید؛ آنگاه در وقت عصر حرام شد؛ هنگام مغرب، حلال گشت و در نیمه ی شب، حرام شد؛ سپس موقع طلوع فجر، حلال گردید و هنگام بالا آمدن روز، حرام گشت و در نیمه ی روز، حلال گردید؟
    سپس یحیی و فقیهان، گنگ و متحیر باقی ماندند که مأمون (ملعون) گفت: ای ابو جعفر! خدایت عزیز و گرامی دارد! جواب این مسأله را برای ما روشن فرما.
    امام جواد علیه السلام فرمود: این مرد، کسی است که به کنیز نامحرمی نگاه کرد؛ او را خریداری نمود و بر وی، حلال گشت؛ سپس کنیز را، آزاد کرد و بر او حرام شد؛ آنگاه وی را به همسری گرفت و بر وی، حلال گشت؛ بعد از آن او را ظهار کرد (مساوی او گفت: تو نسبت به من، به منزله ی مادرم هستی.) و بر وی حرام گردید؛ آنگاه کفاره ی ظهار را پرداخت نمود و بر او، حلال گشت؛ بعد از آن، او را طلاق داد به یک طلاق و بر وی حرام گشت؛ سپس به او، رجوع نمود و بر وی حلال گردید؛ آنگاه آن مرد مرتد شد و از اسلام بر گشت و بر او، حرام شد؛ سپس از آن توبه کرد و دوباره اسلام آورد که با همان عقد اول بر وی حلال گردید، همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پیوند زناشویی «زینب» را با «ابی العاص بن ربیع» که پس از ارتداد اسلام آورد، با همان عقد اول تأیید و امضا فرمود.[4] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] احزاب: 33 و 38.
    [2] نور: 24 32.
    [3] ارشاد: 319.
    [4] تحف العقول 454.
    منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

    امضاء


  10. Top | #529

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مناظره راجع به ابوبکر و عمر


    طبرسی گفته است
    روایت شده که مأمون، بعد از اینکه دخترش ام الفضل را به همسری امام جواد علیه السلام درآورد، در مجلسی بود که امام جواد علیه السلام ویحیی بن اکثم و گروه دیگری، حضور داشتند؛ یحیی بن اکثم به امام جواد علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! چه می فرمائید راجع به خبری که می گوید: جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و عرض کرد: ای محمد! خدای متعال سلامت می رساند و می فرماید: از ابوبکر بپرس که آیا از من راضی است؟ من البته از او راضی و خوشنودم؟!
    امام جواد علیه السلام فرمود: فضل ابو بکر را انکار نمی کنم؛ اما لازم است شنونده ی این خبر، آن را با آنچه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در حجه الوداع فرمود: مقایسه کند؛ آن حضرت در آنجا فرمود: دروغ گویان بر من، زیاد شده اند و بعد از من بیشتر هم خواهند شد؛ آگاه باشید که هر کس دروغی را به من نسبت دهد، جایگاه وی از آتش پر می شود؛ پس هر گاه سخنی از من به شما رسید، آن را با کتاب خدا (قرآن کریم) و سنت و روش من، مقایسه کنید؛ هر گاه با آن دو موافق بود، آن را کار بندید و اگر مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید. این خبر، موافق کتاب خدا نیست، خدای متعال می فرماید: (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب الیه من حبل الورید) [1] ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او، از شاهرگ گردن نزدیک تریم.» اینکه رضا و سخط ابوبکر بر خدای متعال پنهان است، تا جایی که از راز درون او پرس و جو می کند، عقلا محال است.
    سپس یحیی بن اکثم گفت: همچنین روایت شده که مثل ابوبکر و عمر در زمین، مثل جبرئیل و میکائیل در آسمان است و امام جواد علیه السلام پاسخ داد: این خبر نیز جای تأمل و بررسی دارد؛ چه اینکه جبرئیل و میکائیل، دو فرشته مقرب درگاه خدای متعال هستند؛ هرگز نافرمانی خدا نکرده اند و هرگز به اندازه ی چشم بر هم زدنی از اطاعت و فرمانبرداری خدای متعال جدا نشده اند، در حالیکه ابوبکر و عمر، به خدای متعال شرک ورزیدند؛ هر چند بعد از آن مسلمان
    شدند، ولی بیشتر روزگار خود را در شرک سپری کرده اند؛ بنابراین همسانی ابوبکر و عمر با جبرئیل و میکائیل از محالات است.
    یحیی گفت: و نیز روایت شده که آن دو نفر: سرور پیران اهل بهشتند؛ نظر شما چیست؟ امام جواد علیه السلام فرمود: این خبر نیز محال است؛ زیرا همگی اهل بهشت، جوانند و پیری در میان آنها نیست؛ این خبر از مجعولات بنی امیه است که با فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم درباره ی امام حسن و امام حسین علیهما السلام که آن دو، سید جوانان اهل بهشتند، در تقابل و تضاد قرار می گیرد.
    یحیی گفت: همچنین روایت شده که عمر بن خطاب چراغ بهشتیان است.
    امام جواد علیه السلام فرمود: این نیز محال است؛ چه اینکه فرشتگان مقرب درگاه الهی، آدم و محمد صلی الله علیه و اله و سلم بلکه همه ی پیامبران و رسولان در بهشتند آیا بهشت با نور ایشان روشن نمی گردد تا با نور عمر روشن شود؟!
    یحیی بن اکثم گفت: و نیز روایت شده که «سکینه» (آرامش یا صندوق عهد) با زبان عمر سخن می گوید.
    امام جواد علیه السلام فرمود منکر فضل عمر نیستم؛ ولی ابوبکر برتر از عمر بوده و او بر فراز منبر گفت: همانا مرا شیطانی است که فریبم می دهد؛ لذا هر گاه کج شدم، استوارم سازید.
    یحیی گفت: روایت شده که پیامبر اکرم فرمود: اگر من به رسالت مبعوث نمی شدم، عمر مبعوث می گشت.
    امام جواد علیه السلام فرمود: کتاب خدا (قرآن) راستگوتر از این حدیث است که می فرماید: (و اذا اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح) [2] «به خاطر آور» هنگامی را که از پیامبران، پیمان گرفتیم و (هم چنین) از تو و نوح و...» بی گمان خدای متعال که پیمان پیامبران را از قبل گرفته بوده است، چگونه ممکن است آن را تغییر دهد؟! (علاوه بر این) تمام پیامبران چنان بوده اند که به اندازه ی یک چشم بر هم زدن، به خدای متعال شرک نورزیده اند؟ چگونه ممکن است مشرکی که بیشتر عمر خود را در شرک سپری کرده، به پیامبری بر انگیخته شود؟! (مزید بر اینها) رسول خدا فرمود: به پیامبری رسیدم، در حالیکه آدم هنوز میان روح و جسد بود (شمایل کامل انسانی پیدا نکرده بود).
    یحیی بن اکثم گفت: همچنین روایت شده که پیامبر اکرم فرمود: وحی از من هیچگاه قطع نشد، جز اینکه گمان کردم به آل خطاب (عمر) نازل شده است!
    امام جواد علیه السلام فرمود: این نیز محال است، زیرا روانیست، پیامبر اکرم در نبوت خود، تردید کند، خدای متعال می فرماید: (الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس) [3] «خداوند از فرشتگان، رسولانی بر می گزیند و هم چنین از مردم... پس چگونه ممکن است خدای متعال نبوت را از برگزیده ی خود، به مشرکی منتقل نماید؟!
    یحیی گفت: روایت شده که پیامبر اکرم فرمود: اگر عذاب فرود آید، احدی جز عمر نجات پیدا نمی کند! امام جواد علیه السلام فرمود: این هم محال است، چه اینکه خدای متعال می فرماید: (و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون) [4] «ای پیامبر!) تا زمانی تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.» خدای متعال بدینگونه خبر داده است که تا وقتی رسول خدا در میان مردم است و تا زمانی که اهل ایمان استغفار کنند، هیچکس را مجازات نخواهد نمود.[5] .
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت ها:
    [1] ق: 50 16.
    [2] احزاب: 33 7.
    [3] حج: 22، 75.
    [4] انفال: 8 33.
    [5] الاحتجاج 2: 477 ح 323.
    منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.
    ویرایش توسط اشک مهتاب*خادمه فاطمه زهرا(س)تا ابدالدهر* : 24-02-2023 در ساعت 14:53
    امضاء


  11. Top | #530

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مسافرت

    اللهم انی ارید سفرا فخرلی فیه و اوضح لی سبیل الرأی و فهمنیه، و افتح لی عزمی بالاستقامة و اشملنی فی سفری بالسلامة، و افدنی جزیل الحظ و الکرامة و اکلأنی بحسن الحفظ و الحراسة، و جنبنی اللهم وعثاء الاسفار و سهل لی حزونة الاوعار و اطولی بساط المراحل و قرب منی بعد نأی المناهل و باعد فی المسیر بین خطی الرواحل حتی تقرب نیاط البعید و تسهل و عور الشدید.
    بار الها قصد مسافرتی دارم پس تو در این سفر برای من خیر برسان و راه رأی صائب را به من واضح کن و مرا بدان دانا و آگاه گردان و ابواب عزم مرا به استقامت و پایداری برگشا و مرا در این سفر مشمول سلامتی گردان و از کرامت و بهره‌ی زیاد فائده برسان و به نحو خوب حفظ و حراستم فرما، خدایا رنج و مشقت سفر را از من دور کن و ناهمواریهای سخت و صعب آن را بر من آسان نما و بساط منازل را برای من درهم پیچ و دوری آبادیها را نزدیک ساز و فاصله‌ی قدمهای راحله‌ی مرا در طول راه زیادتر کن تا دوری راههای دور را نزدیک گردانی و ناهمواری راههای سخت را هموار سازی.
    و لقنی اللهم فی سفری نجح طائر الواقیة و هبنی فیه غنم العافیة و خفیر الاستقلال و دلیل مجاوزة الاهوال و باعث وفور الکفایة و سانح خفیر الولایة، و اجعله اللهم سبب عظیم السلم حاصل الغنم، و اجعل اللیل علی سترا من الافات و النهار مانعا من الهلکات، و اقطع عنی قطع لصوصه بقدرتک و احرسنی من وحوشه بقوتک حتی تکون السلامة مصاحبتی و العافیة فیه مقاربتی و الیمن سائقی و الیسر معانقی و العسر مفارقی و الفوز موافقی و الامن مرافقی انک ذو الطول و المن و القوة و الحول و انت علی کل شی‌ء قدیر بعبادک بصیر خبیر.
    و تلقین کن به من خدایا در سفرم پیروزی فال نیک نگاه دارنده‌ای را و ببخش به من در آن بهره‌ی بی‌رنج عافیت و حامی استقلال و راهنمای گذر کردن از هراسها و باعث فراوانی کفایت و پیشامد فرخنده‌ی حامی ولایت را و بگردان آن را خدایا سبب بزرگ سلامتی و محصول بهره‌ی بی‌رنج، و شب را برای من پوششی از آفات و روز را باز دارنده از صدمات قرار ده و به قدرت خویش رشته‌ی گزند راهزنان را از من بگسل و به نیروی خود مرا از شر و آسیب حیوانات درنده حراست فرما تا اینکه در این سفر سلامت مصاحب من و عافیت قرین من، و میمنت و مبارکی سوق دهنده‌ی من، و آسانی امور هماغوش من، و سختی و دشواری جدا از من، و رستگاری همراه من، و امنیت رفیق و یار من باشند زیرا توئی صاحب عطاء و منت و هم صاحب حول و قوه، و تو بر هر چیزی توانا و به حال بندگانت بینا و آگاهی.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    پی نوشت:
    [1] مهج الدعوات صفحه‌ی 265-259.
    منبع: حضرت جواد الائمه؛ فضل الله کمپانی ؛ مفید 1362ش.

    امضاء


صفحه 53 از 65 نخستنخست ... 34349505152535455565763 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi