اینکه بعضی از دختران ما به دانشگاه که میروند چادر خود را کنار میگذارند یا مانتوهای نامناسب میپوشند، دلیل آن این است که فرزندان ما در خانه اغناء نمیشوند، که اگر اینگونه بود، در دانشگاه نباید تا این حد تغییر کنند.
به مثال قبل بازمیگردیم؛ دختر اگر در خانه بگوید من شعر گفتهام، والدین به او توجه نکنند، همین دختر خانم 2-1 سال بعد وارد دانشگاه میشود، در کلاس هر کسی از خود تعریف میکند، او هم میگوید من شعر میگویم و شعر خود را میخواند. یکی از پسرها دست میزند و میگوید آفرین عجب روحیهای داری! عجب لطافت ذهنی داری! چقدر حس تو قوی است! او نیز لذت میبرد و با خود میگوید یک نفر من را دید! بعد پدر با همین دختر باید دعوا کند که چرا اینطور شد؟! اما پدر نمیداند که باید با خودش دعوا کند که چرا اینطور شد!!! زیرا علت آن این است که اصلاً موفقیت فرزند خود را ندیده است!
- بعضی مادرها می گویند ما برای دختر خود بهترین دوست هستیم. به پدر میگوییم رابطهات با پسرت چگونه است؟ میگوید ما با هم رفیق هستیم. اما باید بدانیم که این سخن نادرستی است که والدین بیان می کنند، اینکه بعضی والدین
ص: 136
میگویند ما با فرزندان خود همانند دو دوست هستیم! آیا من و شما رفیق فرزند خود هستیم؟ قطعاً نه! بلکه ما پدر و مادر او هستیم. درست است که گفتار و رفتار ما باید دوستانه باشد، ولی من و شما دوست او نیستیم؛ شأن و جایگاه شما بسیار بالاتر از دوست است.