نویسنده : علیرضا صدرا
❤ |
نویسنده : علیرضا صدرا
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ایران، جنگ جهانی اول و نشست پاریس!
- سلطه فراماسونها
- روش هایی برای افزايش اعتماد بنفس و عزت نفس:
- اسرار «حشاشین ها»؛ مرگبارترین گروه مخفی جهان
- انحطاط مجلس ایران در عصر رضا شاه
- عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
- مرتدی که هنوز زنده است!
- قبر اسطوره تاریخ ایران کجاست
- سنگاپور چگونه توسعه یافت؟
- زمانی که تیفوس مردم ایران را خانه نشین کرد!
❤ |
اشاره
چیستی «تاریخ» و فلسفه آن، مسألهای است که از دیرباز، ذهن بسیاری از اندیشمندان جهان را به خود مشغول کرده است.اگر تاریخ را هدفمند و دارای قانون و سیر معین بدانیم، این پرسش به ذهن میرسد که این حرکت، به سمت عدالت است یا سمت و سویی ظالمانه دارد؟ و مهمتر از آن، آیا تاریخ، از آن جهت که تاریخ است، عدالت مهدوی را بر میتابد یا با آن سر ناسازگاری دارد؟نویسنده در این نوشتار، به بحث درباره نسبت بین تاریخ و عدالت مهدوی میپردازد و پس از نقل دیدگاههای مختلف، نظر اسلام را در این باره شرح میدهد.موضوع اصلی مقاله، «عدالت مهدوی در تاریخ»، در فلسفه تاریخ و در تاریخ اجتماعی، سیاسی و مدنی انسان است. به اعتباری دیگر، موضوع آن تاریخ، فلسفه تاریخ سیاسی و حتی فلسفه تاریخ مهدویت و عدالت مهدوی است. مراد از فلسفه تاریخ، نگاه مهدوی به تاریخ و سیر جهانی آن تا سر حد هدایت و دولت نهایی و نگاه تاریخی به عدالت و ساختار نهایی آن تا سر حد سیاست و نظام سیاسی غایی است. مراد از عدالت مهدوی، اعم از، یکی، عدالتنگری و نیز عدالتگرایی مهدویت در دوران غیبت و انتظار است و دیگری، عدالت و عدالتگری و نیز عدالتگذاری مهدوی در آینده نهایی تاریخ، در ظهور و حاکمیت دوران مهدی بوده و نیز در فلسفه سیاسی مهدوی و مهدویت، به ویژه در نگاهها و نظریات گوناگون فلسفی تاریخی و آیندهگرا، موعودگرا و منجیگرا است.پرسش اصلی، «خاستگاه و جایگاه عدالت مهدوی در فلسفه (های) تاریخ سیاسی» بوده یعنی عبارت از چرایی و چیستیشناسی عدالت، مهدویت، عدالت مهدوی، و نیز تاریخ و تاریخ سیاسی و فلسفه تاریخ سیاسی و به ویژه نسبت و رابطه این دو و حتی چگونگی آنها است. به عبارت دیگر، آیا تاریخ رو سوی عدالت، هدایت و کمال و کارامدی نهایی دارد، آنگونه که در فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخ سیاسی مهدوی و مهدویت موضوعیت داشته و پذیرفته شده است. یا خیر؛ یعنی برعکس بوده و جهان، رو سوی شر، ظلم و ظلمت و انحطاط و قهقرا دارد؟ یا اینکه آینده تاریخ جهان، معلوم نیست و مبهم است؟ بلکه حتی تاریخ، اصلاً فاقد سیر یا سیر مشخص بوده و پیوست و هدف و نیز قانونمندی ندارد؟ بر این اساس، جهان چیزی جز تودهای از اجزای ناموزون نیست که به صورت درهم در تعامل و تأثیر و تأثر متقابل دو و چندین جانبه قرار دارند. در این صورت، تاریخ چیزی جز چینش زمانی و چهبسا انتزاعی حوادث، بیش نیست.فرضیه اصلی: «عدالت مهدوی، غایت و نهایت تاریخ و فلسفه تاریخ جهانی و انسانی است».کلید واژگان: «عدالت»، «مهدویت»، «عدالت مهدوی»، «فلسفه»، «تاریخ»، «فلسفه تاریخ»، «هستیشناسی»، «چیستیشناسی»، «چگونهشناسی».عدالت: به معنای تعادل میان ساحات مادی و معنوی، تعادل میان توسعه اقتصادی و تعادلی فرهنگی، تناسب میان فرد و نقش و آزادیهای مشروع فردی با جامعه و عدالت اجتماعی و با دولت و اقتدار قانونی آن، و توازن میان افراد، گروههای اجتماعی، اجتماعات مدنی ملی تا سطح بینالمللی، امتی و جهانی بر اساس استحقاق و استعداد است. [1] عدالت به معنای رفع هرگونه نارسایی تک ساحتی صرفاً مادی و یا ناسازواری تنازعخیز بوده و به تعبیر مولای متقیان (ع)، اعطای حق و قرار دادن هر چیزی در موضع درست خویش به شمار میرود. [2] .مهدویت: به معنای امید و انتظار سازنده و پویا به عدالت آینده جهانی و انسانی یا موعودیت متعادل و متعال بوده و مبین دوران زرین نهایی فرارو و نگرش و گرایش بدان است. هر چند نگرشها و گرایشهای غیر و ضد مهدوی، کمابیش وجود دارد، مهدویتگرایی به معنای آیندهنگری، موعود و منجیگرایی، نهایتگرایی و حتی در مواردی کمال و تکاملگرایی، پدیدهای فراگیر، ریشهدار و دیرپای است. خواه مهدویت، هدایت و نهایتنگری و غایتگرایی راستین با هدایتگرایی و مهدویت ادعایی و نادرست که خود اعم از مهدویتگرایی ناقص و شبه مهدوی یا دروغین و دجالی است
❤ |
پیش درآمد
الف) «تاریخ» حوادث و سیر گذر آنهاست. تاریخ اگرچه مربوط به پیشینه حوادث، اوضاع و واقعیتهای کنونی جهان و دیرینه آنها بوده، ولی با برخورد علمی و پدیده شناسانه، به ویژه با نگاه فلسفی، هستیشناسانه و چیستیشناسانه با آن، میتوان از گذشته به عنوان پیشینه و پشتوانه اوضاع کنونی و شناسایی و عبرتآموزی از آن بهره جست. حتی با برخورد پدیدهشناسانه با پدیدههایی همچون تاریخ، مهدویت، عدالت و عدالت مهدوی، چه بسا بتوانیم تا حدود زیادی در قیاس پیشینه و در تداوم سیر و راستای واقعی تاریخی و واقعیات کنونی، به آیندهنگری، تحلیل و پیشبینی آیندههای نزدیک و دور و نیز در گسترههای کوتاه برد و بلند برد، حتی در مورد حد نهایی سیاسی و اجتماعی انسانی پرداخت. مراد از تاریخ (مهدویت)، حوادث سیاسی و اجتماعی انسانها، اجتماعات انسانی و جامعه جهانی و نیز سیر، تداوم و تکامل کلی و نهایی آن است. مراد از عدالت، عدالت مهدوی، عدالت سیاسی و اجتماعی انسانی بوده که در بستر عدالت در نظام طبیعت و در گستره نظام آفرینش و جهان هستی جریان داشته و در نهایت در سراسر جهان انسانی در سراسر زندگانی و هستی سیاسی انسان و جامعه بشری گسترش یافته و ریشه خواهد دوانید. عدالتی که ایجاب و ایجاد آن به اشکال گوناگون، دغدغه و داعیه تمامی نظریهها و نظامهای سیاسی در هماره تاریخ و در گستره جغرافیای سیاسی جهانی بوده و همچنان هست. دغدغه و داعیهای که مطالبه آن، مطلوب همگان و مطلوبیت آن، مورد مطالبه همگانی بشریت و آحاد، گروهها و جوامع بشری بوده، هست و خواهد بود.ب) پدیدهها و پدیدهشناسی سیاسی یا علم تاریخ و مهدویت و از جمله عدالت و عدالت مهدوی به معنای اعم، نظام و آمیزهای متشکل از مراتب سهگانه هستی و هستی شناسی، چیستی و چیستیشناسی و چگونگی و چگونهشناسی است. فلسفه سیاسی تاریخ یا فلسفه تاریخ سیاسی و نیز فلسفه (سیاسی تاریخ) مهدویت، در پاسخ به پرسش از چرایی و چیستی آنها، به مراتب دوگانه هستیشناسی و چیستیشناسی این پدیدههای تاریخ میپردازد. شناخت فلسفی از جمله در مورد تاریخ، مهدویت و عدالت، بدین ترتیب، بنیاد نظری یا نگاه و بینش ما را در زمینه تاریخ، مهدویت و عدالت مهدوی، تبیین، اصلاح و تنظیم میکند. کما اینکه دانش و فن تاریخ، مهدویت و عدالت، با تاریخنگری و مهدویت نگری و به ویژه به تاریخ (و مهدویت) نگاری، آگاهیهای تاریخی ما تأمین ساخته و یا آگاهیهای ما را نسبت به چگونگی واقعیت، وقوع و تحقق عینی تاریخ و مهدویت، یعنی سازوکار و روش عملی تاریخ و سیر و ساختار آن تصحیح، ترسیم و تنظیم میکند و افزایش میدهند. با شناخت چرایی، چیستی و چگونگی گذشته و سیر آن، و در قیاس با آن، به تحلیل حالیه و بر این اساس و در این راستا به صورت تخمینی و احتمال، به پیشبینی وضعیت آینده ممکن پرداخته میشود. فلسفه سیاسی، فلسفه تاریخ و فلسفه مهدویت، بنیاد نگرش و بینش سیاسی، تاریخ سیاسی و مهدوی را تعیین و ترسیم می نماید. چنان که فن و دانش سیاسی، تاریخ سیاسی و مهدویت، آگاهیهای عینی ما را در این زمینهها تأمین میکند و در جهت تطبیق علمی و حتی تحقق عملی بینش سیاسی ما با واقعیات عینی و جاری، آموزنده و کارساز خواهند بود. عقل آدمی، به صورت فطری، اصل ضروریات اولیه، همچون ضرورت امنیت، نظم، عدالت، امانت و وحدت یا رابطه علی، به ویژه علت فاعلی و علت غایی در عرصه پدیدههای انسانی، اجتماعی و سیاسی را درک میکند. همچنان که اصل ضرورت و هستی یا وجود مبدأ عالم، توحید، معاد، نبوت، عدالت و امامت را اجمالاً و به صورت کلی درمییابد. لکن برای درک چیستی، حدود و مفاهیم آنها به صورت تفصیلی، نیازمند منبع وحی و منشأ علم الهی معصوم است. چنانچه در درک عینی و عملی و تطبیق خارجی آنها چه در طبیعت و چه تعمیم آن در زندگی اجتماعی و سیاسی خویش، نیازمند عبرت و تجربهآموزی از آیات و نشانههای عینی آن اصول است که با مطالعه در آفاق و انفس به دست میآیند. بنابراین این اندازه از درک و دریافت هستی و هستیشناسانه که بنیاد عقلانی و فطری درک و مطالبه مهدویت و عدالت مهدوی بوده و در عین حال، بنیاد عقلانی و فطری فلسفه تاریخ سیاسی و مهدویت به شمار میآید، در نگاه اسلامی، عموم بشری و عموم تاریخی است. تبیین مفاهیم، حدود یا چیستی و تفصیل چیستیشناسانه این بنیادها و ادراکات اجمالی، نیازمند وحی، علم و هدایت الهی بوده که در قالب رسالت و نبوت و در شکل دین و شریعت، به منظور روشنگری و هدایت تشریعی بشریت، از طریق پیامبران، رسولان و اولیای الهی و امامان معصوم (ع) در اختیار بشریت قرار گرفتهاند. بدین ترتیب، انسانها به طور یقینی، ولی به صورت اجمالی در زمینه بنیادها و ضرورت مهدویت، به عنوان غایت و علت غایی و نیز ضرورت عدالت و امنیت و مانند اینها، دارای نگرش و در نتیجه گرایش کلی و مشترک هستند. مکاتب مدنی به ویژه دینی با تبیین و تفصیل این بنیادها، خواه به صورت حقیقی و خواه غیر و ضدحقیقی، یعنی پنداری یا توهمی، سبب پیدایی رویکردهای دوگانه حقیقی و ناحقیقی و رهیافتهای سهگانه یقینی، پنداری و توهمی در زمینه آیندهگرایی، مهدویت موعودیت و فلسفه تاریخ و از جمله در زمینه عدالت میگردند. مکتبهای الهی، به ویژه مکتب دینی مدنی متکامل و نهایی اسلام محمدی (ص) در رهیافت شیعی و امامت، علاوه بر تبیین و تفصیل نوعی مهدویت، و ورای پیشبینی فلسفی تاریخی و تحلیل علمی تاریخی به پیشگویی و خبررسانی در زمینه مصادیق کلی و حتی برجسته و نیز شاخصهها و اشکال و سیاستها مهدوی و همچنین شخصیت مبرز حضرت مهدی (عجا...) و ویژگیها و مشی آن حضرت پرداختهاند. مکاتب تحریفی و انحرافی به ویژه نظریهها و نظامهای سیاسی اومانیستی، که خود را از نعمت منبع علمی وحی و از برکت هدایت الهی محروم کردهاند، نارچار در حد وسط، یعنی تبیین مفاهیم سیاسی، اجتماعی و انسانی، عموماً از جمله در زمینه مهدویت و نیز پیشگوییهای راستین در این راستا، دچار اشکال گوناگون انحراف نظری و عملی سیاسی، اعم از نسبیتگرایی مطلق، شکاکیت و نیهیلیسم بدبینانه یا خوشباورانه و راستروانه یا کژتابانه (و چپ روانه) رادیکالی یا محافظهکارانه گشته و میگردند. هرچند به ظاهر، گاه درک قریب به درستی در فلسفه تاریخ از جمله در زمینه مهدویت، آیندهنگری و عدالت نهایی و مهدوی داشته باشند. درکی که بسیط و غیریقینی بوده و چه بسا در معرض چالش و تردید قرار داشته و به همان میزان سست بنیاد، لرزان و در معرض فروپاشی است. حال اینکه در نگاه و نظریه مدنی و راهبردی الهی و به ویژه در مکتب و بینش رسای اسلامی و شیعی، درک علمی و فلسفی تاریخ از مهدویت و عدالت مهدوی، هم حقیقی و بنیادین بوده و هم جوهری یا ماهوی و یقینی است. همچنین شناختی واقعی و عملی به شمار میرود. به همین سبب، اینچنین جریانی، با وجود پیروان خود، رهبران و پیشتازانی مصمم، استوار و پایدار دارد. بدین ترتیب، دو رویکرد و سه رهیافت علمی به معنای مطلق در زمینه سیاسی و مهدوی و از جمله در فلسفه تاریخ عمومی و مهدویت شکل گرفته و در جریان است: یکی رویکرد علمی و از جمله فلسفی و فلسفی تاریخی که میتوان از آن به رویکرد علمی، فلسفی و فلسفی تاریخی حقیقی و یقینی تعبیر کرد. این رویکرد هم به صورت عقلی و استدلالی، هم به صورت وحیانی و استنادی یعنی با تفسیر و اجتهاد متون دینی و هم به صورت تجربی، استقرایی و مشاهده تاریخی و سیاسی ملی تا جهانی، به طور توأمان و به شکل مراتب سه گانه علمی و روشی، به بحث و بررسی در این خصوص میپردازد. دیگری رویکرد غیر یا ضد علمی و فلسفی که یکی رهیافت پنداری و ظنی بوده و شبه علمی است.این صدفها نیست در یک مرتبه در یکی در است و در دیگر شبه(مولوی)دیگری رهیافت توهمی به تعبیری قرآنی و اساطیری و افسانهسرایی بوده و ضد علمی است. [3] .دیو بر شبه سلیمان کرد ایست علم مکرش هست علمناش نیست(مولوی)ج) فلسفه تاریخ، به اعتباری دیگر به بحث و بررسی هدفمندی، قانونمندی و نظاممندی تاریخ پرداخته و همچنین سیر و ادوار تاریخی و پیوستگی یا گسستگی و نیز تکاملی یا غیرتکاملی بودن آن را واکاوی مینماید و هستی و چییستی یا منشأ علمی و نظری، مبدأ عملی و عینی و نیز مبنا، مفهوم و حدود آنها را وارسی می کند. کما اینکه دانش و نیز فن تاریخ بدین اعتبار، در پی کشف قوانین و نظامهای واقعی حاکم بر تاریخ و چگونگی، یعنی سازکار و روش وقوع آنها بوده یا تا حدودی در پی ترسیم و توجیه ادوار تاریخی و نشان دادن پیوستگی یا گسستگی عینی و عملی آن در واقعیت است. بر اساس نوع برخورد علمی با تاریخ و فلسفه آن، سه راهبرد فلسفی تاریخی (سیاسی)، به معنای مطلق وجود داشته و در جریان است: اول، فلسفه تاریخ و تاریخی و سیاسی که با برخورد بنیادین، جامع، نظاممند و هدفمند با سیر و ساختار هستی و حیات آدمی و سیاسی و سیر و تاریخ آن، قابلیت و ظرفیت آیندهای متعادل و متعالی را فراروی بشریت و جامعه جهانی انسانی به تصویر میکشد. این نگاه معتقد و مدعی قانونمندی، نظاممندی و هدفمندی تاریخ و حتی سیر گسستناپذیر آن است، ولی این سیر لزوماً به صورت تک خطی و مستقیم نبوده، بلکه قطعاً و ضرورتاً بایستی دارای فراز و فرودها و راسترویها و کجتابیهای بسیاری در فرا راه خویش بوده و خواهد بود. چرا که فلسفه حیات، آزمون الهی و ایمان و عملی صالح انسان، خواه به صورت فردی و حتی شخصی یا گروهی، اجتماعی و امتی تا سر حد جهانی، ذاتی بوده و اجتناب ناپذیر است. اینچنین ضرورتی، زمینهها و امکان حرکتی پیوسته، ولی پرپیچ و خم و در نهایت پیروزی را فراروی جامعه جهانی و جهان بشری فرانمود و قرار میدهد. چشمانداز نهایی جهانگرایی مهدوی، بر اساس مدل همبستگی و حتی پیوستگی جهانی و انسانی بشریت، بر این اساس بوده و در این راستا است. دوم، تفلسف تاریخ و تاریخی و سیاسی، که با نگاه طبیعتانگارانه تکساحتی و صرفاً اقتصادی یا مادی و دنیوی سیر و ساختار سکولاریستی، اومانیستی انسان و جامعه انسانی و تاریخ آن را جست و جو کرده و بهشت شدادی را پیش روی بشریت به تصویر میکشد. انگاره تا حد پنداره فرایند جهانی شدن اقتصاد و توسعه جهانی اقتصاد، یا توسعه صرفاً مادی، تک ساحتی و ابزاری، در این راستا مطرح شده و بر این اساس توجیه میگردد. سوم، سوفیسم و سفسطه تاریخ و تاریخی و سیاسی، که با نگاه داروینیستی، هژمونیک و تنازعی، نظام سلطه جهانی و جهانیسازی سیطرهجویانه و استبدادی را، فراروی بشریت برمینمایاند و برمیتاباند. استراتژی جهانیسازی آمریکایی نومحافظهکاری و یکهتازیهای اشغالگرانه میلیتاریستی کنونی، ریشه در این توهم افسانهگون و آلود و تعصبات و تصلب ایدئولوژیهای نئوصهیونیستی و صهیونیسم مسیحی دارد. [4
❤ |
درآمد
بدین ترتیب، دو گونه برخورد متعارض نظری و به تبع آن، سیاسی در تاریخ و با تاریخ صورت گرفته و میگیرد. این دو برخورد همچنین نسبت به فرایند سیاست و هدایت و به خصوص مهدویت و از جمله عدالت مهدوی در جریان است. این برخوردها بسان دو رویکرد حتی با آیندهنگری و نیز موعودگرایی رایج بوده و هست: یکی ـ رویکرد متعالی یا رویکرد هم متعادل و هم متعالی. این رویکرد علمی و عملی حقیقی و یقینی بوده و رهیافت فلسفی نظری و عملی سیاسی، فلسفه تاریخی و فلسفه مهدویت را در برمیگیرد. دیگری رویکرد نامتعالی یا رویکرد هم نامتعادل و هم نامتعالی و به اصطلاح طبیعی. این رویکرد غیرعلمی و غیریقینی به شمار میرود. از جمله، در زمینههای فلسفی تاریخی سیاسی مهدویت. رویکرد نامتعالی، خود شامل رهیافت غیرعلمی تا رهیافت ضد عملی است؛ یعنی شامل رهیافت پنداری و ظنی و از جمله تفلسفی سیاسی، تاریخی و مهدویت تا رهیافت توهمی و اساطیری یا افسانهگون و افسونگرا و از جمله سوفیسم و سفسطه سیاسی، تاریخی و مهدویت است. این دو رهیافت پنداری و توهمی سیاسی، تاریخی و حتی مهدوی و آیندهنگر و عدالت آن نیز با هم کاملاً متعارض خواهد بود. بنابراین در این زمینهها، همواره با دو رویکرد متابین و متناقض و سه رهیافت متضاد، متعارض و حتی متنازع رو به رو هستیم.
❤ |
اشاره
همانگونه که اشاره شد، رویکرد نامتعالی علم و فلسفه سیاسی، تاریخ، عدالت و مهدویت یا آینده، منجی و موعودنگری و گرایی، شامل نگرشها و گرایشات الهی تحریفی و یا بشری انحرافی است. مکاتب بشری به ویژه مدرنیستی اعم از رهیافتهای غیر یا ضد مهدوی و نیز رهیافتهای مهدوی به معنای آیندهنگر، منجیگرا و حتی موعودگرای پنداری یا توهمی و در واقع شبه مهدوی و مهدویت دروغین، دجالی و ادعایی است. تمامی این رهیافتها، زیرمجموعه و خرده جریانات رویکرد نامتعالی سیاسی، فلسفه تاریخ و عدالت یا حتی مهدویت و آیندهنگری است. رهیافتهای بشری و به ویژه مدرنیستی، رهیافت طبیعی یا طبیعتانگارانه فلسفه تاریخ و عدالت نهایی و مهدوی به شمار میرود. عدالت و عدالت مهدوی و نیز فلسفه تاریخ و مهدویت، بر اساس تمامی رهیافتهای رویکرد نامتعالی مزبور، با دو دسته راهبرد پنداری و توهمی خواه خوشباورانه (اُپتی میسم Optimism) یا بدبینانه (پسی میسم Pasimism) به بررسی عدالت و مهدویت و عدالت مهدوی و از جمله در زمینه مهدویت و عدالتنگری و مهدویت و عدالتگرایی از یک سو و تاریخ و فلسفه تاریخ سیاسی از دیگر سو و رابطه یا نسبت میان این دو پرداختهاند:
❤ |
راهبرد پنداری خوشبینانه
توسعه و عدالت تکساحتی مادی، ابزاری، دنیوی و احیاناً لوازم آن همچون امنیت، صلح و آزادی طبیعی و بشری را حد نهایی تاریخ و عدالت تلقی مینماید. در این رهیافت، خوشبختی به معنای خوشحالی و خوشزیستی، حد نهایی زندگی و تاریخ به شمار میآید. [5] کمونیسم نهایی بیطبقه و جهانی در نظر و نگاه مارکسیسم، از این جمله است. همینطور فرآیند جهانی شدن اقتصادی جاری به شکل هماهنگی و همکاری و تقسیم کار اقتصادی جهانی مطلوب آن را میتوان در این بخش بررسی کرد.
❤ |
راهبرد توهمی و سوفیستی خوشبینانه
تسلط و به اصطلاح عدالت طبیعی، داروینسیتی و تنازعی استکباری و استبدادی زورمدارانه و احیاناً لوازم آن از قبیل قدرت یا زور و سلطه و سازمان و نیز ابزار مربوطه را حد نهایی تاریخ و عدالت تلقی میکنند. نظریه پایان تاریخ لیبرال دموکراسی فوکویامایی و جنگ تمدنهای هانتینگتونی و نیز سیاست جهانی قدرت مورگنتایی، در این بخش جای میگیرد. همینطور فرابرد جهانیسازی آمریکایی و در واقع اقتصادیسازی جهان به شکل وابستگی جهانی، ادغام و یکگونگی و غربیسازی جهانی به گونه استبداد و نظام سلسله مراتبی جهانی مطلوب آن میتواند در این زمینه و در این راستا به شمار آید. یک جانبهگراییهای یکتازانه و میلیتاریسم یا نظامیگریهای اشغالگرانه نومحافظهکاری آمریکایی در سطح جهانی به ویژه در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و خلیج فارس، در حال حاضر را نمود این چنین رهیافت، بنیادی میتوان تلقی نمود. [6] .
❤ |
راهبرد پنداری بدبینانه
نسبت به آینده و نیز تاریخ و فلسفه تاریخ پسامدرنیستی از جمله در نگاه و نظریه میشل فوکویی و گسست تاریخی وی را بایستی در این زمره قلمداد نمود.
راهبرد توهمی بدبینانه
تاریخ و آینده آن را قهقرایی و رو به تیرگی و نیهیلیسم یا پوچی، گیجی و اغتشاش معرفتی، معنوی و سیاسی میانگارد. خواه قائل به سیر و پیوست تاریخی باشند یا گسست، بیهدفی، بینظمی یا آنارشی و هرج و مرج تاریخی، سیاسی و نهایی را در نظر بگیرند. نیچه و اشپنگلر، برترین نمونه و نماد این رهیافت به شمار می آیند.همانگونه که اشاره شد، رویکرد نامتعالی فلسفی تاریخ، عدالت و مهدویت و رهیافتهای دوگانهپنداری و توهمی آن و نیز راهبردهای چهارگانه خوشباورانه تا بدبینانه آنها، ریشه در نگرش و گرایش تحریفی و انحرافی به ویژه ماتریالیستی، ناتورالیستی و اومانیستی مدرنیستی یا مادی، طبیعی و به خود واگذاشتگی انسان در هر دو شاخه لیبرالیستی و سوسیالیستی فلسفه و عمل مدرن در غرب دارد. نگرش و گرایشی که از سکولاریسم و لائیسیته یا جدایی دین، معنویت و اخلاق از سیاست، دولت و قدرت در تاریخ و به ویژه در حال و آینده تغذیه نموده و در تمامی نظریهها و نظامات سیاسی مغرب زمین بازتاب دارد.
❤ |
عدالت مهدوی و فلسفه تاریخ در رویکرد متعالی
اشاره
رویکرد متعادل و متعالی عدالت مهدوی و فلسفه تاریخ، نگرش و گرایشی میانهروانه یا اعتدالی و تعالیبخش است. این رویکرد بر این اساس، رهیافت بدبینانه و رهیافت خوشباورانه رویکرد نامتعالی و طبیعتانگار فلسفی تاریخ، عدالت و آینده یا مهدویت را برنمیتابد. رویکرد متعالی، رهیافتی حقیقی یا واقعی حقیقی نسبت به تاریخ و سیر، فلسفه و آینده آن و نیز نسبت به عدالت، سیاست، مهدویت و حد نهایی بشریت است. بدین ترتیب، رهیافتی خوشبینانه به معنای امیدوارانه به تاریخ و آینده بشریت به شمار میرود که معتقد و مدعی عدالت جهانی در شکل جهانیسازی حقیقی و یقینی بوده و مروج جهانیسازی به شکل همبستگی تا حد پیوستگی جهانی است. عدالت در این رهیافت، دستیابی جامعه جهانی و انسانی، به کمال لایق و شایسته خود و نیز به کارآمدی لایق و شایسته خویش است. آنگونه کمال و کارآمدی که با کشف، باروری و بهرهبرداری بهینه و حداکثر از تمامی استعدادهای مادی و معنوی درونی و برونی انسانی و جامعه بشری صورت میپذیرد. چنانچه بهرهوری و اثربخشی در جهت توسعه هر چه بیشتر اقتصادی، عمرانی و ابزاری، توأمان با تعادل سیاسی به ویژه میان توسعه اقتصادی و در جهت تعالی فرهنگی و اخلاق جهانی انسانها و جهان انسانی صورت میپذیرد. بدینترتیب اساس و ارکان عدالت اجتماعی مهدوی را، عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی و عدالت فرهنگی میان آحاد افراد، گروههای اجتماعی و جامعه و نیز دولت تشکیل داده و شاکله آن توسعه متعادل و متعالی یا تعالی توسعه است. برخی از صاحب نظران فلسفه تاریخ سیاسی با نگاه آیندهنگری و مهدویتگرایی، همچون «کارل یاسپرس»، «ویل دورانت»، «تاین بی» و «سورو کین»، نسبت به جریان مدرنیسم غربی و اولویت سیطره ساحت مادی آن و بیعدالتی، تبعیضها و بحرانهای ناشی از آن، بدبین بودند و دست کم با سوء ظن به آن مینگرند؛ ولی در عین حال و متقابلاً نسبت به آینده بشریت، حالتی انسانیتر، لطیفتر، فرهنگی و اخلاقی و عادلانهتر و در عین حال جهانی را پیشبینی مینمایند. اینان را میتوان به یک اعتبار کمابیش در زمره عدالتگران متعادل و متعالی در فلسفه تاریخ به شمار آورد. رویکرد متعالی عدالت مهدوی و فلسفه تاریخ با سه رهیافت اصلی قرآنی، روایی و نظری، به بررسی عدالت، مهدویت و عدالت مهدوی از یک سو و به وارسی تاریخ یا تاریخ انسانی، اجتماعی و سیاسی یا مدنی و در نهایت به کالبدشکافی سیر و ساختار فلسفی تاریخ یا فلسفه تاریخ سیاسی از دیگر سوی میپردازد. این رهیافتهای سه گانه، در همین حال به رابطه یا نسبت میان این دو نظر داشتهاند.
❤ |
رهیافت قرآنی
اول ـ در رهیافت راهبردی قرآن، بسان کتاب مکتب راهبردی اسلام، از همان اوان، یعنی در سوره حمد، به عنوان فاتحه الکتاب یا مدخل و پیش درآمد کتاب، ام الکتاب، مرجع و گزیده قرآن، اساس الکتاب، بنیان و چهارچوبه موضوعی نظریه قرآنی و سبع المثانی، نقاط عطف و سیر تحول نظریه و نظام رهبردی مکتب و کتاب الهی و اسلام، همان دو جریان و دو رویکرد نظری و عملی هادین و ناهادین اعم از دو رهبرد متعارض ضالین یا گمراهان و مغضوبین یا بدراهان و ستمگران را در ساختار راهبردی تاریخی و جهانی ترسیم و معرفی مینماید. قرآن از هادین، که صراط و راه مستقیم و سیاست هدایت را به عنوان نعمت، درک و دریافته و راهروی میکنند به مقتصدان و میانهروان متعادل و تعالیگرا تعبیر میکند و از ناهادین، که صراط غیرمستقیم یا گمراهی تا ضد مستقیم و بدراهی و بیراهی را پیشه خود ساختهاند، با عنوان و به عنوان یک سویهنگری افراطگران و یا متقابلا تفریطگران یاد میکند. دو رویکرد با سه رهیافت یا سه جریان معارض که سرتاسر تاریخ پیشامهدی از پگاه تاریخ به ویژه در سیر تاریخ بدو مدنیت پیشاتاریخ تا خاتمه غیبت و ظهور منجی موعود فراتاریخ، جریان داشته و پیشروان و پیروان آنها، بر این اساس در این راستا، پیوسته در تنازع با هم به سر میبرند. رویکرد و رهیافت نخست، اساس هدایت و مهدویت نگران یقینی و عدالتگرایان حقیقی و راستین و حکمتبنیاد و تعالیگرا را تشکیل میدهد. رویکرد دوم و رهیافتهای دوگانه آن زیرساخت و ماهیت یا چیستی و مبانی هم نگرشها و گرایشهای تاریخی و سیاسی غیر یا ضدمهدی و هم نگرشها و گرایشات مهدوی دروغین یا شبه مهدوی یا مهدوی نماییهای ادعایی را تشکیل داده و تبیین میسازند.مولوی، به همین مناسبت در حکمت خلافت آدمی و در تفسیر (اذ قال ربک انی جاعلٌ فی الارض خلیفهً) میسراید:پس خلیفه ساخت صاحب سینهای تا بود شاهینش را آیینهایپس صفای بیحدودش داد او وانگه از ظلمت ضدش بنهاد اودو علم بر ساخت اسپید و سیاه آن یکی آدم دگر ابلیس راهدر میان آن دو لشکر گاه رفت چالش و پیکار آن چه رفت رفتهمچنان دور دوم هابیل شد ضد نور او قابیل شدهمچنان این دو علم از عدل و جور تا به نمرود آمد اندر دور دورضد ابراهیم گشت و خصم او و آن دو لشکر کین گزار و جنگ جو...دور دور و قرن قرن این دو رفیق تا به فرعون و به موسای شفیق...همچنان تا دور و طور مصطفی با ابوجهل آن سپهدار جفا...که بمردیم اغلب ای مهتر امان باقیاش از دفتر تعبیر خوانتو نظر داری و لیک امعانش نیست چشمهای افسرده است و کرده استزین همی وید نگارنده فکر که بکن ای بنده امعان نظرتن بمردت سوی اسرافیل ران دل فسردت سوی خورشید رواندر خیال از بس که گشتی مکتسی نک به سوفسطایی بد ظن رسیاو خود از لب خرد معزول بود شد ز حس معزول و محروم از وجودهین سخن تا نوبت لب خوایی است گر بگویی خلق را رسوایی استچیست امعان چشمه را کردن روان چون ز تن جان رست گویندش روانآن حکیمی را جان از بند تن باز رست و شد روان اندر چمندو لقب را او بر این هر دو نهاد بهر فرقای آفرین بر جانش باددر بیان آن که بر فرمان رود گر گلی را خار خواهد آن شود [7] .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)