به شوهرت علی بگو بیاید !
بیماری پیامبر شدّت گرفته است و همه نگران حال او می باشند.
حضرت فاطمه(س) همواره در کنار بستر پدر است. گویی تمام غم های دنیا، مهمان دل او هستند.
حال پیامبر لحظه به لحظه بدتر می شود و مسلمانان باید خود را برای غروب آن خورشید مهربانی، آماده نمایند.
پیامبر گاه از هوش می رود و گاه به هوش می آید.
در این لحظات تنها فاطمه(س) است که آرام آرام کنار بستر پدر اشک می ریزد.
این بار که پیامبر به هوش آمد، دخترش را کنار بستر خود دید، ولی فهمید که برادرش علی آنجا نیست.
گویا پیامبر دلتنگ برادر خود شده است!
برای همین صدا زد: دخترم! شوهرت علی را خبر کن تا بیاید.
حضرت فاطمه(س) فورا از امام حسن(ع) خواست تا برود و پدر را خبر کند.
ص: 45
امام حسن(ع) به سرعت به نزد پدر آمد و گفت: بابا! رسول خدا، شما را می طلبد.
حضرت علی(ع) با عجله خود را به کنار بستر پیامبر رساند.
پیامبر فرمود: علی جان! نزدیک بیا! حضرت علی(ع) نزدیک پیامبر رفت.
پیامبر فرمود: علی جان سرت را پایین بیاور می خواهم سخنی با تو بگویم. حتما سخن مهمّی است که پیامبر می خواهد به حضرت علی(ع) بگوید. سخنانی بین رسول خدا و حضرت علی(ع) ردّ و بدل می شود.