![]()
مهمترين نكته تربيتى كه از داستان «ابليس و آفرينش آدم» كه در سوره هاى مختلف قرآن آمده، استفاده مى شود، همان سقوط وحشتناك «ابليس» از آن مقام والائى كه داشت، به خاطر كبر و غرور است!
مى دانيم «ابليس» از فرشتگان نبود (همان گونه كه از آيه 50 سوره «كهف» استفاده مى شود) و آن چنان ارتقاء مقام در سايه اطاعت فرمان خدا پيدا كرده بود كه در صفوف فرشتگان قرار داشت، حتى بعضى مى گويند: معلم فرشتگان بود، و طبق آنچه از «خطبه قاصعه در نهج البلاغه» استفاده مى شود، هزاران سال پرستش خدا كرده بود.
اما همه اين مقامات را به خاطر يك ساعت تكبر و غرور از دست داد، و آن چنان گرفتار تعصب و خودپرستى شد كه، حتى در مقام عذرخواهى و توبه برنيامد، بلكه، همچنان به كار خود ادامه داد.
و در جاده لجاجت آن چنان ثابت قدم ماند، كه تصميم گرفت مسئوليت شركت در جرم همه ظالمان و گنهكاران از فرزندان آدم را به عنوان يك وسوسه گر، بپذيرد، و معادل كيفر و عذاب همه آنها را يك جا تحمل كند! اين است نتيجه خودخواهى و غرور و تعصب و خودپسندى و استكبار.
نه تنها ابليس كه، با چشم خود انسانهاى شيطان صفتى را ديده ايم، يا شرح حال آنها را در صفحات سياه تاريخ مطالعه كرده ايم كه، هنگامى كه بر مركب غرور و تكبر و خودخواهى سوار شدند، دنيائى را به خاك و خون كشيدند، گوئى پرده اى از خون و جهل، چشمان ظاهر و باطن آنها را از كار انداخته، و هيچ حقيقتى را مشاهده نمى كنند، ديوانه وار در راه ظلم و بيدادگرى گام بر مى دارند و سرانجام خود را در بدترين پرتگاهها ساقط مى كنند.
اين استكبار و غرور، آتش سوزان و وحشتناكى است، همان گونه كه انسان ممكن است ساليان دراز زحمت بكشد و خانه، وسائل و سرمايه اى براى زندگى فراهم سازد، ولى محصول آن را تنها با يك شعله آتش در چند لحظه تبديل به خاكستر كند، همچنين كاملاً امكان پذير است كه محصول اطاعت هزاران سال را با ساعتى استكبار و غرور در برابر خدا از دست دهد، چه درسى از اين گويا و تكان دهنده تر؟!.
عجب اين كه او حتى به اين نكته روشن نيز توجه نداشت كه آتش بر خاك برترى ندارد چرا كه منبع همه بركات گياهان، حيوانات، معادن، محل ذخيره آبها خلاصه سرچشمه پيدايش هر موجود زنده اى خاك است، ولى كار آتش سوزندگى و در بسيارى از مواقع ويرانگرى است.
على(عليه السلام) در همان «خطبه قاصعه» (خطبه 192 نهج البلاغه) از ابليس به عنوان «عَدّوُّ اللّه» (دشمن خدا) و «اِمامُ الْمُتَعَصِّبِيْنَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِيْنَ» (پيشواى متعصبان لجوج، و سر سلسله مستكبران) نام برده، مى گويد: «به همين جهت خداوند لباس عزت را از اندام او بيرون كرد، و چادر مذلت بر سر او افكند».
سپس اضافه مى كند: «آيا نمى بينيد چگونه خداوند او را به خاطر تكبرش كوچك كرد؟ و به خاطر برترى جوئيش پست ساخت؟ در دنيا رانده شد و عذاب دردناك در سراى ديگر براى او فراهم ساخت»
(أَ لاتَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الآخِرَةِ سَعِيراً).(1)
1- تفسیر نمونه، جلد 11، صفحه 90.