طلوع نور
اتاقِ خدیجه لبریز از نور میشود.
بوی بهشت در فضا موج میزند.
شادمانی و خوشبختی دلها را فتح میکنند.
در لحظه ی رنجِ مقدّس،
مروارید بهشتی پدیدار میشود،
پاکیزه و پاک نهاد.
چون متولد شد، سر به سجده میگذارد.
انگشتانش را به سوی آسمان بلند میکند:
- همانا آفریدگار یکی است، بی انباز.
حوریههای بهشتی با ابریقها و مندیلهای برفگون میآیند.
آبهای کوثر، از ابریقهای بهشتی
از دستانِ سپید دوشیزگانی فرومی ریزند
که «هیچ انسان و هیچ جنی با آنان آمیزش نکرده است».
حوا میگوید: ای خدیجه! فاطمه را در حالی بگیر
که سرشت و ظاهری پاکیزه دارد
و نیکبختی در وی و دودمان وی است».