صفحه 11 از 13 نخستنخست ... 78910111213 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 128

موضوع: سوگ نشين نهرعلقمه ((سالروز وفات ام الشهداء،خانم ام البنين (س)

  1. Top | #101

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بانوی چهار داغ






    نام شما را که می برم، بی اختیار دلم هوای مدینه را می کند
    دلم پرنده می شود و تا پشت دیوار بقیع، یک نفس بال می گشاید.

    نام شما را که می برم، هوا معطّر می شود
    و سکوت از عظمت نامتان جریان می گیرد.


    گاهی آن قدر، خود را ـ با تمام بزرگی ات ـ به من نزدیک می کنی که حس می کنم
    سر بر دامنت نهاده ام و تو با دستان سبز و گره گشا، اشک از چشمانم پاک می کنی،
    سر بر دامنت نهاده ام و بوی خوش بهشت را، ذرّه ذرّه، نفس می کشم.

    «چادر سیاه پاک، که انداخته خدا
    ماه شب چهاردهم را به دامنت»


    گاهی آن قدر بلند و رفیع می شوی که دیگر پرنده خیالم هر چه بال می زند
    به گردِ حضورتان هم نمی رسد!

    گاهی آن قدر نزدیکی، که به یک قدم، کنار شما می ایستم؛ کنار مهربانی تان، خوبی تان.

    گاهی آن قدر وسیع و دور و ناممکن که هر چه می دوم، دورتر می شوی
    و در ابتدای راه، فرو می مانم!
    باید خودت دست دلم را بگیری!
    خودت قدم به قدم به دلم راه رفتن بیاموزی!

    من کجا و مادر ماه بنی هاشم کجا؟!
    چه قدر پیش خدا حرمت داشتید که شایسته این انتخاب بودید!

    چه قدر پاک و مطهّر بودید!
    افتخار بیشتر از این که ما در فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشی؟!
    قداست بالاتر از این که محرم دردهای علی علیه السلام باشی؟!

    بانو! دیگر شنیدن قصّه فرات و ادب سقّای تشنه لب، مرا به شگفتی نمی خواند
    آن سقّا که از مشک ادب تو، سیراب شود و عبّاس نشود، عجیب است.


    شنیده ام، زمزمه روزها و لالایی شب هایت این بود: «عبّاسم، مبادا فرزندان زهرا علیهاالسلام
    را برادر صدا بزنی؛ فرق است بین فرزندان فاطمه علیهاالسلام و ام البنین علیهاالسلام »
    شنیده ام که بارها و بارها، الفبای وفا و ادب را حرف به حرف، به گوش عبّاست هجی کردی.
    حالا گر ماه بنی هاشم، خدای ادب باشد عجیب نیست؟!

    آموزگار عشق و ارادت! آن قدر در لحظه هایت شگفتی آفریدی که تاریخ، انگشت
    تحیّر به دندان می کرد. کدام ماجرایت را بگویم؟

    کدام لحظه ات را بسرایم، که لحظه هایت، آن قدر مقدّسند که در واژه ها نمی گنجند.
    در هر ماجرا، عشق و ارادت و اخلاص می آموزی، آن گاه که قنداقه عباست را، روی دست می گیری
    و برای صدقه سری حسین علیه السلام ، دور سر مبارک ابا عبدالله می چرخانی... ،
    اگر فاطمه علیهاالسلام ، عبّاس تو را «پسرم» نخواند، عجیب است ...

    تو آمدی؛
    در یک روز خوب و قدم به خانه علی علیه السلام نهادی و سایه مهربانی ات
    را پناه کودکان داغدیده زهرا علیهاالسلام کردی.

    تو آمدی و خشتْ خشتْ خانه پر شد از بوی تنت.
    و تو لبریز از بوی فاطمه علیهاالسلام .

    بانوی چهار داغ!
    محبت از این بالاتر، که به همسر بگویی: «مرا فاطمه مخوان، چون حسن و حسین و زینب
    با شنیدن این نام محزون می شوند» و تو، ام البنین یگانه روزگار شدی.


    دسته دستاس، با دست های تو خو گرفت و...
    تو می روی و خانه، داغ رفتنت را ضجّه می زند.

    تو می روی؛ با تمام مهربانی ات؛ با سینه ای که داغ چهار کوه را به سوگ نشسته!
    و من، هنوز پشت دیوار بقیع، مهربانی ات را ضجّه می زنم.


    و من هنوز پشت دیوار بقیع، در جستجوی دست های گره گشای توام ...
    و من هنوز حس می کنم که سر بر دامن تو نهاده ام و بوی یاس را از دامن تو می شنوم.

    یا ام البنین ... !









    خدیجه پنجی
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #102

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مادر شیر مردان شهید






    شیر زن بودی و شیر پرور.
    دلیر بودی و دلیرپرور.
    غیور بودی و غیورپرور.

    وقتی پا به خانه علی علیه السلام نهادی، خود را نه بانوی خانه
    که کنیز کودکان یتیم فاطمه دانستی و از این خاکساری عاشقانه
    ادب و عشق به دردانه هایت آموختی.

    وقتی غبار بی کسی از روی زینب می زدودی، مهر خواهرانه و وفای
    برادری را به پسران رشیدت می خوراندی، تا سایه سار عقیله
    بنی هاشم و سپر بلای خون خدا باشند.

    وقتی دستان رشید عباس را در دستان حسین علیه السلام می نهادی،
    علمداری یک انقلاب را در سایه اطاعت از ولایت به او می آموختی.


    وقتی قدم به قدم، لحظه به لحظه و نفس در نفس، کودکانت را پای کلاس
    درس فرزندان زهرا بزرگ می کردی، جان هایشان را به قله های رفیع امامت
    می سپردیتا تیز پروازان وادی معرفت و راهیان صراط هدایت شوند.

    تو در اوج صفا و صداقت، بانوی کلبه غمزده علی علیه السلام شدی؛
    بانوی کلبه ای که بیت الاحزان فرزندان فاطمه بود و یادآور غصّه های دختر پیامبر.


    تو انتخاب شده بودی تا از گنجینه ایمان، عشق و احساست، این کلبه را دوباره گرم کنی.
    انتخاب شده بودی تا از خزانه رشادت و شهامتت، علمدار وفاداری به کربلای حسین تقدیم نمایی.

    انتخاب شده بودی تا در قیام سرخ عاشورا و در انقلاب مظلومانه خدا،
    سهیم باشی؛ همراه چهار پسر، چهار شیر مرد، چهار دلیرمرد غیور.


    تو آمده بودی تا همدم تنهایی های مظلوم ترین سردار عالم باشی.
    چه خوب توانستی مادر غصه های فرزندان فاطمه و مرهم زخم های کهنه مولا باشی!


    ای همنشین علی و فاطمه!
    ای چراغ بیت الاحزان فرزندان زهرا!


    شفاعت حسین علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام شاه بیت غزل عاشقانه
    زندگی ات خواهد بود و ماه درخشان وجودت، سرو رعنای امیدت، عباس،
    سرمایه جاودانهدنیا و آخرتت.

    خوشا به سعادتت ای مادر پسران دلیر!
    ای مادر شیرمردان شهید!







    حورا طوسی
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #103

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    صبورتر از همه مادران دل سوخته





    سكوت تلخ بقیع را مویههای جانسوز مادری در هم میشكند:

    دیگر به من مادر پسران نگویید؛
    چون مرا به یاد شیران قوی پنجهام می اندازید.
    پسرانی داشتم كه مرا به نام آنها ام البنین میخواندند


    اما اكنون دیگر برای من پسری نمانده است؛ چهار فرزندم، همچون عقابان
    تیز پنجه بودند كه با مرگ سرخ، زندگی را وداع گفتند.

    مادری كه خواسته بود فاطمه نخوانندش تا
    حزن و اندوه، میهمان دلهای كودكان فاطمه نشود.

    مادری كه مادر حماسه بود و وفا و فضیلت؛ مادر بزرگواری و كرم؛ مادر شجاعت
    و استقامت... و امروز بقیع سوگوار اوست. سوگوار مادری كه صبوری اش، ایستادگی و
    پایداریرا معنا كرد؛ مادری كه نامش یادآور اقیانوس ادب، فروتنی و صداقت بود...

    بزرگ بانو! واگویه هایت را چگونه فریاد كردی كه پژواك وجود دردمندت
    همچنان در جان جهان جاری است؟...

    شجاع زاده ی شجاع پرور! راز و رمز اشك¬هایت چه بود كه افشاگرانه هدف¬های شوم و
    اراده های پلید و كردارهای جنایت¬كارانه نابكاران و ستمگران را برملا می¬كرد؛ همان¬گونه
    كهمظلومیت آل الله را فریاد می¬كشید؟...

    آموزگار عشق و ارادت!
    عشق را چگونه یافتی كه پسرانت را آموختی تا سایه¬سار عقیله بنی هاشم و سپر بلای خون خدا باشند؟

    ... پسرانت را آموختی كه چشمانشان در برابر خصم، ذوالفقار باشد و دستانشان گلوگاه معركه
    را بفشارد و رو به قبله ابروی حسین(ع) قامت ببندند...

    ام العشق، ام الوفا! در زمزمه های شبانه ات چه می خواندی در گوش عباست كه دست هایش
    متبركترین پل استجابت شدند. قیامتی برپا كردند كه قامت بیدار را درهم شكستند.
    اسطوره تاریخ شدند و مثنوی موزون ایثار را در شاهنامه ذهن بشر حك كردند...

    چه كسی جز تو می توانست دلاوری در دامن بپروراند كه سقای تشنه ترین
    و جگرسوخته ترین لشكر تاریخ باشد؟... چه كسی جز تو می-توانست شیرمردی بیاورد تا در
    عرصه پیكار تزلزل به اركان یلان پوشالی و طبل های توخالی بیفكند؟...

    چه كسی جز تو می¬توانست دانای راز آب ها را بیاموزد تا ساقی جامی باشد كه ملائك
    حسرت نوش زلال آن باشند، جامی كه عطش آباد تاریخ، چشم امید به آن دارد...

    چه كسی جز تو می توانست عباسی بیاورد كه ماهتاب شب¬های تنهایی حسین(ع) باشد، چهره
    زيباي انسان در ملكوتي¬ترين حالات ايثار و فداكارى، ترجمه زخم¬های انسان به زبان ملكوت ...

    چه كسی جز تو می¬توانست قصیده عاشقانه عباس را در گوش زمان بخواند و
    صبورتر ازهمه مادران دلسوخته، به ایثارش ببالد...؟!

    اینك آرام بگیر بانو در این گوشه غربت كه طنین نوای جان سوزت هماره در گوش زمان
    جاری خواهد بود؛ تا آن زمان كه رودها، موج زنان، داغ عبّاست را بر سینه می زنند و تا هر
    زمان كه پروانگان بال سوخته و لبان ترك خورده تشنگی كه از سرزمین آسمانی عشق آمدهاند،
    حماسی ترین روضه های عالم را با نام عبّاس تو می خوانند...

    چشمه ی خور([1]) از فلك چارمین ســوخـت ز داغ دل أمّ البنـیـن
    آه دل پـــــــــرده نـــشین حـی برده دل از عیسی گردون نشین

    ....
    مرغ دلش زار چو مرغ هَزار داده ز كف چـار جـوان گـزیـن
    .....
    نـغـمه ی داوودی بانـوی دهر كــرده بـسـی آب، دل آهـنـین
    .....
    نـالـه و فریاد جهان ســوز او لـرزه در افـكنده به عرش برین([2])








    [1]. چشمه¬ی خور: قرص آفتاب.
    [2]. آیةالله العظمی غروی اصفهانی (كمپانی)1، ديوان كمپانى، ص 154.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #104

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    میهمان بهشت






    گویا آسمان مدینه رنگ و بوی عزا گرفته.
    ام‏ البنین ‏علیها السلام در بستر غنوده و خاطرات تلخ و شیرین گذشته را به یاد می ‏آورد.

    خاطراتی که یادآور گذشته پرفراز و نشیب اوست.



    اولین خاطره‏ای که در ذهنش نقش می‏بندد، زمانی است که عقیل او را برای برادرش
    امیرالمؤمنین علی ‏علیه السلام خواستگاری کرد و گفت:

    علی ‏علیه السلام همسری می‏خواهد که از او فرزندی جنگجو و تک‏سوار پدید آید، پسری که قهرمان
    عرب لقب گیرد. و آن زن کسی نبود جز فاطمه کلابیه; آری فاطمه!


    فاطمه‏ ای که می‏خواست جای خالی فاطمه سفرکرده را برای علی‏ علیه السلام و کودکان داغدارش پرکند.
    و گیسوان زینب‏ علیها السلام را به جای مادر مهربانش زهراعلیها السلام شانه بزند و دست نوازش بر
    سر و روی حسنین‏ علیهما السلام بکشد و ام ‏کلثوم را مادرانه در آغوش گیرد.

    از این پس او بانوی خانه ‏ای می‏شد که انوار لاهوتیش تا فراسوی ملکوت کشیده شده بود
    و گذرگاه فرشتگانو ملائک مقرب درگاه حق بود و قدسیان عالم بالا، فوج فوج برای تبرک جستن از
    این وجودهای نازنین هبوط می‏کردند.

    آری فاطمه قدم به خانه ‏ای می‏گذاشت که داغ فراق فاطمه ‏علیها السلام زخمی عمیق و جان‏سوز
    دردل یتیمانش پدید آورده بود و زینب‏ علیها السلام در دوران کودکی
    خانه‏ دار کوچک این سرای بهشتی شده بود.

    و علی‏ علیه السلام چه عاشقانه او را فاطمه خطاب می‏کرد، ولی وقتی نام فاطمه ‏علیها السلام از
    زبان علی ‏علیه السلام در خانه طنین ‏انداز می‏شد، اشک غم در چشمان زینب حلقه می‏زد و رنگ از
    رخسار حسین‏ علیه السلام می‏پرید و قلب او با دیدن این صحنه‏های جانسوز شرحه شرحه می‏شد.


    او از علی ‏علیه السلام خواست تا او را با این نام نخواند.
    زیرا نام فاطمه‏ علیها السلام داغ یتیمان فاطمه ‏علیها السلام را زنده می‏کرد.

    و آن‏گاه که عباس ‏علیه السلام، عبدالله‏ علیه السلام و عثمان‏ علیه السلام و جعفرعلیه السلام، زمین خاکی
    و عرش الهی را غرق در شادی و سرور کردند او را ام ‏البنین ‏علیها السلام خواندند و چه نیکو نامی:
    مادر پسران!

    پسرانی که بارها و بارها آنان را فدائی حسین‏ علیه السلام خوانده بود.
    حسین‏ علیه السلام که با هر لبخندی، او را جانی دوباره می‏بخشید و روح بی‏تابش را آرامش می‏داد.

    او به یاد آورد زمان تولد عباس ‏علیه السلام را; آن هنگام که علی‏ علیه السلام دستان او را غرق بوسه
    کرد و بی‏قرار گریست و در پاسخ علت‏ بی‏قراری و اشک فرمود: "این دست‏ها روز عاشورا در
    راه فرزندمحسین‏ علیه السلام جدا خواهد شد."

    و بارها از زبان زینب‏ علیها السلام شنیده بود که چگونه عباس ‏علیه السلام وفا و ادب را
    شرمنده خویش کرد و با دستان فتاده‏ اش حماسه ازلی آفرید.

    نیز زمانی را به یاد آورد که کاروان زخمی اسراء به مدینه بازگشتند.
    او کنار قبر رسول‏ خداصلی الله علیه وآله، زینب‏ علیها السلام را در آغوش فشرد و پیش از همه
    از مولایش حسی ن‏علیه السلام پرسید; زانوان زینب ‏علیها السلام سست‏ شده، قلبش فرو ریخت و گریه
    امانش را برید و فریاد برآورد:

    «حسین‏علیه السلام را با لب تشنه سر بریدند»
    و زمانی را به یاد آورد که سپر خون‏آلود عباس‏ علیه السلام را از میان چادرش
    بیرون آورد و مقابل دیدگان اشکبار ام‏ال بنین نهاد

    در این لحظه آن‏چنان قلبش به درد آمد که بی‏هوش در خاک غلطید.
    پس از آن، دیگر بقیع رنگ تلخ سکوت را بر خود ندید.


    ندبه‏های ام ‏البنین ‏علیها السلام دوست و دشمن را به فغان وا می‏داشت
    و زمین و آسمان را به لرزه می‏انداخت.
    حال، پس از تمامی شدائد و سختی‏های روزگار، لحظه وصال نزدیک است.

    عباس‏ علیه السلام با بال‏های گشوده در میان دروازه بهشت ایستاده و ورود مادرش را انتظار
    می‏کشد زهراعلیها السلام و علی‏ علیه السلام با تبسمی شیرین بر لب، چشم بر آسمان دوخته ‏اند.

    حسین‏ علیه السلام با عبایی سپید بر دوش، در میان خیل ملائک برای دیدارش لحظه‏ شماری می‏کنند.

    ام‏ البنین‏ علیها السلام با قلبی آرام چشم از این دنیای فانی فرو می‏بندد
    و به سوی آسمان معبودش پرمی‏گشاید
    و یقین دارد که بهشت و تمامی ساکنان افلاکیش حضور سبز او را می‏طلبند.






    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #105

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    فراوانی زلالیّت






    خداحافظ صدای صلابت، شیرزن بی نظیر طایفه «بنی کلاب»،
    مادر فرزندان حماسه، همسر مولا!



    کتاب های ما چقدر از تو گفته اند!
    تو از هستی چند گام پیش هستی و چقدر حقیرند دردهای انبوه ما پیش بردباری ات!

    تقویم ها یادشان هست که حادثه ها می آمدند و همه چیز برای تو شیرین بود.
    زاده های رشادت تو، در کربلا شور می آفریدند و در خون می غلطیدند؛


    اما تو رو به سمت واقعه های پربلا، استوار ایستاده بودی تا
    توانمندترین کوه را به زانو درآوری.



    چه بگویم بانو؟
    آبشارها گوشه هایی از فراوانی زلالیت تواند.
    ستاره های نور و پاکدامنی، تو را می سرایند.
    خورشید، دلگرم از طلوع همیشه توست.



    به جاودانگی نامت، آینه های پاک، غبطه می خورند.
    چشم های تاریخ روشن باد از این همه شجاعت های بکر.



    آری! چنین روح بلندی باید در خانه مولا مأوا می گرفت.

    خداحافظ، ای الگوی ادب و ولایت پذیری!

    همه تو را مادر قمر بنی هاشم می شناسند و این کافی است تا نمایشگاهی
    از عشق و هر چه خوبی، به فراخور شعور هر کس برپا شود.



    تو اما فاطمه ای دیگر بودی که با تمام دلاوری ات
    در قاب های عاطفه نیز خوش درخشیده ای.



    ... و چگونه معرفت عظیم تو در دنیای محدود ما
    می گنجد که گفتی نام من «ام البنین» است.







    محمد کاظم بدرالدین
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #106

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چراغ اشک







    کجا پیدا شود «شورآفرینْ دل»

    که چون عباس ریزد پای دین، دل

    چراغ اشک را امشب برافروز


    به یاد مادرش «ام البنین»، دل!






    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #107

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    گل اشک






    بغضی خفقان آور در گلوگاه زمان رخنه کرده است.
    اشک، در چشم سنگ هم بی تابی می کند.

    آسمان، ستاره هایش را بر خاک ریخته است.
    هیچ صدایی از هیچ حنجره ای جرئت سر برآوردن ندارد...


    تنها سکوت است که پابه پای تابوت تو پیش می رود
    و تنها اشک است که لب به سخن گشوده است.

    پسرانت را هیچ کس خبر نکرده است؛
    خبر مرگ مادر، برای فرزندانش، برای پسرانش ناگوار است؛

    مادری که در دامانش آسمان به تکاپو پرداخته بود و ماه بر
    زانوانش بزرگ شده بود. تابوتت تا کنار قبر، آرام آرام گام برمی دارد...


    پیکرت را به دست خاک می سپارند؛
    بی آنکه پسرانت....خبر را خود تو زودتر از هر کسی به آنها داده بودی؛

    همان زمان که راهی کربلاشان می کردی.
    چهار فرزندت را جمع کردی و گفتی که همه شما پیش مرگ پسر فاطمه هستید؛

    ولی به آنها نگفتی که تا آخرین لحظه داغشان را در سینه ات نگاه خواهی داشت؛
    بی آنکه دم برآوری و شکوه کنی.تو مادر ادب هستی و دریای بی کران معرفت!

    تو مادر آب هستی، مادر احساس هستی.
    فرزندان تو، خادمان اهل بیت بودند و خود تو....
    خودت گفتی که من کنیز فرزندان فاطمه هستم؛

    همان روزی که به عنوان تازه عروس، به خانه علی قدم گذاشتی.
    به زینب گفتی که من برای کنیزی شما آمده ام...

    و حالا که پیکرت را به دست خاک می سپارند، هیچ کس نیست در این
    غربتبی انتها که بر مزارت اشکی بریزد؛


    غیر از سکوت که آرام آرام بر خاک مزارت گل اشک می کارد.






    امیر اکبرزاده


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  9. تشكرها 6


  10. Top | #108

    عنوان کاربر
    عضو آشنا
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3658
    نوشته
    34
    تشکر
    178
    مورد تشکر
    223 در 34
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اين كه اينجا آرميده روح كيست



    چشم گريان و دل مجروح كيست


    از كدامين چشمه اي جوشيده است


    وز كدامين بوستان روئيده است


    اين كه قبرش منتهاي غربت است


    مادر نام آوران نهضت است


    سروها محصول سروستان او


    عشق و تدريس دبيرستان او


    با كدامي واژه ها گويم سخن


    ناتوان از وصف او افكار من


    ملك عزت را ز غيرت پاسدار


    آبرو و عشق را آئينه دار


    هم حمسده هم رشيده هم نجيب


    در دو عالم بخت شد او را نصيب


    ازدواجش با علي يك راز بود


    در مقام معرفت ممتاز بود


    تهنيت گويان عقدش تايفه


    سفره اش رنگي ز عشق و عاطفه


    گاه عقدش اشكريز فاطمه


    شد عروس غم كنيز فاطمه


    عقد خود زين شرط امضاء كرده بود


    خويشتن را وقف زهرا كرده بود


    با ولاي حق قرين عشق بود


    او امين سرزمين عشق بود


    كيست او يار اميرالمؤمنين


    مادر شيران نر ، ام البنين


    دامنش گلخانه گلهاي ياس


    مادر عباس خود حيدر شناس


    چون قدم بنهاد بر دارالولا


    آن عروس شرمگين و با حيا


    روي خاك افتاد و از دل ناله كرد


    ناله بر زهراي هجده ساله كرد


    گفت اينجا قتلگاه محسن است


    خاطر آسوده غير ممكن است


    خانه اي كه فاقد آرامش است


    هر طرف آثار دود و آتش است


    فاطمه ضرب در اينجا ديده است


    فاطمه اينجا به خون غلطيده است


    حمله قنفذ در اينجا پا گرفت


    انتقام بدر از زهرا گرفت


    بايد اينجا اشك خون جاري كنم


    زينب و كلثوم را ياري كنم


    كيست او دارنده نفس نفيس


    دختران نوحه گر را هم جليست


    فضل او بر بوفضل ها پرورده است


    او مبارك نسلها پرورده است


    شير او پرورده نسل مكتبي است


    نسلهاي فاطمي و مكتبي و زينبي


    شور عاشورائيان سوداي اوست


    چون حسين بن علي مولاي اوست


    چار فرزندي كه او پرورده است


    هر يكي بر يك قشون سر كرده است


    چار پورش در مصاف عشق بود


    هر يكي سيمرغ قاف عشق بود


    شير او اهل ادب پروده است


    همچو شجعان عرب پرورده است


    شير او صاحب علم پرورده است


    يا كه سقاي حرم پرورده است


    شير او يعني رموز بندگي


    شير او يعني جهاد و زندگي


    شير او پرورده شيران دلير


    هر يكي در ملك حريّت امير


    هر يكي جنگنده اي بي واهمه است


    تحت فرمان حسين فاطمه است


    شير او احساس را پرورده است


    حضرت عباس را پرورده است


    شير او كاري چنان حساس كرد


    كربلا را در كربلا عباس كرد


    قصه ام البنين شرح غم است


    در غم او ديده گردون غم است


    سيد خوش زاد اين لطف خداست


    بر در ام البنين حاجت رواست




    سيد حسن خوش زاد
    امضاء
    جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند
    نام مهدی(عج) صدهزاران درد درمان می کند
    مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
    من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند


  11. Top | #109

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نزدیک نماز ارغوان





    چرا از یاد نمی برم؟

    وقتی از مشک پاره و چشم ستاره خون می چکد، تمام کوزه های
    سرشکسته صدای تشنگی تو را با خود دارند.

    چرا از یاد نمی برم؟
    دامانم پر از بوی یاس پرپر و رنگ عنبر است.

    بعد از تو عادی است: همیشه پیش از غروب،
    پیاله آبی پای عَلَم شکسته تو می ریزم.

    چرا از یاد نمی برم؟
    من از کرانه تازیانه و زخم ترانه آمده ام؛
    بی قرار از عطر آلاله و داغ سه ساله.

    چرا از یاد نمی برم کبوتر بچه گان بال بریده
    و رازقی های کوچک رنگ پریده را؟


    بگیر این معجرهای سوخته را و بر تیغ برهنه آفتاب بیاویز!

    برای نزدیک شدن به عطر غروب نگاهت چقدر فاصله است؟

    ماه پسرم!
    چیزی نمی خواهم؛

    فقط پیش از شکستن شب یا نزدیک نماز ارغوان
    نزد مادر خورشید شفاعتم کنید!






    نزهت بادی
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. تشكرها 3


  13. Top | #110

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    ام البنین صدایت کنم یا...؟







    سلام، مادر شهامت، مادر رشادت و مادر شهادت!
    چه نیک آرمیده ای! چقدر آسوده، صورت به خاک نهاده ای!

    انگار همین دیروز بود! علی علیه السلام به عقیل فرمود:
    برایم از قبیله ای رشید و شجاع، همسری بیاب!

    و تو، برگزیده این انتخاب بودی تا قدم به خانه وحی بگذاری
    تا سایه مهربانی ات را مادرانه، بر خانه وحی بگسترانی.


    که تو هم فاطمه بودی؛ فاطمه ای که می خواست جگر گوشه های بانویش فاطمه علیهاالسلام را پناه باشد!
    فاطمه ای که می خواست زینبِ فاطمه علیهاالسلام را مادری کند!

    فاطمه ای که می خواست حسین فاطمه علیهاالسلام را عاشقانه خدمت کند!
    تو آمدی! یعنی باید می آمدی! تا مادر حماسه شوی و حماسه را در دامان خود بپروری.


    هنوز تاریخ، لحظه ورودت به خانه وحی را به خاطر دارد!
    تو، عروس مهربانی ها و خوبی ها، قدم به خانه نگذاشتی و گفتی: تا دختر بزرگ خانه اجازه نفرماید، وارد نمی شوم.

    و این، از بانویی چون تو، دور نبود، که همه تاریخ، به ادب و نجابت و وقار تو سوگند می خورد.
    تو آمدی و خاتون مهربان خانه شدی، تا زینب علیهاالسلام ، سنگ صبوری برای درد دل داشته باشد.


    تا حسین علیه السلام ، بیش از این، در اندوه کوچه های بنی هاشم، تنها نماند.
    تا حسین علیه السلام ... آه! همه می دانند که تو چقدر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را دوست می داشتی.

    آن قدر، به فرزندان بانویت فاطمه علیهاالسلام ، عشق داشتی که به مولایت علی علیه السلام گفتی:
    مولا! دیگر مرا فاطمه خطاب نکنید؛ به خدا تاب اندوه کودکان بانو را ندارم؛


    نام فاطمه علیهاالسلام دل زینب را به درد می آورد.
    و آنوقت تو شدی ام البنین؛ مادر سروهای آزاده!

    تو آمدی تا نوری دیگر از خانه علی علیه السلام ساطع شود و شعاعش، همه هستی را به تماشا بخواند.
    با تو، نور علی نور، تحقق یافت و ماه بنی هاشم، قمر منظومه ولایت گردید و به حق، تو لایق این ماه بودی.






    امضاء




  14. تشكرها 4


صفحه 11 از 13 نخستنخست ... 78910111213 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi