صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22

موضوع: توحید صمدی قرآنی

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام)مى‏فرماید: خداوند عالم حد ندارد، یعنى این طور که ممکنات ذکر کردیم یک صفات محدوده‏اى ندارد که خاصیت خود را دارا باشد و خاصیت دیگران را نداشته باشد، و او هم در عرض سایر ممکنات که مى‏گوییم اجناس موجود مختلف است:انسان، درخت، یاقوت، زمرد، الماس، ملائکه، یکى هم خدا، که هر یک خواصى دارند جداى از هم، خداى تعالى هم خواص و حدودى داشته باشد غیر از آنها.

    دلیل و تقریب این مطلب به ذهن اگر چه قدرى دقیق است، اولا رجوع به خود کنیم مى‏بینیم، ما مرکب هستیم از اعضاى مختلفه چشم و گوش و دست و پا و زبان و بینى و غیره و هر یک از اعضا حد و خاصیت معین دارد، مثلا چشم فقط مى‏بیند، اگر بخواهى با چشم بفهمى غذاها چه مزه مى‏دهد ممکن نیست.گوش فقط میشنود، اگر بخواهى شکل صاحب صدا را بدانى، با گوش ممکن نیست، چون‏ کار گوش چیز دیگر است.و همچنین از زبان کار چشم نمى‏آید، وقتى غذا را به زور در ذهن شما کردند فقط مزه را میفهمى.


    و هکذا قلب به منزله امام است در عالم و روح را که ملاحظه کنید مى‏بینید:اولا یک عضو محدود على حده نیست، هیچ نمى‏توان گفت جان در کجاى انسان است و با اینکه یک عضو على حده نیست، در محل چشم چشم است، یعنى در چشم هست و در گوش هست و در دست و پا و غیره تمام حاضر است، بطورى که اگر یک عضو على حده ممکن نبود این طور مسلط بر تمام اعضا و جوارج باشد، چون خاصیت او منحصر به یک خاصیت معیّن نیست و حد محدودى ندارد، لذا در همه جاى بدن هست و تمام خاصیات و کارهاى اعضاى دیگر به توسط او اداره مى‏شود.


    خداوند تبارک و عالى هم در عالم همین طور، اگر بینونت عزلى داشت و یک موجودى ممتاز و محدود جداى از سایر موجودات این طور قیومیت نداشت که در همه جا حاضر و ناظر باشد و اختیار همه در ید قدرت او باشد.


    علاوه بر این ما مى‏خواهیم همه خاصیات همه چیزها را نسبت به حضرت حق بدهیم، مثلا بگوییم آفتاب که عالم را روشن مى‏کند، در حقیقت خدا روشن مى‏کند و آفتاب واسطه است، و آتش که اطاق را گرم مى‏کند، خدا گرم مى‏کند، و آب و کوت و زمنى که نبات را مى‏رویاند حقیقة خدا مى‏رویاند، و دواهایى که انسان مریض را شفا مى‏دهد، در حقیقت خدا شفا مى‏دهد، همان طور که در روح و اعضا گفتیم که چشم مى‏بیند، در حقیقت دیدن کار روح است و چشم واسطه، و هکذا گوش و دست و پا.


    پس درباره حضرت حق نمى‏توانیم حد محدودى قائل شویم، چون در این صورت که او على حده خواصى را دارا بود، چطور تمام خواص خورشیده و زمین و خاک را به او نسبت دهیم، همین طور که کار خاک را نمى‏توانیم به آتش نسبت دهیم و کار آتش را به خاک، همین طور نمى‏توانیم کار خلق را نسبت به حق دهیم و کار حق را نسبت به خلق.


    از عجایب امور اینکه بسیارى از اهل قشر این همه آیات و احادیث و مخصوصا کلام امیر المؤمنین (علیه السلام)را مى‏بیند که صریح در وحدت وجود است و خودشان مى‏گویند وجود حق نامحدود است، آنگاه قائل به وحدت وجود نمى‏شوند، و اگر وحدت وجود صحیح نباشد باید حق تعالى محدود باشد «تعالى عن ذلک علوا کبیرا».


    به تقریر دیگر همین مطلب را بیان نماییم انشاء اللّه.


    در یک مملکتى یا شهرى که مرکب است از عقاید و مذاهب مختلفه که بر حسب شرع جایز است با یکدیگر زندگانى کنند، مثلا در کردستان و بعضى قراء خراسان که هم شیعه یافت مى‏شود هم سنى، یا در خوزستان و فارس که هم عرب هست هم عجم، و در بعضى بلاد آذربایجان که هم ارمنى هست هم مسلمان، وقتى بخواهند حاکمى بفرستند، حاکم متعصبى را که یک مذهب از مذاهب طرفین را اختیار نموده باشند نمى‏فرستند، زیرا که اگر یک حاکم سنى ون مابقى شیعه هستند بیاید، مخصوصا در قدیم که ولات صاحب اختیار مطلق بودند، البته براى شیعه‏ها آن ولایت اسباب زحمت بود و رأى او با رأى سنى‏ها موافق بوده، شیعه‏ها را از شهر بیرون مى‏کردند و کم‏کم آنجا را منحصر به سنى‏ها مى‏نمودندو بالعکس.


    پس اگر بخواهیم به هیچ یک از این دو مذهب اجحافى نشود و هر دو به آزادى در شهر زندگى کنند، یک حاکمى باید انتخاب شود که بى‏طرف باشد و عصبیّت نداشته باشد.


    و باید دانست که مذهب شیعه بر بى‏طرفى است. نسبت به سنى‏ها، چون ما آنها را مسلمان و محترم و مال آنها را محترم و خون آنها را حرام مى‏دانیم و برادر مى‏خوانیم، هر چند آنها با ما اینگونه عقیده نداشته باشند.


    و همچنین در خوزستان حاکمى باید فرستاد که اخلاقش طورى معتدل بوده که با عرب و عجم هر دو بسازد، اگر تعصب عربى داشته باشد، قهرا بر عجم آنجا بد مى‏گذرد، و اگر تعصب عجمى داشته باشد بر عرب بد مى‏گذرد.


    همینطور واجب الوجود، اگر حدود و خواصى داشته باشد بر ضد بعضى از ممکنات یا بر ضد تمام ممکنات، البته آنهایى که صفات و خواص ضدى دارند بزودى معدوم و برطرف شده، از بین مى‏روند، بلکه باید گفت هر یک از ممکنات حدى است از خواص نامحدود او، و مرتبه‏اى است از تجلیات او، و به این جهت است که عرفا مى‏گویند:هر یک از ممکنات مظهر یک اسم از اسماى حقند، هر چند گفتن و شنیدن این سخن دشوار است، ولى حقیقت است که شیطان هم مظهر اسم یا مضل است.و به هر حال در هر مخلوق یک نشانه و صفتى که نمونه ضعیف بسیار ضعیفى از اسامى و صفات حق است موجود است، علم عالم نشانه‏اى از علم حق است بسیار ضعیف، فلان شخص کریم مظهر اسم یا کریم است، اگر چه نسبت اینها به او نسبت کرم شب‏تاب و آفتاب و بلکه از این هم ضعیف‏تر.


    و حکما گفته‏اند:بسیط الحقیقه کل الاشیاء معنایش همین است اگر یک موجودى باشد که داراى یک اسم یا صفت حق نباشد، آن موجود هرگز ثبات و دوام ندارد، بلکه از وجود او عدم او لازم آید.و به هر حال ثابت شد که براى واجب نمى‏توان حد محدودى قائل شد که فلان صفت را دارد و فلان را ندارد، بلکه تمام صفات که در ممکنات هست بطور اعلى و اتم در او هست، و نواقص ممکنات در او نیست، مثل نور خورشید و سایه.
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  2. تشكر

    شهاب منتظر (18-11-2012)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    لا یحسب بعد:اگر چه به اندازه لزوم به وضوح پیوست که حضرت حق به عدد شمرده نمى‏شود و واحد عددى نیست، زیرا که در این صورت باز جدا از ممکنات خواهد بود و قیّومیت نخواهد داشت.و مع ذلک مناسبت است معنى واحد عددى و حدیث کتاب توحید در چهار معنى واحد ذکر نموده شود: شیخ صدوق در کتاب توحید روایت مى‏کند که اعرابى در جنگ جمل برخاسته گفت:یا امیر المؤمنین مى‏گویى خدا یکى است؟و مردم حمله بر او کرده گفتند:اما ترى ما فیه امیر المؤمنین ممن تقسم القلب؟حضرت فرمود:دعوه فان الذى یریده الاعرابى هو الذى نریده من القوم، ثم قال اى اعرابى قول الله واحد بر چهار قسم است، دو قسم آن بر خدا جائز نیست و دو قسم بر خدا جائز است.اما آن دو که جائز نیست، فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لا یجوز لان ما لاثانى له لایدخل فى باب الاعداد اما ترى انه تعالى کفر من قال ثالث ثلاثه، و قول القائل هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه و جل ربنا عن ذلک و تعالى.

    اما آن دو وجهى که در خداى تعالى ثابت است فقول القائل انه عزوجل واحد یعنى لیس فى الاشیاء شبه، کذلک ربنا، و قول القائل انه عزوجل واحد بمعنى انه احدىّ المعنى یعنى به انه لا ینقسم فى وجود و لا عقل و لا و هم کذلک ربنا عزوجل.


    حدیث همین ود که تبرکا ذکر گردید، پس معنى این که خدا واحد است، یعنى شبیه ندارد، چنانکه مى‏گوییم:فلان یگانه دهر است، یعنى در فضل نظیر ندارد، و یا اینکه دانش قابل تقسیم نیست، اما اینکه بگوییم موجودات مثلا صد هزار عدد هستند، ده هزار انسان و پنج هزار فلان و هکذا یکى هم خدا صحیح نیست، زیرا که خدا بر همه مستولى است نه یکى در مقابل همه.


    این بود بیان استاد علامه شعرانى-افاض الله علینا من برکات انفاسه النفیسة-در شرح عبارت مذکور از امیر المؤمنین(علیه السلام)که چون آن را حاوى نکات علمى و اساسى در توحید دیدیم با اندک تصرف در اختصار نقل کرده‏ایم.


    و به این بیان صحیح و سالم است قول مشایخ علم توحید که گفته‏اند:«و بالاخبار الصحیح مثل کنت سمعه و بصره انه عین الاشیاء و الاشیاء محدودة و ان اختلفت حدودها فهو محدود بحد کل محدود فما یحد شى‏ء الا و هو حد للحق فهو السارى فى مسمى المخلوقات و المبدعات و لو لم یکن الامر کذلک ما صح‏ الوجود فهو عین الوجود فهو على کل شى، حفیظ بذاته و لا یتوده حفظ شى‏ء».از زبان هود(علیه السلام) بشنو که«ما من دابة الاّ هو آخذ بناصیتها».


    در این مقام به چند فقره از احادیث اهل بیت عصمت و وحى(علیهم السلام)تبرک مى‏جوییم.


    آدم اولیاء الله و امام العارفین و برهان الحکماء و نور الموحدین امیر المؤمنین امام على(علیه السلام) فرمود:«مع کل شى‏ء لا بمقارنة، و غیر کل شى‏ء لا بمزایلة»، «(نهج البلاغه، خطبه اول).


    و فرمود:«لیس فى الاشیاء بوالج7و لا عنها بخارج» (نهج البلاغه، خطبه 184).


    و فرمود«باطن لا بمزابلة، مبائن لا بمساقة)(بحار، ط 1 کمپانى، ج 2، ص 196).


    و فرمود«هو فى الاشیاء کلها غیر متمازح لها، و لا بائن عنها)(بحار، 1 کمپانى، ج 2، ص 201، و کافى، ج 1، معرب، کتاب توحید، ص 107).


    و فرمود:«انه لبکل مکان، و فى کل حین و أوان، و مع کل انسان و جان»(نهج البلاغه، خطبه 193).


    و فرمود:«و البائن لا بتزاخى مسافة7بان من الاشیاء بالقهر لها و القدرة علیها، و بانت الاشیاء منه بالخضوع و الرجوع الیه»(نهج البلاغه، خطبه 150).


    و مانند این فقره است دعاى اول ماه رجب که سید بن طاوس(رضوان الله علیه)در اقبال نقل فرمود: «یا من بان من الاشیاء و بانت الاشیاء منه، بقهره لها و خضوعها له»(ص 641، ط 1، سینگى رحلى).


    و فرمود:«فارق الاشیاء لا على اختلاف الاماکن، و تمکن منها لا عن الممازجة»(بحار، ط 1 کمپانى، ج 2، ص 167).


    و فرمود:«قریب من الاشیاءغیر ملامس، بعید منها غیر مبائن»(نهج البلاغه، خطبه 177).


    و فرمود:«سبق فى العلو فلاشى‏ء اعلى منه، و قرب فى الدنو فلا شى‏ء القرب منه، فلا استعلائه باعده عن شى‏ء من خلقه، و لاقربه ساواهم فى المکان به».(نهج البلاغه، خطبه 49).


    و فرمود:توحیده تمییزه عن خلقه، و حکم التمییز بینونة صفة لا بینونة عزلة»(نهج البلاغه، خطبه 177).


    و فرمود:«داخل فى الاشیاء لاکشى‏ء داخل فى شى‏ء، و خارج من الاشیاء لاکشى‏ء خارج من شى‏ء».(کافى، کتاب توحید، باب انه لا یعرف الابه، ج 1، معرب، ص 67).


    و فرمود:«و هو حیاة کل شى‏ء، و نور کل شى‏ء»(کاف معرب، ج 1، ص 100).


    و فرمود:«لا حجاب بینه و بین خالقه غیر خلقه» (بحار، ط 1 کمثانى، ج 2، ص 201).


    و فرمود:لم یحلل فیها فیقال هو فیها کائن، و لم ینأعنها فیقال هو منها بائن»، «نهج البلاغه، خطبه 63، و کافى، ج 1 معرب، ص 104، و بحار، باب جوامع التوحید، ط 1 کمپانى، ص 200).


    و فرمود:«هو فى الاشیاء کلها غیر متمازج بها و لا بائن منها»(کافى، 1 معرب، ص 7107و بحار، ج 2، ط کمپانى، ص 201).


    از تعمق و تدبر در احادیث یاد شده دانسته مى‏شود که بینونت حق سبحانه از خلق بینونت وصفى است، مثل بینونت شى‏ء و فى‏ء، نه بینونت عزلى، مثل بینونت شى‏ء، و شى‏ء.یعنى به صفت قهر و قدرت از آنها جداست، نه از آنها جدا باشد، و همچنین به صفت نواقص امکانى و خلقى آنها از آنها جداست، چه این که بر همه احاطه شمولى دارد و قائم بر همه و محیط به همه است، و در حقیقت صورة الصور و حقیقة الحقائق است.و اهل معرفت از این معنى لطیف تعبیر کنند به توحید صمدى و نیز به بسیط الحقیقة کل الاشیاء، فافهم.و چون وجود صمد است همه قائم به یک حقیقت‏اند که آن حق است، فتدبر. جناب شیخ صدوق(رحمة الله علیه)در باب توحید و نفى تشبیه کتاب توحید به اسنادش از ابراهیم بن عبد الحمید روایت کرده است که«قال:سمعت ابا الحسن علیه السلام(یعنى ثامن الحجج، على بن موسى الرضا علیه السلام)یقول فى سجوده:یا من على فلا شى‏ء فوقه، یا من دنى فلا شى‏ء دونه اغفر لى و لا صحابى».


    و نیز آن حضرت(علیه السلام)فرمود:«البائن‏ لاببراح مساقة، الباطن لا یا جنتان»(باب دوم توحید صدوق).


    و در کافى به اسنادش از حسین بن سعید روایت کرده است که:«قال سئل ابو جعفر الثانى علیه السلام(امام جواد(ع)یجوز ان یقال لله انه شى‏ء؟قال:نعم، یخرجه من الحدین حد التعطیل و حد التشبیه»(ج 1 معرب، ص 64).


    کلمات 12، 13، 33، 54، 156، 176، کتاب هزار و یک کلمه، و دو رساله«انه الحق»و«وحدت از دیدگاه عارف و حکیم»در نیل به معرفت توحید صمدى که همان لطیفه وحدت وجود و بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشى‏ء منها است، معدات خوبى‏اند.و الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  5. تشكرها 2

    مدير اجرايي (02-01-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ازينجا فرق خالق بين و مخلوق كه خالق رازق است و خلق مرزوق

    با معرفت به جدول وجودى هر شيئى ، معلوم مى شود، كه مراد از خلق همان ظهورات و بروزات وجوداند كه هر يك به مقدار سعه وجوديشان از جدول ارتباط و امكان فقرى شان به حق و وجود صرف و صمد، مرزوق اند كه دم بدم از اين جانب ((يسئله من فى السموات و الارض )) است و از آن جانب اضافه اشراقيه كه ((كل يوم هو فى شاءن )).
    با نيل به مغزاى و سر توحيد صمدى قرآنى هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن ، روشن است كه واجب الوجود تعالى يكتاى همه است و ماسوايش همه فيض اويند و او دائم الفضل على البرية است و چون همه فيض اويند، همه روابط محضه و تعلقات و تدليات صرفه اند كه فقر وجودى دارند و به اضافه اشراقيه حق برقرارند.

    از كران ازلى تا به كران ابدى درج در كسوت يك پرهنش ساخته اند
    و چون خود صراح و ظاهر است ماسوايش همه شئون اويند.
    همه عالم صداى نغمه اوست كه شنيده چنين صداى دراز
    و اين وجود كه به همه رزق ظهور مى دهد يعنى در هر مظهر به مقدار سعه او در او متجلى مى گردد خالقش گويند و همين امكان فقرى موجودات ، علت احتياج شان به علت است كه ماسوى الله از آيات و شئون وجود صمدى حق است كه عم نو اله و وسعت رحمته .
    اينهمه عكس مى ورنگ مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقیست كه برجام افتاد
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  7. تشكرها 2

    مدير اجرايي (12-01-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    توحید قرآنی،توحید صمدی است

    توحيد قرآنى، توحيد صمدى است، و توحيد صمدى را در بسيارى از كتب و رسائلى كه به قلم اين كمترين تحرير شده است از آن جمله در رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم تحقيق و تقرير نموده‏ام؛ اكنون غرضم اين است كه بر مبناى رصين توحيد صمدى، علّيت در حقيقت تشأّن وجود است، و وجود سابق بر هر تعيّن است چنانكه مرحوم متأله سبزوارى در تعليقه‏اى بر دليل پنجم ادله تجرّد نفس ناطقه در شرح غرر الفرائد فرموده است: «و العلّية على ما هو التحقيق هى التشأّن، و الوجود سابق على كلّ التعيّنات». در بند هيجدهم دفتر دل اشارتى بدين كلمه عليا نموده‏ايم:

    بيا يك باره ترك ما سوا كن خودت را فارغ از چون و چرا كن‏
    به اين معنى كه نبود ماسوايى خدا هست و كند كار خدايى‏
    به اين معنى كه او فرديست بى‏زوج به اين معنى كه او جمعيست بى‏فوج‏
    به اين معنى كه وحدت هست قاهر نباشد كثرتى غير مظاهر
    ندانم كيست علّت كيست معلول كه در وحدت دويى چونست معقول‏
    چه اندر كعبه باشى و چه در دير ترا قبله است وجه اللّه و لا غير
    شؤون ذات حق معلول او نيست عجب از آن كه اين معقول او نيست‏
    بگويم حرف حق بى‏هيچ خوفى صمد هست و صمد را نيست جوفى‏
    بيا با ياد او مى‏باش دمساز بيا خود را براى او بپرداز
    برون آيكسر از وسواس و پندار كه تا بينى حقيقت را پديدار

    کلمه443هزار و یک کلمه (علامه حسن زاده آملی)

    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  9. تشكرها 2

    مدير اجرايي (10-06-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وجود صمدی
    حضرت استاد علامه حسن زاده ی آملی روحی فداه رساله ای دارند موسوم به رساله ی اعتقادات که در آن مجموعه اعتقادات خویش را یک جا جمع نموده اند، یکی از آن جمله اعتقادات که به رشته تحریر آمده این است که فرمودند: « اعتقاد من این است که حق عین خلق است منتهی حد را بردار حق را بگذار» اگر بخواهیم بین حق و خلق جدایی قائل شویم باید ترکیب میان این دو را ترکیب انضمامی بدانیم و اگر ترکیب حق و خلق ترکیب انضمامی شد دیگر نمی توان از اشکالات و ایرادات عقلی فلسفی رهایی یافت که به دو تای از آنها قبلاً اشاره شد.
    حضرت استاد علامه در بخشی از الهی نامه خویش فرموده اندک « الهی شکرت که دیده ی جهان بین ندارم (هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ) سرّ این گفتار آن است که همه ی عالم را یک حقیقت وجود صمدی پر کرده است و جز حق چیز دیگری مشهود نیست حتی هویت حقیقی فقیر را نیز همان غنی تشکیل می دهد و فقیر، محض ربط به غنی است و غنی را استقلال ذاتی و صمدیت وجودی است.

    منبع،شرح رساله رابطه علم و دین حضرت علّامه ابوالفضائل حسن خسن زاده آملی.
    شارح:حضرت استاد داود صمدی آملی.
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  11. تشكرها 2

    مدير اجرايي (23-06-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    توحید صمدی قرآنی

    جناب فارابی در فص دوازدهم فصوصش گوید: واجب الوجود مبدأ هر فیض است، و ظاهر بر ذات خود است، پس بدون پیدایش کثرت در ذاتش همه او را است. پس او از حیثی که اوست ظاهر است، پس از ذات خود همه را رسیده است، پس علمش بکل بعد از ذاتش و بعد از علم او به ذاتش است و علم او به ذاتش نفس ذاتش است، و همه نسبت به ذات او اتحاد می یابند و یکی اند، پس او یکتای همه است،(فهو الکل فی وحدة).
    اگر چه فص حاوی اصول و امهاتی است اما آنچه که مناسب با مقام است اینکه: ماسوایش همه فیض اویند و خود فیاض علی الاطلاق است، لذا همه روابط محضه و تعلقات و تدلیات صرفه اند که فقر وجودی دارند و به اضافۀ اشراقیه حق برقرارند. و چون خود صراح و ظاهر است و ماسوایش همه شئون اویند پس علم او به ذاتش عین علم او به ماسوایش است که بسیط الحقیقة کل الشیاء است.
    و این قاعده حکمای الهی از روایات اخذ شد که از امام موحدین و آدم اولیاء الله علیه السلام که فرمود:
    مع کلِّ شیء لا بمقارنةٍ و غیر کلِّ شیء لا بمزایلة.
    لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارجٍ داخِلٌ فی الاشیاء لا کشیء داخلٍ فی شیء و خارجٌ من الاشیاء لا کشیءٍ خارج من وجه.
    و معنی بسیط الحقیقة یعنی حق واحد صمد حقیقی است که در لطیفه احدیت حق مطرح شد.
    عارف در این منظر اعلی وجود را واحد به وحدت شخصی می بیند و تشکیک را به لحاظ عظم و صغر مجالی و مظاهر بلکه به لحاظ تطورات حقیقت واحد وجود در شئون کثرات اعتباری می داند؛ لذا در هر موجودی اول وجه الله و نور خدا دیده می شود سپس آن موجود که: (بِیَده مَلکُوت کُلّ شَیء).
    از بسیط الحقیقة کل الشیاء تعبیر به وحدت حقه حقیقه ذاتیه لایتناهیه می شود که مساوق با حق است و تکثیر در او راه ندارد به جهت اینکه اگر چیزی از او سلب شود و وجدی از برای او باشد حیثیت انتزاع معنی سلب غیر از حیثیت انتزاع وجود خود اوست و بدین جهت تکثیر حیثیت در ذات او پیدا شده بسیط نخواهد بود و این معنی همانست که گویی حق سبحانه غیر متناهی است یعنی الصمد است که جوف او را نبود و همان است که گویی وجود واحد است،(شَهِد الله أنّه لا إلهَ الاّ هو).
    از آدم اولیاء الله پرسیدند که وجود چیست؟ فرمود:به غیر وجود چیست، و هو هو لا هو الاّ هو در عین حال هو هو و الاشیاء اشیاء.
    و او چون بسیط الحقیقة است همه خیرات و فعلیات از بدایت تا نهایت در او منطوی است که ذات علت تامه و فاعل کل است و صورة الصور و حقیقة الحقائق می باشد و این قاعده را در علم حق تعالی به ذات و به ماسوا و در توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و در اینکه مؤثری نیست جز او، شأنی به سزا است.
    بر بسیط الحقیقة اطلاق نقطه شده است که نقطه کل اشیاء است چه اینکه در فتوحات مکیه و مفاتیح غیب جناب آخوند آمده است. و نیز او وحدت مطلقه منزه از اطلاق و تقیید اطلاق می نمایند که اطلاق احاطی صمدی عینی دارد و جمیع کلمات وجودیه شجون شئون ذاتیه حق، و ظهورات نسب اسمائیه حق اند،(هُوَ الاوّل وَ الآخِر وَ الظّاهر وَالبَاطِن)... .
    و این حقیقت است که موضوع علوم الهیه در صحف عرفانیه است و عارف ذوالعینین است که وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت می بیند، وحدت حقه حقیقیه را اسماء و صفات باید و اسماء و صفات را مظاهر که ربّ مطلق بدون مظاهر وهم است:(هُوَ الّذی فی السَّماء إله وَ فی الأرض إله).
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  13. تشكرها 2

    مدير اجرايي (19-08-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وجود صمدی (2)
    آن که در خود درست اندیشد دریابد که بود او نابود شدنى نیست ، هر چند او را اطوار وجودى است ، چه این شاءنى از وجود صمدى است و به تعبیر فلسفى معلول قائم به علت تامه خود است که حق مطلق و وجود صمد است ، و نافى باید نخست نفى علت کند و آن یا عدم است یا وجود، عدم که بطلان محض و هیچ است و وجود که واجب بالذات است علاوه این که شى ء، نافى ذات خود نیست .فناى صحف عرفانى عبارت از رفع تعینات و اسقاط اضافات است و نیست شدن خلق بعد از هستى به تعبیر موت در روایات کنایه از فناى سافل در عالى است ، لذا در سلسله طولى صعودى موت عالى متاخر از موت سافل است.
    هزار و یک کلمه_علامه حسن زاده
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  15. تشكرها 3

    مقدم (19-08-2012), مدير اجرايي (19-08-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    160
    نوشته
    1,009
    تشکر
    700
    مورد تشکر
    2,232 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وجود صمدی (3)

    بود پس مر تو را اين جمله شاهد كه هستى نيست جز يك شخص واحد
    در منظر اعلاى عارفان بالله ، و در بطنان عرش تحقيق اهل الله ، و در قله شامخ عقل صاحبان برهان و انديشه ، وجود واحد به وحدت حقه حقيقيه شخصيه ذاتيه صمديه ذات مظاهر است و اين مطلب را تنوير مى كند اتحاد عدد وجود و واحد و ايجاد كه اين عدد به منزله روح آنان است ، پس وجود صمد حق است كه جوف ندارد و غيرتش كه همانا همان جلال غير متناهى بودنش و سطوت و جبروت و عظموت عزت و صمديت و احديت اوست جاى خالى براى غير نگذاشته است كه سعدى شيرين سخن گويد:
    چو سلطان عزت علم بركشد جهان سر به جيب عدم دركشد
    و وجود بسيط صرف بدون شوب ماهيت است و وحدت سعى كلى دارد كه وحدت عددى آيتى از آيات و شاءنى از شئون او است . و چون اضداد را زير پر مى گيرد و اوصاف متقابل را شامل است دال بر وسعت وجودى اوست . و سلطانى است كه دائما عساكر اسماى حسنايش و صفات علياى او ملازم ركاب اويند. و چون يكى است و دو برنمى دارد لذا يكى او را قرب و بعد نيست و اقرب و ابعد در آن راه نمى يابد.
    وجود صمدى قيوم بذاته است ، و اصل در تحقق و تجلى همه است كه او يكى همه و همه يكى است . او است كه همه جا را پر كرده است كه
    هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن است .
    علامه حسن زاده آملی
    امضاء
    اللهم ارزقنا حلاوت ذکرک و لقائک و الحضور عندک
    بمعرفة حججک سیما معرفة حجتک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه
    و معرفة اولیائک سیما معرفة ولیک نجم الدّین

    حسن حسن زاده آملی

  17. تشكر

    شهاب منتظر (18-11-2012)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,721
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,705
    مورد تشکر
    58,274 در 13,379
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نوشته اصلی توسط توحيد صمدي
    به اين معنى كه نبود ماسوايى خدا هست و كند كار خدايى‏
    به اين معنى كه او فرديست بى‏زوج به اين معنى كه او جمعيست بى‏فوج‏
    به اين معنى كه وحدت هست قاهر نباشد كثرتى غير مظاهر
    ندانم كيست علّت كيست معلول كه در وحدت دويى چونست معقول‏
    چه اندر كعبه باشى و چه در دير ترا قبله است وجه اللّه و لا غير
    شؤون ذات حق معلول او نيست عجب از آن كه اين معقول او نيست‏
    بگويم حرف حق بى‏هيچ خوفى صمد هست و صمد را نيست جوفى‏
    بيا با ياد او مى‏باش دمساز بيا خود را براى او بپرداز
    برون آيكسر از وسواس و پندار كه تا بينى حقيقت را پديدار





    سلام و عرض ادب
    در فصل ششم نور علی نور فرمود:<<مهمترین شعب تزکیه ،تطهیر سرّ و ذات انسان از شک و ریب در ایمان بالله است که با نور معرفت از ظلمات اوهام و وساوس بدر آید و به حلیّت توحید حقیقی که توحید قرانی است متجلّی گردد.>>
    آنکه فرمود :<که نبود ماسوایی> یعنی توحید صمدی قرانی است یعنی وحدت شخصی وجود ذات مظاهر باشد.

    به این معنی که او فردیست بی زوج
    .............
    <<الهی فرد تویی که ماسوایت همه زوج ترکیبی اند و صمد تویی که جز توپری نیست
    و تو همه ای که صمدی>>
    و مراد از ماسوای او یعنی مظاهر و شئونات اسمایی او که غیرتش غیری در جهان نگذاشت لاجرم عین همه اشیا شد.

    به این معنی که وحدت هست قاهر
    ..........
    وجود اصل است و مساوق حق است و حق غیر متناهی ، اعنی اجوف نیست و صمد است،یعنی وجود حقیقت واحد بوحدت شخصی ذات مظاهر است و بسیط الحقیقه کل الاشیا است که کثرات مقهورند و وحدت قاهر، این آب است که <<و من الماء کل شیء حیّ>> و آنها <<کسراب بقیعة یحسبه الظمآن...>>

    بدان کثرتی که به ظاهر مشهود است و وحدت حقیقی است یعنی در چشم توحید اهل الله تحقق
    جمیع عوالم غیر متناهی لحظات آن وحدت حقه حقیقه اند

    (نقل از دفتر دل)
    ......

  19. تشكرها 2

    توحید صمدی (06-09-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

  20. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,721
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,705
    مورد تشکر
    58,274 در 13,379
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ندانم کیست علت کیست معلول
    که در وحدت دویی چونست معقول

    علت و معلول در حکمت متعالیه به همان ممشای عرفای شامخین است که در مبحث
    وجود رابط و رابطی آمده است و وجود رابط به ما سوی الله اطلاق می شود
    بدین معنی که معلول مطلقاً عین الربط به علت مفیضه است
    و هیچ نحوه استقلال ندارد.
    پس وجود معلول بعینه از حیث وجودش برای علت تامه است(چون عین ربط می باشد)
    و به وجودات معلوله روابط محضه گویند و اضافه این وجودات به علت مفیضه ،اضافه اشراقیه
    قائمه به یک طرف عینی یعنی وجود علت جلّ شأنها است.
    و علت و معلول به این مبنای رصین صواب است ،
    نه اینکه بین علت و معلول وحدت عددی تصور گردد.

    چه اندر کعبه باشی و چه در دیر
    ترا قبله است وجه الله و لا غیر

    این وجه الله واسطه و رابطه هر موجودی با مبداش است
    و یا
    یعنی هر شیء فانی است جز همان وجه آن شیء که همان جهت ارتباطش به مبدأ
    فیاض است و این وجه باقی است و مآل هر دو یکی است.



  21. تشكرها 2

    توحید صمدی (06-09-2012), شهاب منتظر (18-11-2012)

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi